با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمىماند، و شهادت دختر پیامبر (ص) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست. در عین حال باز هم این قصّه بر باورهاى بسیارى سنگین مىآید و جا دارد که فریاد برآورند که: آه چه مىگوئى؟ چه مىنویسى؟ ساکت باش؟ مگر ممکن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاک مىگردند؟ خورشید مىتابد؟ و.... مگر خدا به پیامبرش نفرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و پیامبر اکرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پارهتن من است»؟ شاید بخارى به دروغ، طلیعه این غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا کتاب اللَّه حسبنا»، «الرزیّة کلّ الزریّة»؟ مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت نیست؟ چرا این جملات را آن قدر تکرار کرده؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و... ذکر کرده؟ ومى گوید: چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد. فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها... صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704. چرا کراهیت على (ع) ملاقات با عمر را ذکر کرده؟ ... أن ائتناو لا یأتنا احد معک کراهیّة لمحضر عمر. همان مدرک اگر بخارى مىبود شاید مىگفت: من تنها نبودم، مسلم هم همین جریان را نقل کرده وگفته است: که ابن عباس بر این رزیّة چنان گریست که از اشکاهایش ریگها تر شدند: « قال ابن عباس: یوم الخمیس وما یوم الخمیس، ثمّ بکى حتّى بلّ دمعه الحصى، فقلت یا بن عباس وما یوم الخمیس؟ قال: اشتدّ برسولاللَّه (صلى الله علیه و سلم) وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعدی فتنازعوا وما ینبغی عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعونی... » ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبهاى سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چیست؟ گفت: بیمارى رسول خدا (ص) شدید گشت، پس فرمود: بیاورید تا براى شما نوشتارى بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. پس نزاع کردند، ونزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست، و گفتند او را چه شده است، هزیان مىگوید، از او جویاشویم، فرمود، رها کنید مرا... صحیح مسلم، ج 3، ص 455، کتاب الوصیّه باب 5 الوقف ح 22. ابن ابى شیبه استادم قبل از من فاجعه را روشنتر بیان کرده که تهدید بآتش کشیدن خانه را ذکر کرده. مطلب روشنتر از آن است که بتوان آن را مخفى کرد، چه اینکه این مطلب در منابع معتبر ما اهلسنت فراوان آمده. شاید کسى تصّور کند: آنچه به سند صحیح ومعتبر ثابت وغیر قابل انکار است، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست. بلى، کلام ابن ابى شیبه به تنهایى آتش زدن بیت وحى را ثابت نمىکند، امّا بخارى با نقل بیعت نکردن على (ع) با ابوبکر از به آتش کشیدن بیت نبوّت خبر مىدهد. زیرا در نقل ابن ابى شیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور مىدهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود که فاطمه (س) سوگند مىخورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد. وبخارى آورده است: «فاطمه (س) بر ابوبکر غضب نمود پس با وى قهر کرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پیغمبر (ص) شش ماه زندگى کرد... (و على (ع)) در این ماههابیعت نکرد. «فوجدت فاطمة على ابى بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتّى توفیّت وعاشت بعد النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) ستّة اشهر... ولم یکن یبایع تلک الاشهر. » صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704. پس بنا بر این چنانکه بلاذرى در انساب الاشراف مىگوید: « فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة ». عمر به مقتضاى قسمش عمل کرد وبیت اهل البیت را به آتش کشید. وآنچه برخى نقل کردهاند که على (ع) پس از تهدید ناگزیر از بیعت شد ونوبت به احراق نرسید، مخالف نقل بخارى است، که در نزد اهل سنت از اعتبار بیشترى برخوردار است، ونیز شواهد حدیثى وتاریخى، آن رامردود مىداند. بلى قافیه این مرثیه و نوحه با سرودن