نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 96 مهر 24 ساعت 9:34 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 96 مهر 24 ساعت 8:40 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
نام مبارک امام چهارم علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد میباشد و مشهورترین کنیه ایشان ابامحمد و ابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار پنجاه و هفت سال است. ایشان پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشتم هجری به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام است و تقریباً بیست و سه سال با پدر بزرگوار زندگی کرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است. حضرت سجّاد علیه السلام پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است که دست عنایت حق به طور خارق العاده این دختر را به امام حسین میرساند. شرافت این زن آن است که مادر نُه نفر از ائمه طاهرین میشود و چنانچه امام حسین علیه السلام «اب الائمه» است. این زن نیز «ام الائمه» است. گرچه امام سجاد علیه السلام با اهلبیت علیهم السلام در همه فضایل وجه اشتراک دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و کردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنان علی علیه السلام دارد. که آن موارد را ذکر مینماییم.
ایمان امام سجاد علیه السلام حضرت سجاد نیز در دعای ابوحمزه ثمالی میگوید: «بک عرفتک و انت دللتنی علیک و عویتنی الیک و لولا انت لم أدر ما انت؛ تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودی مرا بر خودت و دعوت نمودی به خودت و اگر نبودی، ترا نمیشناختم.» اینگونه کلمات منتهای ایمان را میرساند و این همان ایمان شهودی است که امیرالمؤمنین میفرماید: «لو کشفت لی الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر بر فرض محال ممکن بود خدا را با این چشم ظاهری دید و میدیدم بر یقین من که الآن به ذات مقدس حق دارم چیزی افزوده نمیشد.»
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 96 مهر 24 ساعت 8:38 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
انسان خلیفه خدا
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
یکشنبه 96 مهر 23 ساعت 10:0 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
برگزاری اردوی برون استانی ویژه قرآن آموزان دارالقرآن به همکاری موسسه قرآنی صادق آل محمد ص شهر حسن آباد
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 96 مهر 18 ساعت 11:23 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافتخانوادگىشایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنىهاشم و قریش براى زینب مىآمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنىهاشم، عبداللهبن جعفر از همه شایسته تر بود. پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مىگوید: پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب کسى نبود. جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشههجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت: «نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و یا از فتح خیبر». و نیز از رسول خدا شنیده شد که مىفرمود: «مردم از ریشههاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم». جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مىرفت، عازم جهاد بارومیان شد. رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابىطالب خواهد بود. (2) . سپاهیان اسلام رفتند، تا بهحدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبهروشدند. مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مىکرد، رومیان او را بانیزههاى خودشان قطعه قطعه کردند. جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تنجدا شد. جعفر علم را بهدست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاىدارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده. مادر عبداللهبن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه امالمؤمنینو سلمى همسر حمزةبن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) . جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر بههمسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، علىبن ابىطالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد. واقدى در تاریخش مىگوید که عون و یحیى را بیاورد. شوهر زینب، عبداللهبن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است. ابن حجر در اصابه (4) نقل مىکند که رسول خدا فرمود: «خوى و خلقت عبدالله بهمن مىماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود: «بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان». این جمله را سه بار مکرر مىکند. و سپس مىفرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم». عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاکدامن، و مرکز جود و سخا نامیدهشد; احسان فروشى نمىکرد و نیکى را نمىفروخت و هیچ مستمندى را از درخانهاش ناامید بر نمىگردانید. محمدبنسیرین مىگوید: بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیشکارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد. یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد. این شعر عبداللهبن قیس رقیات است که مىگوید: من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مىدانست که مال باقىنخواهد ماند، به مستمندان و بىچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد. و این سخن عبداللهبن ضرار است که در ستایش عبداللهمى گوید: اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانهات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى. میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویىهایى از تو بدیدند. ابن قتیبه در عیونالاخبار نقل مىکند (5) که هنگامىکه معاویه از مکه باز مىگشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبداللهبنجعفر و محترماندیگر قریش فرستاد. به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینندهرکدام با هدایاى خود چه مىکنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت: اگر بخواهید، بهشما مىگویم که هر کس با هدیهاش چه خواهد کرد. اما حسن، مقدارى از عطریات هدیهاش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کسکه نزد او بود، مىبخشد. اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شدهاند، شروعمىکند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مىکند و شیر تهیه کردهبه مردم مىدهد. اما عبداللهبن جعفر، به غلام خود مىگوید: بدیح، قرضهاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعدههایى که به مردم دادهام انجام بده. و اما فلان...