مراد، آثاری است از فضایل و خوبیها که در این دنیا نصیب و روزی متّقین میگردد. الف- آثار فردی مراد، آثاری است که اوّلاً و بالذّات بر فرد اثر میگذارد و ثانیاً و بالعرض آثار آن در جامعه مشخّص میگردد. 1- خدا محوری پروا پیشگان، جلال و بزرگی، یاد، محبّت، ایمان و رضای باری تعالی در سراسر زندگیشان پرتو افکنده است. امام علی 7در خطبهی همّام که خطبهی متّقین نام گرفته چنین میفرمایند: «... عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم.»[1] ایشان، حقیقتاً به خداوند ایمان آوردهاند.[2] و از نثار کردن جان، مال و ... در راه خدا هیچ باکی ندارند: )لاَیَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ أَن یُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ( [3] علاّمه طباطبایی1 در تفسیر آیات فوق در وصف جهادکنندگان در راه خدا چنین مینویسد: «خداوند در این دو آیه میخواهد بفرماید: «جهاد در راه خدا با جان و مال از لوازم ایمان واقعی و درونی به خدا و روز جزاست، چون چنین ایمانی آدمی را به تقوا وا میدارد و مؤمن، به خاطر داشتن چنین ایمانی نسبت به وجوب جهاد بصیرتی به دست میآورد و همین بصیرت نمیگذارد که در امر جهاد تثاقل و کاهلی کند، تا چه رسد به این که از ولیّ امر خود اجازهی تخلّف و معافیت از جهاد بخواهد. به خلاف منافق که او به خاطر نداشتن ایمان به خدا و روز جزا دارای چنین تقوایی نگشته، دلش همواره در تزلزل و تردید است، و در نتیجه، در مواقف دشواری که پای جان و مال در میان است دلش میخواهد به هر وسیلهی ممکن طفره برود و خود را کنار بکشد، و برای این که از رسوایی خود نیز جلوگیری به عمل آورده باشد و صورت قانونی بدان بدهد از ولّی امرش درخواست معافیت میکند.»[4] خداوند در زندگی دنیایی، کلمهی تقوا و سکینه را نصیب متّقین ومؤمنین میکند: )إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا.([5] متقّین در سراسر مشکلات و سختیها و القاآت نفس و شیطان، خداوند یگانه و بیهمتا را یاد میکنند: )إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ([6] آری، اینان همان متّقینی هستند که یاد خداوند باری تعالی سراسر وجودشان را فرا گرفته و شب و روزشان را با یاد خدا به سر میبرند. امام علی7 میفرمایند: «... یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْر ...»[7] ایشان هوشیار هستند و لحظات را جز با یاد خد به سر نمیبرند. مولای متّقیان میفرمایند: «... إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِین...»[8] خدا محوری آن قدر در وجود آنها رسوخ یافته که حتّی در کارهای روزمرّهی خود نیز با یاد خدا حرکت میکنند. امام علی7 در همراهی یکی از یاران فرمودند: «انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَه...»[9] امام7 به یکی از کارگزاران خود [مخفف بن مسلم] هنگامی که او را برای گردآوری زکات [به اصفهان] فرستاد چنین فرمودند: «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِیَّاتِ عَمَلِهِ حَیْثُ لَا [شَاهِدَ] شَهِیدَ غَیْرُهُ وَ لَا وَکِیلَ دُونَه... .»[10] تقوا پیشگان نسبت به خداوند خوف و خشیت دارند: )وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاء وَ ذِکْرًا لِّلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ([11] امام علی7خشیت و خوف ایشان را چنین وصف مینمایند: «قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیم ... .»[12] اینان، خوف از خدا را همراه با امید در دل دارند. امام علی7 در خطبهی همّام میفرمایند: «... یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحمة.»