سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارالقران الکریم جرقویه علیا
هر کس مردمی را دوست بدارد [ در روز قیامت ] با آنان محشور خواهد شد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | شنبه 90 اردیبهشت 31 ساعت 5:50 عصر |

    رشته عشق شود محکمتر .........................!
    دیر بازی است به من سر نزدی !
    نگرانت بودم، تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی !
    و به آواز بلند ، رمز شب را گفتی :
    من چرا آمده ام روی زمین؟
    باز هم یادم باش !                           مبر از یاد مرا
    همه شب منتظر گرمی آغوش توام .
    عشق بی حد و حساب من و تو بهر تو باد ............................ !
    خواب من خواب نبود  !    پاسخی بود به بی مهری من ،
    پاسخ یک عاشق ..................................
    به خداوند قسم ، من از آن شب  ،
    دل خود باخته ام بهر رسیدن
    به عزیزم به خدا
    تو فقط لب تر کن ، مثل آن روز نخست ، هر چه را می خواهی ، چه وجود و چه عدم ،
    بهر تو خواهد بود ، در همان لحظه خواستنت ،  و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی ،
    دلبرم حرف قشنگت این بود :
    شهر زائیده شدن این باشد تا توانم که فلان کار کنم و در این خانه ره عشق نهان گشته و من می یابم.
    پدرم آن آقا، خلق و خویش ، روشش ، میراثش ، همه اش راه مرا می سازد.
    بنده می خواهم از این راه از این شهر به منزل برسم.
    همه را با وسواس تو خودت آوردی ، همه را خلق نمودی همه را  ،
    تو از آن روز که خودت خواسته پیدا گشتی ، من شدم عاشق تو ، دست من نیست ،
    تو را می خواهم ، به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای ،
    شر و بی حوصله و بازیگوش ، مثل یک بچه ی پر جوش و خروش ، نا سزا گفتن تو باز مرا می خواند،
     که شوم عاشق تر،  هر چه معشوق به عاشق بزند حرف درشت
    ذهن خلاق خودت خلق نمود.
    هر چه را خواسته ای آمده است.   من فقط ناظر بازی توام.
    منتظر تا که چرا یا که که را خلق کنی! 
    تو فقط یک لحظه و فقط یک لحظه ، ز ته دل ، ز درون ،
    خواهشی نا محسوس ، نه به فریاد بلند ، بلکه از عمق وجود ، ز برای عدم خود بنما ،
    تو همان لحظه دگر نابودی ، به همان سادگی آمدنت .
    خواهش بودن تو ، علت خلق همه عالم شد .  تو به اعماق وجودت بنگر، ز چه رو آمده ای روی زمین ،
    پی حس کردن و این تجربه ها ،  حس این لحظه تو ، علت بودن توست .
    به گمانم فردا ، جلوه عشق تو را می بینم ،   در نگاه غضب آلود رئیسم که چرا دیر شده ...... !
    خوش به حالت که غمی نیست تو را ،
    نه رئیسی داری ، نه خدایی عاشق  ، نه کسی بالا دست !
    تو و یک آینه بی انصاف ، کج و کوله است و پر از گرد و غبار ، وقت آن نیست کمی آینه را پاک کنی ؟
    خواب سنگین به سراغم آمد.     کم کمک خواب مرا پوشانید.
    نیمه شب شد و صدایی آمد.   از دل خلوت شب، از درون خود من ،
    من خدایت هستم
    هر چه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم.
    تو خودت خواسته ای تا باشی !  به همان خنده شیرین تو سوگند که تو ، هر چه را می بینی .
    عجبا !  عشق ما یک طرفه است ؟     به چه کس گویم من ؟   می شود دست ز من برداری  ؟
