سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارالقران الکریم جرقویه علیا
آن که بى دانستن فقه به بازرگانى پرداخت خود را در ورطه ربا انداخت . [نهج البلاغه]

موضوع: آرامش فرد و جامعه، در سایه‌ی قرآن و روایات
تاریخ پخش:  29/11/88

بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در این جلسه می‌خواهم مقداری راجع به امنیت در قرآن صحبت کنم. مسئله‌ی امنیّت و آرامش. موضوع ما، بسم الله الرحمن الرحیم. امنیت و آرامش.
از نعمت‌هایی که خداوند در قرآن بارها بیان کرده است، مسئله‌ی امنیّت و آرامش است. حالا امنیّت و آرامش، چند زاویه دارد. امنیّت و آرامش فیزیکی، روانی، علمی، اقتصادی، الآن در جامعه‌ی ما می‌گویند: فلانی امنیّت شغلی ندارد. یعنی نمی‌داند فردا چه می‌شود؟ یا مثلاً مهریه‌ها را گران می‌کنند؟ می‌گوییم: مگر دخترت را می‌فروشی؟ این همه سکه چه خبر است؟ می‌گوید: می‌ترسم یکوقت داماد دخترم را طلاق بدهد و رها کند و برود. من امنیّت خانوادگی ندارم. مهر زیاد می‌گیرم، که بتوانم داماد را چهارمیخ کنم. اگر خواست فرار کند، گیر باشد. امنیّت خانوادگی! اینکه ما ضامن می‌گیریم برای این است که امنیّت اقتصادی نیست. می‌ترسیم ببرد بخورد. می‌گوییم: چه کسی ضامنت است؟ اینکه اسلام سفارش کرده راست حرف بزنید، برای اینکه اگر مردم دروغگو شدند، هیچ‌کس به حرف هیچ‌کس اعتماد ندارد. اعتماد از دست می‌رود. اینکه می‌گویند: اگر با کفّار هم عهد بستید، به عهدتان وفا کنید، به خاطر این است که حتی کفّار هم باید امنیّت داشته باشند.
1- ایمان به خدا، عامل امنیت و آرامش
این مسئله‌ی امنیّت یک خرده فکر کنیم می‌بینیم اصلاً همه‌ی کارهای ما به خاطر این است که در آن آرامش باشد. در خود ایمان به خدا آرامش است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) یعنی آدم که خدا دارد، آرامش دارد. حالا مردم فهمیدند، نفهمیدند. بالاخره خدا که می‌داند. اینکه آدم بفهمد که مردم نفهمیدند، ولی خدا فهمید. مردم حساب زحمات مرا ندارند، اما خدا حسابش را دارد. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» (زلزله/7) یعنی به اندازه‌ی وزن یک ذره اگر کاری را بکنید، در این هستی هدر نمی‌رود. خدا ریز و درشت را می‌بیند یعنی چه؟ یعنی خاطرت جمع باشد. مردم بفهمند یا نفهمند. حالا که فهمیدند، قدردانی بکنند یا نکنند، حالا که قدردانی کردند، به اندازه قدردانی بکنند، یا کم بگذارند. هرچه بادا باد! خدا می‌داند.
توحید مایه آرامش است. بسم الله الرحمن الرحیم. بگذارید من این را باز کنم.
 آرامش در سایه‌ی توحید، در سایه‌ی نبّوت، در سایه‌ی امامت و ولایت فقیه، آرامش در سایه‌ی ایمان به معاد، آرامش در سایه‌ی نماز، آرامش در سایه‌ی جبهه و جنگ، آرامش در سایه‌ی خمس و زکات. در همه‌ی اینها یک نوع آرامش وجود دارد.
اما توحید؛ شعار توحید چیست؟ «لا اله الا الله» فرمود: «کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی‏» حصن یعنی قلعه، «وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» (بحار الانوار/ج49/ص126) « أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» این حدیث معروف است. یعنی کسی که خدا پرست شد، وارد قلعه شده است. آدم موّحد دستش را در دست خدا گذاشته است. همه‌ی رادیو‌های خارجی علیه تو گفتند! بسمه تعالی به درک! خدا از من راضی باشد، هرکس دلش هرچه می‌خواهد بگوید. این آرامش می‌دهد. امام حسین را روز عاشورا به رگبار بستند. اما فرمود: «رضاً برضاک» من راضی هستم. روی دوش پیغمبر گفت: راضی هستم. زیر سم اسب هم گفت: راضی هستم. این درس توحید است.
امام که در هواپیما نشست از پاریس به تهران بیاید. به ایشان گفتند: چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی! ممکن است هواپیما سرنگون شود، چون حکومت هنوز دست شاه بود و بختیار و اینها و آمریکا. و ممکن هم است که هواپیما به سلامت بنشیند و جمهوری اسلامی تشکیل شود. یعنی جمهوری اسلامی تشکیل شود یا نشود، من به وظیفه‌ام عمل کردم. ولذا در قرآن کنار «یَقتُلون» می‌گوید: «یُقتلون»، «یَقتلون»، «یُقتلون». «یَقتلون» یعنی تو دشمن را بکشی. «یُقتلون» یعنی دشمن تو را بکشد. هردو یکی است. من دشمن را بکشم، الحمدلله! پیروز شدم. دشمن من را بکشد، الحمدلله شهید شدم. «یَقتُلون»، «یُقتَلون»
2- حضرت سلیمان و حضرت داود، بندگان خالص خداوند
دو تا پیغمبر در قرآن در سوره‌ی صاد دو تا تابلو روبروی هم است. یکی تمام لذت‌ها و امکانات در اختیارش است. سلیمان! حضرت سلیمان. صفحه‌ی روبرو حضرت ایوب، همه‌ی بدبختی‌ها رویش آمد. دو تا تابلو را روبروی هم گذاشته است. این این صفحه قرآن است، این، این صفحه. هردو در سوره‌ی صاد است. یعنی قرآن را که باز می‌کنی، این صفحه سلیمان است. این صفحه ایوب است. یکی همه‌ی لذت‌ها، یکی همه‌ی تلخی‌ها! پشت سر هر دو می‌گوید: « نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (صاد/30 و44) هم به سلیمان می‌گوید: « نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» هم به ایوب می‌گوید. یعنی اینها بنده‌ی خوبی بودند. از من جدا نشدند.
یعنی اگر کسی صیاد باشد، هم در دریای شور ماهی می‌گیرد، هم در دریای شیرین. اگر کسی غوّاص باشد، هم در دریای شیرین لؤلؤ و مرجان درمی‌آورد و هم در دریای شیرین. اگر کسی ناخدا باشد، هم در دریای شور قایق‌رانی می‌کند و هم در دریای شیرین. یعنی اگر خود آدم جوهر داشته باشد، صیّاد و غوّاص و ناخدا باشد، در همه‌ی دریاها... در همه‌ی امکانات می‌تواند استفاده کند. آدمی که مخلص شد، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) بگو خدا، مهم نیست. اضافه‌کار هست یا نه؟ فعلاً این کار واجب است. خدا دوست دارد، من این کار را بکنم. چه مأموریت داشته باشم. چه مأموریت نداشته باشم. به بنده ابلاغ نشده است. طبق تبصره‌ی فلان از ماده‌ی فلان، بنده مسئول روابط عمومی عطسه هستم. ایشان الآن سرفه کرد. به من ربطی ندارد. قانون خشک این می‌شود. یک کاری که لازم است و مفید است، انجام بدهیم.
حالا بنده آمدم دیدم، اتفاقاً این کار را هم یکبار کردم.در یک خیابان تنگی، یک آدم لوسی، ماشینش را دوبله پارک کرده بود. آمدم پایین گفتم: باد چرخش را خالی کنیم، این که نمی‌شود. رفتم گفتم: صاحبش کجاست؟ گفتند: رفته دفتر محضر. رفتیم گفتیم: سوییچ را بده. بنده خدا نمی‌دانست چه کار داریم؟ سوییچش را داد. گفتم: فردا بیا بگیر. 24 ساعت تو باید بی‌ماشین باشی. گفت: مگر پلیس هستی؟ گفتم: من حجة الاسلام هستم. ولی چون کار خلاف کردی، من کمک پلیس می‌کنم.
یکبار دیگر دیدم، یک آبگوشت کلّه‌ای این استخوان‌های کله پاچه را در جوی آب ریخت. گفتم: خوب در جوی می‌ریزی آشغال می‌ایستد. جوی پر می‌شود. خرابی به وجود می‌آورد. گفت: به شما ربطی ندارد. من رفتم شهردار آوردم جریمه‌اش کردم. گفت: تو شهردار هستی؟ گفتم: من اینجا به کمک شهردار هستم. همه‌ی‌ ما پلیس هستیم. همه‌ی ما شهردار هستیم. همه‌ی ما معلم هستیم.
3- خدمت به مردم، به خاطر خدا
                                                                                                                 ادامه مطلب...


  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | شنبه 88 اسفند 1 ساعت 12:12 صبح |

    موضوع: امر به معروف در خانواده و جامعه (1)
    تاریخ پخش:  26/09/88

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

    بحث در آستانه‌ی ماه محرم 88 پخش می‌شود. هفته‌ی اول ماه محرم هفته‌ی امر به معروف و نهی از منکر است. دلیل اینکه محرم را هفته‌ی امر به معروف گذاشتند این است که امام حسین فرمود: کربلا می‌روم، برای اینکه می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. منکر چه بود؟ منکری که مهم بود. حکومت جور، حکومت یزید و بنی امیه! نهی از منکر، یعنی برداشتن منکر.
    خود وجود حاکم زورگو، حاکم جبّار، خونریز، وجود این خودش منکر است. برداشتن افراد فاسد این یکی از واجبات است. که باید امام حسین بردارد. جلوگیری از زور، آمریکا یک نهی از منکر بزرگ است. سیگار نکش هم یک نهی از منکر کوچک است. امر به معروف و نهی از منکر مثل نور است. نور، چراغ قوه نور است. لامپ هم نور است. پرژکتور هم نور است. ماه هم نور دارد. خورشید هم نور دارد. درجات نور فرق می‌کند.
    1- درجات معروف و منکر در جامعه
    منکر درجه دارد، معروف هم درجه دارد. شما یک ریال به فقیر بدهی صدقه است. یک میلیون هم بدهی صدقه است. منتهی آن کسی که ندارد، یک ریال می‌دهد. ده ریال می‌دهد. صد ریال می‌دهد. آن کسی که دارد بیشتر می‌دهد. اصلاً ساختن یک ساختمان، ممکن است آدم یک شهرک بسازد، به آدم‌هایی که پول ندارند بدهد.  خوب این ساختن شهرک هم صدقه است. یک ریالی هم صدقه است. پس امر به معروف درجه دارد. از چراغ قوه تا خورشید. نهی از منکر درجه دارد. از سیگار نکش، تا یزید نباش. هرکسی به مقداری که زور دارد. سوزن می‌دوزد به مقداری که نخ چقدر باشد. اگر یک وجب نخ با سوزن بود، یک وجب می‌دوزد. اگر ده وجب نخ بود، ده وجب می‌دوزد. هرکسی امر به معروف و نهی از منکرش مربوط به این است که چقدر زور دارد؟ چقدر پول دارد؟ چقدر آبرو دارد؟ چقدر نفوذ کلام دارد؟ کجا حرفش را می‌خرند؟
    هرکس هرکجا حرفش خریدار دارد، آنجا بر او واجب است. خریدار هم نداشته باشد واجب است. چون گاهی وقت‌ها یک نخ نمی‌تواند یک کشتی را نگه دارد. اما اگر هزار تا نخ شد و به هم تاب خورد، طناب می‌شود. طناب که شد، می‌تواند کشتی را نگه دارد. با یک نخ نمی‌شود. گاهی گفتن شما فایده‌ای ندارد. یعنی یک چکه آب روی سنگ بچکد، سنگ چال نمی‌شود. اما اگر چند سال این همینطور چک چک چکید، بالاخره سنگ هم باشد سوراخ می‌شود. با یک خورشید تابیدن، خرما نمی‌رسد. اما اگر هر روز خورشید تابید، خرما می‌رسد. با یک مرگ بر شاه، شاه بیرون نمی‌رود. اما اگر مردم چند سال مرگ بر شاه گفتند، شاه ول می‌کند و می‌رود. چون این جلسه نوجوانانی هستند که در هیئت‌های مذهبی تشکّل پیدا کردند، و آغاز کارشان است و در آستانه‌ی محرم هم بیننده‌ها بحث را می‌بینند. گفتیم یک خرده راجع به امر به معروف و نهی از منکر صحبت کنیم. در سطح آدم‌های مثلاً از نوجوان تا جوان. خود امر به معروف و نهی از منکر نشانه‌ی چیست؟ $
                                                                                    ادامه مطلب...


