سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارالقران الکریم جرقویه علیا
خرسندى مالى است که پایان نیابد [ و بعضى این گفته را از رسول خدا ( ص ) روایت کرده‏اند . ] [نهج البلاغه]

فرشته‏ها می‏آیند

نامت که می‏آید، فرشته‏ها می‏آیند به شاعران الهام دهند، تا از تو حرف بزنند. بَعد، شعرها را می‏برند به آسمان. خاک، حرفِ تو را نمی‏زند و خاکیان. اصلاً نمی‏توانند از تو حرف بزنند. فقط می‏مانند چاه‏ها، که آنها را هم، علی علیه‏السلام هم‏رنگ آسمان‏ها کرد. این همه، نشانِ توست، اما تو مثل این‏ها نیستی!

  کوثر جاری 

نوری که از نوزاد رسالت ساطع گشته، خانه‏های مکه را روشن می‏کند. انگار امروز، روز میلاد خلقت است! کوثر آمده است تا هستی را به حرکت درآورد. نزول کرده است تا معراج را در دل خلقت، رقم بزند. این است که زنان آسمانی، قنداقه کوثر را به دست خدیجه می‏سپارند و بشارت می‏دهند که: بگیر این دختر را که طاهره و مطهره است و خداوند، او و نسلش را بابرکت قرار داده است.

نامت که می‏آید...
نامت چه آسان بر لب‏ها می‏نشیند و یادت، چه داغ‏ها بر دل‏ها می‏نشاند. نامت که می‏آید، ذهن‏ها لحظه‏های درنگ را می‏دوند و... می‏روند به کوچه‏ای گم شده و متروک و تنها انگار می‏بینند تو را؛ با جامه‏ای رنگین و سرخ فام، از خون و خاک. بازویی کبود ـ که هماره بوسه‏گاه پدر بود ـ و صورتی... بُهت نگاه زنی که تو را مادر بود. این همه، نشانِ توست، اما تو مثل این‏ها نیستی

بشارت

 

افطار امشب، از آسمان به رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده. طَبَق بهشتی را می‏گشاید و به میوه‏های آسمانی که تحفه خداوند بر اوست، می‏نگرد. یک خوشه خرما، یک خوشه انگور، و جامی از شراب بهشت! جبرئیل، از ابریق بهشتی آب بر دستان پیامبر می‏ریزد. میکائیل، دست او را می‏شوید و اسرافیل، با دستمال بهشتی، خشک می‏کند. وقت آن است که اشک‏های غریبانه این چهل شب تنهایی خدیجه، اجابت یابد. جبرئیل فرمان می‏دهد. (برخیز و به منزل خدیجه برو!)

 

با قابله‏های بهشتی

درد، تمام وجود خدیجه را دربرگرفته است. آن چه بر درد او می‏افزاید، زخم زبان‏هایی است که زنان قریش در پاسخ او، بر او وارد آورده‏اند. حالا مادر اسلام، زیر سقف خانه، تنها و بی‏سامان نشسته و از درد به خود می‏پیچد. نمی‏داند کدام درد بر او سخت‏تر آمده است. این درد، یا درد سرزنش‏های مردم؟!
خدیجه، هنوز هم ناباورانه به چهار افق لایزال که در آسمان اتاقش حلول کرده‏اند، خیره مانده است. نه نای تکلمی دارد و نه توان پاسخی! ساره، مقابل او زانو می‏زند. آسیه در سمت چپ، مریم سمت راست و کلثوم، پشت سر خدیجه می‏نشینند. لحظه‏های غریبی است. هیچ‏کس نمی‏داند در این ثانیه‏های مرموز، چه سرنوشتی برای این زمین نیم مرده، در حال تکوین است. هیچ کس نمی‏داند؛ چون درک این میلاد عظیم در اندیشه مخلوقات نمی‏گنجد.

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سکوت بانو را با صدای آسمانی خود می‏شکند: (چه شده؟! با چه کسی سخن می‏گویی!؟ در تنهایی‏ات با خود حرف می‏زنی!) وقت آن است که مادر، پرده از این راز شگفت بردارد. آهنگ عرش، صدای خدیجه را طنین می‏دهد: (یا رسول اللّه‏! فرزندی که در رحم من است، با من حرف می‏زند!) لبخندی آرام، بر چهره پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقش می‏بندد. سری تکان می‏دهد و می‏فرماید: (جبرئیل اینک به من خبر داد که فرزند تو دختر است و نسلی پاک و مطهر از او خواهد بود!)

   با تقدیر وتشکر از سرکار خانم جمشیدی   وهمکلاسی محترمشان  .

دانشجویان   رشته علوم قرآنی دانشگاه میبد آرزوی سلامتی وموفقیت را برایشان خواستاریم

darolghoran@isfedn.com

alireza-_sadeghi@isfedn.com

grn1717isfedu@org

 

 

 




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | چهارشنبه 90 اردیبهشت 28 ساعت 6:19 عصر |

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    رمضان واحادیث مربوط به ماه رمضان
    دهه فجر انقلاب اسلامی ......
    چرا خدا به شما کمک نمی کند؟؟
    میلاد حضرت زهرا س
    شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
    هفته بسیج
    هفته بسیج گرامی باد
    روز ایثار وشهادت اصفهان
    [عناوین آرشیوشده]
    کد عکس

    اسلایدر

    خوش آمود گویی

    ابزار وبلاگ