[13] آری، اهل تقوا به جهت شناخت اصیل و عمیقشان از باری تعالی، دلی خاشع دارند: «خاشعاً قلبه...»[14] ایشان با تمام وجود با خدا هستند و خداوند نیز یاریرسان آنها است. خداوند در وصف ایشان میفرماید: )إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ.([15] علاّمه طباطبایی1 دربارهی تفسیر این آیه میفرمایند: «از این تعبیر استفاده میشود که تقوا و احسان هر یک سبب مستقلّی برای موهبت نصرت الهی و ابطال مکر دشمنان دین و دفع کید آنان هستند، پس میتوان گفت که این آیه جملهی )وَلاَتَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ([16] را تعلیل میکند و وعدهی نصرت میدهد.»[17] کلام حضرت علی7 نیز مؤیّدی بر این ادعاست که خداوند یاریرسان انسانهای پرهیزگار و با تقوا در کارزار دنیاست؛ ایشان میفرمایند: «أَیَسُرُّکَ أَنْ تَکُونَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ الْغَالِبِینَ اتَّقِ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ أَحْسِنْ فِی کُلِّ أُمُورِکَ )فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُون(»[18]و خدا همیشه یار و یاور متّقین است و این رابطهی تعاملی و دو سویه است: )إِنَّهُمْ لَن یُغْنُوا عَنکَ مِنَ اللَّهِ شَیئًا وإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ( [19] ایشان، در دین و راه خدا استوار و محکم هستند؛ چون ایمان آنها توأم با تقوا و یقین قلبی است و به سادگی با وساوس شیطان و ظواهر دنیا خللی در دینشان وارد نخواهد آمد. امام علی7 میفرمایند: «... حَرِیزاً دِینُه...»،[20] «فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ [المتّقین] أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِین...
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
جمعه 92 آذر 22 ساعت 11:22 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
اهل بیت (علیهم السلام) در تورات و انجیلاهل بیت (علیهم السلام) در تورات و انجیل قرآن مجید در آیاتى خبر مى دهد که اوصاف پیامبر (علیهم السلام) و علائم و نشانه هاى نبوت او در کتاب هاى پیشین به ویژه تورات و انجیل بیان شده و یهودیان و مسیحیان پیش از بعثت به خاطر اینکه از طریق آیات تورات و انجیل آن حضرت را مى شناختند منتظر ظهور او بودند تا با پیوستن به او و در سایه قدرت و حکومت و معنویتش بر دشمنانشان پیروز شوند . ( الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُْمِّىَّ الَّذِى یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالاِْنْجِیلِ . . . ). همان کسانى که از این رسول و پیامبر « ناخوانده درس » که او را نزد خود با همه نشانه ها و اوصافش در تورات وانجیل نگاشته مى یابند ، پیروى مى کنند . . . در حدیثى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده که مردى یهودى به رسول خدا (صلى الله علیه وآله)گفت : من اوصاف تو را در تورات بدین گونه خوانده ام : محمّد بن عبداللّه محل ولادتش مکه و جایگاه هجرتش مدینه طیبه ، بد اخلاق و خشن و عربده جو و فحّاش نیست . من شهادت مى دهم که خدایى جز خداى یگانه وجود ندارد و تو فرستاده خدایى و این ثروت من است پس برابر آنچه خدا نازل کرده نسبت به آن حکم کن ، ( وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِى إِسْرَائِیلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَىَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُول یَأْتِى مِن بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ . . . ). و یاد کن هنگامى را که عیسى پسر مریم گفت : اى بنى اسرائیل ! به یقین من فرستاده خدا به سوى شمایم ، تورات را که پیش از من بوده تصدیق مى کنم ، و به پیامبرى که بعد از من مى آید و نامش « احمد » است ، مژده مى دهم . . . حضرت مسیح و ظهور پریکلیطوسانجیل یوحناحضرت مسیح (صلى الله علیه وآله) بر حسب نقل یوحنا در فصول 14 ، 15 ، 16 انجیل خود از ظهور شخصى پس از خود بنام پارقلیطا : پریکلیطوس ، بشارت داده و او را رئیس جهان و شرعش را ابدى و . . . معرفى نموده است : در ( یوحنا 14 : 16 ) مى فرماید : واَنَاَ بِتْ طالبِن مِنْ بَبِى وَخینَ پارقَلیطا بِتْ یَبِلْ لُوخُونْ هَلْ اَبَدْ . و من از پدر خواهم خواست و او پارقلیطاى دیگرى بشما خواهد داد که تا ابد با شما باشد . و در ( یوحنا 15 : 26 ) مى فرماید : ایْنَ اِیْمِنْ داتَىِ پارقَلیطا هُودِ اَنَا شادوِرِون لِکِسْلَوْخُونْ مِنْ لِکِسْ بَبِىْ رُوخادِ سَرَسْتُوتا هَوْ دِمِنْ لِکِس بَبِّى پالِتْ هَوْبِتْ یَبِل سَهُدوتْ بَسْ دِیّى . و چون بیاید آن پارقلیطا که من بسوى شما خواهم فرستاد از جانب پدر ، روح راستى که از جانب پدر میآید ، او درباره من شهادت خواهد داد . کلمه پارقلیطا ( سریانى ) ترجمه از اصل یونان « پریکلیطوس » است که بمعنى : بسیار ستوده و بى نهایت نامدار است ، و در عربى به : محمد و احمد ترجمه مى شود .
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 92 آذر 18 ساعت 6:25 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
اهل بیت (علیهم السلام) در نگاه قرآنتردیدى نیست که مصداق کامل و جامع آیاتى که در قرآن مجید ایمان و جهاد و هجرت و اخلاص و یقین و اخلاق حسنه و عمل صالح و عبادت شبانه و بیدارى سحر و صدق و وفا و کرم و سخا و . . . را مطرح مى کنند ، اهل بیت (علیهم السلام)هستند چنان که در کتاب هاى شیعه و سنى مشاهده مى کنیم . این مطلب تا جایى مسلم و قطعى است که هم شیعه و هم اهل سنت کتاب هایى تحت عنوان آیات نازل در حق على (علیه السلام) و آیات نازل در حق اهل بیت (علیهم السلام) تألیف کرده اند . قرآن در مورد پیامبر (صلى الله علیه وآله) که اصل و ریشه و پایه حقیقت وجودى اهل بیت (علیهم السلام)است ، روشن و گویا و به صراحت سخن گفته و در مورد اهل بیت (علیهم السلام) در بسیارى از آیات به کنایه و اشاره واقعیت را بیان نموده است . چون مخاطبان قرآن ، اهل عقل و خرد و صاحبان اندیشه و فکر و اولو الالباب هستند ، با نور باطن و با پذیرفتن روایات و با تأمل و نظر دقیق درمى یابند که در میان امت اسلام این گونه آیات مصداق اتمّ و اکملى جز اهل بیت (علیهم السلام) ندارند و در برخى از این آیات هیچ راهى جز تأویل به اهل بیت (علیهم السلام) پیش روى صاحب خرد نمى گذارد و اگر آن بزرگواران مصداق اتمّ و اکمل و نقطه تأویل آن آیات نباشند ، باید ملتزم به این مطلب شویم که بسیارى از آیات قرآن بى مصداق و بى تأویل است و نتیجه التزام به این مطلب این است که قرآن کتابى ناقص است و اعتقاد به ناقص بودن قرآن مساوى با کفر و سبب دچار شدن به عذاب روز قیامت است ، ( . . . وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ . . . ) . . . . و حال آنکه تفسیر واقعى و حقیقى آنها را جز خدا نمى داند . و ثابت قدمان در دانش و چیره دستان در بینش . . . امام صادق (علیه السلام) فرمود : نَحنُ الرَّاسِخُونَ فِى العِلمِ ، وَنَحنُ نَعلَمُ تَأوِیلَهُ . مصداق راسخون در دانش ماییم و تأویل آیات را به آنچه که باید تأویل شود ما مى دانیم .