  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | یکشنبه 88 آذر 29 ساعت 10:5 عصر |

    موضوع: وفاداری به پیمان‌های الهی و اجتماعی
    تاریخ پخش:  05/09/88

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

    در محضر مبارک عزیزانی  از نیروی دریایی هستیم. از پنجم آذر به بعد هفته‌ی نیروی دریایی است، و تصادف شده با این بحثی که شب عرفه و شب شهادت حضرت مسلم ضبط می‌شود. مخاطبین عزیز ما از نیروی دریایی هستند، و خدمات نیروی دریایی بر کسی پوشیده نیست. هم جنگ‌هایی که مستقیماً خودشان کردند، و ضربه‌ای که به نیروی دریایی صدام در اوائل جنگ زدند، و هم در حمل و نقل کشتی‌ها که ما هرچه صادرات داشتیم تحت حمایت این عزیزان بود.و هرچه هم وارد ایران می‌شد باز تحت حمایت اینها، یعنی اینها حق حیات دارند. از نظر روایت داریم که جنگ دریایی دو برابر جنگ زمینی پاداش دارد. به خاطر اینکه شرایطش سخت‌تر است. به هر حال این روز را و این هفته را به شما تبریک می‌گویم. و از شما اجازه می‌خواهم به دلیل اینکه امت در شب عرفه و شب شهادت پای حرف‌ها هستند، من یک مقدار راجع به وفاداری و بی‌وفایی مردم نسبت به حضرت مسلم و زندگی حضرت مسلم چند دقیقه‌ای صحبت کنم.
    1- مسلم بن عقیل، از خاندان ابوطالب(علیه‌السلام)
    مسلم بن عقیل، عقیل چه کسی بود؟ عقیل برادر حضرت علی بود. خیلی آدم حاضر جوابی بود و دانشمند هم بود. در پیری نابینا شده بود. معاویه متلکی به او گفت، گفت: بصرت را از دست دادی. گفت: تو بصیرتت را از دست دادی. گفت: تو بصر را از دست دادی، گفت: تو بصیرتت را از دست دادی. او گفت: تو چشمت نابینا است. گفت: تو کور دل هستی. یکبار دیگر در یک جلسه‌ای یک متلکی به ایشان گفتند. گفتند که: بله کسی وارد شد که عمویش ابی‌لهب است. «تَبَّتْ یَدَا أَبىِ لَهَبٍ وَ تَب‏» (مسد/1) پسر اخوی ابی‌لهب وارد شد. فوری ایشان جواب داد. «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب‏» (مسد/4) اگر ابی‌لهب عموی من است. «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» هم عمه‌ی تو است. یعنی دم بزنگاه جواب می‌داد، دانشمند و در جبهه‌ها هم شرکت کرده بود.
    اهل جبهه بود. هم در جنگ موته، هم اهل هجرت به مدینه و شام بود. یک روز معاویه از او پرسید که: لشگر من بهتر است یا لشگر علی؟ گفت: لشگر علی مثل لشگر پیغمبر است، رسول الله در آن نیست. لشگر تو مثل لشگر ابوسفیان است، ابو سفیان در آن نیست. مقایسه نکن. روز آنها با روز شما، ما در ایام جنگ هم می‌دیدیم. مثلاً رزمندگان خود ما نماز شب و دعا و ذکر و ورد و توسل و اشک و حماسه و صدامی‌ها عرق و ورق و یعنی نباید مقایسه کرد بین کسی که دلش به یاد خداست و دلش...
    2- نقش نیت و انگیزه در کارهای انسان
    انسان بالاخره در جنگ هست. آنچه به انسان رنگ می‌دهد نیت‌ها است. ما الآن ویلچری داریم. کسی پایش قطع شده روی ویلچر نشسته است. هم در عراق داریم و هم در ایران داریم. آن عراقی وقتی روی ویلچر نشسته است می‌گوید: برای چه پایم را دادم؟ برای اینکه صدام هوس کرد قهرمان عرب و سردار قادسیه شود. ویلچر ایرانی که روی ویلچر نشسته است، می‌گوید: برای چه؟ می‌گوید: دشمن به خانه‌ی ما تجاوز کرد و دفاع واجب بود. برای واجب رفتم و پایم را از دست دادم. خیلی فرق می‌کند که انسان دستش را در زباله کند، یا دستش را در خمیر کند. خیلی فرق می‌کند که انسان آب در صورتش می‌ریزد... چون این نیت‌ها مهم است. اگر کسی را در اقیانوس هل بدهند و در تمام دریاها هم تاب بدهند باز هم جُنُب است. تا مادامی که نیت غسل نکرده است باز هم جنب است. آن چیزی که آدم را پاک می‌کند این است که زیر دوش برود و نیت غسل کند. شما اگر تمام دنیا هم دوش سر شما بریزد، تا نیت غسل نکنیم باز هم نجس هستیم. یعنی باز هم باید غسل کنیم. به هر حال نیت‌ها خیلی فرق می‌کند. لشگر معاویه برای چه جنگید؟ لشگر علی برای چه جنگید؟ همیشه جبهه‌ی حق و باطل بوده. به یک کسی رأی می‌دهد. با یک کسی ازدواج می‌کند. با یک کسی معامله می‌کند. یکجا می‌خندد. منتهی یکجا یک خنده می‌کند برای اینکه یک حقی را تشویق کند. یک دختر خانمی، یک آقا پسری نماز می‌خواند آدم می‌گوید: آفرین! یک لبخند به او می‌زند تشویق می‌شود. یکبار هم کسی یک کار غلطی می‌کند شما یک لبخند می‌زنی تشویق می‌شود. لبخند، لبخند است.
    همه‌ی دنیا نیروی دریایی دارد، کشورهایی که... بسیاری از کشورها نیروی دریایی دارند. ولی نیروی دریایی جمهوری اسلامی، فرمانده‌ی کل قوایش یک مجتهد عادل بی‌هوس امام خمینی بود. فرمانده‌ی کل شما چه کسی بود؟ هدف شما چه بود؟ فی سبیل الله بود. برای دفاع بود. برای امنیت امت اسلامی بود. حتی وقتی امام در هواپیما نشست به ایران بیاید، به ایشان گفتند: چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی! ممکن بود هواپیما سرنگون شود. زمان بختیار بود. فرمود: من احساسی ندارم. قرآن یک آیه داریم، می‌گوید: «یَقتلون»، پشت سرش می‌گوید: «یُقتلون» یعنی من وظیفه‌ام این است جبهه بروم. حالا «یَقتلون» من این را کشتم، الحمدلله! او من را کشت شهید شدم. آن چیزی که وجدان آدم آرام است، بالاخره همه پیر می‌شوند. یکی آخر پیری‌اش می‌گوید: چه کردم؟ چه کردم؟ بالاخره خیلی‌ها مطالعه می‌کنند. چه چیزی مطالعه می‌کنیم؟ یک کسی عمرش را صرف می‌کند برای مطالعه‌ی چیزهایی که نه فایده‌ای دارد. نه اثری دارد. این ارزش کار شما که برای رضای خدا، به فرماندهی کل قوا یک مجتهد عادل بی‌هوس، این با نیروهای دریایی دیگر فرق می‌کند. به هر حال خدا را شکر کنید که خدا ما را در ایران آفرید. اگر مثلاً ما در جای دیگر متولد می‌شدیم فرمانده‌ی کل قوای ما مثلاً صدام بود، چه احساسی داشتیم؟ برای که و برای چه؟ خدایا این کشور را، قوای مسلّحش را، نیروی زمینی‌اش را، نیروی هوایی‌اش را، بسیجش را، قوای مسلّحش را، مردمش را، امتش را، رهبرش را همه را در پناه حضرت مهدی حفظ بفرما.
    3- روز عرفه و دعای امام حسین(علیه‌السلام)
    شب عرفه و شب شهادت حضرت مسلم بحث را گوش می‌دهید. هیچ روزی برای دعا مثل روز عرفه نیست. یعنی در روزها بهترین روز، روز عرفه است. حتی سفارش شده که از ماه رمضان هم برای دعا مهمتر است. وهیچ شبی مثل شب قدر نیست. روز عرفه روزه‌اش هم مستحب است. ولی گفتند: اگر ضعفت می‌گیرد، نمی‌توانی دعا بخوانی، روزه را بخور که بتوانی دعا بخوانی. امام دید روز عرفه یک کسی دارد از مردم گدایی می‌کند. گفت: مگر امروز روز گدایی از مردم است؟ همه در خانه‌ی خدا بروید. روز عرفه و دعای امام حسین، ما هنوز دینمان روشن نشده است. دیشب یک کتابی دست ما رسید، جمعی از علمای اسلام، آیات جنین را، همین نطفه، علقه که در قرآن مکرر آمده است، آیات جنین را به باسواد ترین دکترهای غربی دادند. از آمریکا و کانادا و اروپا. که همه پروفسور هستند و کتاب‌هایشان به زبان‌های دنیا چاپ شده، و کتاب‌هایشان در دانشگاه‌های دنیا تحت عنوان جنین‌شناسی تدریس می‌شود. گفتند: آقا ما چند تا آیه داریم. مترجم هم آیه‌ها را ترجمه کرده، چند تا از این پروفسورها بعد از اینکه دیدند مسلمان شدند. گفتند: عجب، این چیزهایی است که سی سال است، بشر فهمیده است. چطور هزار و چهارصد سال پیش اینها در قرآن آمده است. پروفسورهای دنیا می‌گویند: سی سال است این کشف شده است. ما دینمان هنوز کشف نشده است. خیلی از آیات و روایات داریم که حالا حالا مانده تا مثلاً معلوم شود چه می‌شود؟ دعای عرفه خیلی مهم است. من یک خرده راجع به اصل دعا چند جمله‌ای با یک صلوات صحبت کنم. (صلوات حضار)
    حالا تصادفی که شده روز دعا و روز شهادت حضرت مسلم، حضرت مسلم پسر عقیل بود. مسلم‌ بن عقیل. در عرب‌ها به باب‌الحوائج معروف است. قبرش کنار مسجد کوفه است. وقتی مردم نامه‌های زیادی نوشتند، دوازده هزار نامه به امام حسین نوشتند که بیا ما یک قوای مسلّحی هستیم. شمشیر داریم. نخلستان داریم. پول داریم. نیروی انسانی داریم. بیا رژیم بنی امیه را واژگون می‌کنیم. امام حسین قبل از اینکه بیاید یک نماینده فرستاد به نام مسلم‌بن عقیل. وقتی وارد کوفه شد هجده هزار نفر با او بیعت کردند. ابن زیاد فرماندار بصره بود. ضمن اینکه فرماندار بصره بود، حکم فرمانداری کوفه را هم گرفت. وارد شد با یک جمعی یک طراحی عجیبی کرد و مردم همه برگشتند. طوری که صبح هجده هزار نفر پشت سر مسلم‌بن عقیل نماز خواندند، غروب یک نفر با ایشان نبود. در کوچه‌های کوفه سرگردان شد.
    این پیمان شکنی است. قرآن راجع به پیمان شکنی آیات عجیب و غریبی دارد. می‌فرماید که: «أَوْفُوا بِالْعُقُود» (مائده/1) آیه‌ی قرآن است. به پیمان‌ها وفا کنید. حتی اگر پیمان به مشرک دارید. ببنید یک مثل بزنم. اگر ایران با یک کشور کافری تعهّد بست. که مثلاً در آن کشور دخالت نکند. متقابلاً آنها هم دخالت نکنند. اگر قاتل ما، تروریست ما، جنایتکار کشور ما آنجا رفت، آنجا نمی‌توانیم او را بگیریم. به خاطراینکه تعهد کردیم، در آن کشور کار به کسی نداشته باشیم. یعنی اگر دشمن سر سخت ما پناهنده شد به کشوری که ما با آن کشور قول دادیم باید روی قولمان بایستیم، ولو این بر ضرر ما باشد. آیات زیادی هم در این مورد داریم. اصلاً داریم «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه‏» (مستدرک/ج16/ص96) کسی که به قولش وفا نکند دین ندارد. کسی که به قولش وفا نکند عقل ندارد. قرآن می‌گوید: «أُولِی الْأَلْباب‏» بعد می‌گوید: «أُولِی الْأَلْباب‏» کسانی هستند که پیمانشان را نشکنند. داریم اگر به بچه قول دادی عمل کنید. داریم اگر به خانمت قول دادی عمل کن. اگر به خانمت قول دادی عمل کن. اگر به دشمنت قول دادی عمل کن. به دشمنت قول دادی عمل کن. حتی داریم «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِم» (توبه/4) با دشمنانت اگر قرارداد بستی تا آنها پیمان را نشکستند، شما حق نداری پیمان را بشکنی.
    4- جوانمردی حضرت مسلم در برابر ابن زیاد
    همین مسلم در خانه‌ی هانی در کوفه بود. ابن زیاد یک نفر از شیعیان را با خودش آورده بود. ایشان هم در خانه‌ی هانی رفت. مریض شد. ابن زیاد دیدن این آمد. به مسلم گفتند پشت پرده بود. گفتند: ببین ابن زیاد در خانه آمده است برای عیادت رفیقش، همین ابن زیاد هم قاتل شما است. مسلم بزن از پشت تمامش کن. کلک را بکن. فرمود: این نامردی است. فعلاً ایشان عیادت آمده است. چون ایشان عیادت آمده است، ولو قاتل من است. فردا هم هجده هزار نفری که با من بیعت می‌کنند برمی‌گرداند. همین ابن زیاد پس فردا هم در کربلا سر وکله‌اش پیدا می‌شود. یعنی ابن زیادی که امام حسین را می‌کشد. ابن زیادی که مسلم را می‌کشد. ابن زیادی که هجده هزار نفر طرفدارها را واژگون می‌کند. تمام جنایت‌ها را ابن زیاد کرده است. اما الآن به قصد جنایت نیامده است. الآن عیادت آمده است. من در عیادت با او کاری ندارم.
    ما داشتیم که خلبان‌های ما در جبهه وقتی می‌رفتند یک پلی را خراب کنند، یک نفر که روی پل بود، خلبان هی تاب می‌خورد که این یک نفر برود بعد این پل را بزند. می‌گفت: خوب من آمدم این پل را بزنم. این چه گناهی کرده آمده از روی پل عراق عبور کند. این چیزها به ما ارزش می‌دهد. خون ریخته می‌شود. ولی در چه راهی، با چه نیّتی؟ با چه نیّتی؟ انصافاً مردم کوفه در آن زمان خیلی نامردی کردند. این که: ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند. این برای مردم قدیم بود. مردم کوفه هم ناراحت بودند از این حرف. بالاخره اینها سابقه‌شان، حتی اگر کسی راضی باشد به عمل گذشتگان این هم در کار شریک است. در قرآن آیاتی داریم که به یهودی‌ها می‌گوید: شما پیغمبرها را کشتید. امام صادق می‌گوید: اینها که پیغمبرها را نکشتند. جد اینها پیغمبرها را کشتند. می‌گوید: بله اجداد اینها پیغمبرها را کشتند ولی چون این نسل هم به آن کار راضی بوده، در جرمش شریک است و توبیخ‌ها به این هم می‌شود. حالا مردم کوفه‌ی الآن راضی به کار اجدادشان نیستند. ولی کسی می‌تواند در تاریخ پیدا کند، در همه‌ی دنیا، مثلاً یک مهمانی دوازده هزار نامه برایش بیاید، بعد لب تشنه او را کنار فرات بکشند. صبح هجده هزار نفر یار، غروب احدی یار ندارد. اینها جزء دیدنی‌ها است. جزء شنیدنی‌ها است.