طلیعه آن به زبان هر سرایندهاى جارى مىشود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنین و... از دنیا رفتن پس از مدت کوتاهى، قتل و شهادت و مستند به این مقدمات خواهد بود. هر چند بعضى از ناقلین این مرثیه و مصیبت به نتیجه آن تصریح نکرده باشند. امّا همانطور که گذشت این مرثیه به وسیله پدر فاطمه (س) پیامبر اکرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پایان سرائیده شد. تا اینجا به گوشهاى از شواهد تاریخى حدیثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است که نیازى به تکثیر منابع نیست. امّا از طرف دیگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگین است که هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاریخى و حدیثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مىتواند آن را باور کند. مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت کردند؟ على (ع) مىدید؟ مىدید فاطمه (س) را مىزدند؟ مىدید آتش شعله مىکشد؟ مىدید مصیبتهایى که روزگاران را همچون شب تار و سیاه کرده است بر فاطمه (س) مىبارد؟ ! چگونه جرأت کردند؟ مگر ندیده بودند على (ع) در خیبر را چگونه از جا کند؟ مگر ندیده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نیم کرد؟ مگر ندیده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر ندیده بودند؟؟؟ مگر نداى جبرئیل را نشنیده بودند «لا سیف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت کردند؟ بلى على (ع) را دیده بودند. اى کاش على (ع) را فقط در این صحنهها دیده بودند تا جرأت نمىکردند. حلم على را هم که از کوهها سختتر بود دیده بودند. یافته بودند که على (ع) نفس پیغمبر (ص) است، و پیغمبر را نیز سالها آزموده بودند، اکنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پیامبر (ص) جرأت مىکردند. و او را مىآزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشرکان مکّه، که بر آن حضرت سنگ و خاک و خاکستر و زباله مىریختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشرکان و یهود و نصارى در جنگها با تیر و نیزه و شمشیر، بلکه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پیامبر (ص): آه چه دشوار است بر غیرت اللَّه. باید سر بر دیوار نهاد و تا ابد بر مظلومیت محمد (ص) خون گریست « که او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذیت» بجاى اینکه با پیروزىها اذیّت و آزارها کم شود افزون مىگردید ! و با رحلتش به اوج رسید. یافته بودند که سماحت و عظمت پیامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. دیده بودند در مقابل اذیّتهاى مشرکین قریش نفرین نمىکرد و مىفرمود «انّ قومى لا یعلمون» و در مقابل آنانکه بر آن حضرت شمشیر کشیده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مىکردند. او حیا مىکرد که خود در مقابل آزارهایى که بر وى وارد مىشد اعتراض کند، او دین خدا را پاس مىداشت، و خدا به دفاع از او مىپرداخت. از آیات سوره احزاب استفاده مىشود که: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پیامبر (ص) مىشدند. چون آنها را دعوت به میهمانى مىکردند، پس از پذیرایى دور هم مىنشستند و با هم به گفتگوهاى بیهوده و حتى آزاردهندهاى مىپرداختند. و گاه چون از زنان پیامبر چیزى مىخواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مىکردند. پیامبر از این وضع آزرده مىگشت. امّا حیا مانع بود تا آنها را از این رفتارهاى ناهنجار و ناشایسته منع کند. خداوند آیاتى را فرو فرستاد و آنها را از این رفتار ناشایست خصوصاً در مورد همسران پیامبر بر حذر داشت. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن. اى کسانى که ایمان آوردهاید ! به خانههاى پیامبر داخل نشوید مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اینکه چشم به ظرف غذاى وى بدوزید، امّا هنگامى که دعوت شدید داخل شوید، ووقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشینید، این عمل، پیامبر را مىآزارد، ولى از شما شرم مىکند (وچیزى نمىگوید)، امّا خدا از (بیان) حق شرم ندارد. وهنگامى که چیزى از آنان (همسران پیامبر) مىخواهید از پشت پرده بخواهید، این کار براى پاکى دلهاى شما وآنها بهتر است سورة الاحزاب، آیة 53. و سپس فرمود: شما حق ندارید پیامبر (ص) را بیازارید و پس از او با همسرانش ازدواج کنید این رفتار شما نزد خداوند بزرگ است وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما سورة الاحزاب، آیه 53. و پس از چند آیه مىفرماید: آنانکه خدا و پیامبرش را مىآزارند، خداوند برآنها در دنیا و آخرت لعن مىفرستد و براى آنان عذابى خار کننده آماده فرموده است. إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِینًا سورة الاحزاب، آیه 57. شاید بتوان یکى از اهم مصادیق آزار پیامبر (ص) را داستانى که بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان این است که زنان پیامبر اکرم (ص) در تاریکى شب با پوشش کامل به مکانى که خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مىرفتند. چون امالمؤمنین سوده قد بلندى داشت یا تنومند بود عمر وى را شناخت و فریاد برآورد کهاى سوده تو نمىتوانى خود را از ما پنهان کنى، بدان که ما تو را شناختیم. سوده بر مىگردد، و به پیامبر شکوه مىبرد و آن حضرت مىفرماید شما رخصت داده شدهاید که براى حوائجتان خارج شوید. این داستان را بخارى در سه جا از کتاب صحیحش آورده است. 1 - در کتاب التفسیر سورة الاحزاب در ذیل آیات فوق: « عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَکَانَتْ امْرَأَةً جَسِیمَةً لَا تَخْفَى على من یَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال یا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا فَانْظُرِی کَیْفَ تَخْرُجِینَ قالت فَانْکَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e فی بَیْتِی وَإِنَّهُ لَیَتَعَشَّى وفی یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت یا رَسُولَ اللَّهِ إنی خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِی فقال لی عُمَرُ کَذَا وَکَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ » ایشه گفت: پس از آنکه آیه حجاب نازل گردید، سوده براى قضاى حاجتش بیرون رفت، او زنى تنومند بود، از اینرو نمىتوانست خود را از کسانیکه او را مىشناختند پنهان کند عمر بن خطاب او را دید، وگفت: اى سوده ! به خدا نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى، پس فکر کن چگونه خارج شوى گفت: پس بادگرگونى باز گشت وبر پیامبر وارد شد وگفت: یا رسول اللَّه ! من براى برخى از نیازهاى خود بیرون رفتم: عمر به من چنین وچنان گفت... پس (پیامبر اکرم (ص) فرمود: شما اجازه داده شدهاید تا براى نیازهایتان خارج شوید. صحیح بخارى، ج 3، ص451 باب 45، حدیث 1220.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 90 اردیبهشت 13 ساعت 4:30 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
قال رسول اللَّه (ص): «... فتکون اوّل من یلحقنى من اهل بیتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة ». (فاطمه) اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول... فرائد السمطین ج 2، ص 34 قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّیقة شهیده. اصول کافى ج 1، ص 381 قال ابن عباس: إنّ الرّزیّة کُلَّ الرّزیة، ما حال بین رسولاللَّه (ص) و بین کتابه. مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص) و نوشتارش حائل گردیدند. صحیح بخارى ج 1، 120 * * * شهادت حضرت زهرا (س) واقعیتى انکارناپذیر شهادت تنها یادگار پیامبر، «ام ابیها» صحیح بخارى، ج 3، ص 83، کتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سیراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سیده نساء العالمین»، «سیدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجیعترین وضع، آن هم بوسیله... یعنى چه؟ آیا ممکن است؟ این خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد، هر عقلى را متحیّر مىسازد، بر هر عاطفهاى سنگین مىآید. گویا این همان امانتى است که بر کوهها و دریاها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نیاوردند. شاید همین امر موجب گردید تا توجیهگران تاریخ و افسانه پردازان الفت این واقعیت مسلم تاریخى را انکار کنند. امّا چه مىشود کرد، اى کاش زبان لال مىشد، قلم مىشکست این خبر دهشت بار را نمىشنیدیم. و اى کاش آسمانها فرو مىریخت، کوهها متلاشى مىشد، جهان بپایان مىآمد و این فاجعه رخ نمىداد. چگونه بگویم؟ به که بگویم؟ چگونه ناله سرکنم؟ چگونه فریاد کشم؟ که این واقعیت تلخى است که تاریخ و حدیث معتبر گواه آن است. این آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شیعه است، بلکه معتبرترین کتابهاى اهل سنت بر این مصیبت شاهدند. صحیح بخارى - معتبرترین کتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طلیعه این مصیبت را از قول ابن عباس در ضمن حدیثى چنین توصیف مىکند «الرزیّة کلّ الزریّة» مصیبت آن مصیبتى که بر هر مصیبتى برترى دارد، بلکه آن مصیبتى که همه مصائب را در بر مىگیرد، زمینه سازى براى این مصیبت عظمى بود. نسبت هذیان و... به پیامبر اکرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگیرى تأکید بیشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهید این مصیبت و... بود. و با جمله «عندنا کتاب اللَّه حسبنا» کتاب را از عترت جدا کرده و زمینه «الرّزیّة کلّ الرّزیّة» را فراهم کردند. اینک متن حدیث (ابن عباس گفت: چون بیمارى رسول خدا (ص) شدید گردید، فرمود: چیزى بیاورید تا بر آن براى شما نوشتهاى بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: بر پیامبر (ص) بیمارى چیره گردیده، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت. پیامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خیزید درگیرى در حضور من سزاوار نیست. پس ابن عباس بیرون رفت ومى گفت: مصیبت، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص) ونوشتارش حائل گردیدند. «عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبیّ (صلى الله علیه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وکثر الغلط، قال: قوموا عنّی ولاینبغی عندی التنازع، فخرج ابن عباس یقول: انّ الرزیّة کلّ الرزیّة ماحال بین رسول اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وبین کتابه.» صحیح بخارى، ج 1، ص 120، کتاب العلم، باب 82 کتابة العلم، حدیث 112. و ج 3، ص 318، کتاب المغازى، باب 199 مرض النّبیّ (ص) و وفاته، حدیث 872. و ج 4، ص 225، کتاب المرض و الطب، باب 357 قول المریض قوموا عنّى، حدیث 574. و ص774، کتاب الاعتصام، باب 1191 کراهیة الخلاف، حدیث 2169. شاید آنانکه کلام ابن عباس را مىشنیدند که مىگوید: «الرّزیّة کلّ الرّزیّة» واى مصیبت جامع، حیران و آشفته خاطر بودند که یعنى چه؟ ! ابن عباس چه مىگوید؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذیان و یاوهگویى به پیامبر (ص) کلام دیگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم. این ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود. الف: ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه، شیخ و استاد بخارى، در کتاب المصف، مىگوید: «آنگاه که بعد از رسولخدا (ص) براى ابوبکر بیعت مىگرفتند. على (ع) وزبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) رفت وشد مىکردند. عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست وپس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بیرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانید که عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما (بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مىزند؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » «حین بویع لأبى بکر بعد رسول اللَّه (ص) کان علیّ والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فیشاورونها ویرجعون فی أمرهم، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال: یا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلینا من أبیک وما أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، وأیم اللَّه ما ذلک بمانعی أن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائنی وقد حلف باللَّه لإن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت، وأیم اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه. » کتاب المصنف، ج 7، ص 432، حدیث 37045، کتاب الفتن. ب: همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه، آورده است. سیوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج: ابن عبدالبر، در الاستیعاب، نیز این داستان را نقل کرده است. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3، ص 975. و...: و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود: آیا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانکه بلاذرى مىگوید: « ابوبکر به على (ع) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت، پس فرمود: یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش مىکشى؟ ! عمر گفت: بلى. » «انّ ابابکر ارسل الى علىٍّ یرید البیعة، فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: یابن خطاب ! أتراک محرقاً علىَّ بأبی؟ ! قال: نعم. » بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586. وابوالفداء نیز مىگوید: « سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بیرون کند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ. پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند. پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: کجا؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا کاشانه ما را به آتش کشى؟ ! گفت: بلى. یا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند. » « ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الى علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة (رضیاللَّه عنها) وقال: ان ابى علیک فقاتلهم، فاقبل عمر بشىء من نار على ان یضرم الدار، فلقیته فاطمة (رضیاللَّه عنها) وقالت: الى این یابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّة. » ابوالفداء، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بیروت. این سخن و این رفتار تفسیرى بر کلام ابن عباس «الرزیّة کلّ الزریّة» گردید. نه، سخن ابن عباس تفسیرى به گستردگى تاریخ، بلکه به وسعت... دارد، که در این رزیّه و ماتم، تاریخ قصیدهاى سروده است، که این گفته و کرده عمر جزء اوّلین مصرعهاى آن قصیده بود. شاید ابن عباس هم از آن غزلى که عمر سرائید «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزیّة کلّ الزریّة» را درک نمىکرد. و تنها پیامبر اکرم (ص) در بستر بیمارى این غزل غم را تا به پایان خواندند، که درد و تلخى آن، سختى بیمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اینرو عالم بزرگ سنى شافعی جوینی - استاد جمعى از علماى اهل سنت، که یکى از شاگردانش - ذهبى - که به شاگردیش افتخار مىکند و مىگوید: سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأکمل فخرالإسلام صدرالدّین... و کان دیّناً صالحاً. تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24. از پیامبر اکرم (ص) نقل مىکند که فرمود: «چون به دخترم فاطمه مىنگرم بیاد مىآورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانهاش ذلّت وارد گردیده، از وى هتک حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمىآورد « یا محمداه ».... پس او اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول... ». «..وانّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بعدی، کانّی بها وقد دخل الذّل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وکسرت جنبها واسقطت جنینها وهی تنادى: یإ؛ محمداه...فتکون اوّل من یلحقنی من أهل بیتی فتقدم علیَّ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. » فرائد السمطین، ج 2، ص34، 35 طبع بیروت. هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پابه دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم - آنکه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید ». را مورد تقریر و تأیید قرار داده، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت. «کان ابن ابى دارم مستقیم الامر عامة دهره ثم فى آخر ایامه کان اکثر ما یقرء علیه المثالب حضرته و رجل یقرء علیه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. » سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578. روشن است زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانهاش و سقط جنینش و... مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد، و به عامل جنایت مستند مىباشد، و نیازى به دلیل دیگرى ندارد. از اینرو است که ائمه معصومین: واهلبیت رسولخدا (ص) مادر خود را شهید مىخواندند. چنانکه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: «إنّ فاطمة (س) صدیقة شهیدة» اصول کافی، ج 1، ص 381، ح 2.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 90 اردیبهشت 13 ساعت 4:26 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