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 92 آذر 18 ساعت 6:19 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
بادرخشیدن حضرت رقیه (س) در سال 57 هجری قمری ، خانه امام حسین (ع) وام اسحق گرمای تازه ای یافت ، حضرت رقیه (س) در اوان کودکی مادر را از دست داد و دردامان عمه اش حضرت زینب (س) تربیت شد . در سال 60 هجری قمری ، حضرت رقیه (س) به همراه کاروان راهی کربلا گردید . گویند در روز عاشورا ، هنگام وداع حضرت امام حسین (ع) با اهل بیت ، حضرت رقیه (س) خواب بود وپدر را ندید ، از این روبارها از عمه اش زینب (س) سراغ پدر را می گرفت . پس از واقعه جانسوز عاشورا ، کاروان اسرا به همراه سرهای مطهر شهدا ابتدا به کوفه و سپس به شام حرکت کرد . پس از ورود اهل بیت امام حسین (ع) به شام ، آنها را درخرابه ای نزدیک کاخ یزید ملعون جای دادند . سختی های بسیار خرابه شام حضرت رقیه (س) را به شدت آزرده بود و یکسره بهانه پدر را می گرفت . یزید ملعون دستور داد سر پدر را برای او ببرند . حضرت رقیه (س) سر پدر را به دامان گرفت و درد دلها با سر بریده پدر کرد و سرانجام جان به جان آفرین تسلیم نمود و در همانجا غریبانه به خاک سپرده شد . به راستی تصور این مصیبت که کودکی تنها با 3 سال سن با غم بی مادری و فراق بابا وتحمل آن همه مصیبت جانگداز ، باز هم مورد آزار و اذیت قرار می گیرد قلب هر موجود با احساسی را به درد می آورد . امروزه مرقد مطهر این نازدانه ابا عبدالله الحسین (ع) در شهر شام در سوریه به صورت بارگاهی عظیم وآبرومندی برای زیارت مشتاقان اهل بیت پیامبر (ص) درآمده است و همه روزه هزاران نفر عاشق به کوری چشم دشمنان ، آن عزیز را زیارت می کنند .
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
پنج شنبه 92 آذر 14 ساعت 6:40 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
اهمیت تدبر در قرآن از دو ناحیه است. یک. پیبردن انسان به جایگاه و موقعیت خویش در جهان هستى و به دست آوردن معارف، باورها و منشهاى لازم براى رسیدن به مقصد واقعى. دو. آگاهی کسب کردن به عظمت قرآن. پیش از آنکه دیدگاه استاد مطهری(ره) بیان شود، توجه به مقدمهای برای فهمیدن آن لازم به نظر میرسد.
یکی از گامهای مهم در بهرهمندی از قرآن مجید، تدبر و اندیشه در آموزههاى قرآن است. تدبر در قرآن، اندیشیدن در آیات خدا براى ورود به عمق پیامها و پیامدهاى آن است که با باور به حقانیت آنها در میآمیزد. در واقع تلاوت قرآن با شرایط و آداب آن، مقدمهاى براى تدبر در مفاهیم و درک حقائق قرآن است؛ قرآن در اینباره میفرماید: «اگر ما این قرآن را بر کوهى فرو فرستاده بودیم، آنرا [با همه صلابت و عظمتش] در برابر خدا خاشع و از ترس او از هم پاشیده میدیدى. ما این مَثَلها را براى مردم میزنیم. باشد که [در قرآن] بیندیشند».[1] این آیه شریفه در مقام مَثَلى براى مردم است تا عظمت و جلالت قرآن را دریابند؛ به اینکه این قرآن، کلام خداست و کتابى است که دربردارنده حقایق از معارف، اصول شریعت، عبرتها، پندها، وعدهها و وعیدها است، شاید که در آن بیندیشند و قرآن را آنگونه که سزاوار آن است دریابند و حقایق آنرا بهکار بندند و سپس با هدایت قرآن، راه عبودیت را بپیمایند چرا که جز این، راهى براى کمال و سعادت آنان، نیست.[2] قرآن کریم درباره کسانى که در آیات خدا تدبر نمیکنند با لحنى تند میفرماید: «آیا در قرآن نمیاندیشند [تا حقایق را بفهمند] یا بر دلهایشان قفلهایى قرار دارد؟».