    حالا «عِدَةُ الْمُؤْمِنِ نَذْر» (بحار الانوار/ج72/ص96) داریم که انسان وقتی قول داد انگار نذر کرده است. باید وفا کند. «إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولا» (اسراء/34) قرآن می‌فرماید: تعهد مسئولیت‌آور است. الآن که بازنشستگی داریم، ما در اسلام باز نشستگی نداریم، چون قول دادیم بازنشسته می‌کنیم. وگرنه در اسلام از کار افتادگی داریم. افرادی هستند 55 سالگی بازنشست می‌شوند. این تازه اول کارش است. از کار نیفتاده است. منتهی چون از اول نظام به او قول داده که شما اگر سی سال کار کردی، ماهی یک مبلغ از پولت برمی‌داریم بد از سی سال شما برو بنشین، ما به تو می‌دهیم. چون قول دادیم باید عمل کنیم. وگرنه اسلام بازنشستگی ندارد، از کار افتادگی دارد... ممکن است کسی پنج سال کار کند، از کار بیافتد. ممکن است کسی سی سال، چهل سال کار کند از کار نیافتد. تا انسان جان دارد باید کار کند. منتهی این بازنشستگی براساس یک قول است. بر اساس قول است.
    غیبت حرام است منتهی اگر من شما را دعوت کنم بگویم خانه‌ی من بیا به شما چلوکباب می‌دهم، بعد دعوتت کردم از شما بد پذیرایی کردم. به قولم عمل نکردم. از جاهایی که غیبت جایز است اینجاست. که شما بروی بگویی: قرائتی نامرد است. به ما چنین گفت پذیرایی می‌کند، ما خانه‌اش رفتیم بد پذیرایی کرد. اگر کسی را برای پذیرایی دعوت کردی بد پذیرایی کردی، بد پذیرایی کنیم، نه توقع، حالا یکوقت مهمان مثلاً لوس است، آن مهمان لوس را ما کار نداریم. نه پذیرایی معمولی، اگر کسی را دعوت کردی و بد پذیرایی کردی، چون به قولت عمل نکردی، غیبت شما جایز است.
    5- پیمان شکنی از نشانه‌های نفاق
    خوب حدیث داریم پیغمبر فرمود: چهار چیزی را هرکس داشته باشد منافق است. یکی «وَ إِذَا عَاهَدَ غَدَرَ» (بحار الانوار/ج69/ص261) علامت منافق این است که قول می‌دهد و به قولش عمل نمی‌کند. اگر کسی به همسرش بگوید من اینقدر مهریه می‌دهم. الان ندارد بدهد، طوری نیست. صبر می‌کنیم تا پولدار شود. اما اگر آن لحظه‌ای که می‌خواهد عقد کند، بگوییم: بگو 500 تا سکه! بگو 100 تا سکه! بگو: 100 تا! ما که نمی‌خواهیم بدهیم. اگر در نیتش این باشد که ما می‌گوییم ولی نمی‌دهیم، هر دفعه با خانمش کنار هم بروند، انگار زنا می‌کند. حدیث داریم. این قول خیلی مهم است.
    امام صادق فرمود: سه چیز است که هیچ‌کس عذر ندارد. یکی امانت، کسی به شما امانت داد. گفت: آقا این دست شما باشد. وقتی آمد به او برگردان. چه خوب، چه بد. حتی اگر شمر خنجرش را آورد گفت: نزد تو امانت باشد. وقتی برگشت گفت: شمشیرم را بده. باید به او داد. نباید بگویی: این شمر است. این خنجرش امام حسین را می‌‌کشد. به تو چه! امانت داده، باید امانت نگه‌داری. اینها اگر نباشد سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. خواسته باشیم هرکسی اجتهاد کند، بگوییم: بله حالا به نظرم صلاح نبود، به نظرم صلاح نبود. خوب این به نظرم، به نظرم‌ها باعث می‌شود که دیگر هیچ‌کس به هیچ قولی اعتماد نکند.
    پیمان چند رقم است. پیمان‌های الهی داریم. پیمان‌هایی با مردم داریم. پیمان‌هایی با دوست داریم. پیمان‌هایی با دشمن داریم. «وَ الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِم‏» (کافی/ج5/ص169) حدیث داریم مسلمان هر شرطی باشد، باید به شرطش وفا کند. علامت مؤمنین که «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مومنون/1) یکی می‌گوید: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ» (معارج/32) حتی داریم نگاه نکن چه کسی نماز می‌خواند. نگاه نکن چه کسی گریه می‌کند و چه کسی دعا می‌خواند. ممکن است دعا بخواند نماز هم بخواند. اما قولش قول نیست چک‌هایش برمی‌گردد. می‌گوید: فلان ساعت خانه را خالی می‌کنم خالی نمی‌کند. می‌گوید: ماشین را می‌برم دو ساعت دیگر می‌آورم، می‌رود مثلاً دو روز دیگر می‌آید. حتی این آقا اگر مذهبی مذهبی، حزب اللهی حزب اللهی باشد، قیافه‌اش هم سر تا پا از او دین ببارد، امام فرمود: دین ندارد. «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه‏» دین ندارد کسی که چکش برگردد. بله حالا یکوقت ممکن است تقصیر ندارد، مثلاً به هوای اینکه او به من می‌دهد من پولش را فراهم می‌کنم به شما می‌دهم. او نداده من هم همینطور... یکوقتی بدون تقصیر ناخواسته انسان بی‌پول می‌شود. یکوقت هم نه از اول می‌گوید: چک را بده، برگرداند. اصلاً تاریخش را یکوقتی می‌زند روز جمعه باشد. یکوقتی می‌زند که یک کلکی می‌زند. حالا...
    6- پیمان شکنی مردم کوفه با مسلم بن عقیل
    مسلم‌بن عقیل را بی‌وفایی کردند. هجده هزار نفر با او بیعت کردند. بعد در یک غروبی یک خانمی به نام طوعه آمد گفت: آقا خانه‌تان برو. مگر نمی‌دانی حکومت نظامی است؟ ایشان گفت: من جایی ندارم بروم. گفت: شما چه کسی هستی؟ گفت: من مسلم‌بن عقیل هستم!گفت: اِ... کلی جایزه تعیین کردند هرکس شما را بگیرد، پس در خانه من بیا. تازه این خانمی که مسلم را راه داد، پسرش درباری بود. جزء یاران ابن زیاد بود. و بالاخره پسر متوجه شد. مسلم را گرفتند. بعد مسلم را دارالاماره بردند. چقدر، آنقدر این مسلم را سنگ‌باران کردند، البته خود مسلم هم شجاع بود. وقتی او را گرفتند همان لحظه با 35 نفر درگیر شد، الحمدلله 35 نفر را کشت. اما در عین حال بالاخره یک نفر که نمی‌توانست مقاومت کند. او را گرفتند. وقتی سنگ بارانش کردند، لب پاره شد. دندان شکست. آب خواست بخورد، تا رفت آب بخورد خون‌ها در ظرف ریخت. گفت: خدا اراده کرده من تشنه شهید شوم.
    او را بالای پشت بام بردند سرش را بریدند. بدنش را در کوچه انداختند. طناب به پایش بستند و او را در کوچه‌ها کشاندند. این سفیر امام حسین، که امام حسین ایشان را فرستاده آیا مردم کوفه که 12 هزار نامه نوشتند راست می‌گویند یا نمی‌گویند؟
    ابن زیاد به قاتل گفت که: تو که سر مسلم را جدا می‌کردی آن لحظات آخر چه می‌گفت؟ گفت: دائم «سبحان الله» و «لا اله الا الله» می‌گفت. لحظات آخر هم به امام حسین سلام کرد. مسلم اول شهید کربلا است. شهید پیش‌مرگ کربلا است. بعد که خبر شهادت به امام حسین در راه کربلا رسید، بچه‌هایش را خواست. تفقدی کرد و گفت: من پدر شما هستم. بچه‌هایم برادران شما، خواهران شما، بعدشب عاشورا به بچه‌های مسلم گفت: شما بروید. چون پدرتان کشته شده، شما یک شهید از یک خانواده بس است. شما دیگر پدرتان شهید شده، شما یتیم هستید. شما امشب شب عاشورا در تاریکی بروید. فرمودند: پدر ما شهید شده، حق خودش بوده است. ما یک لحظه تو را رها نمی‌کنیم. ما یک لحظه تو را رها نمی‌کنیم.
    خدایا در طول تاریخ هرکس به محمد و آل محمد ظلم کرده است آن به آن بر عذابشان بیفزا. ما را باید وفادار باشیم.
    7- وفاداری به آرمان‌های انقلاب اسلامی
    اگر گفتیم: استقلال باید وفادار باشیم. دیگر وابستگی ممنوع! اگر گفتیم: آزادی باید وفادار باشیم. آزادی‌مان را نفروشیم. اگر گفتیم: جمهوری اسلامی، باید پای آن بایستیم. وفادار باشیم. قرآن وقتی می‌خواهد حضرت ابراهیم را ستایش کند، می‌گوید: «وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى» (نجم/37) یکی از کمالات ابالفضل این بود که وفادار بود. ابالفضل با شمر یک خویش و قومی داشت. یک نامه آمد که ابالفضل این طرف بیا. امان‌نامه آورد. مثل اینکه مثلاً یک گذرنامه از آمریکا می فرستند یا ویزا می‌دهند، این طرف بیا، بیا کانادا. بیا وابسته شو. ما خودمان... من اینجا برایت. پسر عمویی، یا پسر خاله‌ای خارج هست، نامه می‌نویسد  که تو هم این طرف بیا ما امکانات برایت فراهم می‌کنیم بیا اینجا اقامت بگیر. وابسته شو و... یک امان‌نامه برای ابالفضل آورد، ابالفضل گفت: امام حسین را تنها بگذارم؟! به خدا قسم دست چپ و دست راست مرا قطع کنید دست از حسین برنمی‌دارم. وفادار باشیم. چون خیلی‌ها اول زیاد هستند، یک ذره یک ذره آب می‌شوند. در یک امتحانی قبول می‌شوند. مرتب کم می‌شوند، کم می‌شوند، کم می‌شوند، مثل یاران امام حسین که اول زیاد بودند، یک ذره یک ذره کم شدند، کربلا هفتاد و دو نفر ماندند.
    مکه هم همینطور است. کسی به امام گفت: چقدر حاجی زیاد است. فرمود: حاجی زیاد است. ولی حج مقبول دو سه تا بیشتر نیست. شما خودت چقدر نماز خواندی؟ بسم الله خیلی نماز خواندیم. چند رکعتش را حضور قلب داشتید؟ چند رکعت نماز خواندی که حواست پرت نشده است؟ پیدا کن بسم الله! سلام خیلی کردی؟ چند تا سلام خالص بوده؟ این آقا را سلامش کردی احترام گذاشتی. خوب این رییس بوده، وکیل بوده، وزیر بوده،استاد بوده،چند تا سلام به یک آدم به یک کارگر ساده‌ی افغانی، به یک کارگر ساده‌ی ایرانی، یک کارگر دیدی گفتی: سلام علیکم، یکوقت می‌بینی سال می‌آید و می‌رود ما یک سلام خالص نداریم. تمام سلام‌ها...
    یک گوسفند می‌کشیم. بسم الله! عید قربان، در آستانه‌ی عید قربان هستیم. عید قربان بود یکجایی بودم، یک کسی زنگ زد گفت: حاج آقای قرائتی! گفتم: بله! گفت: یک گوسفند می‌خواهیم بکشیم، دعای این قربانی چیست؟ گفتم: دعایش این است که کبابی‌هایش را در یخچال برای خودت نگه‌ نداری. ما الآن قربانی هم که می‌کنیم، می‌گوییم: گردنش باشد برای نمی‌دانم خورشت فلان، جگرش هم باشد عصری، سیراب و شیردانش باشد فردا عصری، کله و پاچه‌اش فردا صبح. خوب باقی‌اش چه؟ باقی‌اش هم این را به فلانی بده. این شوهر خواهرمان است. این هم برادر خانم‌مان است. این هم... اصلاً کجای این قربانی شد؟ اینکه همه قربان خودت و شکمت و فامیلت شد. کجای این قربانی شد؟ گوشت قربانی یعنی گوشت را طوری تقسیم کنیم نیم کیلو، یک کیلو کمتر و بیشتر کنار کوچه بایستی هرکس می‌آید به او بدهی. این را قربانی می‌گویند. اینکه شما می کشی و به نورچشمی‌هایی که دوستش داری می‌دهی، و آنهایی که دوست نداری نمی دهی این قربانی نیست.
    قربانی یعنی من این را قربتاً الی الله  بدهم. داریم که اگر عید قربان پول نداری گوسفند بخری، شریک شوید. چند نفر شریک شوید یک گوسفند بگیرید قربانی کنید. عید ما همراه با اطعام است. عید فطر همراه با این است که زکات و فطره بدهد. عید قربان یعنی گوشت بدهد. عید فطر یعنی نان بده. یک عید می‌گوید: نان بده، یک عید می گوید: گوشت بده. یعنی عید وقتی است که مستمندان نان و گوشت داشته باشند. اگر مستمندان نان و گوشت ندارند برای شما عید نیست. برای ما عید نیست.
    8- عید قربان، روز پیروزی وظیفه بر غریزه
    عید وقتی است که انسان غریزه‌اش را، خودش را نگه دارد. چون ابراهیم بچه‌اش را دوست داشت. غریزه‌ی بچه‌ دوستی می‌گوید: نکش! ولی خدا می‌گوید: اسماعیل را بکش. بچه‌ی من است نکش! خدا می‌گوید: بکش! بکش، نکش. بکش، نکش. بکش، نکش. آنجا وظیفه را گرفت، یعنی به خاطر فرمان خدا اسماعیل را خواباند، چاقو را اینجا گذاشت. خدا گفت: چاقو را بردار. نمی‌خواستم خون ریخته شود. می‌خواستم ببینم تو دل می‌کنی یا نه؟ دل کندی آفرین! ماه رمضان معده می‌گوید: بخور! خدا می‌گوید: نخور! بخور، نخور. بخور، نخور. بخور، نخور. می‌گوید: نمی خورم. این سی روزی را که به خاطر فرمان خدا جلوی شکمت را گرفتی، حالا می‌گوید: عید بگیر. یعنی هروقت یک دختری است می‌خواهی نگاهش بکنی، خدا می‌گوید: نگاه نکن. شکلش می‌گوید: او را یکبار دیگر ببین. ببین، نبین. ببین، نبین. ببین، نبین. اگر چشم روی هم گذاشتی، از این دختر که رد شدی، آن روز و آن ساعت برای شما عید است. هر زمانی بین حق و باطل درگیر شد و شما حق را گرفتی آن روز عید است. هر زمانی بین معصیت و اطاعت درگیر شدی، شما اطاعت را گرفتی آن روز عید است.
     به هر حال این شب جمعه هم در آستانه روز نیروی دریایی بودیم، هم در آستانه‌ی شهادت حضرت مسلم بودیم. هم عرفه بودیم. هم عید قربان بودیم، این تناسب‌ها باعث شد که ما هم حرفمان، سخنرانی‌مان درهم شد. چون ایام در هم شد ما هم درهم صحبت کردیم.
    خدایا قربانیان این انقلاب را، شهدای این انقلاب را با  شهدای کربلا محشور بفرما.امنیت کامل بر عراق و لبنان، افغانستان، امنیت کامل را بر همه‌ی بلاد اسلامی حاکم بفرما. خدایا طاغوت‌ها را یکی پس از دیگری در هم بشکن. خدایا ما را نسبت به تعهداتی که با تو داریم، تعهداتی که نسبت به انقلاب داریم. نسبت به نیاکان داریم. نسبت به نسل آینده داریم. نسبت به همسر و فرزند داریم. ما نسبت به هرکس متعهد هستیم، ما را وفادار به تعهدها قرار بده.
    «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