تا آخر. فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همانطور بود کهمعاویه گفته بود. عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىکرد، و از آن که مالش از میان برود و یابهدشمنانش برسد ابایى نداشت. اگر در کفش بهجز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداىبپرهیزد که آن را تقاضا نکند. زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دوامکلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مىخواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنىهاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را بهدستخالوىاو امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسمبن محمدبنجعفربنابىطالب تزویج کرد. ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام علىبه دختر و برادر زادهاش به اندازهاى بود که آن دو را همچنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمامدار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرتبه کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مىزیستند. در جنگهاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مىکردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود. مردم که مىدانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیلهاى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مىدادند; چون کهخواهش او رد نمىشد و امیدش ناامید نمىگردید. در اصابه از محمدبن سیرین نقل مىکند که یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنینگفت: مانیکوکارى را نمىفروشیم. (7) . ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مىکند: وقتى که حسنبن علىاز دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسننموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا بهخاک سپارند،بنىامیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مىگفت: چه جنگهایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفنکنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این کار نخواهد شد. حسین نپذیرفت و گفت: چارهاى نیست جز آن که برادرش در کنار جدشبه خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میاننمىگذاشت. او به پسر عمویش حسین عرض کرد: تو را به حق من که کلمهاى برزبان نیاورى. عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرشزهرا بهخاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت. زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟ مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مىکنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مىکرده و ما نمىتوانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم. ولى پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مىآید و مصیبتجانگداز کربلا او را به ما نشان مىدهد و کسىکه او را به چشم دیده براى ما وصفشمىکند و چنین مىگوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مىبینم زنى را که مانندخورشید مىدرخشید و با شتاب از خیمهگاه بیرون مىآمد. (11) . پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر علىاست. هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مىرود، عبدالله بن ایوبانصارى در وصفش مىگوید: ...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پارهاى از ماه بود. در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبتزده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جامداغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟! اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادثاز دلیرى و پاىدارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند. به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبنمعاویه آشکار مىشود. ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىکند که از قدرت زینب در سخن ونیرومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (12) . و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلسیزیدبن معاویه سخنانى از زینب مىشنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجبمىکند، به همان اندازهاى که امروز ما را به تعجب مىاندازد و همگى به فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مىدهند. جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مىکند: پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطقتر و گویندهتر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین علىبنابىطالب سخن مىگفت. این شمایل زینب استبه طورى که او را در کربلا دیدهایم، و چنان که در زمانجوانىاش نمونهاى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مىشنویم که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده. و چنان که بعضى از روایات مىگوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بودهکه زنانى که مىخواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و کسبدانش مىکردهاند. صفات برجستهاى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبودهاند،لذاست که «بانوى خردمند بنىهاشم» گردید. ابنعباس که از او روایت مىکند،مىگوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت». زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند،زینب فهیمده مىشد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مىکردند و به «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 96 مهر 17 ساعت 11:0 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار کعبة الرزایا: قبله رنجها. نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س) نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع) ملیکة الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى عقیلة النساء: خردمند بانوان . عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء. شریکة الشهید: انباز شهید. کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد. ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى . سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند. سر ابیها: راز پدرش على (ع) سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .و لیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى . شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع). عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت . رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده . بلیغة : سخنور رسا. فصیحة : سخنور گویا. صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ). الموثقة : بانوى مورد اطمینان .
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 96 مهر 17 ساعت 10:58 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|