    بی خیالم بشوی ؟  زورکی نیست که عاشق شدن ما بر هم !  من اگر عشق نخواهم چه کنم !
    بنده را آوردی ، که شوم عاشق تو ،
    که برایت بشوم واله و حیران و  خراب ، 
    مرحمت فرموده ، همه عشق و می و ساغر خود را تو زما بیرون کش؟
    عذر من را بپذیر !   این امانت بده مخلوق دگر !
    می روم تا کپه ام بگذارم.  صبح باید بروم بر سر کار ،
    پی این بد بختی، پی یک لقمه نان!
    ----------------------------------------------------------------------
    تا بفهمد که چه رنگی دارد ،   تا تواند ز خودش لذت کافی ببرد.
    عجبا فهمیدم ، شده ام آینه ای بهر تماشای شما !
    به شما بر نخورد  ..... ! از تماشای قد و قامتتان سیر نگشتید هنوز ؟
    ظلم و جور و ستم آینه را می بینید؟  شاید این آینه ، معیوب و کج است ،
    خط خطی گشته و پر گرد و غبار !  یا که شاید سر و ته آینه را می نگرید !
    ورنه در ساحتتان ، این همه زشتی و نازیبایی؟
    کمی از عشق بگوییم با هم.
    عرفا می گویند : که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل ،  خلق نمودی بنده !
    راستی باز سوالی دارم ، بنده را عفو کنید .
    توی آن قرعه کشی ،                           ناظری حاضر بود ؟
    من جسارت کردم،  آب هم کز سر من بگذشته، پاسخی نیست   ولی می گویم:
    من شنیدم که کسی این می گفت:
    چشم ز خودش بی خبر است. چشم را آینه ای می باید، تا خودش در یابد
    من خودم می دانم که شما از سر عدل ، بخت و اقبال مرا قرعه زدید ، همه چیز از بخت است !
    شده ام من آدم ، اشرف مخلوقات ، (راستی حیوانات ، هر چه کردند ندارد کیفر؟)
    داشتم خدمتتان می گفتم ، قسمتم این بوده ،  جنس من مرد شده ! آمدم من دنیا ،
    پدرم این بوده ، که به من گفت : پسر ! 
    مذهبت این باشد ، راه و رسم و روشت این باشد !
    سرنوشتم این بود ،  جنگ و تحریم و از این دست نعم ..... !
    هر چه قرعه من آمد !
    چون شنیدیم ز هر گوشه کنار ، که شما دوزخ سختی دارید ، ......
    آتش سوزنده و عذابی ابدی !
    و شنیدیم اگر ما شب و روز ، ز گناهان و ز سر پیچی خود توبه کنیم ،
    چشممان خون بارد ،  و بساییم به خاک درتان پیشانی ،  و به ما رحم کنید ، و شفاعت باشد
    و صد البته کمی هم اقبال ، حور و پردیس و پری هم دارید ......
    تازه غلمان هم هست ، 
    من چرا آمده ام روی زمین؟
    شده ام بازیچه ، که شما حوصله تان سر نرود؟
    بتوانید خدایی بکنید؟  و شما ساخته اید این عالم ،
    با همه وسعت و ابعاد خودش ، تا به ما بنمائید ،
    قدرت و هیبت و نیروی عظیم خودتان ؟؟؟؟
    هیبتا ، ما همگی ترسیدیم ! به خداوندیتان ،
    تنمان می لرزد ...... !
    چون شنیدیم ز هر گوشه کنار ، که شما دوزخ سختی دارید ، ......
    آتش سوزنده و عذابی ابدی !
    ---------------------------------------------------------------
    در یکی روز عجیب،
     مثل هر روز دگر،
    خسته و کوفته از کار، شدم منزل خویش،
    منزلم بی غوغا، همسر و فرزندان، چند روزی است مسافر هستند، توی یک شهر غریب،
    فرصتی عالی بود،     بهر یک شکوه تاریخی پر درد از او .........
    پس به فریاد بلند، حرف خود گفتم من:
    با شما هستم من!
    خالق هستی این عالم و آن بالاها ......