    «سؤالات مسابقه»
     1- فرستاده امام حسین به کوفه چه کسی بود؟
    1) جعفر بن ابی طالب
    2 ) مسلم بن عقیل
    3) سلمان فارسی
    2- در میان روزهای سال، چه روزی برای دعا و نیایش، بهترین است؟
    1) عید قربان
    2) عید فطر
    3) روز عرفه
    3- وظیفه‌ی مسلمانان در برابر پیمانی که با مشرکان بسته‌اند، چگونه است؟
    1) وفاداری به پیمان
    2) نقض پیمان
    3) وفاداری، حتی در صورت خیانت مشرکان
    4- پیامبر گرامی اسلام، پیمان شکنی را نشانه چه کسانی دانستند؟
    1) کافران
    2) مشرکان
    3) منافقان
    5- قرآن در آیه 37 سوره‌ی نجم، بر کدام ویژگی حضرت ابراهیم تأکید می‌ورزد؟
    1) اخلاص و تسلیم بودن
    2) وفا به وعده‌ها و پیمان‌ها
    3) صداقت و راستگویی



  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | یکشنبه 88 آذر 8 ساعت 3:19 صبح |

    موضوع: جایگاه قرآن در آموزش و پرورش
    تاریخ پخش: 28/08/88

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

    در محضر مبارک جمعی از فرهنگیان هستیم. مدیران، مربیان، مسئولین،موضوع هم گرایش به قرآن است. توجه به قرآن، واقعیت این است که همینطور ما می‌گوییم قرآن کتاب مقدس، ولی هنوز مزه‌ی قرآن را نچشیدیم.  بنده یک طلبه‌ای هستم، کمی با قرآن آشنا شدم، تا الآن که خدمت شما هستم حدود 3000 نکته‌ی حقوقی در قرآن کشف کردیم. با همکاری بعضی، یعنی یک نفر دکترای حقوق، دانشجوهای حقوق و زیر نظر یکی از اساتید رییس دانشکده‌ی حقوق، خود بنده هم که الآن 65 سالم است، 15 سالگی طلبه شدم. یعنی 50 سال است من طلبه هستم. یعنی بعد از نیم قرآن آخوندی نفهمیدم که قرآن 3000 نکته‌ی حقوقی دارد.
    تنها انرژی هسته‌ای نیست که کشف نشده است. تنها در دریا نیست که چاه‌های حفاری نشده داریم. در خود قرآن میلیون‌ها نکته‌ی کشف نشده داریم. حالا چون آموزش و پرورش است یک نکته بگویم. اول که قرآن راجع به تحصیل علم چه می‌گوید. این تحصیلات را قبول دارد یا نه؟ قرآن می‌گوید: آن علمی ارزش دارد که مفید باشد. بسیاری از چیزهایی که ما می‌خوانیم علم هست، اما مفید نیست. بگذار آیه‌اش را بنویسم. خداوند به موسی خطاب کرد که برو شاگردی کن. موضوع: تعلیم و تربیت، اگر خواسته باشم درستش را بنویسم، باید بگویم: تربیت و تعلیم. اما چه کنم که تیتر آموزش و پرورش داریم. تربیت و تعلیم! الآن مشکل دنیا تعلیم نیست. مشکل دنیا تربیت است. وضعی که بعد از انتخابات پیش آمد، آیا بی‌سواد‌ها بودند یا بی‌تربیت‌ها!؟ ما مشکل سواد نداریم. میلیون میلیون لیسانس و فوق لیسانس و دکتر و مهندس داریم. بی‌ادبی باعث می‌شود که این به او نیش می‌زند. او به این! به سراغ قرآن بیاییم. قرآن فرمود: «وَ لا تَنازَعُوا» (انفال/46) نزاع نکنید. برنامه‌ات را بگو من می‌خواهم چه کنم. چه کار داری که آن وزیر می‌خواهد چه کند، آن رییس جمهور می‌خواهد چه کند. بگو:آقا برنامه‌ی من این است. «لا تَنازَعُوا» به هم نزاع نکنید. بعد می‌گوید: «فَتَفْشَلُوا» اگر نزاع بکنید هردوی شما سست می‌شوید. مردم از هردوی شما دست برمی‌دارند. شل که شدید، «وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» بادی که به پرچم شما می‌خورد دیگر نمی‌خورد. یعنی عزّت بین‌المللی شما کم می‌شود. این آیه‌ی قرآن است. «لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» آن بادی که کشتی شما را می‌برد. بادی که به پرچم شما می‌خورد، «تَذْهَبَ ریحُکُمْ» یعنی پنچر می‌شوید. فشل می‌شوید.
    1- تقدّم تربیت بر تعلیم
    حالا راجع به تربیت و تعلیم که قران هم می‌گوید: «وَ یُزَکِّیهِمْ» بعد می‌گوید: «وَ یُعَلِّمُهُمُ» البته یکجا داریم می‌گوید که: «وَ یُعَلِّمُهُمُ» بعد می‌گوید: «وَ یُزَکِّیهِمْ» اما سه جا می‌فرماید: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم‏»،«یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم‏»، «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم‏» حالا یک سؤال: اگر تزکیه جلو است پس چرا یکجا قرآن آموزش را جلو انداخته است؟ آنجا که آموزش جلو است حرف خدا نیست. حرف حضرت ابراهیم است. ابراهیم دعا کرد. گفت: « رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولا» (بقره/129) خدایا بعد از من پیغمبری به مردم بده که به آنها آموزش و پرورش بدهد، آنجا دعا آموزش و پرورشی بود، اما استجابت به عکس بود. خدا گفت: به آنها می‌دهم. اما نه آنکه تو گفتی. «یُعَلِّمُهُم وَ یُزَکِّیهِمْ‏»، به آنها می‌دهم کسی را که «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم‏» یعنی ابراهیم از این طرف دعا کرد، خدا از این طرف مستجاب کرد.
    2- ادب شاگرد در برابر معلّم
    حالا در قرآن می‌فرماید که: هر علمی ارزش ندارد. خدا به موسی گفت: دنبال خضر برو، چیزی یاد بگیر. موسی خضر را پیدا کرد، فرمود: «هَل‏»، «هَل‏» یعنی چه؟ «هَلْ أَتَّبِعُ» تبعیت کنم«هَلْ أَتَّبِعُکَ» آیا من پیروی بکنم، «عَلى» به شرط اینکه من می‌خواهم دنبالت راه بیافتم. «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ» به شرطی که «تُعَلِّمَنِ» به من چیز یاد بدهی. چه چیز یاد بدهی؟ «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/66)‏
    در این آیه چند تا نکته بگویم. این «هَل» یعنی با اجازه. این خودش درس است. یعنی شاگرد نسبت به استاد باید کارهایش رابا اجازه، «هَلْ» اصلاً استاد که سر کلاس می‌آید، برپا! کجا، قرآن می‌گوید: برپا. قرآن می‌گوید: وقتی یک استاد آمد «َانْشُزُوا»، «انْشُزُوا» یعنی برپا. چه کسی است که من برپا، می‌گوید: «یَرْفَعِ اللَّه‏» رفعت، بالا می‌برد. « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا» خداوند افراد مؤمن را بالا می‌برد، «وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم‏» (مجادله/11) کسانی که اهل علم هستند، «أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات‏» برپا، چه خبر است؟ «آمنوا» آمد. برپا! چه خبر است. «أُوتُوا الْعِلْم‏» آمد. یعنی اگر مؤمنی یا عالمی وارد شد، «اُنشُزوا» برپا. آیه‌ی برپا است. «اُنشُزوا»، «هَل» آیا، با اجازه، «أَتَّبِعُک» یعنی تبعیت کنم. یعنی می‌خواهم یک چیزی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. بعضی چیزها علم هست، اما قابل پیروی نیست. قابل پیروی نیست. مثل چه؟ مثل کوه هیمالیا چند متر است؟ خوب، حالا می‌خواهی بالا بروی؟ در قطب شمالی شش ماه شب است، شش ماه روز، نماز چگونه است؟ مادرت رفته یا پدرت که حالا تو سؤال می‌کنی؟ برای چه این سؤال را می‌کنی؟ تو که نمی‌خواهی بروی. می‌گوید: چیزی را یاد بگیرید که قابل پیروی باشد.
    3- توجه به نیازهای فردی و اجتماعی در برنامه‌ریزی آموزشی
    زمانی حوزه و دانشگاه‌ها، آموزش و پرورش ما در خط قرآن است که هرچه می‌خواند و به درس بچه‌ها درس داد، چهار تا شرط داشته باشد. وگرنه استاد و شاگرد، آیت الله و طلبه، هر دو روز قیامت باید جواب بدهند. شوخی هم با کسی نداریم. یا باید واجب باشد، یا مستحب، یا نیاز فردی را حل کنند، یا نیاز جامعه را، بسیاری از چیزهایی که ما یاد می‌گیریم، نه واجب است، نه مستحب، نه به درد فرد می خورد. نه به درد جامعه، بوعلی سینا کجا متولد شد؟ نه واجب است، نه مستحب، نه نیاز فرد است، نه نیاز جامعه. بوعلی سینا چه کرد که... شیخ مفید خواهر و برادر هم داشت یا نه؟ نه واجب است، نه مستحب. پدر حضرت امام شغلش چه بوده است؟ نه واجب است، نه مستحب است. نه نیاز فرد است. نه نیاز جامعه است. امام چه کرد که توانست ایران را از شر طاغوت نجات بدهد. آنچه می‌خوانیم و آنچه می‌گوییم باید باشد.
    در کتاب‌های عربی می‌نویسند «العصفور طار» گنجشک پرید. این چه عربی است یاد ما می‌دهید؟ در دانشگاه متون دارند عربی شعرهای «امرؤ القیس» را بلغور می‌کنند. آنوقت فارغ التحصیل دانشگاه ما قرآن بلد نیست. خوب تو که می‌خواهی بگویی: گنجشک پرید یک آیه را بخوان. بگو: «وَ الْعَصْرِ» (عصر/1) یعنی قسم به زمان، «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» (عصر/2) چرا می‌گویی: گنجشک پرید؟ یعنی از اول یک دست‌هایی در کار بوده که نسل ما از قرآن جدا شود.
    «هَل» آیا، «هَلْ أَتَّبِعُک‏» یعنی موسی به خضر گفت: می‌خواهم یک چیزی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. نه معلومات من اضافه شود. آخر یک وقت شما می‌گویی: آقای قرائتی کراوات گران شده است. خوب گران شده! مگر من کراواتی هستم؟ بسیاری از چیزهایی که گفته می‌شود، این اصلاً به درد آنجا می‌خورد. اصلاً ترجمه‌اش در ایران غلط است. یک کسی گوشش درد گرفت، گفت: برو بکش. گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد می‌کرد، کشیدم. اصلاً بعضی علوم ما ترجمه‌هایی هست که حساب نکرده این به درد آنجا می‌خورد. خیلی جاها به درد نمی‌خورد. «هَلْ أَتَّبِعُک‏» می‌خواهم پیروی کنم. «َعَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَن‏» یعنی پیروی من بی‌خود نیست. به شرط اینکه «تُعَلِّمَن» به من آموزش بدهد، «مِمَّا» یعنی از چیزها یعنی باید ادب طوری باشد که به استاد بگویی گوشه‌ای از علمت را به ما بده. وگرنه من که قابل نیستم که همه‌ی علوم شما را «مِمَّا» یعنی بعضی «مِمَّا عُلِّمْت‏» بعد نمی‌گوید: «عَلَّمْت» می‌گوید: «عُلِّمْت» یعنی ای استاد! خدا به تو یاد داده است. «عُلِّمْت‏» یعنی خودت هم آموزش دیده‌ای. یعنی ببین به استاد چه می‌گوید؟ می‌گوید: استاد پُز ندهی! آن هم که دادی...
    4- سرچشمه علم، نزد خداست
    شما یکوقت می‌گویی: آقای قرائتی از علمت به من بده. یکوقت می‌گویی: آقای قرائتی حالا که خدا یک حدیث یاد تو داده است، می‌گویی: خدا یاد تو داده است. یعنی برای خودت نیست. «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّه‏» یعنی برای خودت نیست، خدا به تو داده است. «رَزَقَکُمُ اللَّه‏»، «مال الله»، «آتاکم الله» خداست. خداست.
    نگو: باران بارید. کمونیست‌ها می‌گویند: باران بارید. بگو: خدا باران آورد. نگو: گیاه رویید. کمونیست‌ها می‌گویند: گیاه رویید. بگو: خدا رویاند. «انزلنا» یعنی ما آن باران را فرستادیم. «أَنْبَتْنا» ما نبات را رویاندیم. بابا نان داد نگو. خدا نان داد. بابا واسطه بود. یعنی توحید از روز اول باید تزریق شود. ما الآن گرمک بی‌مزه تولید می‌کنیم بعد از بیرون ستاد ارتقا درست می‌کنیم. چطور ستاد ارتقا فیزیک و شیمی نداریم. معلوم می‌شود دین را خراب کردیم، حالا می‌بینیم گرمک بی‌مزه است می‌گوییم: ستاد ارتقا، از بیرون شکر قاطی آن می‌کنیم. ستاد ارتقا یعنی کتاب‌های ما مفید نیست. ما می‌خواهیم از بیرون شکر قاطی آن کنیم. سؤال: چطور هیچ کتابی ستاد ارتقا ندارد، کتاب دینی دارد؟ باقی کتاب‌ها هم دارد؟ هان! سؤال من این است. چطور علوم دیگر ستاد ارتقا ندارد. به خدا و پیغمبر که رسید باید ستاد ارتقا داشته باشد. این پیداست مشورت هم نمی‌شود. مشورت هم نمی‌شود. باران بارید، کمونیست هم همین را می‌گوید. خدا باران فرستاد. گیاه رویید.
    لباسی که خانم‌ها سر کلاس دارید باید رنگش روشن باشد. چادر سیاه برای خیابان خوب است. مانتو سیاه برای خیابان خوب است. این دختر من سر کلاس آمده، چون در تلویزیون پخش می‌شود می‌گویم. مدرسه‌ای که مردی نیست، پسری نیست. نامحرمی نیست. خوب به چه دلیل این دختر بچه‌ها به سیاه نگاه کنند؟ شما تخته‌ها را هم سبز کردید. رنگ شاد! قرآن بخوانم. «ٌلَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ» (بقره/69) یعنی رنگ باید شادی‌آور باشد. رنگ باید شادی آور باشد. شما الآن قبای مرا ببین. شاد است، حالا یک بار قبای سیاه بپوشم. حالا یکوقت عاشوراست، محرم است. در خیابان طوری نیست. لازم هم هست.
    اما اجازه می‌دهی. یک درس! درسی را می‌خواهم که «اتبع» پیروی کنم نه اینکه فقط کله‌ام باد کند. می‌خواهم علومی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. پیروی من براساس آموزش است.  «عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ» می‌خواهم عقب تو بیایم به شرطی که به من یاد بدهی. «مما» یعنی بخشی از علومت را به من یاد بده. تازه علومت هم از خودت نیست. «عُلِّمْت» یعنی به خودت هم این علوم داده شده است. یعنی از خدا است. خدا را فراموش نکنیم.
    5- رشد و کمال، اثر علم واقعی
    «رُشْداً» می‌خواهم در علم رشد باشد. الآن در علم ما رشد است. اگر رشد در آن است، علامت رشد این است. بگذار از خودم حرف نزنم. امیرالمؤمنین می‌فرماید: «ثمرة العلم العبودیه» ثمره‌ی علم بندگی خدا است. یعنی چه؟ یعنی باید دبیرستانی‌ها حضورشان در نماز جماعت بیش از راهنمایی‌ها باشد. دبیرستانی‌ها باید ادبشان به استاد بیش از راهنمایی‌ها باشد. باید حضور دانشجوها در مسجد بیش از دبیرستانی‌ها باشد. باید دبیرها در مدرسه حضورشان در نماز جماعت بیش از بچه‌ها باشد. ما که علی را قبول داریم. امیرالمؤمنین است. این حدیث را لااقل می‌توانیم دو تا کلمه حفظ کنیم. «ثمرة العلم العبودیه» یعنی اگر بچه هرچه باسواد شد، بندگی‌اش نسبت به پدر و مادرش، استادش، استاد دانشگاه، دانشجو می‌آید از کنار استاد می‌گذرد، سلام نمی‌کند. می‌گوییم: آقا، این مگر استاد تو نبود؟ می‌گوید: این ترم با او درس ندارم. دیگر بالاترین درجه‌ی ورشکستگی است که چون با او درس ندارم، این ترم با او درس ندارم سلامش نمی‌کنم. «ثمرة العلم العبودیه» خوب پس ببینید اینکه می‌گویند: قرآن شفا است، این است.
    حالا، کنگره‌ای بین المللی برای خلوت کردن زندان‌ها بود. ریاست محترم قوه‌ی قضاییه از کشورهای دیگر هم آمده بودند، ما رفتیم آنجا سخنرانی کنیم. گفتیم: کنگره نمی‌خواهد. قرآن زندان‌ها را خلوت کرده است. اجازه بده من با قرآن در زندان بروم، بسیاری از اینها را آزاد می‌کنیم. طبق آیه! بنده وارد زندان می‌شوم. آقا ببینم چرا شما زندان هستی؟ والله ما عصبانی شدیم. متأسفانه یک چاقو برداشتیم، به هر حال چاقو کشیدیم. خوب حالا چاقوکش باید زندان برود؟ قرآن چه می‌گوید؟ می‌گوید: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَة» (شوری/40) همان جایی که چاقو کشیده چاقو بکش. یا او را عفو کن. چرا زندانی‌اش کنی. آنوقت من که بیرون از زندان هستم مالیات بدهم، مالیات مرا بگیرند خرج چاقوکش کنند. یعنی چاقو نکش خرج چاقو کش را باید بدهد. «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَة» برو بیرون!