[3] امام صادق(ع) هنگام به دست گرفتن قرآن و پیش از خواندن آن، میفرمود: «خدایا! پیماننامه و کتابت را گشودم، خدایا نگریستنم را در آن، عبادت قرار ده و خواندم را اندیشیدن و اندیشیدنم را مایه عبرت کن و چنان نما که از پندهاى تو در آن، پند گیرم و از گناهانت دورى جویم و هنگام خواندن آن، بر دل و گوشم مُهر نزن و بر چشمم پرده میفکن؛ خواندنم را خواندنى بدون تدبر قرار مده، بلکه چنان کن که در آیات و احکام آن بیاندیشم و دستورات دین تو را از آن برگیرم. نگریستن مرا در آن، توأم با غفلت و خواندنم را خواندنى تند و شتابزده مگردان، که تو مهربان و بخشندهاى».[4] تدبر در آیات وحى تناسب مستقیم با حالتهاى دل دارد؛ اگر بر دل، قفلهاى آلودگى اعتقادى و رفتارى خورده باشد، درک پیام و تسلیم و نرمش در برابر آن دشوار و یا غیر ممکن خواهد شد و در این صورت، تلاوت قرآن، تأثیر مطلوب نخواهد داشت. امام على(ع) در این باره میفرماید: «آگاه باشید قرائتى که همراه با تدبر و اندیشه نباشد در آن خیرى نیست».[5] اهمیت تدبر در قرآن از دو ناحیه است: یک. انسان به وسیله آن به جایگاه و موقعیت خویش در جهان هستى پى میبرد و از قرآن؛ معارف، باورها و منشهاى لازم را براى رسیدن به مقصد واقعى فرامیگیرد. دو. با تدبر، به عظمت خودِ قرآن واقف شده و باور میکند قرآن با این وسعت و گستردگى معارف، اسلوب و تنوّع بیان و همچنین هماهنگى و پیوستگى معانى نمیتواند از غیر خدا صادر شده باشد.[6] آدمى در فرایند تدبر با دو زبان از قرآن آشنا میشود،[7] شهید مطهرى در این باره میگوید: یک وظیفه قرآن، یاد دادن و تعلیم کردن است. در این جهت مخاطب قرآن عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن میگوید. اما بجز این زبان، قرآن زبان دیگرى نیز دارد که مخاطب آن عقل نیست، بلکه دل است و این زبان دوم «احساس» نام دارد. آنکه میخواهد با قرآن آشنا گردد و بدان انس بگیرد میباید با این دو زبان هر دو آشنایى داشته باشد و هر دو را در کنار هم مورد استفاده قرار دهد. تفکیک این دو از هم مایه بروز خطا و اشتباه و سبب خسران و زیان خواهد بود. یکى از متعالیترین غرایز و احساسات هر انسان، حس مذهبى و فطرت خداجویى اوست. سر و کار قرآن با این حس شریف و برتر است. قرآن در توصیف خویش، براى خود دو زبان قائل میشود. گاهى خود را کتاب تفکر و منطق و استدلال معرفى میکند و گاهى کتاب احساس و عشق. به عبارت دیگر؛ قرآن تنها غذاى عقل و اندیشه نیست، غذاى روح هم هست.[8] ت.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 92 آذر 12 ساعت 7:53 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
اسم مبارک آن بزرگوار علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد است و مشهورترین کنیة او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زیرا پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشت از هجرت به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین (ع) است و تقریباً بیست و سه سال به پدر بزرگوار زندگی کرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
پنج شنبه 92 آذر 7 ساعت 9:18 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
هفت ویژگی بسیجی ا ز دیدگاه قرآن کریم و حضرت امام خمینی (ره) عباس داودی
1)اخلاص بسیجی: بسیجی کسی است که فقط رنگ خدایی را پذیرفته است. «صبغه الله و من احسن من الله صبغه ـ سوره بقره آیه 138ـ رنگ خدایی بپذیرید، چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟» امام صادق (علیه السلام) راجع به آیه فوق میفرمایند: «صبغ المؤمنین بالولایه فی المیثاق ـ خداوند مؤمنین را در زمان میثاق به ولایت رنگآمیزی کرده بود.» امام خمینی (ره) «فرمودهاند: «آن اخلاص و محبت شما (بسیجیان) و آن ایثار در راه خدا، بالاترین ارزش است برای شما».