     




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | شنبه 90 اردیبهشت 31 ساعت 12:40 عصر |

    فرشته‏ها می‏آیند

    نامت که می‏آید، فرشته‏ها می‏آیند به شاعران الهام دهند، تا از تو حرف بزنند. بَعد، شعرها را می‏برند به آسمان. خاک، حرفِ تو را نمی‏زند و خاکیان. اصلاً نمی‏توانند از تو حرف بزنند. فقط می‏مانند چاه‏ها، که آنها را هم، علی علیه‏السلام هم‏رنگ آسمان‏ها کرد. این همه، نشانِ توست، اما تو مثل این‏ها نیستی!

      کوثر جاری 

    نوری که از نوزاد رسالت ساطع گشته، خانه‏های مکه را روشن می‏کند. انگار امروز، روز میلاد خلقت است! کوثر آمده است تا هستی را به حرکت درآورد. نزول کرده است تا معراج را در دل خلقت، رقم بزند. این است که زنان آسمانی، قنداقه کوثر را به دست خدیجه می‏سپارند و بشارت می‏دهند که: بگیر این دختر را که طاهره و مطهره است و خداوند، او و نسلش را بابرکت قرار داده است.

    نامت که می‏آید...
    نامت چه آسان بر لب‏ها می‏نشیند و یادت، چه داغ‏ها بر دل‏ها می‏نشاند. نامت که می‏آید، ذهن‏ها لحظه‏های درنگ را می‏دوند و... می‏روند به کوچه‏ای گم شده و متروک و تنها انگار می‏بینند تو را؛ با جامه‏ای رنگین و سرخ فام، از خون و خاک. بازویی کبود ـ که هماره بوسه‏گاه پدر بود ـ و صورتی... بُهت نگاه زنی که تو را مادر بود. این همه، نشانِ توست، اما تو مثل این‏ها نیستی

    بشارت

     

    افطار امشب، از آسمان به رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده. طَبَق بهشتی را می‏گشاید و به میوه‏های آسمانی که تحفه خداوند بر اوست، می‏نگرد. یک خوشه خرما، یک خوشه انگور، و جامی از شراب بهشت! جبرئیل، از ابریق بهشتی آب بر دستان پیامبر می‏ریزد. میکائیل، دست او را می‏شوید و اسرافیل، با دستمال بهشتی، خشک می‏کند. وقت آن است که اشک‏های غریبانه این چهل شب تنهایی خدیجه، اجابت یابد. جبرئیل فرمان می‏دهد. (برخیز و به منزل خدیجه برو!)

     

    با قابله‏های بهشتی

    درد، تمام وجود خدیجه را دربرگرفته است. آن چه بر درد او می‏افزاید، زخم زبان‏هایی است که زنان قریش در پاسخ او، بر او وارد آورده‏اند. حالا مادر اسلام، زیر سقف خانه، تنها و بی‏سامان نشسته و از درد به خود می‏پیچد. نمی‏داند کدام درد بر او سخت‏تر آمده است. این درد، یا درد سرزنش‏های مردم؟!
    خدیجه، هنوز هم ناباورانه به چهار افق لایزال که در آسمان اتاقش حلول کرده‏اند، خیره مانده است. نه نای تکلمی دارد و نه توان پاسخی! ساره، مقابل او زانو می‏زند. آسیه در سمت چپ، مریم سمت راست و کلثوم، پشت سر خدیجه می‏نشینند. لحظه‏های غریبی است. هیچ‏کس نمی‏داند در این ثانیه‏های مرموز، چه سرنوشتی برای این زمین نیم مرده، در حال تکوین است. هیچ کس نمی‏داند؛ چون درک این میلاد عظیم در اندیشه مخلوقات نمی‏گنجد.

    پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سکوت بانو را با صدای آسمانی خود می‏شکند: (چه شده؟! با چه کسی سخن می‏گویی!؟ در تنهایی‏ات با خود حرف می‏زنی!) وقت آن است که مادر، پرده از این راز شگفت بردارد. آهنگ عرش، صدای خدیجه را طنین می‏دهد: (یا رسول اللّه‏! فرزندی که در رحم من است، با من حرف می‏زند!) لبخندی آرام، بر چهره پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقش می‏بندد. سری تکان می‏دهد و می‏فرماید: (جبرئیل اینک به من خبر داد که فرزند تو دختر است و نسلی پاک و مطهر از او خواهد بود!)

       با تقدیر وتشکر از سرکار خانم جمشیدی   وهمکلاسی محترمشان  .

    دانشجویان   رشته علوم قرآنی دانشگاه میبد آرزوی سلامتی وموفقیت را برایشان خواستاریم

    darolghoran@isfedn.com

    alireza-_sadeghi@isfedn.com

    grn1717isfedu@org

     

     

     




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | چهارشنبه 90 اردیبهشت 28 ساعت 6:19 عصر |

    اطلاعیه




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | دوشنبه 90 اردیبهشت 26 ساعت 5:40 عصر |

                                                    بسمه تعالی

    اولین جلسه ستاد اوقات فراغت  منطقه جر قویه علیا در محل اداره آموزش وپرورش برگزار گردید  که در این جلسه  برنامه های پیشنهادی ویژه طرح تابستان ارائه شد

    جلسات اوقات فراغت

    جلسات اوقات فراغت




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | دوشنبه 90 اردیبهشت 26 ساعت 5:10 عصر |

                                                             بسم الله الرحمن الرحیم
    هرسال با شروع  تابستان  دغد غه ی برای جوانان ونوجوانان   بوجود می آید که بعد از اتمام  درس وبحث در طول سه ماه  تعطیلی چه کنیم . که با توجه به وجود مشکلات کنونی جامعه از نظر فرهنگی که جوانان را طعمه خود قرارداده ووالدین درگیر حل این مشکلات ومعضلات  جوانان خودشان است . در این راستا مرکز دارالقرآن  الکریم جر قویه علیا طبق سنوات قبل با برگزاری کلاسهای معارف قرآن  وجذب جوانان   اوقات فراغت را غنی می سازد که کلاسها شامل قرآن ،احادیث، تفسیر، کامپیوتر،ونهج البلاغه وغیره  می باشد

    اوقات فراغتاوقات فراغت

    اوقات فراغت





  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | دوشنبه 90 اردیبهشت 26 ساعت 4:55 عصر |

    جدایی و طلاق به شیوه قرآنی

    هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه بخواهد عذاب کند و یا (اگر توبه کنند) ببخشد و توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند غفور و رحیم است. در واقع نه صدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مى‏ماند ، و نه سستى‏ها و کارشکنیهاى منافقان بدون کیفر !

    یکی دیگر از بحث هایی که در سوره احزاب بیان شده است ، موضوع طلاق و رها کردن زنان و ذکر شرایط آن می باشد که با هم به بررسی آن می پردازیم .

    امام حسین علیه السلام بالاى سر شهدا چه آیه ای را تلاوت مى‏فرمودند؟

    « مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ- و َ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ؛ از میان مؤمنان مردانى هستند که آنچه را با خداوند پیمان بسته بودند صادقانه وفا کردند (و خود را آماده‏ى جهاد نمودند)، برخى از آنان پیمانشان را عمل کردند (و به شهادت رسیدند) و بعضى دیگر در انتظار (شهادت) هستند ، و هرگز (عقیده و پیمان خود را) تغییر ندادند .» (23 احزاب )


    نکته‏ها:

    کلمه‏ى « نحب» داراى معانى زیادى است ولى در این جا به معناى نذر و عهد و پیمانى است که چه بسا انجام آن منجر به مرگ یا خطر بزرگى شود .