    آقا شما چرا زندان هستی؟ والله راننده بودیم. خواب آلود بودیم. اشتباه کردیم. به یک نفر زدیم. قرآن می‌گوید: عمدی که نبوده است. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأ» (نساء/92) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. شما معنا کنید. کسی که مؤمنی را اشتباهی کشت، باید دیه بدهد. چرا باید زندان برود؟دارد یکجا بدهد، ندارد «فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَیْسَرَةٍ» (بقره/280) قسطی بدهد. تو هم برو بیرون. شما چرا زندان هستی؟ والله چک من برگشته است. قرآن می‌گوید: اگر کسی بدهکار است باید زندان برود؟ «فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَیْسَرَةٍ» آیه‌ی قرآن است. یعنی صبر کن تا پولدار شود. آقا برد، خورد. از او ضامن می‌گرفتی. رهن می‌گرفتی. «فَرِهانٌ» آیه‌ی قرآن است. هرچه عربی می‌خوانم قرآن است. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَة» (بقره/283) یعنی رهن را قبض کن. یعنی از اول رهن بگیر، که اگر برد و خورد، سند خانه‌اش به اسم شما باشد. ما نیامدیم قرآن را به صورت مکتب دربیاوریم.
    ای کاش فقط تلاوت و تجوید بود. نگران هستم که بعضی جاها سر و کله‌اش پیدا شد که من با مقدار توانی که داشتم با آنها مقابله کردم. دیدم قرآن به سمت لات بازی رفته است. لات‌ها می‌گویند: با یک نفس دو کیلو آب غوره سر می‌کشم. او می‌گوید: با یک نفس یک آیة الکرسی می‌خوانم. کدام دستور به ما گفتند: آیة الکرسی را با یک نفس بخوانید. تو با لات‌ها چه فرقی می‌کنی؟ آن لات می‌گوید: سه کیلو آب غوره را با یک نفس سر می‌کشم. او هم می‌گوید: من آیة الکرسی را با یک نفس می‌خوانم. قرآن لات‌بازی شده است. یک جا رفتم دیدم قرآن را با اشاره یاد می‌دهند. چنین می‌کرد. (با بیان حرکت) گفتم: این رقص‌ها چیست؟ ببینید آدم وقتی از قرآن و اهل بیت جدا شد، به بدبختی می‌افتد. کدام ائمه‌ی ما گفتند: قرآن را این رقمی درس بده؟
    6- تعالیم قرآن، محور زندگی و بندگی
    اخلاق درس می‌دهد، بله فلان عارف در خانه‌اش قبری بود. در قبر می‌خوابید. یاد خدا باشد! زن‌ها هم گریه می‌کردند. این عارف برای خودش کرد. سلیقه‌ی خودش بود. این قرآن آیه‌ای نداریم که در خانه‌تان قبر باشد. 2- هیچ حدیثی هم نداریم که در خانه‌تان قبر باشد. 3- هیچ کدام از چهارده معصوم در خانه‌شان قبر نبوده است. 4- هیچ کدام از مراجع تقلید هم در خانه‌شان قبر نیست. یک کسی عاشق یک کسی می‌شود برمی‌دارد این معشوق را مطرح می‌کند. شما حق نداری. «کتاب الله و عترتی» امام رضا فرمود: حتی من که عترت هستم و اهل بیت هستم، اول از امام رضا دیدم، بعد دیدم که یک امام دیگر هم فرموده، به نظرم امام باقر بود. من تا به حال از دو امام دیدم که فرمود: شما حتی حرف‌هایی را هم که من می‌زنم از ما بپرسید: این حرفی که تو می‌زنی و این حدیثی که می‌گویی از کجای قرآن در آوردی؟ اگر ضد قرآن بود، حدیث ما را «فاضربوه علی الجدار» به دیوار بزن. نمی‌گوید: به زمین بزن. چون زمین ممکن است شُل باشد. شن باشد. می‌گوید: به دیوار بزن که سفت باشد. نمی‌گوید: «فاترکوه» رها کن. می‌گوید: «فاضربوه» بزن. یعنی آن را داغان کن. یعنی امام صادق به ما فرمود: اگر حدیثی ضد قرآن بود آن را داغان کن. ما همینطور هرکس هر سلیقه‌ای دارد، سلیقه‌ی خودش را در دین می‌چپاند. به همین خاطر گفتند: تقلید لازم است. مرجعیت لازم است. و بچه‌ها باید دستشان را در دست مجتهد بگذارند. به سه شرط! فقیه عادل، بی‌هوس، عدالت و بی‌هوس. چون اگر عدالت نباشد به دیکتاتوری کشیده می‌شود. هوس باشد یک شاه معمّم می‌شود. و لذا گفته: مجتهدی عادل است که «مخالفا لهواه»
    قرآن از یک عده تعریف می‌کند، می‌گوید: آنها « یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه‏» (بقره/121) این حق تلاوت چیست؟ حدیثی برایتان می‌خوانم.
    7- حق تلاوت قرآن، در کلام امام صادق(علیه‌السلام)
    امام صادق فرمود: حق تلاوت هشت مورد است. 1- ترتیل، یعنی خیلی شمرده بخوانید. 2- تفّقه، بفهمید. 3- وقتی فهمیدید، عمل کنید. 4- به وعده‌های قرآن دلگرم شوید. 5- از وعیدهای قرآن راجع به دوزخ و مسئولیت بترسید. چند تا شد؟ 6- از داستان‌های آن عبرت بگیرید. از داستان‌های آن عبرت بگیرید. اصلاً داستان‌های قرآن برای عبرت است. من یکبار دیگر هم این را گفتم. وقتی می‌گوید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ» (قریش/1) «إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» (قریش/2) یعنی قوم قریش تابستان و زمستان می‌رفتند یعنی چه؟ یعنی ما هم یک مرتبه سه ماه تعطیل نکنیم. بلند شویم این طرف و آن طرف برویم. حوزه‌های علمیه می‌توانند از بندرعباس، تویسرکان بیاییم. از خوزستان به ملایر بروند. از تهران به دماوند بروند. ما می‌توانیم «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» را عمل کنیم، سه ماه تعطیلی نداشته باشیم. البته این را همه ساکت هستید. چون دوست دارید سه ماه تعطیل باشید. (خنده حضار) قرآن وقتی می‌گوید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ» نمی‌خواهد قصه بگوید. وگرنه واقعاً به من چه... ما بنشینیم گوشت کیلویی چند هزار تومان بخوریم، هزار و چهارصد سال پیش قوم قریش چلّه‌ی زمستان و تابستان این طرف و آن طرف می‌رفتند. خوب پیش پدرشان، به من چه! به من چه؟ می‌گوید: از داستان‌ها عبرت بگیرید. از داستان‌ها عبرت بگیرید.
    قصه برایتان بگویم. شخصی آمد به موسی گفت: فرعون شورای نظامی تشکیل داده، دادگاه صحرایی، تو را بگیرند می‌کشند. «وَ جاءَ» یعنی چه؟ «رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ» از دورترین نقطه‌ی شهر یک کسی بدو آمد، «یَسْعى» (قصص/20) می‌دوید، گفت: بدو بدو فرار کن. شورای نظامی، اعدام انقلابی! «فَخَرَج‏» موسی هم فرار کرد. «مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ» (قصص/21) رفت و وارد مَدیَن شد. تا وارد مدین شد، یک منطقه‌ی دیگر دید یک جمعیتی کنار چاه بزغاله‌ها و میش‌ها و گوسفندها را آب می‌دهند، ولی دو تا خانم هم کنار ایستادند. جمعیت را دید. خانم‌ها را هم دید. این موسی تحت تعقیب نزد خانم‌ها رفت. گفت: خانم‌ها! سلام علیکم ببخشید چرا شما کنار ایستادید؟ یعنی چه؟ یعنی حتی وقتی هم فرار می‌کنیم دنبال مظلوم‌ها باش. این خانم مظلوم بود. گفتند: والله ما پدر پیری داریم، حضرت شعیب، پیر است نمی‌تواند چوپانی کند. ما بزغاله‌ها را چوپانی می‌کنیم. الآن بزغاله‌ها تشنه شدند، ما لب چاه می‌آییم تنه‌ی ما به تن مردها می‌خورد، کنار می‌ایستیم، «لا نَسْقی‏» (قصص/23) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ» (قصص/23) آنها بروند ما... موسی گفت: بده من آب بدهم. بزغاله‌ها را گرفت و رفت. زودتر آب داد. دخترهای شعیب وارد شدند، پدرشان گفت: زود آمدید. گفت: والله یک جوانی بدو آمد. گفت: چرا کنار ایستادید؟ گفتیم: برای اینکه تنه‌ی ما به تن مردها نخورد، بزغاله‌ها را گرفت آب داد، زودتر آمدیم. گفت: برو بگو بیاید. آمد و گفت: چه شده؟ گفت: « فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَص‏» (قصص/25) ماجرایش را گفت. که من موسی هستم و تحت تعقیب هستم، فرعون شورای نظامی تشکیل داده برای این که مرا بگیرند، اعدام انقلابی صحرایی! گفت: «نجََوْت‏» خدا تو را خوب جایی فرستاده است. بیا خانه ما. یکی از این دخترها گفت: آقاجان! این را بگیریم اجیر ما باشد. « یَأَبَتِ اسْتَْجِرْه‏» (قصص/26) پدر جان این را اجیر کنیم. تو که پیر هستی نمی‌توانی چوپانی کنی. ما هم که دختر هستیم به درد چوپانی نمی‌خوریم. این جوان است. هم قوی است هم امین. «إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین‏» (قصص/26)
    8- معیار انتخاب مسئولان بر اساس قرآن کریم
    این قصه است ولی امروز به درد شورای اسلامی می‌خورد. امروز در مجلس شورای اسلامی بحث است که چه کسی به درد وزارت می‌خورد، چه کسی به درد وزارت نمی خورد. قرآن می‌گوید: «إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین‏» هم باید قوی باشد، هم باید امین باشد. قوی باشد، یعنی زیر کار له نشود. امین باشد خط بازی سیاست بازی، باند بازی نکند. این قصه است ولی از قصه باید درس بگیریم. بعد گفت که: «إِنىّ‏ِ أُرِید» (قصص/27) دیگر شما فرهنگی هستید. «إِنىّ‏ِ» یعنی به درستی که من «أُرِید» یعنی من اراده کردم. «أَنْ أُنکِحَکَ» به نکاح دربیاید. «إِحْدَى ابْنَتى هَتَینْ‏ِ» (قصص/27) یکی از این دخترهای مرا بگیر. بیا داماد خودم شو. این یعنی چه؟ یعنی اگر داماد خوب گیرت آمد تو خواستگاری کن. اگر دامادی مثل موسی بود طوری نیست که پیشنهاد بدهید.
    بعضی از مشکلات خانواده این است که می‌گوید: دختر اول نرفته دختر دوم در ترافیک گیر کرده است. باباحالا بلکه دختر اول نخواست ازدواج کند. من چه خاکی بر سرم کنم؟ پدر بچه‌اش را صدا زد گفت: بلند شو. آفتاب زد. بلند شو نماز بخوان. گفت: شاید خورشید دلش خواست زود بزند. به من چه؟ من می‌خواهم بخوابم. می‌گوید: یکی از این دخترها دلیل ندارد که حالا حتماً دختر اول برود. حتماً پسر اول برود بعد پسر دوم. ممکن است پسر دوم عجله دارد. بعضی چیزها باید دید نیاز چیست؟ یکی کسی که آب می‌خواهد... آقا صبر کن به نوبت. به نوبت نیست او تشنه‌تر است. صف دستشویی هم نوبتی نیست. ممکن است کسی نیازش ... اصلاً بعضی جاها نوبت غلط است. ازدواج یک مسئله‌ی نیاز است. گرسنگی نیاز است. گفت: خوب پول که ندارم. من خودم یک جوان فراری هستم. می‌گوید: لازم نیست داماد پول داشته باشد. تو هشت سال برای من چوپانی کن. بعد گفت: می‌خواهی هم ده سال. « أَیَّمَا الْأَجَلَینْ‏ِ» (قصص/28) یعنی هردو. یا هشت سال یا ده سال. «فَلَا عُدْوَان‏» بعد گفت که: « وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک‏» (قصص/27) نمی‌خواهم تو به مشقّت بیافتی. یعنی هرطور آسان است. تالار بگیری، یا نگیری. مهر چقدر باشد. هر طور که « وَ مَا أُرِیدُ» اینکه می‌خوانم آیه‌ی قرآن است. «وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک‏» قصه است. منتهی از قصه‌ها باید عبرت گرفت. این مراسم بله برون در قرآن است. «وَ مَا أُرِیدُ» یعنی من اراده ندارم «أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» تو به مشقّت بیافتی. «سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِینَ» (قصص/27) ‏خواهی دید که من آدم صالحی هستم. یعنی گیر نمی‌دهم. پس یکی از نمونه‌های صالح این است که پدرزن به داماد گیر نمی‌دهد.
    شما در نماز می‌گویی: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» در قرآن هم می‌گوید: «سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِینَ» شعیب به دامادش گفت: انشاءالله خواهی دید من صالح هستم. یعنی گیر نمی‌دهم. پس همه‌ی ما در نماز می‌گوییم: السلام علینا و علی هر پدر زنی که گیر به داماد ندهد.
    قرآن برای این نازل شده است. اینکه می‌گوید: قصه‌های قرآن، در قصه‌ها حرف است. هر کلمه‌اش یک نکته دارد. مزه‌ی قرآن را نچشیدیم. نچشیدند. نچشیدیم. و نه ما به نسل نو نچشاندیم. یکبار دیگر. نچشیدند. نچشیدیم. و نه ما قرآن را به نسل نو چشاندیم. یک چیزهایی گفتیم که... نگفتیم: امام جواد چه کسی بود. سنش، مرقدش، مثل اینکه آدم می‌گوید: ابوعلی سینا 72 کیلو، پیراهنش آبی است. قبرش همدان است. خوب اینکه بوعلی سینا نشد. نچشاندیم. حالا به امید روزی که آموزش و پرورش ما از خواب بیدار شود. دانشگاه و حوزه‌ی ما هم از خواب بیدار شود. به این آیه عمل کنند.
    چند تا آیه است همه‌ی مردم ایران به آن عمل می‌کنند. همه‌ی مردم دنیا به این... من حساب کردم آیه‌ای که همه‌ی مردم دنیا به آن عمل می‌کنند این آیه است.«کلوا» بخورید. تنها آیه‌ای است که همه به آن عمل می‌کنند. به بعضی آیه‌ها عمل نشده مثل این آیه، به این آیه عمل نشده است. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة» (مریم/12) وزیر محترم آموزش و پرورش یک روز مرا دعوت کرد گفتند: تحول بنیادی! رفتیم آنجا دیدیم از این آقایان تحصیل کرده‌ها، دکترها، هرکسی یک چیزی می‌گوید. گفتم: آقا جان! بنده که دیگر نمی‌آیم. تا حالا چهل بار هم مرا دعوت کردند، با کم و زیادش نرفتم. گفتم: آقا بگو: می‌خواهی چه کار کنی من آیه‌اش را برایت بنویسم. چرا گیج هستی؟ چرا گیج هستید؟ می‌خواهید چه کنید؟ هر مشکل فرهنگی داری بگو: من آیه‌اش را می‌نویسم. ما اسلام را کنار گذاشتیم، ببینیم روانشناسی، جامعه... پوچ هم در رفتیم. عرض کردم نتیجه‌ی سی سال بعد از انقلاب این است که شما بگویید: دبیرستانی‌ها ادبشان بیشتر است یا راهنمایی‌ها؟ راهنمایی‌ها ادبشان بیشتر است به پدر و مادر، به استاد دانشگاه، رابطه‌شان باخدا بیشتر است یا... اینطور نیست. یک تحول بنیادی وقتی درمی‌آید که همه‌ی همت‌مان را بگذاریم به این آیه عمل کنیم. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة» دو بار هم این آیه تکرار شده است. یعنی قرآن را جدی بگیرید. نه مراسم، ما الآن قرآن مراسم است. روی کیف عروس مراسم است. روی کیف عروس یعنی عروس خانم ببین بخوان این آیه را با هم طبق آیه عمل کنیم. بالای سر مسافر مراسم است. «بک یا الله» مراسم است. قسم به قرآن مراسم است. استخاره مراسم است. ما الآن برخوردمان با قرآن برخورد مکتبی نیست. باید کلمه به کلمه معذرت می‌خوام. باید حرف به حرف قرآن نکته‌هایش استخراج شود، بنده از این آیه‌ی یکی از این دخترهایم را می‌خواهم به تو بدهم، اگر پول نداری برای من چوپانی کن. یا هشت سال یا ده سال،نمی‌خواهم به تو سخت بگذرد، من 56 نکته از این آیه بیرون کشیدم. مزه‌ی قرآن را نچشیدیم.
    خدایا یک انقلاب قرآنی، نه به اسم نهضت قرآن آموزی، این خوب است. حفظ خوب است. نمی‌دانم تلاوت خوب است. آموزش خوب است ولی اینها عبورگاه است توقفگاه نیست. به سوی اینکه مزه‌ی قرآن را بچشیم و بچشانیم.
    «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