2)بسیج شجرهی طیبه است: «الم ترکیف ضرب الله کلمهً طیبهً کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کلّ حین بِإذن ربها و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون ـ سوره ابراهیم آیات 24 و 25ـ آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزهای تشبیه کرده که ریشهی آن ثابت و شاخهی آن در آسمان است. هر زمان میوهی خود را بهاذن پروردگارش میدهد و خداوند برای مردم مثلها میزند شاید متذکر شوند.» منظور از کلمهی طیبه ممکن است کلمهی توحید باشد، و یا اوامر و فرمانهای الهی و یا ایمان و یا اینکه شخص مؤمن (بسیجی) باشد. ویژگیهای این درخت پاکیزه که منظور همان مؤمن و بسیجی است: 1/2ـ شجره: موجودی است دارای رشد و نمو، نه بیروح، و نه جامد و بیحرکت، بلکه پویا و رویا و سازندهی دیگران و خویشتن. 2/2ـ طیبه: این درخت پاک است و طیب، از هر نظر (منظرهاش پاکیزه، میوهاش پاکیزه، شکوفه و گلش پاکیزه، حتی نسیم آن ...) 3/2ـ این شجره دارای تشکیلات و نظام حساب شدهای است (ردههای مقاومت بسیج). 4/2ـ اصل و ریشهی آن ثابت و مستحکم است بطوری که طوفانها و تندبادها و مشکلات نمیتوانند آن را از جا بر کنند. 5/2ـ و فرعها فی السماء: شاخههای این شجره در یک محیط پست و محدود نیست بلکه بلندِ آسمان جایگاه آن است، (افق فکر آنها محدود به دنیای کوچک نیست). 6/2ـ کل حین: اما نه در یک فصل یا دو فصل، بلکه در هر فصل، یعنی هر زمان که دست به سوی شاخههایش دراز کنی محروم بر نمیگردی. 7/2ـ باذن ربها: میوه دادن او هم بیحساب نیست، بلکه مشمول قوانین آفرینش است و به اذن پروردگارش میوهی خود را به همگان ارزانی میدارد. امام خمینی (ره): «بسیج شجرهی طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفههای آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق میدهد.»
3)شجاعت و شهامت بسیجیان: «و لا تنهوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین ـ غمگین نباشید، اگر بر مسیر ایمان ثابت بمانید، پیروزی نهایی از آن شماست ـ آل عمران آیه 139» امام خمینی (ره) در این خصوص میفرمایند: «آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخار آفرین است، روحیهی بزرگ و قلب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت طلبی این عزیزان (بسیجیان) که سربازان حقیقی ولیالله الاعظم ارواحنا فداه هستند، میباشد و این است فتح الفتوح».
4)بسیجیان همیشه پیروز: «و ان جندنا لهم الغالبون» و لشکر ما در تمام صحنهها پیروزند. (صافات آیه 173) در آیات 47 از سورهی روم، 40 از سورهی حج، 51 از سورهی غافر و 21 از سورهی مجادله نیز نظیر این مطلب آمده است. و امام خمینی (ره) فرمود: «افتخار بر رزمندگانی که جبهههای نبرد را با مناجات خویش و راز و نیاز با محبوب خود عطرآگین نمودهاند. فخر و عظمت بر جوانان عزیزی که در راهی قدم برداشته و پاسداری از مکتبی میکنند که شکستناپذیر و سر تا پا پیروزی است.»
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 92 آذر 4 ساعت 6:51 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|