    در برابر گروهى که خواهان زندگى در رفاه بودند ، «یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ» (احزاب، 20) گروهى در انتظار شهادتند : «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ»

    امام حسین علیه السلام در کربلا هنگام وداع با اصحابش و گاهى بالاى سر شهدا این آیه را تلاوت مى‏فرمود . (تفسیر کنز الدّقائق) و از اینجا روشن مى‏شود که آیه چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام مؤمنان راستین را در هر عصر و هر زمان شامل مى‏شود ، چه آنها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنها که بدون هیچ گونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خداى خویش ایستادند و آماده جهاد و شهادت بودند .


    برداشت هایی از آیه :

    1ـ همه‏ى اصحاب پیامبر و مؤمنان در یک درجه نیستند : «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

    2ـ نقل کمالات دیگران یکى از راه‏هاى تربیت است : «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ» ...

    3ـ دفاع از حقّ تا مرز شهادت ، نشانه‏ى صداقت در ایمان است : «صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ»

    4ـ تعهّد ، لازم الاجراء و عمل به آن نشانه صداقت است : «صَدَقُوا ما عاهَدُوا»

    5 بزرگداشت شهدا ، پیام و درسى قرآنى است : «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ»

    6ـ انتظار شهادت نیز یک ارزش است : «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» آمادگى براى لقاى‏ خداوند ، از صفات مؤمنان است .

    7ـ باب شهادت برای همیشه باز است : «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ»

    8ـ شهادت برخى مؤمنان ، عامل عقب نشینى یا دلسردى دیگر مؤمنان نمى‏شود ، (مؤمن با اینکه شهادت دوستان و عزیزان خود را مى‏بیند ، باز خود در انتظار شهادت است) : «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ»

    9ـ مؤمنان واقعى پایبند عهد و پیمان خود با خدا هستند و هیچ چیز حتّى شهادت دوستان و عزیزان، روحیه آنان را تغییر نمى‏دهد : «وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»
    اى پیامبر! به همسرانت بگو : اگر شما زندگى دنیا و زینت (و زرق و برق) آن را مى‏خواهید، بیایید تا شما را (با پرداخت مَهرتان) بهره‏مند سازم و به وجهى نیکو (بدون قهر و خشونت) رهایتان کنم‏»

    توبه پذیرى خداوند، با لطف او همراه است!!
    توبه

    « لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً ؛ تا خداوند صادقان را به خاطر صداقتشان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند یا (اگر توبه کنند) لطف خود را بر آنان باز گرداند زیرا که خداوند آمرزنده‏ى مهربان است.» (احزاب 24)

    کلمه توبه اگر با حرف «الى» بیاید ، منظور توبه بندگان به درگاه خداوند است و اگر با «على» بیاید ، منظور توجّه و لطف خداوند به بندگان می باشد : «یَتُوبَ عَلَیْهِمْ»

    این آیه نتیجه و هدف نهایى عملکرد مؤمنان و منافقان را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مى‏کند :" هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد ، و منافقان را هر گاه بخواهد عذاب کند و یا (اگر توبه کنند) ببخشد و توبه آنها را بپذیرد ، چرا که خداوند غفور و رحیم است ." در واقع نه صدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مى‏ماند ، و نه سستى‏ها و کارشکنیهاى منافقان بدون کیفر.

    منتها براى اینکه راه بازگشت حتى به روى منافقان لجوج بسته نشود با جمله " أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ" درهاى توبه را به روى آنها مى‏گشاید و خود را با اوصاف " غفور و رحیم" توصیف مى‏کند تا انگیزه حرکت به سوى ایمان و صدق و راستى و عمل به تعهدات الهى را در آنها زنده کند .