آغاز راه تلاش هجرت به قم پایان اقامتی پرثمر روح قدسی الهی رابطه مرید و مراد مهری بی پایان چشم امید حوزه آغاز نهضت اولین دست گیری نهضت اسلامی تلاش مداوم وسعت اسلام طلبی امضای همدلی روشنی پایدار دریای تألیفات دریای بی کران چراغ های روشن الگویی مناسب افتخار اسلام دانشمندی روشن فکر پیام تلاش درخت ثمربخش بوستانی سرشار آگاه و دوراندیش استاد و حقوق زن وصال خجسته آبیاری درخت انقلاب جام شهادت معلّمی بزرگ «مطهری» که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست. لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی اش نمی رود.» این ندای پدری سوگوار است که در سوگ فرزندِ از دست رفته اش می گرید. ندای استادی است که در غم رفتن شاگردش مویه می کند. این کلام رهبر بزرگ انقلاب است که یاری فداکار، همراهی صمیمی، و فرزندی عزیز را از دست داده است و اینک در اندوه شهادت او به تسلیت مردم مسلمان ایران ایستاده است. آری، مطهری زنده است و چون شمعی در میان امّت اسلامی نور می افشاند
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 90 اردیبهشت 10 ساعت 9:44 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
شهادت آیت الله مطهری و روز معلّم تبریک آموزگاران انسان پس از حق تعالی، پیامبران الهی و جانشینان آنانند که برترین آموزگاران انسان محسوب می شوند و در طول عمر بشر، زندگی خود را وقف سعادت انسان کردند و کوشیدند تا دست او را گرفته، به سوی سرانجامی نیک رهنمون شوند. آفرینش مکتب است و کردگار خود مدیر و انبیا آموزگار پدر و مادر هم در درجه بعدی تعلیم و تربیت انسان، نقش بسیار حساسی را ایفا می کنند و بالاترین الگوی رفتاری فرزندانند که این امر نشان دهنده اهمیت جایگاه خانواده در شکل گیری شخصیت علمی، فرهنگی و اجتماعی فرزندان است. پس از والدین، هرکس که چیزی به انسان بیاموزد، به همان میزان معلمِ آن شخص به شمار می رود و هرچه مقدار آموختن از معلمی بیشتر باشد، به همان اندازه نسبت به او تعهد نیز افزایش می یابد. یادبود شهادت استاد شهید مرتضهی مطهری آثار معلم شهید از نگاه امام خمینی(ره) درباره نوشته ها و آثار معلم شهید نظریات فراوان گفته شده و تمجیدهای زیادی شده است. اما جامع ترین و محکم ترین نظر، فرمایش استاد ایشان، یعنی حضرت امام خمینی رحمه الله است که فرمودند: «آثاری که از او هست، بی استثنا همه آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثنا آثارش خوب است. ایشان بی استثنا آثارش خوب است، انسان ساز است». در سال روز شهادت آن حاصل عمر امام، که به نام زیبای معلم نام گذاری شده، به روان پاکش درود می فرستیم و امیدواریم که آثار پربرکتش هم چنان فراراه جوانان و جویندگان اسلام ناب قرار گیرد. مردی که درس عاشقی از مرتضی گرفت آمرزش برای معلم معلمان و نیاز به فراگیری بیشتر معلم، الگوی جامعه جایگاه اجتماعی دانشمندان ارزش علم جایگاه تعلیم و تعلم از نظر پیامبر اکرم(ص) حق معلم بر شاگرد حق شناسی و قدردانی از معلم ثواب تعلیم و ارشاد از دیدگاه امام سجاد(ع) هنر معلمی نامت بلند ای معلم به یاد روزگاران مدرسه چه بسیارند معلمانی که یا سر بر بالین خاک نهاده و آسوده خفته اند یا بر اثر کهولت سن و بازنشستگی، خانه نشین شده اند و با کرسی تعلیم و تربیت وداع گفته اند. اما این بدان معنا نیست که عشق خود به مدرسه و دانشگاه و دانش آموزان را از دست داده اند؛ بلکه بالاجبار ترک عشق کرده اند. هنوز هم به عشق آن روزگاران نفس می کشند و با یاد آن ایام زنده اند. بیایید این پیران عرصه دانش و راه روان کوی معرفت را به نسیم فراموشی نسپاریم و در این روز مقدس، به پاس زحمات چندین وچندساله آنان، با دسته گلی به دیدار آنها برویم یا بر مزار پاکشان فاتحه ای نثار کنیم. لزوم احترام معلم پس از مرگ رفتار معلم شهید روشنگر جان معلم، امانت دار مردم مشق عشق معلم متعهد در غم فراق استاد شهید تکریم از معلم مقام معلم از نظر اسکندر طلوع ستاره
