زنده بودن مسئله رهبریت در عصر غیبت
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 88 دی 19 ساعت 11:0 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع: نقش امامان و اولیای الهی در زندگی بشر(1)
تاریخ پخش: 12/09/88 بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی بحث ما در ایام تولد امام هادی پخش میشود. در آستانهی غدیر هم هستیم. بعد از غدیر هم روز مباهله است که مربوط به اهل بیت است. چون چند تا مناسبت هست، گفتم: راجع به امامت صحبت کنم که چه نقشی در زندگی ما دارد. در خدمت شما این بحث مطرح میشود. نقش امام! وقتی میگوییم: نقش امام، فکر نشود که حالا این بحث تاریخ مصرفش گذشته است. موضوع؛ امامت.
1- اولیای الهی، واسطه فیض رحمت الهی نقش امام! 1- امام واسطهی فیض است. از یک منبع قوی که برق بخواهد به یک لامپ کوچک بریزد، اینجا یک ترانسفورماتوری دارد که این برق را میرساند. واسطهی فیض. این سیم برق را میگیرد، به ما میدهد. به لامپ میدهد.«بِکُمْ فَتَحَ اللَّه» (زیارت جامعه) امام هادی یک زیارتی به نام زیارت جامعه دارد. بهترین زیارتها یا از بهترین زیارتها است. دربارهی امام میگوید: «ِبکُمْ فَتَحَ اللَّه وَ بِکُمْ یَخْتِم» خلاصه انرژی هستهای هستی اولیای خدا هستند. نفسشان، وجودشان، حتی آنهایی که بویی از ولایت به مشامشان خورده تصرّف میکنند. من دیروز کاشمر بودم. سر قبر مدرس رفتم. یک چیزهایی مدرس گفته، که من گفتم: از کجا این حرفها را زده است؟! از کجا این حرفها را زده است؟ آیت الله مدرس از آنهایی بود که در امام هم اثر گذاشت. امام چند نفر در روحش اثر گذاشته بود. یکی از کسانی که در مغز و روح امام اثر گذاشته بود، مرحوم آیت الله مدرس بود. به رضاشاه میگوید که: هرکجا بمیرم، قبر من زیارتگاه میشود. تو هرکجا بمیری! نه آب خواهد بود و نه آبادی! این حرف را میزند، و سالها قبر مدرس گمنام، گمنام، گمنام، تا به مرور زمان یک ذره یک ذره، حالا آدم نگاه میکند که یک مزار و بارگاهی! اصلاً مدرس از کجا این را به رضاشاه میگوید؟ آیت الله اشرفی، بعد از اینکه آیت الله مدنی، آیت الله دستغیب، آیت الله صدوقی شهید شد، فرمود: شهید چهارم من هستم. این را از کجا میگفت؟ اینها خبرهایی دارند، این روحشان امواجی را میگیرد که ما نمیگیرد. گاهی یک رادیوی کوچک ده تا موج را میگیرد. گاهی یک رادیو اندازهی بشکه موج تهران را هم نمیگیرد. بعضیها یک اطلاعاتی دارند. امامان، واسطهی فیض هستند. «بِکُمْ فَتَحَ اللَّه وَ بِکُمْ یَخْتِم» حتی امام به علیبن مهزیار، علی بن مهزیار از اصحاب امام است، در خوزستان گنبد و بارگاه دارد. به علیبن مهزیار نامه مینویسد میگوید: تو در اهواز باش، توسط شما خدا بلا را از منطقهی خوزستان دور میکند. این حرف در قرآن هم آمده است. 2- وجود اولیای الهی، مانع نزول قهر الهی وقتی خدا به فرشتهها گفت: بروید شهر لوط را زیر و رو کنید، برای غلطهایی که میکنند. فرشتهها گفتند:... عربیهایی که میخوانم قرآن است. فرشتهها گفتند: «إِنَّ فیها لُوطا» (عنکبوت/32) در این شهری که میگویی: زیر و رو کنیم حضرت لوط است. مگر میشود یکجایی که یک پیغمبر هست من زیر و رو کنم؟ یعنی جایی که ولی خدا هست آنجا بیمه است. خدا فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فیها» (عنکبوت/32) ما میدانیم او است. به او میگوییم: برو، وقتی رفت... یک کسی میگفت: هواپیما به این بزرگی را چطور میدزدند؟ گفت: در زمین بزرگ است، نمیشود دزدید. میگذارند در آسمان برود، کوچک که شد آنجا میدزدند. میگوییم: برود، وقتی رفت زیر و رو کنید. اولیای خدا واسطهی فیض هستند. حالا نمیدانم زشت است یا قشنگ؟ دیگر در معلمی باید آدم مثل بزند برای اینکه طرف حرف را برساند. ممکن است حالا بعضی از مثالها هم قشنگ نباشد. در اسکناس، حالا شما همه کارمند بانک هستید، مدیران و مسئولین بانک هستید، بانک رفاه، این را شما خوب میدانید. در همهی پولهای تراول و چکها و پولها یک نخ است. آن نخ به آن اسکناس ارزش میدهد. نخ را برداری کاغذ میشود. پولهای آخر دوره صدام فقط فتوکپی بود. این نخ در آن نبود. آن نخ هستی، امامت است. مسئلهی راهنما؛ ما امام میخواهیم به دلیل اینکه راهنما میخواهیم. خوب مگر عقل نداریم؟ عقل داریم، کوتاه است. اگر عقل ما کوتاه نبود، پشیمان نمیشدیم. یک نفر را پیدا کنید که بگوید: من کمتر از صد بار پشیمان شدم. هرکسی صدها بار پشیمان میشود. پشیمانی یعنی چه؟ یعنی عقلمان نرسید. خوب با مشورت، با انتخابات، اگر انتخاباتها درست بود که هیچکس همسرش را طلاق نمیداد. همهی آنهایی که طلاق میگیرند، یک زمانی این عروس و داماد به هم می گفتند: قربانت بروم. اینهایی که قربان هم میرفتند، بعد میروند طلاق میگیرند. این یعنی چه؟ طلاق یعنی چه؟ یعنی انتخاب من درست نبود. آنکسی که من میخواستم تو نیستی. این هم میگوید: آن کسی که من میخواستم تو نیستی. اگر عقل ما میکشید هیچکس پشیمان نمیشد. خیلی دلیل قشنگی است. اگر انتخاباتهای ما درست بود، هیچکس زنش را طلاق نمیداد. ما نیاز به راهنما داریم. 3- پیروی از اهل بیت(علیهمالسلام)، مایه نجات اهل ایمان «قول فصل» حرف آخر. در عربی میگویند: «و قول فصل» یعنی این قول فیصله میدهد. یعنی حرف را تمام میکند. بالاخره هرکسی یک چیزی میگوید. یک کسی باید حرف آخر را بزند. از پیغمبر یک حدیثی هست هم شیعه نقل کرده، و هم سنی. بعضی حدیثها به قدری زیاد است، میگویند: متواتر! متواتر یعنی بیش از ده و بیست و سی و چهل است. فرمود: یهودیها هفتاد و یک فرقه شدند. مسیحیها هفتاد و دو فرقه میشوند. مسلمانها هفتاد و سه فرقه میشوند. بعد فرمود: «فِرْقَةٌ نَاجِیَة» (بحار الانوار/ج30/ص335) تنها یکی از این فرقهها نجات پیدا میکند. این هفتاد و سه تا همه میگویند: نمیگوید. آنچه پیغمبر فرمود: یک فرقه اهل نجات است، من هستم. مثل یک پدری که به بچههایش میگوید: یکی از بچههایم را دوست دارم. او میگوید: من را میگوید. این میگوید: من را میگوید. این میگوید: من را میگوید. یکی باید باشد حرف آخر را بزند. «قول فصل» چه کسی میتواند حرف آخر را بزند؟ میگوییم: یا رسول الله! شما گفتی: در این هفتاد و سه فرقه یکی اهل نجات است. باقی هلاک میشوند. هرکسی میگوید: من را گفت. او میگوید: من را گفت، این میگوید: من را گفت. خودت بگو. فرمود: «مثلُ» این حدیث هم از آن حدیثهایی است که شیعه و سنی نقل کردند. «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوح» (بحار الانوار/ج23/ص123) مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است. «مَنْ رَکِبَهَا» هرکس سوار شود، «نَجَا» نجات پیدا میکنند. آنهایی که در خط اهل بیت هستند اهل نجات هستند. چون پیغمبر فرمود: مثل اهل بیت من مثل سفینهی نوح است، هرکس سوار شود، «نَجَا» نجا همان ناجی است. یعنی آنهایی که در خط اهل بیت هستند، اهل نجات هستند. باید کسی باشد حرف آخر را بزند. خود پیغمبر حرف آخر را زد که اینکه میگویم: «فرقة ناجیه» بگذارید من بگویم: ناجی چه کسی است؟ با هم دعوا نکنید. 4- اولیای الهی، اسوه و الگوی اهل ایمان الگو بودن، در تعلیم و تربیت یک الگو میخواهیم. مثل چه کسی باشیم؟ مثلاً قرآن سفارش کرده این کار را بکنید، این کار را نکنید. خوب الگو چه؟ گاهی هم الگو نشان میدهد. کلمهی الگو، در عربی اُسوه میشود. دو بار کلمهی اُسوه در قرآن آمده است. یکبار میگوید: ابراهیم برای شما اسوه است. الگویتان ابراهیم است. با کسی رودروایسی نداشت. با عمویش هم قطع رابطه کرد. گفت: شما راهت جداست من راهم جداست. خداحافظ! یکی هم درباره پیغمبر اسلام داریم، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (بحار الانوار/ج2/ص271) اُسوه یعنی الگو. کلمهی اُسوه دو بار آمده است. یکجایی هم یک خانم را خدا گفته: همهی مردها از این خانم یاد بگیرید. این خانم الگوی همهی مردها! الگوی مردها؟! بله هم الگوی مردها و هم الگوی زنها. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمنوا...» (تحریم/11) «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» یعنی خدا یک نمونه گفته است. یک مثل زده است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً» آیهی قرآن است. خدا یک مثلی زده است. یک نمونه بیان کرده است. چه گفته است؟ «لِلَّذِینَ آمَنُوا» برای تمام مردم با ایمان، «امْرَأَتَ فِرْعَوْن» زن فرعون، همه از زن فرعون یاد بگیرید. یعنی زن فرعون الگوی هر زن و مرد، مگر زن فرعون چه کرد که باید الگوی ما باشد؟ زن فرعون پول دید جذب نشد. کاخ دید جذب نشد. تهدید دید، جذب نشد. تنها بود، خودش را نباخت. در یک رژیم فرعونی یک زن در خانهی شاه طرفدار موسی میشود. میخواهد بگوید: اینکه میگویند انسان تابع اقتصاد است، دروغ است. زن فرعون سر سفرهی فرعون غذا میخورد، اما خط فرعون را دنبال نمیکرد. برعکس زن نوح نان حضرت نوح را میخورد، زن لوط نان حضرت لوط را میخورد، اما طرفدار پیغمبر نبود. اینطور نیست که حالا هرکس نان به من داد، یک مثلی است می گویند: هرجا نمک خوردی، نمکدان نشکن. قرآن میگوید: یک عمری موسی نان فرعون را خورد، آخرش هم فرعون را در آب غرق کرد. مکتب بالاتر است. حالا بابا نان و نمک برای زاییدن ما سکه آورد. حالا تریاک میبرد کاری با او نداشته باشید، با ما رفیق است. ندیدی برای ما سکه داد. یعنی یک سکه چشم روشنی برده است. این خانم میفهمد که فلانی 50 کیلو تریاک جابجا میکند، برای اینکه یک سکه گرفته هیچ چیز نمیگوید. حالا به ما چه؟ رفاقت ما به هم میخورد. مشتری ما کم میشود. اگر من این حرف را بزنم این مثلاً پولهایش را در بانک ما نخواهد آورد. جای دیگر خواهد برد. من این حرف را بزنم، میرود جنسهای فرد دیگر را میخرد. زن فرعون، کاخ دید جذب نشد. تهدید دید جذب نشد. طلا دید جذب نشد. ناز فرعون را دید جذب نشد. خدا میگوید: این مثل است. این مثل است. اینکه ما اینقدر کربلا را مطرح میکنیم به خاطر این است که هیچ چیز در کربلا فرو نرفت. محاصرهی اقتصادی آب به شما نمیدهیم. زیر بار میروید؟ نه!از تشنگی شهید میشویم به شما بله نمیگوییم. محاصرهی اقتصادی دیگر آب بالاترین محاصرهی اقتصادی آب است. محاصرهی اقتصادی، محاصرهی نظامی. شما اهل بیت، یاران امام حسین هفتاد و دو نفر هستید. ما سی هزار نفر هستیم. محاصرهی نظامی، هفتاد و دو نفر به سی هزار نفر. قبول نمیکنیم. بدنتان را سوراخ سوراخ میکنیم. میگوید: بدنمان را سوراخ سوراخ بکنید، اما روحمان سوراخ نمیشود. شما نمیتوانید در قلب ما اثر بگذارید. بچهی کوچولوی امام حسین اسیر شده است. او را کوفهی و شام بردند. به این بچه گفتند: چطوری؟ تا گفتند: چطوری، الله اکبر! الله اکبر! گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى» (بحار الانوار/ج45/ص110) به عدد دانههای شن الحمدلله! آخر یک بچهی کوچولو با چشمهایش دید پدرش را کشتند، خیمههایش را آتش زدند. این همه سختی دیده، این کوچولو نمیگوید: الحمدلله! حالا ما تازه حزباللهیهایمان، درجه یکهایمان، وقتی میخواهد شکر کند میگوید: ای خدا صد هزار بار شکر! خیلی هم گران حساب کردم. دیگر قدر مرا داشته باشید. صد هزار بار! صد هزار تا یعنی چه؟ صد هزار تا یعنی یک مشت شن. شما یک مشت شن را برداری صد هزار تا میشود. بچهی کوچولو هزار و چهارصد سال پیش گفت: به عدد همهی دانههای شن. حالا پدر بزرگ ما وقتی اشکش جاری میشود میگوید: صد هزار بار شکر. یعنی پدر بزرگ ما به بچههای کوچک کربلا نمیرسد. همه چیز ما همینطور است. حضرت امیر بعضی شبها هزار رکعت نماز میخواند. هزار رکعت با توجه، در کل عمرمان یک رکعت نماز با توجه نمیتوانیم بخوانیم. گاهی آدم رسالهی مراجع را میخواند غصه میخورد. مثلاً در رسالهی مراجع نوشته شک بین دو و پنج! اُه اُه... این دیگر سر نماز گیج گیج است. (خنده حضار) آخر آدم سر نماز یا شک یک و دو، دو و سه، سه و چهار، این اصلاً مثل اینکه مست است. شک بین دو و پنج، این پیداست که بعضیها واقعاً سر نماز گیج گیج گیج هستند. میرود سر نماز همهی بدنش میخارد. اینجا را میخاراند. آنجا را میخاراند. عطسه میکند. دست در بینی میکند. دست در گوشش میکند. خوب این چه نمازی است؟ کل هفتاد سال عمر ما یک دقیقهاش به علی نمیرسد. یعنی یک دقیقهاش به نماز علی نمیرسد.حالا شجاعتش، سخاوتش، علمش، همهی کمالات را کنار میگذاریم. فقط نماز را میگیریم. یعنی هفتاد سال ما یک هزارم یک شب علی نیست. امام قول فصل است. 5- ایستادگی در برابر طاغوتها، سیره امامان معصوم حاکمیت الهی در برابر طاغوت، در دنیا همیشه طاغوتها هستند ولی یک کسی باید در مقابل طاغوت بایستد. بویی از امامت به آیت الله مدرس خورده بود. امام میفرمود: نسیمی از اسلام به ما خورده است. نسیمی از اسلام به ما خورده است. رضاشاه به مدرس گفت: پا روی دُم من نگذار. مدرس گفت: ببینم دُم شما تا کجا است؟ چون ما هرجا پا میگذاریم دُم تو است. این خیلی جگر میخواهد. آنوقت با لباس کرباسی، قبای کرباسی، دوغ و نان خشک، اینها از آدم نگاه میکند میفهمد که بیامام نمیشود. رییس جمهور و وکیل و وزیر و سفیر در کشور خیلی دیدیم. هزار و یک محاسبه میکنند. هیچ حساب نمیکنند که «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/91) آیهی قرآن است. «قُلِ اللَّهُ» بگو: خدا، « قُلِ اللَّهُ» بگو: خدا، «ثُمَّ ذَرْهُمْ» باقی را دور بریز. چه کسی میتواند این کار را بکند. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» حاکمیت الهی! در مقابل طاغوتها چه کسی باید پرچم را دست گیرد و بایستد؟ یک روز منصور دوانقی گفت: این امام صادق مثل استخوان در گلوی من است. نه میتوانم او را فرو برم. نه میتوانم تحملش کنم. تمام امامان ما شهید شدند یعنی چه؟ یعنی همه آنها استخوان در گلوی طاغوت بودند. یک امام به مرگ خدایی نرفت. پیداست همه پرچمدار مبارزه بودند. محور وحدت، بالاخره اگر قرار باشد وحدت باشد، ما دور چه کسی جمع شویم؟ محور وحدت چه کسی باشد؟ چه کسی مقدس باشد؟ برای ما قداست داشته باشد؟ از نظر علمی، امام هست که علمش محور وحدت. 6- امامان معصوم، حافظ حدود و قوانین الهی حافظ حدود، این کشاورزهایی که آبیاری میکنند با بیل عقب آب میروند. چون اگر عقبش نباشی یک خرده از این طرف میرود، یک خرده از آن طرف میرود. چیزی به مزرعه نمیرسد. روایت داریم «إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُم» (کافی/ج1/ص178) امام میخواهیم که اگر یک خرده زیادی رفتند اینها را برگرداند. «وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُم» اگر کمش گذاشتند، یعنی باید مواظب باشد. این «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» راه اعتدال! ما همه از اعتدال بیرون میرویم. خوشمان میآید، میگوییم: آزاد باید گردد. بدمان میآید میگوییم: اعدام باید گردد. امام میگوید: هیچ نباید گردد! سؤال گردد، جوابش گوش گردد. بعد ببینیم چه گردد؟ یا تبرئه گردد، یا آزاد گردد. ما در ایران چهل ستون داریم. بیستون هم داریم. یعنی وقتی دور برمیداریم، چهل ستون، وقتی هم از این طرف میافتیم بیستون. محرم که میشود همهی شبکهها سینه میزنند. عید که میشود همه چرت و پرت میگویند. یعنی به عید که میافتیم از این طرف میافتیم. به محرم میافتیم از این طرف. سالی یکبار شب جمعه بحثمان قطع میشود. آن هم عید است. میگوییم: چرا؟ میگویند: آخر عید است. میگوییم: خوب، من در هر بحثم چند بار مردم را میخندانم. با هر حسابی میخندانم. شما چرت و پرت میگویید میخندانید. یعنی میگویند: از بس که دنیای چرت و پرت قوی است، حتی بحث قرائتی هم باید حذف شود. محرم هم که میشود، گاهی به سیم آخر میزنیم. یک کسی همهی لباسهایش سبز بود، ریشهایش را هم سبز کرد. گفتند: دیگر چرا ریشت را سبز کردی؟ گفت: من میخواهم یک ضرب چهارده معصوم شوم. (خنده حضار) ما یا افراط هستیم، یا تفریط. با یک کسی رفیق میشویم، پارکمان، حماممان، سینمایمان، کشتیمان، نمیدانم هرجا میرویم اصلاً دیگر نمیتوانیم از هم جدا شویم. یکوقت هم که قهر میکنیم، اصلاً شش ماه است یک تلفن به او نزدیم. افراط و تفریط! یک محوری میخواهیم خطکش میخواهیم. که بگوید: اینجا کوتاه است. خود امام صادق فرمود: این قرآن خطکش باشد. روایتهایی که از من نقل شده، اگر طبق قرآن بود عمل کنید. اگر ضد قرآن بود عمل نکنید. چون ما خیلی حدیث دروغ داریم. که علامه در الغدیر گفته است. مگر میشود هر خانم جلسهای حدیث نقل کند؟ مگر میشود هر کسی روی منبر یا سخنرانی... اصلاً خیلی از چیزهایی که میگوییم از بن دروغ است. چون با خطکش قرآن نمیخورد. با خطکش قرآن نمیخورد. یک کسی باید باشد که با خطکش قرآن مثلاً یک حدیثی است همه شنیدهاید. حالا که بگویم میگویید: اِ.. اِ... خوب به من چه دیگر، حالا بگو دیگر. حضرت رسول روزهای آخر عمرش فرمود: من چند روز دیگر از دنیا میروم. اگر کسی از من طلبی دارد، طلبش را وصول کند. که ما مدیون مردم نباشیم. یکی گفت: یا رسول الله یک روز در یک ماجرایی چوبت را به خطا به من زدی. حضرت فرمود: برو چوب را بیاور و قصاص کن. شنیدید یا نه؟ شنیدهاید؟ خوب حالا این حدیث درست است؟ چقدر هم این حدیث را مطرح کردند. سیاسیون از این حدیث استفاده کردند، حکومت حق حکومتی است که اگر رهبرش هم خلاف کرد باید چوب بخورد. پیغمبر اسلام هم گفت: برو چوب را بیاور و بزن. استفادهی سیاسی میکنند. منبریها استفادهی حقالناسی میکنند. دو، سه روز دیگر میمیرید. اگر به مردم بدهکار هستید بدهیتان را بدهید. مدیون مردم نشوید. یعنی او استفادهی موعظهای میکند. او استفادهی سیاسی میکند. ولی وقتی با قرآن خط میزنی، میبینیم قرآن چیز دیگر میگوید. قرآن میگوید: پیغمبر دستش خطا کند؟ پیغمبر تمام اعضایش معصوم است. زبان پیغمبر معصوم است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) نطقش بر اساس هوی و هوس نیست. چشم پیغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/17) چشمهای پیغمبر کج ندید. قلب پیغمبر معصوم است. «ما کَذَبَ الْفُؤاد» (نجم/11) پیغمبر معصوم است. خوب اگر ما بگوییم: دستش خطا کرده است، یک جوان میگوید: آقا ببخشید ما از کجا بدانیم فکرش خطا نکرده است؟ از کجا بفهمیم عقلش خطا نکرده است؟ اصلاً اگر خطا، اگر چرخ اول پنچر شد این مسافر میگوید: یا ابالفضل دیگر چرخ دوم پنچر نشود؟ یک راننده که یک لاستیکش پنچر میشود مسافرش نسبت به باقی لاستیکها هم شک میکند. اگر پیغمبر دستش خطا کند ما از کجا بفهمیم فکرش خطا نکرده است؟ قرآن میگوید: «ما زاغَ الْبَصَر» آیهی قرآن است. «ما کَذَبَ الْفُؤاد» آیهی قرآن است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» آیهی قرآن است. پیغمبر معصوم است. خوب وقتی پیغمبر معصوم است این حدیث چیست؟ به ما گفتند باید یکجایی باشد که این حدیث شناسی شود. حالا از این نمونهها زیاد است. من میترسم یک خرده ادامه بدهم پایم را در کفش مثنوی بکنم، چه شعرهایی مثنوی گفته که ضد قرآن است. چه شعرهایی سعدی گفته است؟ با اینکه مثنوی و سعدی از شعرای خوب ما هستند. بسیاری از حرفهایشان برخاسته از قرآن و حدیث است. حرفهایشان حکیمانه است. منتهی چون معصوم نیستند، آنها هم گاهی... معصوم که نیستند. ما یک کسی را میخواهیم که مطمئن باشیم. یک کسی باشد حرف آخر را بزند دیگر دغدغه نداشته باشیم. نمیتوانیم دستمان را در دست شعرا بگذاریم. یک مرتبه داغ میکند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» همهی ایرانیها هم حفظ هستند. خوب اصلاً قرآن میگوید که: اهل بهشت از اهل جهنم میپرسند. «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ» (مدثر/42) چطور شما جهنمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل، «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین» (مدثر/43) پابند نماز نبودیم. «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ» (مدثر/44) به مسکین و فقیر اطعام نمیکردیم. بیتوجه به نماز، بیتوجه به فقرا، بعد میگوید: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» «وَ کُنَّا نخَُوضُ مَعَ الخَْائضِینَ» (مدثر/45) یعنی هرطور زدند همانطور رقصیدیم. نان را به نرخ روز میخوردیم. یک کسی باید باشد چک کند. الآن تبلیغات ما در خیابانها کسی نیست چک کند. مداد ما سوسمار است. پتوی ما گرگ رویش است. پتو روی خودت میاندازی یک پلنگ روی تو خوابیده است. (خنده حضار) روی حولهی ما گربه است. تا روی سبیلمان میکشیم سبیل ما با سبیل گربه قاطی میشود. بدنه فلان تلویزیونمان عکس شغال میکشد. او فیل میکشد. او نمیدانم زرّافه میکشد. یعنی اگر کنترل نشود ایران باغ وحش میشود. واقعاً اگر کنترل نشود. استاندارد چیز خوبی است. منتهی ما استاندارد را برای رب گوجه گذاشتیم. این مخ ما استاندارد ندارد. که چه حرفی وارد شود و چه حرفی وارد نشود. در اتاق پخش تلویزیون باید سی، چهل تا مغز متفکر باشد. که این فیلم بد آموزی دارد یا ندارد. چه چیزی به خورد مردم میدهید؟ در کتابهای آموزش و پرورش باید سی، چهل نفر اسلامشناس، هنر شناس، مردم شناس باشند. چه چیزی در این کتابها نوشتیم. راست است یا دروغ است؟ تازه راست باشد مگر هر راستی را میشود گفت؟ ممکن است این حرف، حرف راستی است. برای این صلاح نیست. لحاف کرسی چیز خوبی است. روی بچه بیاندازی خفه میشود. پوستین چیز خوبی است. بندرعباس مصرف ندارد. 7- امامان معصوم، میزان و حجّت خدا بر مردم ما یک خطکش میخواهیم. امام خطکش ما است. تندها را کنترل کند. کندها را... اینها نقش امامت است. به مناسبت تولد امام هادی گفتم. تمام این نقشها را امام فرموده: فقیه عادل بیهوس. سه تا شرط دارد. فقیه، فقیه غیر عالم است. فقیه یعنی مسائل را عمیق میداند. یعنی اسلامشناس عمیق است نه اسلامشناس با چهار تا کتاب و صد تا کتاب! اسلامشناس عمیق، عادل، یعنی گناه کبیره از او ندیده باشیم. هوی و هوسی هم نباشد که جوش بیاورد و داغ کند. یا غیظش بگیرد یا از روی هوسش تصمیم بگیرد. ولذا امام معصوم فرمود: نزد زکریا بن آدم برو. آمد گفت: آقا من راهم دور است. نمیتوانم دسترسی به شما پیدا کنم. ما شما امامان را کجا پیدا کنیم؟ امام فرمود: «علیک بزکریا بن آدم» زکریا بن آدم از علمای قم بود. فرمود: «اِنَّه الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» (وسایل الشیعه/ج27/ص146) در دین و دنیا امین ما است. دینتان را از او بگیرید. یک کسانی را امام تعیین کرد. امام هادی نماینده داشت. امام عسگری نماینده داشت. امام جواد نماینده داشت. امام کاظم هم نماینده داشت. بعضی نمایندههایشان هم بد درمیآمدند. امام کاظم یک نماینده داشت خمس و سهم امام را گرفت. تا میخواست پولها را به امام کاظم بدهد، امام کاظم شهید شد. این دید اگر بگوید: امام رضا امام است باید پولها را بدهد. دلش نیامد بدهد. گفت: اصلاً دیگر امام نداریم. امام هفت تا بیشتر نبودند. اصلاً صورت مسئله را پاک کرد. گروهی به نام واقفیه شدند. واقفیه یعنی تا امام هفتم را قبول دارند، آنجا توقف کردند. بعضیها امام که بود او را قبول داشتند. میگفتند: ولایت فقیه. بعد از امام افرادی واقفیه شدند. ایستادند. اینها واقفیههای جمهوری اسلامی هستند. اگر کسی امامت را قبول کرد باید از اول تا آخر بله، اگر فسق دید اصلاً لازم به خبرگان هم نیست. اگر فسقی دیدیم، گناه کبیرهای دیدیم. اصلاً خبرگان هم عزل نکنند، اتوماتیکوار عزل میشود. اگر یک تصمیم براساس هوی و هوس بود، اتوماتیکوار حذف میشود. اگر فقیه نبود، حذف میشود. اما کسی که فقهاش و عدالتش و کارهایش از روی هوس نیست، انجام شد. این امام هادی نماینده داشت. امام عسگری نماینده داشت. امام زمان چهار تا نماینده داشت. بعد هم فرمود: غیبت من که طولانی میشود بروید این افراد را پیدا کنید. ما یک خطکش میخواهیم. تندها را کُند کند. کندها را تند کند. میزان شود. انشاءالله خدا قسمت کند نجف بروید. در زیارت امیرالمؤمنین این جمله است. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیزَان» (بحار الانوار/ج97/ص373) یعنی میزان تو هستی. خوب اگر میزان او است که خوب هیچی! نمازمان را با نماز علی، وای وای وای! اخلاقمان را، همسرداریمان را، شجاعت و سخاوت امام میزان است. حرفش حجت است. حجت یعنی میزان. مثلاً شما در اینترنت یک چیزی را دیدی آیا حجت است. چون آقا من در اینترنت دیدم، خوب ببین. حجت نیست. اینها گاهی ممکن است یک چیزی را دروغ بنویسند. مگر اینترنت نمیتواند دروغ بنویسد؟ اینترنت حجت نیست. در روزنامهها بود، حجت نیست. اینقدر در روزنامهها حرف هست که خودشان هم بعداً میگویند: تکذیب میشود. حجت نیست. مگر میشود؟ اینترنت حجت نیست. روزنامه حجت نیست. به من تلفن کردند. به من گفتند! حتی آدمهای عادی هم بگویند، حجت نیست. حتی اگر دو تا شاهد عادل هم گفتند، اگر دو تا شاهد عادل دیگر آمد گفت اینطور نیست، آن دو تا شاهد اول مالیده است. یعنی به هم در! آن دو تا گفتند: بله، آن دو تا گفتند: نخیر! هر دو سقوط میکند. ما حجت میخواهیم، یعنی باید محکم باشیم. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، اینکه میگویند: هرکس امام را با معرفت زیارت کند. معرفت این است. البته حالا من اینجا حدود سی، چهل تا نکته نوشتم. سه، چهار تا را بیشتر نتوانستم بگویم. خدایا به آبروی امام هادی و فرزندش امام عسگری و نوهاش حضرت مهدی، هرچه به عمر ما اضافه میکنی، معرفت ما را نسبت به خودت و دینت و راهت بیشتر بفرما. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- زیارت جامعه از کدام امام نقل شده است؟ 1) امام صادق(علیهالسلام) 2 ) امام رضا(علیهالسلام) 3) امام هادی(علیهالسلام) 2- پیامبر گرامی اسلام، چه چیزی را به کشتی حضرت نوح تشبیه کردند؟ 1) قرآن کریم 2) اهل بیت(علیهمالسلام) 3) هر دو مورد 3- قرآن کریم، چه کسی را به عنوان الگوی همه مؤمنان معرفی کرده است؟ 1) همسر حضرت نوح 2) همسر حضرت ابراهیم 3) همسر فرعون 4- نقش و جایگاه امامان معصوم در زندگی بشر چیست؟ 1) میزان شناخت حق از باطل 2) اسوه و الگوی جامعه 3) هر دو مورد 5- کدام ویژگی امامان، باعث شهادت آنان میگردید؟ 1) مبارزه با طاغوتها و ستمگران 2) عبادت و نیایش به درگاه خداوند 3) رسیدگی به محرومان و مستمندان
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
یکشنبه 88 آذر 15 ساعت 12:37 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
با سلام خدمت دوستان عزیزم که از وبلاگ دارالقران بازدید می کنند ونظر می دهند شما لطف دارید وشما دوست خوبی که در خواست جواب سوالات درسهایی از قران کردید ما عمدا متن سخنان آقای قرائتی را را بر روی وبلاگ آوردیم تا اینکه اگر کسی جواب سوالات را می خواهند یا دوست دارند در مسابقه خلاصه نویس شرکت کنند کار را برای آنها راحتر کرده باشیم ودر صورت سوال با این شماره تماس بگیرید 03127532535 یا 09133289435با تشکر به امید موفقیت همه علاقمندان به قرآن .این گل تقدیم همه بازدیدکنندگان وبلاگ دارالقرآن الکریم
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
یکشنبه 88 آذر 1 ساعت 12:6 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع: جایگاه قرآن در آموزش و پرورش تاریخ پخش: 28/08/88 بسم الله الرحمن الرحیم در محضر مبارک جمعی از فرهنگیان هستیم. مدیران، مربیان، مسئولین،موضوع هم گرایش به قرآن است. توجه به قرآن، واقعیت این است که همینطور ما میگوییم قرآن کتاب مقدس، ولی هنوز مزهی قرآن را نچشیدیم. بنده یک طلبهای هستم، کمی با قرآن آشنا شدم، تا الآن که خدمت شما هستم حدود 3000 نکتهی حقوقی در قرآن کشف کردیم. با همکاری بعضی، یعنی یک نفر دکترای حقوق، دانشجوهای حقوق و زیر نظر یکی از اساتید رییس دانشکدهی حقوق، خود بنده هم که الآن 65 سالم است، 15 سالگی طلبه شدم. یعنی 50 سال است من طلبه هستم. یعنی بعد از نیم قرآن آخوندی نفهمیدم که قرآن 3000 نکتهی حقوقی دارد. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی تنها انرژی هستهای نیست که کشف نشده است. تنها در دریا نیست که چاههای حفاری نشده داریم. در خود قرآن میلیونها نکتهی کشف نشده داریم. حالا چون آموزش و پرورش است یک نکته بگویم. اول که قرآن راجع به تحصیل علم چه میگوید. این تحصیلات را قبول دارد یا نه؟ قرآن میگوید: آن علمی ارزش دارد که مفید باشد. بسیاری از چیزهایی که ما میخوانیم علم هست، اما مفید نیست. بگذار آیهاش را بنویسم. خداوند به موسی خطاب کرد که برو شاگردی کن. موضوع: تعلیم و تربیت، اگر خواسته باشم درستش را بنویسم، باید بگویم: تربیت و تعلیم. اما چه کنم که تیتر آموزش و پرورش داریم. تربیت و تعلیم! الآن مشکل دنیا تعلیم نیست. مشکل دنیا تربیت است. وضعی که بعد از انتخابات پیش آمد، آیا بیسوادها بودند یا بیتربیتها!؟ ما مشکل سواد نداریم. میلیون میلیون لیسانس و فوق لیسانس و دکتر و مهندس داریم. بیادبی باعث میشود که این به او نیش میزند. او به این! به سراغ قرآن بیاییم. قرآن فرمود: «وَ لا تَنازَعُوا» (انفال/46) نزاع نکنید. برنامهات را بگو من میخواهم چه کنم. چه کار داری که آن وزیر میخواهد چه کند، آن رییس جمهور میخواهد چه کند. بگو:آقا برنامهی من این است. «لا تَنازَعُوا» به هم نزاع نکنید. بعد میگوید: «فَتَفْشَلُوا» اگر نزاع بکنید هردوی شما سست میشوید. مردم از هردوی شما دست برمیدارند. شل که شدید، «وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» بادی که به پرچم شما میخورد دیگر نمیخورد. یعنی عزّت بینالمللی شما کم میشود. این آیهی قرآن است. «لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» آن بادی که کشتی شما را میبرد. بادی که به پرچم شما میخورد، «تَذْهَبَ ریحُکُمْ» یعنی پنچر میشوید. فشل میشوید. 1- تقدّم تربیت بر تعلیم حالا راجع به تربیت و تعلیم که قران هم میگوید: «وَ یُزَکِّیهِمْ» بعد میگوید: «وَ یُعَلِّمُهُمُ» البته یکجا داریم میگوید که: «وَ یُعَلِّمُهُمُ» بعد میگوید: «وَ یُزَکِّیهِمْ» اما سه جا میفرماید: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم»،«یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم»، «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» حالا یک سؤال: اگر تزکیه جلو است پس چرا یکجا قرآن آموزش را جلو انداخته است؟ آنجا که آموزش جلو است حرف خدا نیست. حرف حضرت ابراهیم است. ابراهیم دعا کرد. گفت: « رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولا» (بقره/129) خدایا بعد از من پیغمبری به مردم بده که به آنها آموزش و پرورش بدهد، آنجا دعا آموزش و پرورشی بود، اما استجابت به عکس بود. خدا گفت: به آنها میدهم. اما نه آنکه تو گفتی. «یُعَلِّمُهُم وَ یُزَکِّیهِمْ»، به آنها میدهم کسی را که «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» یعنی ابراهیم از این طرف دعا کرد، خدا از این طرف مستجاب کرد. 2- ادب شاگرد در برابر معلّم حالا در قرآن میفرماید که: هر علمی ارزش ندارد. خدا به موسی گفت: دنبال خضر برو، چیزی یاد بگیر. موسی خضر را پیدا کرد، فرمود: «هَل»، «هَل» یعنی چه؟ «هَلْ أَتَّبِعُ» تبعیت کنم«هَلْ أَتَّبِعُکَ» آیا من پیروی بکنم، «عَلى» به شرط اینکه من میخواهم دنبالت راه بیافتم. «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ» به شرطی که «تُعَلِّمَنِ» به من چیز یاد بدهی. چه چیز یاد بدهی؟ «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/66) در این آیه چند تا نکته بگویم. این «هَل» یعنی با اجازه. این خودش درس است. یعنی شاگرد نسبت به استاد باید کارهایش رابا اجازه، «هَلْ» اصلاً استاد که سر کلاس میآید، برپا! کجا، قرآن میگوید: برپا. قرآن میگوید: وقتی یک استاد آمد «َانْشُزُوا»، «انْشُزُوا» یعنی برپا. چه کسی است که من برپا، میگوید: «یَرْفَعِ اللَّه» رفعت، بالا میبرد. « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا» خداوند افراد مؤمن را بالا میبرد، «وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم» (مجادله/11) کسانی که اهل علم هستند، «أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات» برپا، چه خبر است؟ «آمنوا» آمد. برپا! چه خبر است. «أُوتُوا الْعِلْم» آمد. یعنی اگر مؤمنی یا عالمی وارد شد، «اُنشُزوا» برپا. آیهی برپا است. «اُنشُزوا»، «هَل» آیا، با اجازه، «أَتَّبِعُک» یعنی تبعیت کنم. یعنی میخواهم یک چیزی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. بعضی چیزها علم هست، اما قابل پیروی نیست. قابل پیروی نیست. مثل چه؟ مثل کوه هیمالیا چند متر است؟ خوب، حالا میخواهی بالا بروی؟ در قطب شمالی شش ماه شب است، شش ماه روز، نماز چگونه است؟ مادرت رفته یا پدرت که حالا تو سؤال میکنی؟ برای چه این سؤال را میکنی؟ تو که نمیخواهی بروی. میگوید: چیزی را یاد بگیرید که قابل پیروی باشد. 3- توجه به نیازهای فردی و اجتماعی در برنامهریزی آموزشی زمانی حوزه و دانشگاهها، آموزش و پرورش ما در خط قرآن است که هرچه میخواند و به درس بچهها درس داد، چهار تا شرط داشته باشد. وگرنه استاد و شاگرد، آیت الله و طلبه، هر دو روز قیامت باید جواب بدهند. شوخی هم با کسی نداریم. یا باید واجب باشد، یا مستحب، یا نیاز فردی را حل کنند، یا نیاز جامعه را، بسیاری از چیزهایی که ما یاد میگیریم، نه واجب است، نه مستحب، نه به درد فرد می خورد. نه به درد جامعه، بوعلی سینا کجا متولد شد؟ نه واجب است، نه مستحب، نه نیاز فرد است، نه نیاز جامعه. بوعلی سینا چه کرد که... شیخ مفید خواهر و برادر هم داشت یا نه؟ نه واجب است، نه مستحب. پدر حضرت امام شغلش چه بوده است؟ نه واجب است، نه مستحب است. نه نیاز فرد است. نه نیاز جامعه است. امام چه کرد که توانست ایران را از شر طاغوت نجات بدهد. آنچه میخوانیم و آنچه میگوییم باید باشد. در کتابهای عربی مینویسند «العصفور طار» گنجشک پرید. این چه عربی است یاد ما میدهید؟ در دانشگاه متون دارند عربی شعرهای «امرؤ القیس» را بلغور میکنند. آنوقت فارغ التحصیل دانشگاه ما قرآن بلد نیست. خوب تو که میخواهی بگویی: گنجشک پرید یک آیه را بخوان. بگو: «وَ الْعَصْرِ» (عصر/1) یعنی قسم به زمان، «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» (عصر/2) چرا میگویی: گنجشک پرید؟ یعنی از اول یک دستهایی در کار بوده که نسل ما از قرآن جدا شود. «هَل» آیا، «هَلْ أَتَّبِعُک» یعنی موسی به خضر گفت: میخواهم یک چیزی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. نه معلومات من اضافه شود. آخر یک وقت شما میگویی: آقای قرائتی کراوات گران شده است. خوب گران شده! مگر من کراواتی هستم؟ بسیاری از چیزهایی که گفته میشود، این اصلاً به درد آنجا میخورد. اصلاً ترجمهاش در ایران غلط است. یک کسی گوشش درد گرفت، گفت: برو بکش. گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد میکرد، کشیدم. اصلاً بعضی علوم ما ترجمههایی هست که حساب نکرده این به درد آنجا میخورد. خیلی جاها به درد نمیخورد. «هَلْ أَتَّبِعُک» میخواهم پیروی کنم. «َعَلى أَنْ تُعَلِّمَن» یعنی پیروی من بیخود نیست. به شرط اینکه «تُعَلِّمَن» به من آموزش بدهد، «مِمَّا» یعنی از چیزها یعنی باید ادب طوری باشد که به استاد بگویی گوشهای از علمت را به ما بده. وگرنه من که قابل نیستم که همهی علوم شما را «مِمَّا» یعنی بعضی «مِمَّا عُلِّمْت» بعد نمیگوید: «عَلَّمْت» میگوید: «عُلِّمْت» یعنی ای استاد! خدا به تو یاد داده است. «عُلِّمْت» یعنی خودت هم آموزش دیدهای. یعنی ببین به استاد چه میگوید؟ میگوید: استاد پُز ندهی! آن هم که دادی... 4- سرچشمه علم، نزد خداست شما یکوقت میگویی: آقای قرائتی از علمت به من بده. یکوقت میگویی: آقای قرائتی حالا که خدا یک حدیث یاد تو داده است، میگویی: خدا یاد تو داده است. یعنی برای خودت نیست. «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّه» یعنی برای خودت نیست، خدا به تو داده است. «رَزَقَکُمُ اللَّه»، «مال الله»، «آتاکم الله» خداست. خداست. نگو: باران بارید. کمونیستها میگویند: باران بارید. بگو: خدا باران آورد. نگو: گیاه رویید. کمونیستها میگویند: گیاه رویید. بگو: خدا رویاند. «انزلنا» یعنی ما آن باران را فرستادیم. «أَنْبَتْنا» ما نبات را رویاندیم. بابا نان داد نگو. خدا نان داد. بابا واسطه بود. یعنی توحید از روز اول باید تزریق شود. ما الآن گرمک بیمزه تولید میکنیم بعد از بیرون ستاد ارتقا درست میکنیم. چطور ستاد ارتقا فیزیک و شیمی نداریم. معلوم میشود دین را خراب کردیم، حالا میبینیم گرمک بیمزه است میگوییم: ستاد ارتقا، از بیرون شکر قاطی آن میکنیم. ستاد ارتقا یعنی کتابهای ما مفید نیست. ما میخواهیم از بیرون شکر قاطی آن کنیم. سؤال: چطور هیچ کتابی ستاد ارتقا ندارد، کتاب دینی دارد؟ باقی کتابها هم دارد؟ هان! سؤال من این است. چطور علوم دیگر ستاد ارتقا ندارد. به خدا و پیغمبر که رسید باید ستاد ارتقا داشته باشد. این پیداست مشورت هم نمیشود. مشورت هم نمیشود. باران بارید، کمونیست هم همین را میگوید. خدا باران فرستاد. گیاه رویید. لباسی که خانمها سر کلاس دارید باید رنگش روشن باشد. چادر سیاه برای خیابان خوب است. مانتو سیاه برای خیابان خوب است. این دختر من سر کلاس آمده، چون در تلویزیون پخش میشود میگویم. مدرسهای که مردی نیست، پسری نیست. نامحرمی نیست. خوب به چه دلیل این دختر بچهها به سیاه نگاه کنند؟ شما تختهها را هم سبز کردید. رنگ شاد! قرآن بخوانم. «ٌلَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ» (بقره/69) یعنی رنگ باید شادیآور باشد. رنگ باید شادی آور باشد. شما الآن قبای مرا ببین. شاد است، حالا یک بار قبای سیاه بپوشم. حالا یکوقت عاشوراست، محرم است. در خیابان طوری نیست. لازم هم هست. اما اجازه میدهی. یک درس! درسی را میخواهم که «اتبع» پیروی کنم نه اینکه فقط کلهام باد کند. میخواهم علومی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. پیروی من براساس آموزش است. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» میخواهم عقب تو بیایم به شرطی که به من یاد بدهی. «مما» یعنی بخشی از علومت را به من یاد بده. تازه علومت هم از خودت نیست. «عُلِّمْت» یعنی به خودت هم این علوم داده شده است. یعنی از خدا است. خدا را فراموش نکنیم. 5- رشد و کمال، اثر علم واقعی «رُشْداً» میخواهم در علم رشد باشد. الآن در علم ما رشد است. اگر رشد در آن است، علامت رشد این است. بگذار از خودم حرف نزنم. امیرالمؤمنین میفرماید: «ثمرة العلم العبودیه» ثمرهی علم بندگی خدا است. یعنی چه؟ یعنی باید دبیرستانیها حضورشان در نماز جماعت بیش از راهنماییها باشد. دبیرستانیها باید ادبشان به استاد بیش از راهنماییها باشد. باید حضور دانشجوها در مسجد بیش از دبیرستانیها باشد. باید دبیرها در مدرسه حضورشان در نماز جماعت بیش از بچهها باشد. ما که علی را قبول داریم. امیرالمؤمنین است. این حدیث را لااقل میتوانیم دو تا کلمه حفظ کنیم. «ثمرة العلم العبودیه» یعنی اگر بچه هرچه باسواد شد، بندگیاش نسبت به پدر و مادرش، استادش، استاد دانشگاه، دانشجو میآید از کنار استاد میگذرد، سلام نمیکند. میگوییم: آقا، این مگر استاد تو نبود؟ میگوید: این ترم با او درس ندارم. دیگر بالاترین درجهی ورشکستگی است که چون با او درس ندارم، این ترم با او درس ندارم سلامش نمیکنم. «ثمرة العلم العبودیه» خوب پس ببینید اینکه میگویند: قرآن شفا است، این است. حالا، کنگرهای بین المللی برای خلوت کردن زندانها بود. ریاست محترم قوهی قضاییه از کشورهای دیگر هم آمده بودند، ما رفتیم آنجا سخنرانی کنیم. گفتیم: کنگره نمیخواهد. قرآن زندانها را خلوت کرده است. اجازه بده من با قرآن در زندان بروم، بسیاری از اینها را آزاد میکنیم. طبق آیه! بنده وارد زندان میشوم. آقا ببینم چرا شما زندان هستی؟ والله ما عصبانی شدیم. متأسفانه یک چاقو برداشتیم، به هر حال چاقو کشیدیم. خوب حالا چاقوکش باید زندان برود؟ قرآن چه میگوید؟ میگوید: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَة» (شوری/40) همان جایی که چاقو کشیده چاقو بکش. یا او را عفو کن. چرا زندانیاش کنی. آنوقت من که بیرون از زندان هستم مالیات بدهم، مالیات مرا بگیرند خرج چاقوکش کنند. یعنی چاقو نکش خرج چاقو کش را باید بدهد. «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَة» برو بیرون! آقا شما چرا زندان هستی؟ والله راننده بودیم. خواب آلود بودیم. اشتباه کردیم. به یک نفر زدیم. قرآن میگوید: عمدی که نبوده است. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأ» (نساء/92) عربیهایی که میخوانم قرآن است. شما معنا کنید. کسی که مؤمنی را اشتباهی کشت، باید دیه بدهد. چرا باید زندان برود؟دارد یکجا بدهد، ندارد «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ» (بقره/280) قسطی بدهد. تو هم برو بیرون. شما چرا زندان هستی؟ والله چک من برگشته است. قرآن میگوید: اگر کسی بدهکار است باید زندان برود؟ «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ» آیهی قرآن است. یعنی صبر کن تا پولدار شود. آقا برد، خورد. از او ضامن میگرفتی. رهن میگرفتی. «فَرِهانٌ» آیهی قرآن است. هرچه عربی میخوانم قرآن است. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَة» (بقره/283) یعنی رهن را قبض کن. یعنی از اول رهن بگیر، که اگر برد و خورد، سند خانهاش به اسم شما باشد. ما نیامدیم قرآن را به صورت مکتب دربیاوریم. ای کاش فقط تلاوت و تجوید بود. نگران هستم که بعضی جاها سر و کلهاش پیدا شد که من با مقدار توانی که داشتم با آنها مقابله کردم. دیدم قرآن به سمت لات بازی رفته است. لاتها میگویند: با یک نفس دو کیلو آب غوره سر میکشم. او میگوید: با یک نفس یک آیة الکرسی میخوانم. کدام دستور به ما گفتند: آیة الکرسی را با یک نفس بخوانید. تو با لاتها چه فرقی میکنی؟ آن لات میگوید: سه کیلو آب غوره را با یک نفس سر میکشم. او هم میگوید: من آیة الکرسی را با یک نفس میخوانم. قرآن لاتبازی شده است. یک جا رفتم دیدم قرآن را با اشاره یاد میدهند. چنین میکرد. (با بیان حرکت) گفتم: این رقصها چیست؟ ببینید آدم وقتی از قرآن و اهل بیت جدا شد، به بدبختی میافتد. کدام ائمهی ما گفتند: قرآن را این رقمی درس بده؟ 6- تعالیم قرآن، محور زندگی و بندگی اخلاق درس میدهد، بله فلان عارف در خانهاش قبری بود. در قبر میخوابید. یاد خدا باشد! زنها هم گریه میکردند. این عارف برای خودش کرد. سلیقهی خودش بود. این قرآن آیهای نداریم که در خانهتان قبر باشد. 2- هیچ حدیثی هم نداریم که در خانهتان قبر باشد. 3- هیچ کدام از چهارده معصوم در خانهشان قبر نبوده است. 4- هیچ کدام از مراجع تقلید هم در خانهشان قبر نیست. یک کسی عاشق یک کسی میشود برمیدارد این معشوق را مطرح میکند. شما حق نداری. «کتاب الله و عترتی» امام رضا فرمود: حتی من که عترت هستم و اهل بیت هستم، اول از امام رضا دیدم، بعد دیدم که یک امام دیگر هم فرموده، به نظرم امام باقر بود. من تا به حال از دو امام دیدم که فرمود: شما حتی حرفهایی را هم که من میزنم از ما بپرسید: این حرفی که تو میزنی و این حدیثی که میگویی از کجای قرآن در آوردی؟ اگر ضد قرآن بود، حدیث ما را «فاضربوه علی الجدار» به دیوار بزن. نمیگوید: به زمین بزن. چون زمین ممکن است شُل باشد. شن باشد. میگوید: به دیوار بزن که سفت باشد. نمیگوید: «فاترکوه» رها کن. میگوید: «فاضربوه» بزن. یعنی آن را داغان کن. یعنی امام صادق به ما فرمود: اگر حدیثی ضد قرآن بود آن را داغان کن. ما همینطور هرکس هر سلیقهای دارد، سلیقهی خودش را در دین میچپاند. به همین خاطر گفتند: تقلید لازم است. مرجعیت لازم است. و بچهها باید دستشان را در دست مجتهد بگذارند. به سه شرط! فقیه عادل، بیهوس، عدالت و بیهوس. چون اگر عدالت نباشد به دیکتاتوری کشیده میشود. هوس باشد یک شاه معمّم میشود. و لذا گفته: مجتهدی عادل است که «مخالفا لهواه» قرآن از یک عده تعریف میکند، میگوید: آنها « یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه» (بقره/121) این حق تلاوت چیست؟ حدیثی برایتان میخوانم. 7- حق تلاوت قرآن، در کلام امام صادق(علیهالسلام) امام صادق فرمود: حق تلاوت هشت مورد است. 1- ترتیل، یعنی خیلی شمرده بخوانید. 2- تفّقه، بفهمید. 3- وقتی فهمیدید، عمل کنید. 4- به وعدههای قرآن دلگرم شوید. 5- از وعیدهای قرآن راجع به دوزخ و مسئولیت بترسید. چند تا شد؟ 6- از داستانهای آن عبرت بگیرید. از داستانهای آن عبرت بگیرید. اصلاً داستانهای قرآن برای عبرت است. من یکبار دیگر هم این را گفتم. وقتی میگوید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ» (قریش/1) «إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» (قریش/2) یعنی قوم قریش تابستان و زمستان میرفتند یعنی چه؟ یعنی ما هم یک مرتبه سه ماه تعطیل نکنیم. بلند شویم این طرف و آن طرف برویم. حوزههای علمیه میتوانند از بندرعباس، تویسرکان بیاییم. از خوزستان به ملایر بروند. از تهران به دماوند بروند. ما میتوانیم «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» را عمل کنیم، سه ماه تعطیلی نداشته باشیم. البته این را همه ساکت هستید. چون دوست دارید سه ماه تعطیل باشید. (خنده حضار) قرآن وقتی میگوید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ» نمیخواهد قصه بگوید. وگرنه واقعاً به من چه... ما بنشینیم گوشت کیلویی چند هزار تومان بخوریم، هزار و چهارصد سال پیش قوم قریش چلّهی زمستان و تابستان این طرف و آن طرف میرفتند. خوب پیش پدرشان، به من چه! به من چه؟ میگوید: از داستانها عبرت بگیرید. از داستانها عبرت بگیرید. قصه برایتان بگویم. شخصی آمد به موسی گفت: فرعون شورای نظامی تشکیل داده، دادگاه صحرایی، تو را بگیرند میکشند. «وَ جاءَ» یعنی چه؟ «رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ» از دورترین نقطهی شهر یک کسی بدو آمد، «یَسْعى» (قصص/20) میدوید، گفت: بدو بدو فرار کن. شورای نظامی، اعدام انقلابی! «فَخَرَج» موسی هم فرار کرد. «مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ» (قصص/21) رفت و وارد مَدیَن شد. تا وارد مدین شد، یک منطقهی دیگر دید یک جمعیتی کنار چاه بزغالهها و میشها و گوسفندها را آب میدهند، ولی دو تا خانم هم کنار ایستادند. جمعیت را دید. خانمها را هم دید. این موسی تحت تعقیب نزد خانمها رفت. گفت: خانمها! سلام علیکم ببخشید چرا شما کنار ایستادید؟ یعنی چه؟ یعنی حتی وقتی هم فرار میکنیم دنبال مظلومها باش. این خانم مظلوم بود. گفتند: والله ما پدر پیری داریم، حضرت شعیب، پیر است نمیتواند چوپانی کند. ما بزغالهها را چوپانی میکنیم. الآن بزغالهها تشنه شدند، ما لب چاه میآییم تنهی ما به تن مردها میخورد، کنار میایستیم، «لا نَسْقی» (قصص/23) عربیهایی که میخوانم قرآن است. «حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ» (قصص/23) آنها بروند ما... موسی گفت: بده من آب بدهم. بزغالهها را گرفت و رفت. زودتر آب داد. دخترهای شعیب وارد شدند، پدرشان گفت: زود آمدید. گفت: والله یک جوانی بدو آمد. گفت: چرا کنار ایستادید؟ گفتیم: برای اینکه تنهی ما به تن مردها نخورد، بزغالهها را گرفت آب داد، زودتر آمدیم. گفت: برو بگو بیاید. آمد و گفت: چه شده؟ گفت: « فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَص» (قصص/25) ماجرایش را گفت. که من موسی هستم و تحت تعقیب هستم، فرعون شورای نظامی تشکیل داده برای این که مرا بگیرند، اعدام انقلابی صحرایی! گفت: «نجََوْت» خدا تو را خوب جایی فرستاده است. بیا خانه ما. یکی از این دخترها گفت: آقاجان! این را بگیریم اجیر ما باشد. « یَأَبَتِ اسْتَْجِرْه» (قصص/26) پدر جان این را اجیر کنیم. تو که پیر هستی نمیتوانی چوپانی کنی. ما هم که دختر هستیم به درد چوپانی نمیخوریم. این جوان است. هم قوی است هم امین. «إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین» (قصص/26) 8- معیار انتخاب مسئولان بر اساس قرآن کریم این قصه است ولی امروز به درد شورای اسلامی میخورد. امروز در مجلس شورای اسلامی بحث است که چه کسی به درد وزارت میخورد، چه کسی به درد وزارت نمی خورد. قرآن میگوید: «إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین» هم باید قوی باشد، هم باید امین باشد. قوی باشد، یعنی زیر کار له نشود. امین باشد خط بازی سیاست بازی، باند بازی نکند. این قصه است ولی از قصه باید درس بگیریم. بعد گفت که: «إِنىِّ أُرِید» (قصص/27) دیگر شما فرهنگی هستید. «إِنىِّ» یعنی به درستی که من «أُرِید» یعنی من اراده کردم. «أَنْ أُنکِحَکَ» به نکاح دربیاید. «إِحْدَى ابْنَتى هَتَینِْ» (قصص/27) یکی از این دخترهای مرا بگیر. بیا داماد خودم شو. این یعنی چه؟ یعنی اگر داماد خوب گیرت آمد تو خواستگاری کن. اگر دامادی مثل موسی بود طوری نیست که پیشنهاد بدهید. بعضی از مشکلات خانواده این است که میگوید: دختر اول نرفته دختر دوم در ترافیک گیر کرده است. باباحالا بلکه دختر اول نخواست ازدواج کند. من چه خاکی بر سرم کنم؟ پدر بچهاش را صدا زد گفت: بلند شو. آفتاب زد. بلند شو نماز بخوان. گفت: شاید خورشید دلش خواست زود بزند. به من چه؟ من میخواهم بخوابم. میگوید: یکی از این دخترها دلیل ندارد که حالا حتماً دختر اول برود. حتماً پسر اول برود بعد پسر دوم. ممکن است پسر دوم عجله دارد. بعضی چیزها باید دید نیاز چیست؟ یکی کسی که آب میخواهد... آقا صبر کن به نوبت. به نوبت نیست او تشنهتر است. صف دستشویی هم نوبتی نیست. ممکن است کسی نیازش ... اصلاً بعضی جاها نوبت غلط است. ازدواج یک مسئلهی نیاز است. گرسنگی نیاز است. گفت: خوب پول که ندارم. من خودم یک جوان فراری هستم. میگوید: لازم نیست داماد پول داشته باشد. تو هشت سال برای من چوپانی کن. بعد گفت: میخواهی هم ده سال. « أَیَّمَا الْأَجَلَینِْ» (قصص/28) یعنی هردو. یا هشت سال یا ده سال. «فَلَا عُدْوَان» بعد گفت که: « وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» (قصص/27) نمیخواهم تو به مشقّت بیافتی. یعنی هرطور آسان است. تالار بگیری، یا نگیری. مهر چقدر باشد. هر طور که « وَ مَا أُرِیدُ» اینکه میخوانم آیهی قرآن است. «وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» قصه است. منتهی از قصهها باید عبرت گرفت. این مراسم بله برون در قرآن است. «وَ مَا أُرِیدُ» یعنی من اراده ندارم «أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» تو به مشقّت بیافتی. «سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِینَ» (قصص/27) خواهی دید که من آدم صالحی هستم. یعنی گیر نمیدهم. پس یکی از نمونههای صالح این است که پدرزن به داماد گیر نمیدهد. شما در نماز میگویی: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» در قرآن هم میگوید: «سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِینَ» شعیب به دامادش گفت: انشاءالله خواهی دید من صالح هستم. یعنی گیر نمیدهم. پس همهی ما در نماز میگوییم: السلام علینا و علی هر پدر زنی که گیر به داماد ندهد. قرآن برای این نازل شده است. اینکه میگوید: قصههای قرآن، در قصهها حرف است. هر کلمهاش یک نکته دارد. مزهی قرآن را نچشیدیم. نچشیدند. نچشیدیم. و نه ما به نسل نو نچشاندیم. یکبار دیگر. نچشیدند. نچشیدیم. و نه ما قرآن را به نسل نو چشاندیم. یک چیزهایی گفتیم که... نگفتیم: امام جواد چه کسی بود. سنش، مرقدش، مثل اینکه آدم میگوید: ابوعلی سینا 72 کیلو، پیراهنش آبی است. قبرش همدان است. خوب اینکه بوعلی سینا نشد. نچشاندیم. حالا به امید روزی که آموزش و پرورش ما از خواب بیدار شود. دانشگاه و حوزهی ما هم از خواب بیدار شود. به این آیه عمل کنند. چند تا آیه است همهی مردم ایران به آن عمل میکنند. همهی مردم دنیا به این... من حساب کردم آیهای که همهی مردم دنیا به آن عمل میکنند این آیه است.«کلوا» بخورید. تنها آیهای است که همه به آن عمل میکنند. به بعضی آیهها عمل نشده مثل این آیه، به این آیه عمل نشده است. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة» (مریم/12) وزیر محترم آموزش و پرورش یک روز مرا دعوت کرد گفتند: تحول بنیادی! رفتیم آنجا دیدیم از این آقایان تحصیل کردهها، دکترها، هرکسی یک چیزی میگوید. گفتم: آقا جان! بنده که دیگر نمیآیم. تا حالا چهل بار هم مرا دعوت کردند، با کم و زیادش نرفتم. گفتم: آقا بگو: میخواهی چه کار کنی من آیهاش را برایت بنویسم. چرا گیج هستی؟ چرا گیج هستید؟ میخواهید چه کنید؟ هر مشکل فرهنگی داری بگو: من آیهاش را مینویسم. ما اسلام را کنار گذاشتیم، ببینیم روانشناسی، جامعه... پوچ هم در رفتیم. عرض کردم نتیجهی سی سال بعد از انقلاب این است که شما بگویید: دبیرستانیها ادبشان بیشتر است یا راهنماییها؟ راهنماییها ادبشان بیشتر است به پدر و مادر، به استاد دانشگاه، رابطهشان باخدا بیشتر است یا... اینطور نیست. یک تحول بنیادی وقتی درمیآید که همهی همتمان را بگذاریم به این آیه عمل کنیم. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة» دو بار هم این آیه تکرار شده است. یعنی قرآن را جدی بگیرید. نه مراسم، ما الآن قرآن مراسم است. روی کیف عروس مراسم است. روی کیف عروس یعنی عروس خانم ببین بخوان این آیه را با هم طبق آیه عمل کنیم. بالای سر مسافر مراسم است. «بک یا الله» مراسم است. قسم به قرآن مراسم است. استخاره مراسم است. ما الآن برخوردمان با قرآن برخورد مکتبی نیست. باید کلمه به کلمه معذرت میخوام. باید حرف به حرف قرآن نکتههایش استخراج شود، بنده از این آیهی یکی از این دخترهایم را میخواهم به تو بدهم، اگر پول نداری برای من چوپانی کن. یا هشت سال یا ده سال،نمیخواهم به تو سخت بگذرد، من 56 نکته از این آیه بیرون کشیدم. مزهی قرآن را نچشیدیم. خدایا یک انقلاب قرآنی، نه به اسم نهضت قرآن آموزی، این خوب است. حفظ خوب است. نمیدانم تلاوت خوب است. آموزش خوب است ولی اینها عبورگاه است توقفگاه نیست. به سوی اینکه مزهی قرآن را بچشیم و بچشانیم. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه» 1- بر اساس آیات قرآنی، اولین وظیفه پیامبران در برابر مردم چیست؟1) تزکیه و تربیت آنان 2 ) تعلیم و آموزش آنان 3) تنبیه و توبیخ خطاکاران 2- آیه 11 سوره مجادله فرمانِ برپا در برابر چه کسانی را مطرح میکند؟ 1) مؤمنان 2) معلّمان 3) هر دو مورد 3- بر اساس کلام حضرت علی(علیهالسلام)، ثمرهی علم چیست؟ 1) توسعه و پیشرفت 2) بندگی و عبودیت 3) رفاه و ثروت 4- شرایط مرجعیت دینی فقیهان چیست؟ 1) تقواو عدالت 2) مخالفت با هوای نفس 3) هر دو مورد 5- بر اساس آیه 26 سورهی قصص، ملاک مسئولیتپذیری چیست؟ 1) قدرت و امانت 2) ایمان و عبادت 3) قدرت و صداقت
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 88 آبان 30 ساعت 10:48 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
قرآن کتاب هدایت و سعادت بشری و منبع شایستهای برای درک مفاهیم و مسایل ازدواج است. بر خلاف دیگر کتابهای مقدس که رهبانیت و تجرد را مقدس میشمارند یا آزادی و بیبند و باری در اخلاق جنسی را پیشنهاد میکنند، قرآن راه میانه را برگزیده است. خداوند متعال میفرماید:
بر اساس همان قاعده کلی ـ وابستگی دیدگاه هر دین و ملتی درباره ازدواج به دیدگاه آن دربارهی زن ـ هرگاه در جامعهای زن جایگاه حقیقی خود را به دست آورده، ازدواج نیز از اهمیت فراوانی برخوردار شده است. بر عکس، هرگاه در جامعهای، انسانیتی برای زن فرض نشود و تنها مانند کالای قابل خرید و فروش بدان بنگرند، میتوان حدس زد که جایگاه ازدواج در آن جامعه چگونه خواهد بود. نمونه آن را در گفتارهای پیشین دیدیم. بنابراین، در آغاز بحث، دیدگاه قرآن و اسلام را نسبت به زن بررسی میکنیم. ?ـ خداوند هیچ گاه در قرآن میان زن و مرد، تفاوت نگذاشته و تنها به مردان خطاب نکرده است، بلکه با جملهی یا ایها الناس با آدمی سخن گفته است. هم چنین اگر در دایره محدودتر، به مؤمنان ندا داده است که: یا ایهاالذین آمنوا باز منظور، زن و مرد مؤمن بوده است نه تنها مرد، البته تاریخ نشان داده است که گاهی این زنان بودهاند که زودتر از مردان به این ندای الهی، پاسخ مثبت دادهاند. برای نمونه، حضرت خدیجه نخستین زن مسلمان تاریخ است. ?ـ سخن در این است که: مرد و زن از یک مبدأ آفریده شدهاند یا از دو مبدأ گوناگون؟ آیا زن به تبع مرد ـ و نه به دلیل اصل وجودیاش ـ آفریده شده است؟ قرآن به این پرسش چنین پاسخ میدهد:
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 88 آبان 26 ساعت 9:35 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
کوه ها ادامه رودها**********و رودها ادامه دریاهاست*********امروز ادامه دیروز**********و دیرور ادامه فرداست*********فردای هر کس زایش خوب و بد امروز اوست**********امروز هر کس تولد انتخاب های دیروز اوست**********آری، دیروز،امروز را ساخته است**********و امروز،فردا را می سازد**********پس من دعا می کنم**********دیروز ،امروزم را خوب ساخته باشم**************و امروز فردایم را خوب بسازم**********آمین " اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم کل لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیلا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا برحمتک یا ارحمن الراحمین اللهم الرزقنا شفاعتا حسین یوم الورود و ثبتنا قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین درد دل با امام زمان علیه السلام لیوان آب صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 ادامه مطلب...
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 88 آبان 19 ساعت 4:1 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع: رابطه توحید با امامت
تاریخ پخش: 07/08/88 بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی امسال تصادفی که شده همهی هشتها کنار هم قرار گرفته است. 8/8/88 امام هشتم. شب جمعهای بحث را گوش میدهید که این هشتها قطار شده کنار هم قرار بگیرد، این یک تصادف تاریخی است. چه اشکال دارد از اینجا یک سلام به امام رضا بدهیم؟ من سلام میکنم شما هم سلام بدهید. السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا و رحمة الله و برکاته. یک سلام یک زیارت کامل است. خوب، به مناسبت تولد امام رضا دیشب فکر کردم چه بگویم، گفتم: مشترکات بین توحید و امامت را بگویم. خدا و امام، موضوع بحث بسم الله الرحمن الرحیم، به مناسبت میلاد مبارک امام رضا (ع) موضوع بحث مشترکات توحید و امامت.
1- نفی امامت، برابر با نفی توحید یک چیزهایی برای توحید هست، همان چیزها برای امامت هست. یکی تهدید. در قرآن دو تا تهدید داریم. یکی میگوید: اگر دست از خدا برداری. یکی میگوید: اگر دست از امامت برداری. پیغمبر اگر از خدا منحرف شوی، تمام عملت نابود میشود. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» (زمر/65) 1- تهدید «لَئِنْ أَشْرَکْتَ» یعنی اگر مشرک شوی، «لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» عملت حبط میشود. تمام زحمتهایی که کشیدی اگر از خدا منحرف شوی، تمام عملت نابود میشود. خدا به پیغمبر اولتیماتوم میدهد. راجع به امامت هم همینطور است. خدا در قرآن به پیغمبر میگوید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر علی را معرفی نکنی «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده/67) رسالت خدا را انجام ندادی. یعنی زحمتهایت نابود شده. قصه چیست؟ دست از خدا برداری نابود، دست از علی برداری علی را معرفی نکنی، زحماتت نابود است. یعنی گویا رسالت خدا را نرساندی. هیچ مسألهای اینقدر حساس نیست. 2- ماجرای ولیعهدی امام رضا(علیهالسلام) امام رضا (ع) مدینه بود، به مأمون گفتند: امام مدینه که هست اسباب دردسر است. بیاورید زیر نظر که یکوقت مردم دورش جمع نشوند علیه بنی عباس کودتا کنند. گفتند: چطور؟ گفتند: که به اسم ولیعهدی او را بیاوریم. از طرف حکومت مأمون الرشید آمدند، بنی عباس در مدینه که بله، با سلام و صلوات میخواهیم امام رضا را پایتخت ببریم، ولیعهد مأمون الرشید کنیم. خوب یک تبلیغات کردند که بله رفته پست بگیرد. مأمون چند تا هدف داشت. یکی میخواست بگوید: مردم خیلی دور امام رضا نگردید. این امام رضا قدرت طلب است. ولذا حالا که میخواهد پست بگیرد بلند میشود به دربار میآید. یعنی قداست امام را بشکنند که ایشان ولیعهد یک طاغوت شده است. اینها کارهای سیاسی است. دیگر امام اینجا سیاستمدارانه «وَ سَاسَةَ الْعِبَاد» (بحار الانوار/ج95/ص319) اول سیاسی امام است. امام هم فرمود: خیلی خوب اگر بنا است من را ببرید، و با زور من را ببرید، پس یک روضه خوانی بکنیم. یک روضهخوانی کرد روضه خواند. گفتند: تو میخواهی ولیعهد شوی. گفت: ولیعهدی نیست من را میبرند بکشند. با پیغمبر خداحافظی کرد. گریه، روضه، با این موج روضه به مردم گفت: مردم ولیعهدی خبری نیست. من را به اسم ولیعهدی میبرند. من را آنجا میبرند و میکشند. این یک مورد. 2- هارون الرشید که امام هفتم را کشت، آبروریزی شد. مأمون میخواست جبران کند. گفت: پدرم پدرت را کشت. هارون الرشید پدر مأمون الرشید بود. گفت: پدرم پدر امام رضا را کشت، من پسر هستم، پسر را کمک کنم. من یک مقامی به پسر بدهم که جبران شود. گفتند: امام رضا را از یک راهی ببرید که شهرهای شیعهنشین نباشند. بالاخره گذر امام رضا به قم افتاد، به نیشابور افتاد. آنجا حرف خودش را زد. مردم نیشابور جمع شدند گفتند: آقا یک چیزی بگو. 3- امام زمان(علیهالسلام)، شرط توحید مشترکات بین توحید و امامت. فرمود: «کَلِمَةَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» باقیاش را بگویید. «کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی» (بحار الانوار/ج49/ص126) یعنی توحید «حصن» با «ح» جیمی و صاد، یعنی قلعه، توحید قلعهی من است. خدا فرموده: قلعهی من توحید است. فرق بین قلعه و زندان چیست؟ قلعه را از داخل در را میبندند، زندان از بیرون در را میبندند. کسی که در قلعه رفت دیگر آرامش دارد. چون دیوارهای بزرگ دارد. میگوید: اگر میخواهید ایمن باشید، خودتان را در مدار خدا قرار بدهید. سالم میمانید. توحید قلعهی من است. بعد فرمود:«فَمَنْ» کسی که «دَخَلَ» هرکس «دَخَلَ حِصْنِی» داخل قلعه شود، «أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» (بحار الانوار/ج49/ص126) از عذاب من بیمه است. امام رضا در نیشابور گفت. جمعیت کلان نوشتند. یک مدتی امام هیچ چیز نگفت. خود سکوت بین سخنرانی مردم را حساس میکند. یک مدتی هیچ چیز نگفت. بعد امام رضا فرمود: «بِشُروطِها» یعنی توحید شرط دارد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» من هم شرط دارم. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» توحید شرایط دارد. بعد امام رضا فرمود: یعنی من هم که امام هستم شرط توحید هستم. یعنی چه؟ وقتی میگوییم: شرط نماز وضو است، یعنی نماز بیوضو قبول نیست. شرط توحید امامت است. یعنی توحید بدون امامت قبول نیست. بروند یک فکری بکنند آنهایی که «لا اله الا الله» میگویند، اما راجع به اهل بیت توجهی ندارند. امام رضا فرمود: توحید شرط دارد. قرآن میگوید: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّه» (بقره/256) اول باید به طاغوت کفر بورزی، بعد به خدا ایمان بیاوری. یعنی طاغوت را باید کنار گذاشت به خدا ایمان آورد، شرط ایمان هم امام معصوم است. بعد هم امام نفرمود: «والامام مِنْ شُرُوطِهَا» فرمود: «انا» فرق «انا» و «امام» چیست؟ «انا» یعنی منی که زنده هستم. یعنی همیشه در کنار توحید باید یک امام زندهای باشد. یعنی الآن حضرت مهدی باید باشد. وگرنه میگفت: «والامام من شروطها» امام رضا نفرمود: امام شرط است. فرمود: «اَنا» یعنی امام زنده نه امامی که از دنیا رفته باشد. توحید همیشه هست، پس امام حی هم باید همیشه باشد. این دلالت بر حضرت مهدی (ع) هم میکند. مثل اینکه فرمود: «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یَفْتَرِقَا» (بحار الانوار/ج28/ص307) قرآن و اهل بیت هرگز جدا نمیشوند. تا مادامی که قرآن هست، باید یک نفر هم از اهل بیت باشد. اگر الآن امام زمان نباشد، این حدیث دروغ است. که پیغمبر فرمود: من میروم دو چیز بین شما میگذارم قرآن و اهل بیت. بعد فرمود: «لَنْ یَفْتَرِقَا» هرگز جدا نمیشوند. اگر میگوید: هرگز جدا نمیشوند، ما اگر امام زندهای نداشته باشیم، نعوذ بالله پیغمبر دروغ گفته است. پناه بر خدا نعوذ بالله. چون پیغمبر فرمود: قرآن و اهل بیت آنی جدا نمیشود. پس تا مادامی که روی کرهی زمین قرآن هست، باید اهل بیت هم باشد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» امام زنده. در نظام ما هم افرادی هستند امام خمینی را قبول دارند. چون از دنیا رفته است. در ولایت فقیه الآن شک دارند. چرا؟ برای اینکه آن کسی که کارشان دارد امام زنده است. او مواظب است. امامی که از دنیا رفته را که... منصور دوانقی حصیر پیغمبر را نگه میداشت. با یک اسکورتی میگفتند: «هذا حصیر رسول الله» با سلام و صلوات حصیر را میآوردند و میبردند. امام کاظم را زندان میکرد، چون زنده بود. امام صادق را تهدید میکرد چون امام زنده بود. اما حصیر پیغمبر را احترام میگذاشت. قرآن سر نیزه میکرد، ولی علی بن ابی طالب را در جنگ صفین شمشیر میکشیدند. 4- رجوع به فقیه عادل در زمان غیبت آنچه مهم است این است که ما همیشه باید یک امام زندهای روی کرهی زمین داشته باشیم. البته وقتی امام زنده هم دستمان به او نمیرسد به ما گفته: مجتهد به سه شرط!عادل، فقیه، بیهوس. فقیه نباشد حرفش حجت نیست. فقیه باشد عادل نباشد حرفش حجت نیست. فقیه عادل باشد دنبال هوس خودش باشد، حرفش حجت نیست. سه تا شرط دارد. فقیه عادل بدون هوس! یعنی کارهایش روی هوس نباشد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» نگفت: «و الامام من شروطها» این بار دارد که میگوید: «انا» ما گاهی وقتها ساده از کنار یک چیزی میگذریم. خیلی بار دارد. من پریروز دانشگاهی، یکی از دانشگاهها بودم. چند هزار تا دانشجو جمع شدند. گفتم: سؤال دارید بفرمایید. گفت: یک حدیث داریم که میگویند: امام زمان وقتی میآید که دنیا پر از ظلم شود. خوب اگر این است پس همهی ما بیاییم ظلم کنیم که دنیا پر شود آقا زودتر بیاید. گفتم: نگفته دنیا پر از ظالم شود. «ًبَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما» (بحار الانوار/ج30/ص80) نگفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالْما» ببین یکوقت میگویم: اگر همه سیگاری شوید. ناهار میدهم! میگویید: یا الله! تند بکش. تند تند! همه سیگار بکشیم که سفره ناهار را بکشند. اما میگویم: وقتی ناهار میدهم که اینجا پر از دود بشود. پر از دود شود معنایش این نیست که همه سیگاری شوید. ممکن است یک خُلی مثل صدام بیاید یک کنده درخت در سالن بگذارد، سالن پر از دود شود. پر از دود شود فرق میکند تا پر از دودکش شود. نگفته: امام زمان وقتی میآید که دنیا پر از ظالم شود. گفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما» نگفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالْما» دنیا پر از ظلم شود. بین ظلم و ظالم فرق است. ممکن است مردم مؤمن و خوبی باشند،منتهی یک کسی مثل صدام بیاید هم عراق را خراب کند و هم ایران را خراب کند، هم کویت را خراب کند. یک کنده بیاورند بدون اینکه شما سیگاری باشید اینجا پر از دود شود. اینجا هم فرمود: «و أنا» نگفته: «و الامام من شروطها» 5- رهبر الهی در کنار کتاب آسمانی خوب یک آیه در قرآن داریم که دو تا حجت هست. با وجود این دو حجت، دیگر شما چطور کافر هستید؟ بسم الله الرحمن الرحیم. این آیه، آیهی زیبایی هست. «کَیْفَ تَکْفُرُون» (آل عمران/101) «کَیْفَ» یعنی چرا؟«کَیْفَ تَکْفُرُون» چرا شما کفر میشوید؟ کافر میشوید. «وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُه» میگوید: با اینکه آیات خدا برای شما تلاوت میشود، یعنی «کتاب الله و فیکم رسوله» رسول هست، قرآن هم هست. با اینکه رسول هست، قرآن هست، «کَیْفَ تَکْفُرُون» دیگر چرا کافر میشوید؟ اینجا امتحان هوش. نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید. اگر قرآن نبود کافر شدن شما توجیه داشت. اگر رسول نبود کافر شدن شما توجیه داشت. یعنی وقتی هم قرآن هست، هم رسول. «کَیْفَ تَکْفُرُون» دیگر چرا کافر میشوید. اگر الآن حضرت مهدی نباشد ما حق داریم کافر شویم. به خدا میگوییم: ببین خدایا! من کافر هستم. برای اینکه باید دو تا چیز داشته باشم یکی را دارم. کتاب الله هست، آیات الله، آیات خدا هست. اما الآن رسول نیست. چون رسول نیست پس من میتوانم کافر شوم. قرآن توبیخ میکند. میگوید: چرا کافر هستید با اینکه هم کتاب است، هم رسول. اینکه میگوید: وقتی اتمام حجت است که کتاب باشد و رسول، الآن آیات الله هست، پس باید در هر زمانی یک کسی باشد عین رسول، تمام کمالات پیغمبر را داشته باشد. که الآن هم حق کافر شدن نداشته باشیم. چون قرآن فرموده: کفر شما هیچ توجیهی ندارد. شما نمیتوانید کافر باشید چون هم آیه دارید هم رسول. دیگر حرف حساب شما چیست؟اینکه میگوید: اگر دوتا بود دیگر چرا کافر شدید، پیداست اگر یکی نباشد کافر شدن آدمها قابل توجیه است. پس الآن اگر خواسته باشد کرهی زمین کفارش مورد توبیخ واقع شوند، به شرطی مورد توبیخ میشوند که الآن هم یک کسی عین رسول باشد. ببینید حدیث داریم اگر آب دارید، خاک هم دارید، گندم ندارید وای به حالتان. «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَابا» (بحار الانوار/ج100/ص65) کسی که آب دارد، خاک هم دارد، اما گندم ندارد، «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» نفرین بر این امتی که آب دارد، خاک هم دارد، گندم میخرد. حالا اگر آب داشتیم،خاک نداشتیم، گندم بخرید طوری نیست. خاک داشتیم، آب نداشتیم،گندم بخریم طوری نیست. اگر هم آب داری هم خاک داری، تو دیگر چرا گندم میخری؟ هر دو اگر بود دیگر توجیهش چیست. هم قرآن داری هم الگو داری، دیگر چرا کافر هستی. پس الآن که پیغمبر از دنیا رفته هر زمانی باید باشد تا کفر مردم توجیهی نداشته باشد. خوب، مسألهی دیگر اینکه شرط رابطه با خدا امامت است. ما وقتی نمازمان قبول میشود که ولایت داشته باشیم. یعنی رهبری معصوم را بپذیریم. شب تولد امام رضا است که بینندهها بحث را گوش میدهند. یک خاطره برایتان بگویم. عمران صابئی رهبرین صابئین بود. در قرآن اسم چند نفر از افراد آمده است. مجوس اسمش در قرآن است. یهودیان اسمشان در قرآن هست. مسیحیها اسمشان در قرآن هست. یک گروه هم اسمشان در قرآن به نام صابئین هست. صابئین در قرآن است رهبرشان عمرو صابئی بود. خیلی دانشمند مغروری بود زیر بار نمیرفت. در یک جلسه با امام رضا بحث کرد. شب تولد امام رضا بحث را میشنوید. تا بحث کرد امام رضا به مأمون الرشید گفت: وقت شده؟ گفت: بله، الآن وقت ظهر است. تا گفت: وقت ظهر است، یا مغرب است، فرمود: وقت نماز الآن است. امام رضا بلند شد. عمرو صابئی گفت: آقا الآن «لان قلبی» الآن قلب من نرم شده است. یعنی دارم حرفهای تو را میپذیرم. دارم به اسلام گرایش پیدا میکنم. امام رضا فرمود: نماز میخوانیم برمیگردیم. اول نماز! یک حدیث دیگر از امام رضا بخوانم. امام رضا(ع) داشت مینوشت صدای اذان بلند شد قلم را انداخت. نگفت: این سطر را تمام کنم. یعنی نماز اول وقت! امام رضا (ع) مهماندار شد. فتیلهی چراغ پایین و بالا میرفت. نامیزان بود. مهمان دستش را دراز کرد، همینطور که نشسته بود فتیله را درست کند. امام رضا دست مهمان را گرفت جلو گذاشت، فرمود: دست شما پیش باشد من خودم درست میکنم. گفت: آقا من کاری نکردم. فرمود: زشت است مهمان در خانهی ما کار بکند. گفت: آقا کاری نکردم. من نشستم. گفت: همین مقداری که دستت را دراز میکنی فتیله را درست کنی، این هم یک کار است. ما نمیخواهیم که مهمان در خانه ی ما کار کند. 6- کلام و رفتار امام رضا(علیهالسلام)، برگرفته از قرآن کریم اخلاق امام رضا، «کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن» (عیون الاخبار/ج2/ص180) امام رضا حرف که میزد تمام حرفهایش برخاسته از قرآن بود. اصلاً با قرآن حرف میزد. با قرآن حرف میزد. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) یک وقتی این آقای محمد حسین طباطبایی بچه بود، 5 یا 6 سالش بود. مکه آمده بود. یک جمعی دور ایشان جمع شدیم. آقایان علما بودند. آقای غیوری، آقای ری شهری، آقای جنتی، از علما بودند. مسئولین حج بودند. اساتید دانشگاه بودند. بندهی طلبه بودم. یک جلسهی طولانی هرچه گفتیم محمد حسین طباطبایی از قرآن جواب داد. بعد رفتم خصوصی با او حرف بزنم. باز دیدم خصوصی هم حرف بزنم با قرآن جواب داد. به او گفتم: ... 5، 6 سالش بود. گفتم: من تو را دوست دارم. باید چه آیهای بگوید؟ گفت: «سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبینَ» (نمل/27) صبر میکنیم راست میگویی یا دروغ؟ حالا این آیهای است که حضرت سلیمان به هدهد گفت. به او گفتم: تو بیا پسر من باش. وقتی گفتم: تو بیا پسر من باش مثلاً باید چه آیهای بگوید؟ گفت: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/3) من پسر همان کسی هستم که مرا زاییده است. یعنی نمیتوانم پسر تو باشم. یک پیراهن عربی پوشیده بود خیلی کوچولو! از این پیراهنهای عربی! پنج شش سالش بود. گفتم: پیراهن عربی را بیشتر دوست داری، یا پیراهن فارسی را؟ چه آیهای به درد اینجا میخورد؟ «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر» (اعراف/26) لباس تقوی از عرب و عجم بهتر است. از خاندان سلطنتی وابستگان آن خاندان یک ماشین آوردند، از این اسباب بازیها، ماشینهای بزرگ، ماشین سواری که کوکش میکنی راه میرود. گفتند: از این ماشین خوشت میآید؟ خوب از این ماشین خوشت میآید، به کدام آیه میخورد؟ «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما هستید که با این اسباب بازیها خوش هستید. «فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُم» (نمل/36) آنچه خدا به من داده از این اسباب بازیها بهتر است. گفتند: این از خاندان سلطنتی است. گفت: اِ از خاندان سلطنتی است. «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها» (نمل/34) سلطنت هرکجا باشد فساد است. لباس احرام روی دوش من بود. این لباس احرام، لباس احرام یک حوله کمر، یک حوله هم روی دوش. لباس احرام من پس رفت، سینهی من پیدا شد. گفت: «وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِن» (نور/31) آیهی قرآن است. که زنها زینتشان را نشان ندهند، جز برای شوهرانشان، گفت: نباید سینهی تو پیدا باشد. گفتم: درست است. البته حرام نیست ولی حالا... حوله را گرفتم یک خرده نگه داشتم. یک خرده که صحبت کردم، باز دستم رها شد باز حوله پس رفت. آیه خواند. گفت: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْه» (انعام/28) جهنمیها برگردند باز همان غلط قبلیشان را میکنند. (خنده حضار) دو سه ساعت در بین ما بعضیها بودند که همهی قرآن را هم حفظ بودند. هفت سال هم اسیر بودند. زبان انگلیسی وارد بودند. زبان عربی بلد بودند. قرآن را حفظ بودند. در مکه آن سال یک چنین آدمهایی بودند. آقا ما هرچه حرف زدیم از قرآن جواب داد. هرچه گفتیم از قرآن جواب داد. امام رضا (ع) هرچه میگفت از قرآن. حتی یکبار فرمود: امام رضا، شب تولد امام رضا است. فرمود: اگر من یک حدیثی گفتم، به من بگویید: این حدیث از کدام آیهی قرآن است. البته مصداقش را از قرآن میگفت. ببین یکوقت مثلاً قرآن میگوید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/8) یعنی به فقیر طعام بدهید. مصداقش عدسی بدهیم. حلیم بدهیم. آبگوشت بدهیم. پلو بدهیم. قیمه بدهیم. کباب بدهیم. پیتزا بدهیم. ساندویچ بدهیم. دیگر مصادیقش را قرآن تعیین نکرده، قرآن یک کلی گفته است. امیرالمؤمنین در بازار رفت لباس احرام بخرد. از همین پارچه سفیدها که به کمر و دوش... گفتند: آقا آمدی لباس احرام بخری؟ آنوقت امام امیرالمؤمنین آیهی حج را خواند. ببخشید آیهی جهاد را خواند. آیهی جهاد را برای حج خواند. یعنی چه؟ در آیهی جهاد داریم «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا» (توبه/46) اگر اینها مرد جبهه بودند شمشیرشان را تیز میکردند. تو هم اگر میخواهی مکه بروی پس باید لباس احرامت را آماده کنی. آیه برای جهاد است. اما آیهی جهاد را حضرت امیر برای حج میخواند. به امام حسن مجتبی گفتند: خیلی ریشهایت قشنگ است. چه ریشهای خوبی داری. امام حسن طبق آن نقل فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَب» (اعراف/58) یعنی بَلَد طیّب، یعنی زمین طیّب گیاهان خوبی دارد. آیهای که خواندیم برای ریش امام حسن نیست. ما اجازه داریم آیه را به معنای خودش نگه داریم، یعنی دست در تفسیر به رأی نزنیم. مثلاً میگوید: زور نگو. زور نگو خوب حالا زور انواع مختلفی دارد. شما میتوانی در مقابل هر زوری همان آیه را به کار ببری. آقا تمیز باش! برای شانه زدن میشود گفت. برای مسواک میشود گفت. برای حمام میشود گفت. برای اتو کردن لباس می شود گفت. یک کلمهی یک کسی آمد گفت: شما میگویید: همه چیزی در قرآن هست. نزدیک چراغ قرمز بایست کدام آیه است؟ کدام آیه میگوید: نزدیک چراغ قرمز بایست؟ گفتم: در قرآن چراغ قرمز نیست. اما «وَ نَظْمِ أَمْرِکُم» (نهج البلاغه/421) در نهج البلاغه هست. فرمودند: «نظم امر» یعنی دو دقیقه این طرف شما بایستید. دو دقیقه آن طرفیها بروند. کلمه لازم نیست چراغ قرمز باشد. یک نظمی داریم کلی است. این نظم میتواند هر زمانی یک مصداقی هم داشته باشد. «وَ کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن» (عیون الاخبار /ج2/ص180) خوب، حالا دستمان... 7- ثواب زیارت امام رضا(علیهالسلام) آقای قرائتی این حرفها را زدی میخواهی چه بگویی؟ امام رضا آدم خوبی بود. ما مخلصش هستیم. پابوسش هم میرویم، قربانش هم میرویم. ثواب زیارت امام رضا هم از ثواب زیارت امام حسین بیشتر است. چرا؟ چون در بازی فوتبال آن فینالش مهم است. امام حسین را چهار امامیها و شش امامیها هم زیارت میکنند. اما امام رضا را دوازده امامیها زیارت میکنند. امامها هرچه رو به آخر میروند مشتریشان کمتر میشود. آقای قرائتی بحث امشب تو به چه درد ما میخورد؟ به زمان ما؟ به زمانی که امام رضا در زمان خودش فرمود: ولایت فقیه، آمد گفت: آقا راه من دور است، دست من به شمای امام نمیرسد. فرمود: دستت به زکریا بن آدم میرسد؟ گفت: بله! زکریا بن آدم از علمای قم بود. فرمود که: حرفهایت را از زکریا بن آدم قمی یاد بگیر، «الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» (بحار الانوار/ج33/ص359) یعنی امامان معصوم در زمان حیات خودشان هم مردم را به فقیه به مراجع تقلید، به ولایت فقیه، ارجاع میدادند. این ولایت فقیه چیزی نیست که برای امام خمینی باشد. امام رضا زنده بود. آمد گفت: راه من دور است. دستم به تو نمیرسد. فرمود: یک فقیهی که در قم هست. زکریا بن آدم قبرش هم در شیخان است. روی قبرش هم همین کلمه نوشته است. «الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» این خاطره را هم بگویم و در نیم دقیقه تمامش کنم. یونس بن عبدالرحمن نمایندهی امام رضا در منطقهی بصره بود. در خانهی امام رضا بود مردم بصره ملاقات آمدند. امام رضا فرمود: پشت پرده برو. ولی تکان نخوری. پشت پرده باش که بصرهایها نفهمند شما اینجا هستی. یعنی نمایندهی امام یونس پشت پرده آقا این چه نمایندهای است برای ما فرستادی؟ نمایندهی شما چنین کرده، چنین کرده، چنین کرده. تا توانستند علیه نمایندهی آقا به آقا صحبت کردند. اینهایی که رفتند یونس بیرون آمد. به گریه زد. گفت: آقا، امام رضا فرمود: من که تو را میشناسم. مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند. بردند، خوردند، دزدیدند بگذار هرچه میخواهند بگویند، بگویند. من تو را میشناسم. بعد امام رضا فرمود: یونس اگر در دستت طلا باشد، همه بگویند: سفال است، سفال باشد همه بگویند: طلا است. من که کاری به حرف مردم ندارم. من تو را عمیق میشناسم. از این معلوم میشود حتی زمان امام رضا در خانهی امام رضا نمایندهی امام رضا پشت پرده نشسته مردم علیه او حرف میزنند. یعنی چه؟ یعنی باید حرف دقیق باشد. نمیخواهم بگویم هرکس نمایندهی امام است آدم خوبی است. ممکن است در نمایندگی امام هم آدم بد پیدا بشود. اما با موج نباید حرکت کرد. استدلال، استدلال! شاهد بیاور. بین حق و باطل باید دید. من دیشب یک نکته در قرآن فهمیدم که هرجا در قرآن سمع است، یکجا مفرد گفته است. هرجا بصر است ابصار گفته است. نگفته: «سمعا بصر» گفته: «السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» (یونس/31) سؤال: چرا خدا اسم گوش را مفرد برده، اسم چشم را جمع؟ چند تا دلیل دارد یکی این است که آدم با گوش فقط یک چیزی میشنود. حرف را میشنود. اما با چشم آدم قد را هم میبیند، رنگ را هم میبیند. شکل را هم میبیند. هیکل هم میبیند. یعنی عمق چشم... هرچه را با چشم ندیدیم، گوش به حرف کسی ندهیم. به شنیدهها... یک کسی یک شب خانهی ما آمد عین امام صحبت میکرد. عین مقام معظم رهبری، عین آقای رفسنجانی، عین ... یعنی تقلید از سی، چهل نفر کرد. بهتمان زد. همین آقا را میشود برد نوار پر کرد. عکس هم فایده ندارد. چون میشود عکسی را بردارند منطبق با عکس دیگری بکنند. الآن که این ابزاری که الآن پیدا شده که اصلاً میتوانند همه کاری بکنند. نه عکس قابل ارزش است، نه شنیدهها، و نه نوارها! باید با چشم خودمان ببینیم. این درسی است که امام رضا فرمود، هرچه میخواهند بگویند، بگویند. من شناخت عمیقم را با موج حرف مردم از دست نمیدهم. خدایا روز به روز معرفت ما را نسبت به قرآن، اهل بیت، نسبت به خودت، نسبت به دینمان روز به روز معرفت ما را بیشتر بفرما. کسانی که آرزوی زیارت امام رضا را دارند هرکجا هستند، با معرفت زیارت کربلاو نجف و سامرا و کاظمین و مکه و مدینه، خدایا این مکانهای مقدس را زیارتشان را با معرفت نصیب همهی آرزومندان بفرما. بار دیگر از تمام برگزار کنندگان هفده سالهی ستاد ترویج درسهایی از قرآن که خالصانه هفده سال است که کار میکنند، و کارشان نتیجه داده، چند میلیون نسل نو را پای تلویزیون تبدیل کردند شنوندگان عادی را به شنوندگان جدی، از همهی اینهایی که الآن هم در آغاز هجدهمین سال هستیم تشکر میکنم. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن کریم در مورد نفی چه اموری، تهدید کرده است؟
1) توحید و معاد 2 ) توحید و نبوت 3) توحید و امامت 2- امام رضا(علیهالسلام) چه امری را شرط توحید دانسته است؟ 1) اقامه نماز اول وقت 2) پذیرش امام حاضر 3) ترک گناهان کبیره 3- امام رضا(علیهالسلام) در ملاقات رهبر صابئین با ایشان، به هنگام اذان چه کردند؟ 1) ترک جلسه به خاطر نماز 2)تأخیر نماز به خاطر ملاقات 3) دعوت صابئی به نماز 4- بر اساس روایات،چه زمانی امام زمان(علیهالسلام) ظهور میکنند؟ 1) به هنگام فراگیر شدن ظلم و ستم 2) به هنگام افزایش ظالمان و ستمگران 3) به هنگام کاهش ظلم و ستم 5- امام رضا(علیهالسلام) برای کسانی که امکان دسترسی به ایشان نداشتند، چه دستوری فرمودند؟ 1) رجوع به قرآن کریم 2)رجوع به روایات اهل بیت(علیهمالسلام) 3) رجوع به عالمان دینی
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 88 آبان 9 ساعت 9:51 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|