    «سؤالات مسابقه»
    1- بر اساس آیات قرآنی، اولین وظیفه پیامبران در برابر مردم چیست؟
    1) تزکیه و تربیت آنان
    2 ) تعلیم و آموزش آنان
    3) تنبیه و توبیخ خطاکاران
    2- آیه 11 سوره مجادله فرمانِ برپا در برابر چه کسانی را مطرح می‌کند؟
    1) مؤمنان
    2) معلّمان
    3) هر دو مورد
    3- بر اساس کلام حضرت علی(علیه‌السلام)، ثمره‌ی علم چیست؟
    1) توسعه و پیشرفت
    2) بندگی و عبودیت
    3) رفاه و ثروت
    4- شرایط مرجعیت دینی فقیهان چیست؟
    1) تقواو عدالت
    2) مخالفت با هوای نفس
    3) هر دو مورد
    5- بر اساس آیه 26 سوره‌ی قصص،‌ ملاک مسئولیت‌پذیری چیست؟
    1) قدرت و امانت
    2) ایمان و عبادت
    3) قدرت و صداقت



  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | شنبه 88 آبان 30 ساعت 10:48 عصر |

    دارالقران الکریم جرقویه علیا

    قرآن کتاب هدایت و سعادت بشری و منبع شایسته‌ای برای درک مفاهیم و مسایل ازدواج است. بر خلاف دیگر کتاب‌های مقدس که رهبانیت و تجرد را مقدس می‌‌شمارند یا آزادی و بی‌بند و باری در اخلاق جنسی را پیشنهاد می‌کنند، قرآن راه میانه را برگزیده است. خداوند متعال می‌فرماید:


    وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ؛ و به آنچه خدایت داده است، برای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و هم چنان که خدا به تو نیکی کرده است، نیکی کن و در زمین فساد مجوی، زیرا خدا، فسادگران را دوست نمی‌دارد.[?]

    بر اساس همان قاعده‌ کلی ـ وابستگی دیدگاه هر دین و ملتی درباره ازدواج به دیدگاه آن درباره‌ی زن ـ هرگاه در جامعه‌ای زن جایگاه حقیقی خود را به دست آورده، ازدواج نیز از اهمیت فراوانی برخوردار شده است. بر عکس، هرگاه در جامعه‌ای، انسانیتی برای زن فرض نشود و تنها مانند کالای قابل خرید و فروش بدان بنگرند، می‌توان حدس زد که جایگاه ازدواج در آن جامعه چگونه خواهد بود. نمونه آن را در گفتارهای پیشین دیدیم.

    بنابراین، در آغاز بحث، دیدگاه قرآن و اسلام را نسبت به زن بررسی می‌کنیم.

    ?ـ خداوند هیچ گاه در قرآن میان زن و مرد، تفاوت نگذاشته و تنها به مردان خطاب نکرده است، بلکه با جمله‌ی یا ایها الناس با آدمی سخن گفته است. هم چنین اگر در دایره محدودتر، به مؤمنان ندا داده است که: یا ایهاالذین آمنوا باز منظور، زن و مرد مؤمن بوده است نه تنها مرد، البته تاریخ نشان داده است که گاهی این زنان بوده‌اند که زودتر از مردان به این ندای الهی، پاسخ مثبت داده‌اند. برای نمونه، حضرت خدیجه نخستین زن مسلمان تاریخ است.

    ?ـ سخن در این است که: مرد و زن از یک مبدأ آفریده شده‌اند یا از دو مبدأ گوناگون؟ آیا زن به تبع مرد ـ و نه به دلیل اصل وجودی‌اش ـ آفریده شده است؟ قرآن به این پرسش چنین پاسخ می‌دهد:

    ادامه مطلب...


  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | سه شنبه 88 آبان 26 ساعت 9:35 عصر |
    موضوع: رابطه توحید با امامت
    تاریخ پخش:  07/08/88