    نتایج :

    1ـ حوادث تلخ و سخت هدفدار است ، تا استعدادها شکوفا شود و انسان با کوشش و تلاش به پاداش برسد : «لِیَجْزِیَ»

    2ـ با پاداش دادن به راستگویان ، دیگران را به صادق بودن تشویق کنیم : «لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ»

    3ـ تنها ، نجات در راستگویى است : «لِیَجْزِیَ ... بِصِدْقِهِمْ»

    4ـ دریافت پاداش بر اساس صداقت در عمل انجام می شود : «بِصِدْقِهِمْ»

    5ـ بشارت ، قبل از انذار است : «لِیَجْزِیَ ... یُعَذِّبَ»

    6ـ هیچ عملى بدون پاداش نیست . (نه صدق صادقین و نه نفاق منافقین) : «لِیَجْزِیَ ... یُعَذِّبَ»

    7ـ لطف خداوند ، از منافقان نیز دور نیست ، به شرط آنکه خود آنها بخواهند : «أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ»

    8ـ توبه پذیرى خداوند ، با لطف او همراه است : «غَفُوراً رَحِیماً»


    سعادت جاودان یا زرق و برق دنیا !

    «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً ؛ اى پیامبر! به همسرانت بگو : اگر شما زندگى دنیا و زینت (و زرق و برق) آن را مى‏خواهید، بیایید تا شما را (با پرداخت مَهرتان) بهره‏مند سازم و به وجهى نیکو (بدون قهر و خشونت) رهایتان کنم‏ .»(احزاب 28)

    به دنبال کسب غنایم جنگى به وسیله‏ى مسلمین ، همسران پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله به توسعه‏ى زندگى رو آوردند و از آن حضرت وسایل و امکانات رفاهى طلب کردند . رسول خدا با خواسته آنان مخالفت کرد و به مدّت یک ماه از آنان فاصله گرفت تا آیه مورد بحث نازل شد .

    در آیات نخست این سوره خداوند تاج افتخارى بر سر زنان پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) زده و آنها را به عنوان" ام المؤمنین" (مادر مؤمنان) معرفى نموده ، بدیهى است همیشه مقامات حساس و افتخار آفرین ، وظائف سنگینى نیز همراه دارد ، چگونه زنان پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) مى‏توانند ام المؤمنین باشند ولى فکر و قلبشان در گرو زرق و برق دنیا باشد؟ و چنین پندارند که اگر غنائمى نصیب مسلمانان شده است همچون همسران پادشاهان بهترین قسمتهاى غنائم را به خود اختصاص دهند ، و چیزى که با جانبازى و خونهاى پاک شهیدان به دست آمده تحویل آنان گردد ، در حالى که در گوشه و کنار افرادى ، در نهایت عسرت زندگى مى‏کنند.

    از این گذشته نه تنها پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) به مقتضاى آیات پیشین" اسوه" مردم است که خانواده او نیز باید اسوه خانواده‏ها ، و زنانش مقتداى زنان با ایمان تا قیامت گردند .

    تا خداوند صادقان را به خاطر صداقتشان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند یا (اگر توبه کنند) لطف خود را بر آنان باز گرداند زیرا که خداوند آمرزنده‏ى مهربان است

    پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) پادشاه نیست که حرم سرایى داشته باشد پر زرق و برق ، و زنانش غرق جواهرات گران قیمت و وسائل تجملاتى باشند .
    توبه قریب

    شاید هنوز گروهى از مسلمانان مکه که به عنوان مهاجر به مدینه آمده بودند بر صفه (همان سکوى مخصوصى که در کنار مسجد پیغمبر قرار داشت) شب را تا به صبح مى‏گذراندند ، و خانه و کاشانه‏اى در آن شهر نداشتند ، در چنین شرائطى هرگز پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) اجازه نخواهد داد زنانش چنین توقعاتى داشته باشند .

    اینجا است که پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) به فرمان خدا مأمور مى‏شود با قاطعیت تمام با این مسأله برخورد کند و براى همیشه وضع خود را با آنها روشن سازد .

