ویژگیهای امام زمان (عج)
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
چهارشنبه 88 آبان 13 ساعت 9:27 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع: رابطه توحید با امامت
تاریخ پخش: 07/08/88 بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی امسال تصادفی که شده همهی هشتها کنار هم قرار گرفته است. 8/8/88 امام هشتم. شب جمعهای بحث را گوش میدهید که این هشتها قطار شده کنار هم قرار بگیرد، این یک تصادف تاریخی است. چه اشکال دارد از اینجا یک سلام به امام رضا بدهیم؟ من سلام میکنم شما هم سلام بدهید. السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا و رحمة الله و برکاته. یک سلام یک زیارت کامل است. خوب، به مناسبت تولد امام رضا دیشب فکر کردم چه بگویم، گفتم: مشترکات بین توحید و امامت را بگویم. خدا و امام، موضوع بحث بسم الله الرحمن الرحیم، به مناسبت میلاد مبارک امام رضا (ع) موضوع بحث مشترکات توحید و امامت.
1- نفی امامت، برابر با نفی توحید یک چیزهایی برای توحید هست، همان چیزها برای امامت هست. یکی تهدید. در قرآن دو تا تهدید داریم. یکی میگوید: اگر دست از خدا برداری. یکی میگوید: اگر دست از امامت برداری. پیغمبر اگر از خدا منحرف شوی، تمام عملت نابود میشود. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» (زمر/65) 1- تهدید «لَئِنْ أَشْرَکْتَ» یعنی اگر مشرک شوی، «لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» عملت حبط میشود. تمام زحمتهایی که کشیدی اگر از خدا منحرف شوی، تمام عملت نابود میشود. خدا به پیغمبر اولتیماتوم میدهد. راجع به امامت هم همینطور است. خدا در قرآن به پیغمبر میگوید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر علی را معرفی نکنی «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده/67) رسالت خدا را انجام ندادی. یعنی زحمتهایت نابود شده. قصه چیست؟ دست از خدا برداری نابود، دست از علی برداری علی را معرفی نکنی، زحماتت نابود است. یعنی گویا رسالت خدا را نرساندی. هیچ مسألهای اینقدر حساس نیست. 2- ماجرای ولیعهدی امام رضا(علیهالسلام) امام رضا (ع) مدینه بود، به مأمون گفتند: امام مدینه که هست اسباب دردسر است. بیاورید زیر نظر که یکوقت مردم دورش جمع نشوند علیه بنی عباس کودتا کنند. گفتند: چطور؟ گفتند: که به اسم ولیعهدی او را بیاوریم. از طرف حکومت مأمون الرشید آمدند، بنی عباس در مدینه که بله، با سلام و صلوات میخواهیم امام رضا را پایتخت ببریم، ولیعهد مأمون الرشید کنیم. خوب یک تبلیغات کردند که بله رفته پست بگیرد. مأمون چند تا هدف داشت. یکی میخواست بگوید: مردم خیلی دور امام رضا نگردید. این امام رضا قدرت طلب است. ولذا حالا که میخواهد پست بگیرد بلند میشود به دربار میآید. یعنی قداست امام را بشکنند که ایشان ولیعهد یک طاغوت شده است. اینها کارهای سیاسی است. دیگر امام اینجا سیاستمدارانه «وَ سَاسَةَ الْعِبَاد» (بحار الانوار/ج95/ص319) اول سیاسی امام است. امام هم فرمود: خیلی خوب اگر بنا است من را ببرید، و با زور من را ببرید، پس یک روضه خوانی بکنیم. یک روضهخوانی کرد روضه خواند. گفتند: تو میخواهی ولیعهد شوی. گفت: ولیعهدی نیست من را میبرند بکشند. با پیغمبر خداحافظی کرد. گریه، روضه، با این موج روضه به مردم گفت: مردم ولیعهدی خبری نیست. من را به اسم ولیعهدی میبرند. من را آنجا میبرند و میکشند. این یک مورد. 2- هارون الرشید که امام هفتم را کشت، آبروریزی شد. مأمون میخواست جبران کند. گفت: پدرم پدرت را کشت. هارون الرشید پدر مأمون الرشید بود. گفت: پدرم پدر امام رضا را کشت، من پسر هستم، پسر را کمک کنم. من یک مقامی به پسر بدهم که جبران شود. گفتند: امام رضا را از یک راهی ببرید که شهرهای شیعهنشین نباشند. بالاخره گذر امام رضا به قم افتاد، به نیشابور افتاد. آنجا حرف خودش را زد. مردم نیشابور جمع شدند گفتند: آقا یک چیزی بگو. 3- امام زمان(علیهالسلام)، شرط توحید مشترکات بین توحید و امامت. فرمود: «کَلِمَةَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» باقیاش را بگویید. «کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی» (بحار الانوار/ج49/ص126) یعنی توحید «حصن» با «ح» جیمی و صاد، یعنی قلعه، توحید قلعهی من است. خدا فرموده: قلعهی من توحید است. فرق بین قلعه و زندان چیست؟ قلعه را از داخل در را میبندند، زندان از بیرون در را میبندند. کسی که در قلعه رفت دیگر آرامش دارد. چون دیوارهای بزرگ دارد. میگوید: اگر میخواهید ایمن باشید، خودتان را در مدار خدا قرار بدهید. سالم میمانید. توحید قلعهی من است. بعد فرمود:«فَمَنْ» کسی که «دَخَلَ» هرکس «دَخَلَ حِصْنِی» داخل قلعه شود، «أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» (بحار الانوار/ج49/ص126) از عذاب من بیمه است. امام رضا در نیشابور گفت. جمعیت کلان نوشتند. یک مدتی امام هیچ چیز نگفت. خود سکوت بین سخنرانی مردم را حساس میکند. یک مدتی هیچ چیز نگفت. بعد امام رضا فرمود: «بِشُروطِها» یعنی توحید شرط دارد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» من هم شرط دارم. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» توحید شرایط دارد. بعد امام رضا فرمود: یعنی من هم که امام هستم شرط توحید هستم. یعنی چه؟ وقتی میگوییم: شرط نماز وضو است، یعنی نماز بیوضو قبول نیست. شرط توحید امامت است. یعنی توحید بدون امامت قبول نیست. بروند یک فکری بکنند آنهایی که «لا اله الا الله» میگویند، اما راجع به اهل بیت توجهی ندارند. امام رضا فرمود: توحید شرط دارد. قرآن میگوید: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّه» (بقره/256) اول باید به طاغوت کفر بورزی، بعد به خدا ایمان بیاوری. یعنی طاغوت را باید کنار گذاشت به خدا ایمان آورد، شرط ایمان هم امام معصوم است. بعد هم امام نفرمود: «والامام مِنْ شُرُوطِهَا» فرمود: «انا» فرق «انا» و «امام» چیست؟ «انا» یعنی منی که زنده هستم. یعنی همیشه در کنار توحید باید یک امام زندهای باشد. یعنی الآن حضرت مهدی باید باشد. وگرنه میگفت: «والامام من شروطها» امام رضا نفرمود: امام شرط است. فرمود: «اَنا» یعنی امام زنده نه امامی که از دنیا رفته باشد. توحید همیشه هست، پس امام حی هم باید همیشه باشد. این دلالت بر حضرت مهدی (ع) هم میکند. مثل اینکه فرمود: «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یَفْتَرِقَا» (بحار الانوار/ج28/ص307) قرآن و اهل بیت هرگز جدا نمیشوند. تا مادامی که قرآن هست، باید یک نفر هم از اهل بیت باشد. اگر الآن امام زمان نباشد، این حدیث دروغ است. که پیغمبر فرمود: من میروم دو چیز بین شما میگذارم قرآن و اهل بیت. بعد فرمود: «لَنْ یَفْتَرِقَا» هرگز جدا نمیشوند. اگر میگوید: هرگز جدا نمیشوند، ما اگر امام زندهای نداشته باشیم، نعوذ بالله پیغمبر دروغ گفته است. پناه بر خدا نعوذ بالله. چون پیغمبر فرمود: قرآن و اهل بیت آنی جدا نمیشود. پس تا مادامی که روی کرهی زمین قرآن هست، باید اهل بیت هم باشد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» امام زنده. در نظام ما هم افرادی هستند امام خمینی را قبول دارند. چون از دنیا رفته است. در ولایت فقیه الآن شک دارند. چرا؟ برای اینکه آن کسی که کارشان دارد امام زنده است. او مواظب است. امامی که از دنیا رفته را که... منصور دوانقی حصیر پیغمبر را نگه میداشت. با یک اسکورتی میگفتند: «هذا حصیر رسول الله» با سلام و صلوات حصیر را میآوردند و میبردند. امام کاظم را زندان میکرد، چون زنده بود. امام صادق را تهدید میکرد چون امام زنده بود. اما حصیر پیغمبر را احترام میگذاشت. قرآن سر نیزه میکرد، ولی علی بن ابی طالب را در جنگ صفین شمشیر میکشیدند. 