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 90 اردیبهشت 10 ساعت 9:41 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
آیت الله مصباح یزدی: خدمتی که شهید مطهری به جامعه بشریت کرد، ادیسون نکرد
آیتالله مصباح یزدی با تاکید بر این نکته که خدمات شهید مطهری غیر قابل قیاس با خدمات مخترعان و مکتشفان است، از این استاد فرزانه به عنوان شخصتی ذوابعاد یاد و بر ضرورت ادامه راه شهید مطهری از سوی جامعه به ویژه فرزندان وی تاکید کرد.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 90 اردیبهشت 10 ساعت 9:31 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
![]() چهار سخن پیرامون خوش بینی بجا و آثار آن خوش گمانی ، فضیلتی ارزشمند یکی از مسائلی که در پالایش محیط از ناامنی و نابسامانی تأثیر بسزایی دارد و ریشه بسیاری از درگیری ها و تحقیرها را از بین می برد، خوش بینی به جا و مناسب است. در جامعه و خانواده ای که میان مردم آن ، فرهنگ خوش گمانی سایه افکنده باشد، همه با اعتمادورزی، به یکدیگر می نگرند و کارها زودتر به سامان می رسد. البته اسلام، خوش گمانی ساده انگارانه را نمی پذیرد و آن را فریب خوردن شخص می داند ، ولی در جایی که هیچ دلیل آشکاری بر بدگمان شدن به دیگران وجود ندارد، سفارش اسلام، خوش بینی و خوش گمانی است. تا بدین گونه، شخص از پی آمدهای برآمده از بدگمانی همانند قضاوت های شتاب زده ، بدگویی ، درگیری و اختلاف در امان بماند و جامعه دچار تنش نشود. مولای مؤمنان حضرت علی علیه السلام می فرماید: «خوش بینی، از نیکوترین ویژگی ها و برترین بهره هاست». (1) و نیز «حسن الظن راحه القلب و سلامه الدین؛ خوش بینی [سبب ساز] آسایش قلب و سلامتی در دین است». (2) پیام متن: خوش گمانی بجا، از نیکوترین ویژگی ها و یکی از راه کارهای مهم هم زیستی مسالمت آمیزاست و به شخص و جامعه آرامش می بخشد. خوش بینی به خدا و آثار آن امام رضا علیه السلام می فرماید: به خداوند گمان نیک ببر؛ زیرا خداوند عزوجل می فرماید: من برابر گمان بندگانم با آنان رفتار می کنم؛ اگر گمان نیک داشته باشند، رفتار من نیک و اگر گمان بد داشته باشند، برخورد من با آنان بد خواهد بود. (3) البته مقصود از خوش بینی و حسن ظن به خدا آن نیست که آدمی دست به هر گناهی بزند و پس از آن ، در پی توبه و استغفار و اصلاح خود نیز نباشد و با این حال به پاداش الهی و آمرزش گناهان خویش امید داشته باشد. چنین اندیشه ای جز نادانی و فریب خود نیست. مقصود از خوش بینی آن است که بندگان، گمان شان به پروردگارآن باشد که او عبادت ها، دعاها، توبه ها، و دیگر کارهای ایشان را که بی شک، با کاستی های فراوان نیز همراه است، همگی را از سر فضل و کرم خویش می پذیرد. امام صادق علیه السلام می فرماید: «حتی خوش گمانی به خدا، این است که جز به خدا امید نداشته باشی و جز از گناهانت نترسی ». (4) در روایت های دینی «پاداش خوش گمانی به خدا، دست یابی به بهشت است»: (5) و«خوش گمانی نسبت به آفریدگان خدا ، یکی از نمونه های عبادت پروردگار است». (6) انسان های خدا محور، به خدا و اراده او و در نهایت به حرکت رو به کمال هستی خوش بین هستند و این خود، در آرامش انسان، اثر مثبت بر جای می گذارد. پیام متن: خوش گمانی حقیقی به خداوند، انسان را از ناامیدی از رحمت خدا باز می دارد و در افزایش کارهای شایسته و ترک کارهای ناپسند اثر بسزایی دارد. خوش گمانی بجا، اساس روابط اجتماعی مهربانی، خوش رویی، خوش زبانی و خوش رفتاری با مردم، تنها در حوزه عملی کافی نیست، بلکه انسان باید در خلوت اندیشه خود نیز به دیگران خوش گمان باشد. و در واقع، این اندیشه هست که عمل آدمی را شکل می دهد. خوش گمانی به موقع واعتماد متقابل، فضایی ازاعتماد عمومی را برجامعه می گستراند که در پرتو آن، کارآمدی افراد نیز افزایش چشم گیری می یابد. امام علی علیه السلام در روایتی زیبا می فرماید: «من حسن ظنه بالناس حاز منهم المحبه؛ کسی که بر