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

     امسال تصادفی که شده همه‌ی هشت‌ها کنار هم قرار گرفته است. 8/8/88 امام هشتم. شب جمعه‌ای بحث‌ را گوش می‌دهید که این هشت‌ها قطار شده کنار هم قرار بگیرد، این یک تصادف تاریخی است. چه اشکال دارد از اینجا یک سلام به امام رضا بدهیم؟ من سلام می‌کنم شما هم سلام بدهید. السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا و رحمة الله و برکاته. یک سلام یک زیارت کامل است. خوب، به مناسبت تولد امام رضا دیشب فکر کردم چه بگویم، گفتم: مشترکات بین توحید و امامت را بگویم. خدا و امام، موضوع بحث بسم الله الرحمن الرحیم، به مناسبت میلاد مبارک امام رضا (ع) موضوع بحث مشترکات توحید و امامت.
    1- نفی امامت، برابر با نفی توحید
    یک چیزهایی برای توحید هست، همان چیزها برای امامت هست. یکی تهدید. در قرآن دو تا تهدید داریم. یکی می‌گوید: اگر دست از خدا برداری. یکی می‌گوید: اگر دست از امامت برداری. پیغمبر اگر از خدا منحرف شوی، تمام عملت نابود می‌شود. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» (زمر/65) 1- تهدید «لَئِنْ أَشْرَکْتَ» یعنی اگر مشرک شوی، «لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» عملت حبط می‌شود. تمام زحمت‌هایی که کشیدی اگر از خدا منحرف شوی، تمام عملت نابود می‌شود. خدا به پیغمبر اولتیماتوم می‌دهد. راجع به امامت هم همینطور است. خدا در قرآن به پیغمبر می‌گوید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر علی را معرفی نکنی «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه‏» (مائده/67) رسالت خدا را انجام ندادی. یعنی زحمت‌هایت نابود شده. قصه چیست؟ دست از خدا برداری نابود، دست از علی برداری علی را معرفی نکنی، زحماتت نابود است. یعنی گویا رسالت خدا را نرساندی. هیچ مسأله‌ای اینقدر حساس نیست.
    2- ماجرای ولیعهدی امام رضا(علیه‌السلام)
    امام رضا (ع) مدینه بود، به مأمون گفتند: امام مدینه که هست اسباب دردسر است. بیاورید زیر نظر که یکوقت مردم دورش جمع نشوند علیه بنی عباس کودتا کنند. گفتند: چطور؟ گفتند: که به اسم ولیعهدی او را بیاوریم. از طرف حکومت مأمون الرشید آمدند، بنی عباس در مدینه که بله، با سلام و صلوات می‌خواهیم امام رضا را پایتخت ببریم، ولیعهد مأمون الرشید کنیم. خوب یک تبلیغات کردند که بله رفته پست بگیرد. مأمون چند تا هدف داشت. یکی می‌خواست بگوید: مردم خیلی دور امام رضا نگردید. این امام رضا قدرت طلب است. ولذا حالا که می‌خواهد پست بگیرد بلند می‌شود به دربار می‌آید. یعنی قداست امام را بشکنند که ایشان ولیعهد یک طاغوت شده است. این‌ها کارهای سیاسی است. دیگر امام اینجا سیاستمدارانه «وَ سَاسَةَ الْعِبَاد» (بحار الانوار/ج95/ص319) اول سیاسی امام است. امام هم فرمود: خیلی خوب اگر بنا است من را ببرید، و با زور من را ببرید، پس یک روضه خوانی بکنیم. یک روضه‌خوانی کرد روضه خواند. گفتند: تو می‌خواهی ولیعهد شوی. گفت: ولیعهدی نیست من را می‌برند بکشند. با پیغمبر خداحافظی کرد. گریه، روضه، با این موج روضه به مردم گفت: مردم ولیعهدی خبری نیست. من را به اسم ولیعهدی می‌برند. من را آنجا می‌برند و می‌کشند. این یک مورد.
    2- هارون الرشید که امام هفتم را کشت، آبروریزی شد. مأمون می‌خواست جبران کند. گفت: پدرم پدرت را کشت. هارون الرشید پدر مأمون الرشید بود. گفت: پدرم پدر امام رضا را کشت، من پسر هستم، پسر را کمک کنم. من یک مقامی به پسر بدهم که جبران شود.
    گفتند: امام رضا را از یک راهی ببرید که شهرهای شیعه‌نشین نباشند. بالاخره گذر امام رضا به قم افتاد، به نیشابور افتاد. آنجا حرف خودش را زد. مردم نیشابور جمع شدند گفتند: آقا یک چیزی بگو.
    3- امام زمان(علیه‌السلام)، شرط توحید
    مشترکات بین توحید و امامت. فرمود: «کَلِمَةَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏» باقی‌اش را بگویید. «کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی‏» (بحار الانوار/ج49/ص126) یعنی توحید «حصن» با «ح» جیمی و صاد، یعنی قلعه، توحید قلعه‌ی من است. خدا فرموده: قلعه‌ی من توحید است. فرق بین قلعه و زندان چیست؟ قلعه را از داخل در را می‌بندند، زندان از بیرون در را می‌بندند. کسی که در قلعه رفت دیگر آرامش دارد. چون دیوارهای بزرگ دارد. می‌گوید: اگر می‌خواهید ایمن باشید، خودتان را در مدار خدا قرار بدهید. سالم می‌مانید. توحید قلعه‌ی من است.
    بعد فرمود:«فَمَنْ» کسی که «دَخَلَ» هرکس «دَخَلَ حِصْنِی» داخل قلعه شود، «أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏» (بحار الانوار/ج49/ص126) از عذاب من بیمه است. امام رضا در نیشابور گفت. جمعیت کلان نوشتند. یک مدتی امام هیچ چیز نگفت. خود سکوت بین سخنرانی مردم را حساس می‌کند. یک مدتی هیچ چیز نگفت. بعد امام رضا فرمود: «بِشُروطِها» یعنی توحید شرط دارد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» من هم شرط دارم. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» توحید شرایط دارد. بعد امام رضا فرمود: یعنی من هم که امام هستم شرط توحید هستم. یعنی چه؟ وقتی می‌گوییم: شرط نماز وضو است، یعنی نماز بی‌وضو قبول نیست. شرط توحید امامت است. یعنی توحید بدون امامت قبول نیست. بروند یک فکری بکنند آنهایی که «لا اله الا الله» می‌گویند، اما راجع به اهل بیت توجهی ندارند. امام رضا فرمود: توحید شرط دارد. قرآن می‌گوید: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّه‏» (بقره/256) اول باید به طاغوت کفر بورزی، بعد به خدا ایمان بیاوری. یعنی طاغوت را باید کنار گذاشت به خدا ایمان آورد، شرط ایمان هم امام معصوم است. بعد هم امام نفرمود: «والامام مِنْ شُرُوطِهَا» فرمود: «انا» فرق «انا» و «امام» چیست؟ «انا» یعنی منی که زنده هستم. یعنی همیشه در کنار توحید باید یک امام زنده‌ای باشد. یعنی الآن حضرت مهدی باید باشد. وگرنه می‌گفت: «والامام من شروطها» امام رضا نفرمود: امام شرط است. فرمود: «اَنا» یعنی امام زنده نه امامی که از دنیا رفته باشد. توحید همیشه هست، پس امام حی هم باید همیشه باشد. این دلالت بر حضرت مهدی (ع) هم می‌کند. مثل اینکه فرمود: «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یَفْتَرِقَا» (بحار الانوار/ج28/ص307) قرآن و اهل بیت هرگز جدا نمی‌شوند. تا مادامی که قرآن هست، باید یک نفر هم از اهل بیت باشد. اگر الآن امام زمان نباشد، این حدیث دروغ است. که پیغمبر فرمود: من می‌روم دو چیز بین شما می‌گذارم قرآن و اهل بیت. بعد فرمود: «لَنْ یَفْتَرِقَا» هرگز جدا نمی‌شوند. اگر می‌گوید: هرگز جدا نمی‌شوند، ما اگر امام زنده‌ای نداشته باشیم، نعوذ بالله پیغمبر دروغ گفته است. پناه بر خدا نعوذ بالله. چون پیغمبر فرمود: قرآن و اهل بیت آنی جدا نمی‌شود. پس تا مادامی که روی کره‌ی زمین قرآن هست، باید اهل بیت هم باشد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» امام زنده.
    در نظام ما هم افرادی هستند امام خمینی را قبول دارند. چون از دنیا رفته است. در ولایت فقیه الآن شک دارند. چرا؟ برای اینکه آن کسی که کارشان دارد امام زنده است. او مواظب است. امامی که از دنیا رفته را که... منصور دوانقی حصیر پیغمبر را نگه می‌داشت. با یک اسکورتی می‌گفتند: «هذا حصیر رسول الله» با سلام و صلوات حصیر را می‌آوردند و می‌بردند. امام کاظم را زندان می‌کرد، چون زنده بود. امام صادق را تهدید می‌کرد چون امام زنده بود. اما حصیر پیغمبر را احترام می‌گذاشت. قرآن سر نیزه می‌کرد، ولی علی بن ابی طالب را در جنگ صفین شمشیر می‌کشیدند.
    4- رجوع به فقیه عادل در زمان غیبت
    آنچه مهم است این است که ما همیشه باید یک امام زنده‌ای روی کره‌ی زمین داشته باشیم. البته وقتی امام زنده هم دستمان به او نمی‌رسد به ما گفته: مجتهد به سه شرط!عادل، فقیه، بی‌هوس. فقیه نباشد حرفش حجت نیست. فقیه باشد عادل نباشد حرفش حجت نیست. فقیه عادل باشد دنبال هوس خودش باشد، حرفش حجت نیست. سه تا شرط دارد. فقیه عادل بدون هوس! یعنی کارهایش روی هوس نباشد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» نگفت: «و الامام من شروطها» این بار دارد که می‌گوید: «انا» ما گاهی وقت‌ها ساده از کنار یک چیزی می‌گذریم. خیلی بار دارد.
    من پریروز دانشگاهی، یکی از دانشگاه‌ها بودم. چند هزار تا دانشجو جمع شدند. گفتم: سؤال دارید بفرمایید. گفت: یک حدیث داریم که می‌گویند: امام زمان وقتی می‌آید که دنیا پر از ظلم شود. خوب اگر این است پس همه‌ی ما بیاییم ظلم کنیم که دنیا پر شود آقا زودتر     بیاید. گفتم: نگفته دنیا پر از ظالم شود. «ًبَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما» (بحار الانوار/ج30/ص80) نگفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالْما» ببین یکوقت می‌گویم: اگر همه سیگاری شوید. ناهار می‌دهم! می‌گویید: یا الله! تند بکش. تند تند! همه سیگار بکشیم که سفره ناهار را بکشند. اما می‌گویم: وقتی ناهار می‌دهم که اینجا پر از دود بشود. پر از دود شود معنایش این نیست که همه سیگاری شوید. ممکن است یک خُلی مثل صدام بیاید یک کنده درخت در سالن بگذارد، سالن پر از دود شود. پر از دود شود فرق می‌کند تا پر از دودکش شود. نگفته: امام زمان وقتی می‌آید که دنیا پر از ظالم شود. گفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما» نگفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالْما» دنیا پر از ظلم شود. بین ظلم و ظالم فرق است. ممکن است مردم مؤمن و خوبی باشند،منتهی یک کسی مثل صدام بیاید هم عراق را خراب کند و هم ایران را خراب کند، هم کویت را خراب کند. یک کنده بیاورند بدون اینکه شما سیگاری باشید اینجا پر از دود شود. اینجا هم فرمود: «و أنا» نگفته: «و الامام من شروطها»
    5- رهبر الهی در کنار کتاب آسمانی
    خوب یک آیه در قرآن داریم که دو تا حجت هست. با وجود این دو حجت، دیگر شما چطور کافر هستید؟ بسم الله الرحمن الرحیم. این آیه، آیه‌ی زیبایی هست. «کَیْفَ تَکْفُرُون‏» (آل عمران/101) «کَیْفَ» یعنی چرا؟«کَیْفَ تَکْفُرُون‏» چرا شما کفر می‌شوید؟ کافر می‌شوید. «وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّه‏ِ وَ فیکُمْ رَسُولُه‏» می‌گوید: با اینکه آیات خدا برای شما تلاوت می‌شود، یعنی «کتاب الله و فیکم رسوله» رسول هست، قرآن هم هست. با اینکه رسول هست، قرآن هست، «کَیْفَ تَکْفُرُون‏» دیگر چرا کافر می‌شوید؟ اینجا امتحان هوش. نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید. اگر قرآن نبود کافر شدن شما توجیه داشت. اگر رسول نبود کافر شدن شما توجیه داشت. یعنی وقتی هم قرآن هست، هم رسول. «کَیْفَ تَکْفُرُون‏» دیگر چرا کافر می‌شوید. اگر الآن حضرت مهدی نباشد ما حق داریم کافر شویم. به خدا می‌گوییم: ببین خدایا! من کافر هستم. برای اینکه باید دو تا چیز داشته باشم یکی را دارم. کتاب الله هست، آیات الله، آیات خدا هست. اما الآن رسول نیست. چون رسول نیست پس من می‌توانم کافر شوم. قرآن توبیخ می‌کند. می‌گوید: چرا کافر هستید با اینکه هم کتاب است، هم رسول. اینکه می‌گوید: وقتی اتمام حجت است که کتاب باشد و رسول، الآن آیات الله هست، پس باید در هر زمانی یک کسی باشد عین رسول، تمام کمالات پیغمبر را داشته باشد. که الآن هم حق کافر شدن نداشته باشیم. چون قرآن فرموده: کفر شما هیچ توجیهی ندارد. شما نمی‌توانید کافر باشید چون هم آیه دارید هم رسول. دیگر حرف حساب شما چیست؟اینکه می‌گوید: اگر دوتا بود دیگر چرا کافر شدید، پیداست اگر یکی نباشد کافر شدن آدم‌ها قابل توجیه است. پس الآن اگر خواسته باشد کره‌ی زمین کفارش مورد توبیخ واقع شوند، به شرطی مورد توبیخ می‌شوند که الآن هم یک کسی عین رسول باشد.
    ببینید حدیث داریم اگر آب دارید، خاک هم دارید، گندم ندارید وای به حالتان. «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَابا» (بحار الانوار/ج100/ص65) کسی که آب دارد، خاک هم دارد، اما گندم ندارد، «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» نفرین بر این امتی که آب دارد، خاک هم دارد، گندم می‌خرد. حالا اگر آب داشتیم،خاک نداشتیم، گندم بخرید طوری نیست. خاک داشتیم، آب نداشتیم،گندم بخریم طوری نیست. اگر هم آب داری هم خاک داری، تو دیگر چرا گندم می‌خری؟ هر دو اگر بود دیگر توجیهش چیست. هم قرآن داری هم الگو داری، دیگر چرا کافر هستی. پس الآن که پیغمبر از دنیا رفته هر زمانی باید باشد تا کفر مردم توجیهی نداشته باشد.
    خوب، مسأله‌ی دیگر اینکه شرط رابطه با خدا امامت است. ما وقتی نمازمان قبول می‌شود که ولایت داشته باشیم. یعنی رهبری معصوم را بپذیریم. شب تولد امام رضا است که بیننده‌ها بحث را گوش می‌دهند. یک خاطره برایتان بگویم. عمران صابئی رهبرین صابئین بود. در قرآن اسم چند نفر از افراد آمده است. مجوس اسمش در قرآن است. یهودیان اسمشان در قرآن هست. مسیحی‌ها اسمشان در قرآن هست. یک گروه هم اسمشان در قرآن به نام صابئین هست. صابئین در قرآن است رهبرشان عمرو صابئی بود. خیلی دانشمند مغروری بود زیر بار نمی‌رفت. در یک جلسه با امام رضا بحث کرد. شب تولد امام رضا بحث را می‌شنوید. تا بحث کرد امام رضا به مأمون الرشید گفت: وقت شده؟ گفت: بله، الآن وقت ظهر است. تا گفت: وقت ظهر است، یا مغرب است، فرمود: وقت نماز الآن است. امام رضا بلند شد. عمرو صابئی گفت: آقا الآن «لان قلبی» الآن قلب من نرم شده است. یعنی دارم حرف‌های تو را می‌پذیرم. دارم به اسلام گرایش پیدا می‌کنم. امام رضا فرمود: نماز می‌خوانیم برمی‌گردیم. اول نماز! یک حدیث دیگر از امام رضا بخوانم. امام رضا(ع) داشت می‌نوشت صدای اذان بلند شد قلم را انداخت. نگفت: این سطر را تمام کنم. یعنی نماز اول وقت!
    امام رضا (ع) مهماندار شد. فتیله‌ی چراغ پایین و بالا می‌رفت. نامیزان بود. مهمان دستش را دراز کرد، همینطور که نشسته بود فتیله را درست کند. امام رضا دست مهمان را گرفت جلو گذاشت، فرمود: دست شما پیش باشد من خودم درست می‌کنم. گفت: آقا من کاری نکردم. فرمود: زشت است مهمان در خانه‌ی ما کار بکند. گفت: آقا کاری نکردم. من نشستم. گفت: همین مقداری که دستت را دراز می‌کنی فتیله را درست کنی، این هم یک کار است. ما نمی‌خواهیم که مهمان در خانه ی ما کار کند.
    6- کلام و رفتار امام رضا(علیه‌السلام)، برگرفته از قرآن کریم
    اخلاق امام رضا، «کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن‏» (عیون الاخبار/ج2/ص180) امام رضا حرف که می‌زد تمام حرف‌هایش برخاسته از قرآن بود. اصلاً با قرآن حرف می‌زد. با قرآن حرف می‌زد. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
    یک وقتی این آقای محمد حسین طباطبایی بچه بود، 5 یا 6 سالش بود. مکه آمده بود. یک جمعی دور ایشان جمع شدیم. آقایان علما بودند. آقای غیوری، آقای ری شهری، آقای جنتی، از علما بودند. مسئولین حج بودند. اساتید دانشگاه بودند. بنده‌ی طلبه بودم. یک جلسه‌ی طولانی هرچه گفتیم محمد حسین طباطبایی از قرآن جواب داد. بعد رفتم خصوصی با او حرف بزنم. باز دیدم خصوصی هم حرف بزنم با قرآن جواب داد. به او گفتم: ... 5، 6 سالش بود. گفتم: من تو را دوست دارم. باید چه آیه‌ای بگوید؟ گفت: «سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبینَ» (نمل/27) صبر می‌کنیم راست می‌گویی یا دروغ؟ حالا این آیه‌ای است که حضرت سلیمان به هدهد گفت. به او گفتم: تو بیا پسر من باش. وقتی گفتم: تو بیا پسر من باش مثلاً باید چه آیه‌ای بگوید؟ گفت: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/3) من پسر همان کسی هستم که مرا زاییده است. یعنی نمی‌توانم پسر تو باشم. یک پیراهن عربی پوشیده بود خیلی کوچولو! از این پیراهن‌های عربی! پنج شش سالش بود. گفتم: پیراهن عربی را بیشتر دوست داری، یا پیراهن فارسی را؟ چه آیه‌ای به درد اینجا می‌خورد؟ «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْر» (اعراف/26) لباس تقوی از عرب و عجم بهتر است. از خاندان سلطنتی وابستگان آن خاندان یک ماشین آوردند، از این اسباب بازی‌ها، ماشین‌های بزرگ، ماشین سواری که کوکش می‌کنی راه می‌رود. گفتند: از این ماشین خوشت می‌آید؟ خوب از این ماشین خوشت می‌آید، به کدام آیه می‌خورد؟ «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما هستید که با این اسباب بازی‌ها خوش هستید. «فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُم‏» (نمل/36) آنچه خدا به من داده از این اسباب بازی‌ها بهتر است. گفتند: این از خاندان سلطنتی است. گفت: اِ از خاندان سلطنتی است. «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها» (نمل/34) سلطنت هرکجا باشد فساد است.
    لباس احرام روی دوش من بود. این لباس احرام، لباس احرام یک حوله کمر، یک حوله هم روی دوش. لباس احرام من پس رفت، سینه‌ی من پیدا شد. گفت: «وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِن‏» (نور/31) آیه‌ی قرآن است. که زنها زینتشان را نشان ندهند، جز برای شوهرانشان، گفت: نباید سینه‌ی تو پیدا باشد. گفتم: درست است. البته حرام نیست ولی حالا... حوله را گرفتم یک خرده نگه داشتم. یک خرده که صحبت کردم، باز دستم رها شد باز حوله پس رفت. آیه خواند. گفت: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْه‏» (انعام/28) جهنمی‌ها برگردند باز همان غلط قبلی‌شان را می‌کنند. (خنده حضار) دو سه ساعت در بین ما بعضی‌ها بودند که همه‌ی قرآن را هم حفظ بودند. هفت سال هم اسیر بودند. زبان انگلیسی وارد بودند. زبان عربی بلد بودند. قرآن را حفظ بودند. در مکه آن سال یک چنین آدم‌هایی بودند. آقا ما هرچه حرف زدیم از قرآن جواب داد. هرچه گفتیم از قرآن جواب داد.
    امام رضا (ع) هرچه می‌گفت از قرآن. حتی یکبار فرمود: امام رضا، شب تولد امام رضا است. فرمود: اگر من یک حدیثی گفتم، به من بگویید: این حدیث از کدام آیه‌ی قرآن است. البته مصداقش را از قرآن می‌گفت. ببین یکوقت مثلاً قرآن می‌گوید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/8) یعنی به فقیر طعام بدهید. مصداقش عدسی بدهیم. حلیم بدهیم. آبگوشت بدهیم. پلو بدهیم. قیمه بدهیم. کباب بدهیم. پیتزا بدهیم. ساندویچ بدهیم. دیگر مصادیقش را قرآن تعیین نکرده، قرآن یک کلی گفته است.
    امیرالمؤمنین در بازار رفت لباس احرام بخرد. از همین پارچه سفیدها که به کمر و دوش... گفتند: آقا آمدی لباس احرام بخری؟ آنوقت امام امیرالمؤمنین آیه‌ی حج را خواند. ببخشید آیه‌ی جهاد را خواند. آیه‌ی جهاد را برای حج خواند. یعنی چه؟ در آیه‌ی جهاد داریم «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا» (توبه/46) اگر اینها مرد جبهه بودند شمشیرشان را تیز می‌کردند. تو هم اگر می‌خواهی مکه بروی پس باید لباس احرامت را آماده کنی. آیه برای جهاد است. اما آیه‌ی جهاد را حضرت امیر برای حج می‌خواند.
    به امام حسن مجتبی گفتند: خیلی ریش‌هایت قشنگ است. چه ریش‌های خوبی داری. امام حسن طبق آن نقل فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَب» (اعراف/58) یعنی بَلَد طیّب، یعنی زمین طیّب گیاهان خوبی دارد. آیه‌ای که خواندیم برای ریش امام حسن نیست. ما اجازه داریم آیه را به معنای خودش نگه داریم، یعنی دست در تفسیر به رأی نزنیم. مثلاً می‌گوید: زور نگو. زور نگو خوب حالا زور انواع مختلفی دارد. شما می‌توانی در مقابل هر زوری همان آیه را به کار ببری. آقا تمیز باش! برای شانه زدن می‌شود گفت. برای مسواک می‌شود گفت. برای حمام می‌شود گفت. برای اتو کردن لباس می شود گفت. یک کلمه‌ی یک کسی آمد گفت: شما می‌گویید: همه چیزی در قرآن هست. نزدیک چراغ قرمز بایست کدام آیه است؟ کدام آیه می‌گوید: نزدیک چراغ قرمز بایست؟ گفتم: در قرآن چراغ قرمز نیست. اما «وَ نَظْمِ أَمْرِکُم‏» (نهج البلاغه/421) در نهج البلاغه هست. فرمودند: «نظم امر» یعنی دو دقیقه این طرف شما بایستید. دو دقیقه آن طرفی‌ها بروند. کلمه لازم نیست چراغ قرمز باشد. یک نظمی داریم کلی است. این نظم می‌تواند هر زمانی یک مصداقی هم داشته باشد. «وَ کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن‏» (عیون الاخبار /ج2/ص180) خوب، حالا دستمان...
    7- ثواب زیارت امام رضا(علیه‌السلام)
    آقای قرائتی این حرف‌ها را زدی می‌خواهی چه بگویی؟ امام رضا آدم خوبی بود. ما مخلصش هستیم. پابوسش هم می‌رویم، قربانش هم می‌رویم. ثواب زیارت امام رضا هم از ثواب زیارت امام حسین بیشتر است. چرا؟ چون در بازی فوتبال آن فینالش مهم است. امام حسین را چهار امامی‌ها و شش امامی‌ها هم زیارت می‌کنند. اما امام رضا را دوازده امامی‌ها زیارت می‌کنند. امام‌ها هرچه رو به آخر می‌روند مشتری‌شان کمتر می‌شود.
    آقای قرائتی بحث امشب تو به چه درد ما می‌خورد؟ به زمان ما؟ به زمانی که امام رضا در زمان خودش فرمود: ولایت فقیه، آمد گفت: آقا راه من دور است، دست من به شمای امام نمی‌رسد. فرمود: دستت به زکریا بن آدم می‌رسد؟ گفت: بله! زکریا بن آدم از علمای قم بود. فرمود که: حرف‌هایت را از زکریا بن آدم قمی یاد بگیر، «الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» (بحار الانوار/ج33/ص359) یعنی امامان معصوم در زمان حیات خودشان هم مردم را به فقیه به مراجع تقلید، به ولایت فقیه، ارجاع می‌دادند. این ولایت فقیه چیزی نیست که برای امام خمینی باشد. امام رضا زنده بود. آمد گفت: راه من دور است. دستم به تو نمی‌رسد. فرمود: یک فقیهی که در قم هست. زکریا بن آدم قبرش هم در شیخان است. روی قبرش هم همین کلمه نوشته است. «الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» این خاطره را هم بگویم و در نیم دقیقه تمامش کنم.
    یونس بن عبدالرحمن نماینده‌ی امام رضا در منطقه‌ی بصره بود. در خانه‌ی امام رضا بود مردم بصره ملاقات آمدند. امام رضا فرمود: پشت پرده برو. ولی تکان نخوری. پشت پرده باش که بصره‌ای‌ها نفهمند شما اینجا هستی. یعنی نماینده‌ی امام یونس پشت پرده آقا این چه نماینده‌ای است برای ما فرستادی؟ نماینده‌ی شما چنین کرده، چنین کرده، چنین کرده. تا توانستند علیه نماینده‌ی آقا به آقا صحبت کردند. اینهایی که رفتند یونس بیرون آمد. به گریه زد. گفت: آقا، امام رضا فرمود: من که تو را می‌شناسم. مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند. بردند، خوردند، دزدیدند بگذار هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند. من تو را می‌شناسم. بعد امام رضا فرمود: یونس اگر در دستت طلا باشد، همه بگویند: سفال است، سفال باشد همه بگویند: طلا است. من که کاری به حرف مردم ندارم. من تو را عمیق می‌شناسم. از این معلوم می‌شود حتی زمان امام رضا در خانه‌ی امام رضا نماینده‌ی امام رضا پشت پرده نشسته مردم علیه او حرف می‌زنند. یعنی چه؟ یعنی باید حرف دقیق باشد. نمی‌خواهم بگویم هرکس نماینده‌ی امام است آدم خوبی است. ممکن است در نمایندگی امام هم آدم بد پیدا بشود. اما با موج نباید حرکت کرد. استدلال، استدلال! شاهد بیاور. بین حق و باطل باید دید.
    من دیشب یک نکته در قرآن فهمیدم که هرجا در قرآن سمع است، یکجا مفرد گفته است. هرجا بصر است ابصار گفته است. نگفته: «سمعا بصر» گفته: «السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» (یونس/31) سؤال: چرا خدا اسم گوش را مفرد برده، اسم چشم را جمع؟ چند تا دلیل دارد یکی این است که آدم با گوش فقط یک چیزی می‌شنود. حرف را می‌شنود. اما با چشم آدم قد را هم می‌بیند، رنگ را هم می‌بیند. شکل را هم می‌بیند. هیکل هم می‌بیند. یعنی عمق چشم... هرچه را با چشم ندیدیم، گوش به حرف کسی ندهیم. به شنیده‌ها...
    یک کسی یک شب خانه‌ی ما آمد عین امام صحبت می‌کرد. عین مقام معظم رهبری، عین آقای رفسنجانی، عین ... یعنی تقلید از سی، چهل نفر کرد. بهتمان زد. همین آقا را می‌شود برد نوار پر کرد. عکس هم فایده ندارد. چون می‌شود عکسی را بردارند منطبق با عکس دیگری بکنند. الآن که این ابزاری که الآن پیدا شده که اصلاً می‌توانند همه کاری بکنند. نه عکس قابل ارزش است، نه شنیده‌ها، و نه نوارها! باید با چشم خودمان ببینیم. این درسی است که امام رضا فرمود، هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند. من شناخت عمیقم را با موج حرف مردم از دست نمی‌دهم.
    خدایا روز به روز معرفت ما را نسبت به قرآن، اهل بیت، نسبت به خودت، نسبت به دینمان روز به روز معرفت ما را بیشتر بفرما. کسانی که آرزوی زیارت امام رضا را دارند هرکجا هستند، با معرفت زیارت کربلاو نجف و سامرا و کاظمین و مکه و مدینه، خدایا این مکان‌های مقدس را زیارتشان را با معرفت نصیب همه‌ی آرزومندان بفرما. بار دیگر از تمام برگزار کنندگان هفده ساله‌ی ستاد ترویج  درس‌هایی از قرآن که خالصانه هفده سال است که کار می‌کنند، و کارشان نتیجه داده، چند میلیون نسل نو را پای تلویزیون تبدیل کردند شنوندگان عادی را به شنوندگان جدی، از همه‌ی اینهایی که الآن هم در آغاز هجدهمین سال هستیم تشکر می‌کنم.
    «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