    و این آیه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) را مخاطب ساخته و مى‏گوید :" اى پیامبر به همسرانت بگو : اگر شما زندگى دنیا را مى‏خواهید ، و طالب زینت آن هستید ، بیائید هدیه‏اى به شما دهم ، و شما را به طرز نیکویى رها کنم ، بى آنکه خصومت و مشاجره‏اى در کار باشد ."

    " امتعکن" از ماده" متعه" است ، و منظور از آن هدیه‏اى است که با شئون زن متناسب باشد در اینجا منظور این است که مقدار مناسبى بر مهر بیفزاید و یا اگر مهریه‏اى تعیین نشده هدیه شایسته‏اى به آنها بدهد به طورى که راضى و خشنود گردند ، و جدایى آنها در محیط دوستانه انجام پذیرد .

    و منظور از" سراح جمیل" در آیه مورد بحث رها کردن زنان توأم با نیکى و خوبى و بدون نزاع و قهر است .


    برداشتهایی از آیه :

    1ـ زندگى رهبر مسلمین باید ساده باشد . (موقعیّت دینى و اجتماعى، براى انسان وظیفه‏ى خاصّى به وجود مى‏آورد.) : «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ... أُسَرِّحْکُنَّ»

    2ـ رهبر مسلمین نباید تحت تأثیر تقاضاهاى نابجاى همسر وخانواده اش قرار گیرد : «قُلْ لِأَزْواجِکَ»

    3ـ رشد درآمد بیت المال ، نباید توقّع بستگان رهبر را بالا ببرد : «قُلْ لِأَزْواجِکَ»

    4ـ نه تنها رهبر جامعه اسلامى ، بلکه وابستگان او نیز تحت نظر و توجّه مردم قرار دارند : «قُلْ لِأَزْواجِکَ»

    5ـ مسئولیّت‏هاى الهى ، فوق مسئولیّت‏هاى خانوادگى است . (گاهى به خاطر قداست رهبرى، باید از مسایل عاطفى و خانوادگى گذشت.) : «قُلْ لِأَزْواجِکَ»

    6ـ زن آزاد است مى‏تواند با زندگى ساده ، ولى همراه با سعادت بماند و مى‏تواند راه دیگرى را انتخاب کند : «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ ... أُسَرِّحْکُنَّ»

    7ـ در برابر تقاضاى نابجاى همسر، نظر قطعى خود را صریح و روشن اعلام کنید : «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ» (با قاطعیّت ولى همراه با مهربانى و عدالت ، توقّعات بى‏جا را از بین ببرید.)

    8ـ هنگام دسترسى به بیت المال و غنائم، با برخورد قاطع با خانواده و نزدیکان جلو توقّع و انتظارات بى مورد دیگران را بگیریم : «إِنْ کُنْتُنَّ» ...

    9ـ اگر زنى زندگى ساده و سالم را تحمّل نکرد ، با رعایت عدالت و انصاف طلاقش دهید و به ادامه‏ى زندگى مجبورش نکنید : «إِنْ کُنْتُنَّ ... أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ»

    10ـ خطر دنیاگرایى، حتّى خاندان نبوّت را تهدید مى‏کند :«إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ» ...

    11ـ کامیابى از زر و زیور دنیا حرام نیست ، لکن در شأن خاندان نبوّت نیست : «فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ»

    12ـ اگر مجبور به طلاق شدید ، راه جدایى را با نیکویى و عدالت طى کنید : «أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا»




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | دوشنبه 90 اردیبهشت 26 ساعت 10:8 صبح |
    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    رمضان واحادیث مربوط به ماه رمضان
    دهه فجر انقلاب اسلامی ......
    چرا خدا به شما کمک نمی کند؟؟
    میلاد حضرت زهرا س
    شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
    هفته بسیج
    هفته بسیج گرامی باد
    روز ایثار وشهادت اصفهان
    [عناوین آرشیوشده]
    کد عکس

    اسلایدر

    خوش آمود گویی

    ابزار وبلاگ