مردم خوش بین باشد، محبت آن را به دست می آورد.» (7) و نیز از امام صادق علیه السلام در سفارشی نیکو و دل سوزانه آمده است: خذ من حسن الظن بطرف تروح به قلبک و یروح به امرک. (8) از خوش بینی بهره ای بگیر تا با آن، دلت آرام شود و کارت پیش رود. فردی که به دیگران گمان بد می برد، در دل خویش از آنان می هراسد و از هم نشینی با آنان نگران است. از این رو، گوشه نشینی و دوری از جمع و اجتماع را بر می گزیند. مولای متقیان می فرماید: «من لم یحسن ظنه استوحش من کل احد؛ کسی که بد بین است، از همه وحشت دارد.» (9) اصولا هر قدر که شمار افراد بدگمان در جامعه افزایش یابد، بی اعتمادی و بد دلی نیز به همان اندازه بر جامعه سایه می اندازد و شادابی از روابط اجتماعی رخت بر می بندد. پایه و اساس روابط در آموزه های دینی بر خوش گمانی و خوش فکری است. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: کار برادر دینی ات را به بهترین شکل حمل کن تا زمانی که کاری ازاو سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد و هیچ گاه به سخنی که از دهان برادرت بیرون آید، تا وقتی که برای آن محمل خوبی می یابی، گمان بد مبر. (10) پیام متن: 1- برادران و خواهران ایمانی ما شایسته خوش گمانی اند، مگر آنکه درباره لغز ش آنها به یقین برسیم . 2- خوش گمانی بجا درباره مردم، از راه های شاد زیستن و آرام زندگی کردن است، زیرا انسان بد گمان در دل خود و در بیرون با مردم درگیر می شود، ولی انسان خوش گمان چنین است. آثار خوش بینی میان مردم و مسئولان خوش بینی دو سویه رهبری به مردم و مردم به زمامداران، از ضرورت های حکومت اسلامی است. علامه محمد تقی جعفری رحمه الله درباره زیان های ناشی از نبود خوش بینی میان حاکم و مردم حکومت دینی می نویسد: اگر حسن ظن متقابل میان زمام داران وجود نداشته باشد، علاوه بر آنکه هر دو طرف را در مشقت ها و زجرهای گوناگون فرو خواهد برد، زندگانی آنان منطق حقیقی را از دست خواهد داد. در این صورت، زندگانی تصنعی، نخواهد گذاشت طعم حیات معقول را بخشند، وقتی خوش بینی و خوش گمانی از هر دو طرف سلب شد، همه موقعیت های زندگانی یا به صورت سنگ دلی در می آید که یکدیگر را از پای در آورند و یا به صورت کمین گاهی در می آید که از همان جا هجوم به طرف متقابل را آغاز کنند. آیا انسان هایی که در مقابل یکدیگر به یک دست شمشیر و به دست دیگر سپری گرفته اند، می توانند طعم حیات بچشند. (11) در نهج البلاغه ، مولای موحدان تأکید کرده است که زمام داران و مدیران باید کاری کنند که مردم به آنان حس خوش گمانی بیابند و راه کارهایی را برای پدید آوردن این حالت سفارش شده است، همانند: احساس به مردم، از میان بردن مشکلات و مجبور نکردن مردم بر انجام وظایفی که در توانایی آنان نیست و استوارسازی عدالت در پهنه جامعه. (12) بر این اساس، مدیران سازمان ها و وزارت خانه ها نیز باید در تحقق عوامل پیدایش و استوارسازی خوش بینی به مردم و تبدیل آن به یک فرهنگ بکوشند. اگر در حکومتی، مردم در برابر حاکمان، حس خوشایندی داشته باشند، مشارکت مردمی افزون تر می شود و قدرت تحمل و پذیرش آنان نیز بالاتر می رود. از این رو، لازم است حاکمان و مدیران جامعه اسلامی، با تقویت حسن اعتماد، هم دلی و خوش بینی مردم، راه های دست یابی به هدف ها و به کارگیری نیروهای مردمی را هموار سازند.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
پنج شنبه 90 اردیبهشت 8 ساعت 9:25 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
سلام در سال جدید که سال خوبی است وانشا لله یک سال خوب وبا برکتی می توان پیش بینی کرد >>> مرکز دارالقرآن با شروع سال جدید اقدامات بزرگ شروع کرده که این از لطف خداوند بزرگ وهمکاری مسئولین وخیرین بزرگوار می باشد از جمله شروع ساخت پروژه ساختمان مرکز ی دارالقرآن ، شروع برگزاری اردوهای تشویقی ، شروع کلاسهای تخصصی ،جذب دانش آموزان بیشتر در مدارس قرآنی مربوطه و........... دراینجا شما را با گوشه ای از فعالیت اردوی سال 90به مقصد آقا علی عباس ،قم ،جمکران و..... آشنا می کنیم
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 90 فروردین 27 ساعت 9:40 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|