    «سؤالات مسابقه»
    1- قرآن کریم در مورد نفی چه اموری، تهدید کرده است؟
    1) توحید و معاد
    2 ) توحید و نبوت
    3) توحید و امامت
    2- امام رضا(علیه‌السلام) چه امری را شرط توحید دانسته است؟
    1) اقامه نماز اول وقت
    2) پذیرش امام حاضر
    3) ترک گناهان کبیره
    3- امام رضا(علیه‌السلام) در ملاقات رهبر صابئین با ایشان، به هنگام اذان چه کردند؟
    1) ترک جلسه به خاطر نماز
    2)تأخیر نماز به خاطر ملاقات
    3) دعوت صابئی به نماز
    4- بر اساس روایات،‌چه زمانی امام زمان(علیه‌السلام) ظهور می‌کنند؟
    1) به هنگام فراگیر شدن ظلم و ستم
    2) به هنگام افزایش ظالمان و ستمگران
    3) به هنگام کاهش ظلم و ستم
    5- امام رضا(علیه‌السلام) برای کسانی که امکان دسترسی به ایشان نداشتند، چه دستوری فرمودند؟
    1) رجوع به قرآن کریم
    2)رجوع به روایات اهل بیت(علیهم‌السلام)
    3) رجوع به عالمان دینی



  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | شنبه 88 آبان 9 ساعت 9:51 عصر |

                                                                                    بسمه تعالی

    اولین گردهمایی مدیران مراکز دارالقرآن در سال تحصیلی 88
    با شروع سال تحصیلی جدید 88 گر همایی کارشناسان نماز ، هنری ادارات ،مدیران مراکز دارالقران بصورت مشترک در اردوگاه شهید بهشتی اصفهان برگزار گردید در این جلسه معاونت محترم پرورشی  سازمان جناب آقای سلمانی  وچندی از مسولین سازمان در خصوص مسائل تربیتی ایراد سخن نمودند . این جلسه که از راس ساعت 8 صبح شروع گردید علاوه بر ارائه مطالب  پرورشی ورفع موانع مسائل ومشکلات تربیتی  . کارشناسان بصورت جدا گانه در محلهای مشخص شده بابرنامه های مورد نظر سال جدید ورفع موانع ومشکلات هر حوزه ی به بحث وگفتگو پرداختند که در این خصوص مدیران مراکز دارالقرآن  با کارشناس قرآن ومعارف اسلامی سازمان  جناب آقای اسحا قیان تشکیل جلسه دادند وموارد  مورد نظر مطرح ومسائل ومشکلات مراکز صورت جلسه  گردید تا جهت رفع مشکلات  پیگیری شود و ودر پایان کارشناسان مربوطه سازمان با تشکیل میزگردی به سوالات حاضرین پاسخ دادند  ودرپایان به رسم یادبود هدایایی به مسئولین ادارات اهدا گردید ومراکز دارالقرآنی که فعال بودند معرفی واز زحمات آنها   قدر دانی شدکه خوشبختانه دارالقرآن جر قویه  جزء این مراکز شناخته شده بود :درپایان از زحمات مسئولین سازمان واداره آموزش وپرورش جر قویه علیا تقدیر وتشکر می شود

     




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | شنبه 88 مهر 18 ساعت 11:12 عصر |
       1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    رمضان واحادیث مربوط به ماه رمضان
    دهه فجر انقلاب اسلامی ......
    چرا خدا به شما کمک نمی کند؟؟
    میلاد حضرت زهرا س
    شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
    هفته بسیج
    هفته بسیج گرامی باد
    روز ایثار وشهادت اصفهان
    [عناوین آرشیوشده]
    کد عکس

    اسلایدر

    خوش آمود گویی

    ابزار وبلاگ