4- رجوع به فقیه عادل در زمان غیبت آنچه مهم است این است که ما همیشه باید یک امام زندهای روی کرهی زمین داشته باشیم. البته وقتی امام زنده هم دستمان به او نمیرسد به ما گفته: مجتهد به سه شرط!عادل، فقیه، بیهوس. فقیه نباشد حرفش حجت نیست. فقیه باشد عادل نباشد حرفش حجت نیست. فقیه عادل باشد دنبال هوس خودش باشد، حرفش حجت نیست. سه تا شرط دارد. فقیه عادل بدون هوس! یعنی کارهایش روی هوس نباشد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» نگفت: «و الامام من شروطها» این بار دارد که میگوید: «انا» ما گاهی وقتها ساده از کنار یک چیزی میگذریم. خیلی بار دارد. من پریروز دانشگاهی، یکی از دانشگاهها بودم. چند هزار تا دانشجو جمع شدند. گفتم: سؤال دارید بفرمایید. گفت: یک حدیث داریم که میگویند: امام زمان وقتی میآید که دنیا پر از ظلم شود. خوب اگر این است پس همهی ما بیاییم ظلم کنیم که دنیا پر شود آقا زودتر بیاید. گفتم: نگفته دنیا پر از ظالم شود. «ًبَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما» (بحار الانوار/ج30/ص80) نگفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالْما» ببین یکوقت میگویم: اگر همه سیگاری شوید. ناهار میدهم! میگویید: یا الله! تند بکش. تند تند! همه سیگار بکشیم که سفره ناهار را بکشند. اما میگویم: وقتی ناهار میدهم که اینجا پر از دود بشود. پر از دود شود معنایش این نیست که همه سیگاری شوید. ممکن است یک خُلی مثل صدام بیاید یک کنده درخت در سالن بگذارد، سالن پر از دود شود. پر از دود شود فرق میکند تا پر از دودکش شود. نگفته: امام زمان وقتی میآید که دنیا پر از ظالم شود. گفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما» نگفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالْما» دنیا پر از ظلم شود. بین ظلم و ظالم فرق است. ممکن است مردم مؤمن و خوبی باشند،منتهی یک کسی مثل صدام بیاید هم عراق را خراب کند و هم ایران را خراب کند، هم کویت را خراب کند. یک کنده بیاورند بدون اینکه شما سیگاری باشید اینجا پر از دود شود. اینجا هم فرمود: «و أنا» نگفته: «و الامام من شروطها» 5- رهبر الهی در کنار کتاب آسمانی خوب یک آیه در قرآن داریم که دو تا حجت هست. با وجود این دو حجت، دیگر شما چطور کافر هستید؟ بسم الله الرحمن الرحیم. این آیه، آیهی زیبایی هست. «کَیْفَ تَکْفُرُون» (آل عمران/101) «کَیْفَ» یعنی چرا؟«کَیْفَ تَکْفُرُون» چرا شما کفر میشوید؟ کافر میشوید. «وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُه» میگوید: با اینکه آیات خدا برای شما تلاوت میشود، یعنی «کتاب الله و فیکم رسوله» رسول هست، قرآن هم هست. با اینکه رسول هست، قرآن هست، «کَیْفَ تَکْفُرُون» دیگر چرا کافر میشوید؟ اینجا امتحان هوش. نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید. اگر قرآن نبود کافر شدن شما توجیه داشت. اگر رسول نبود کافر شدن شما توجیه داشت. یعنی وقتی هم قرآن هست، هم رسول. «کَیْفَ تَکْفُرُون» دیگر چرا کافر میشوید. اگر الآن حضرت مهدی نباشد ما حق داریم کافر شویم. به خدا میگوییم: ببین خدایا! من کافر هستم. برای اینکه باید دو تا چیز داشته باشم یکی را دارم. کتاب الله هست، آیات الله، آیات خدا هست. اما الآن رسول نیست. چون رسول نیست پس من میتوانم کافر شوم. قرآن توبیخ میکند. میگوید: چرا کافر هستید با اینکه هم کتاب است، هم رسول. اینکه میگوید: وقتی اتمام حجت است که کتاب باشد و رسول، الآن آیات الله هست، پس باید در هر زمانی یک کسی باشد عین رسول، تمام کمالات پیغمبر را داشته باشد. که الآن هم حق کافر شدن نداشته باشیم. چون قرآن فرموده: کفر شما هیچ توجیهی ندارد. شما نمیتوانید کافر باشید چون هم آیه دارید هم رسول. دیگر حرف حساب شما چیست؟اینکه میگوید: اگر دوتا بود دیگر چرا کافر شدید، پیداست اگر یکی نباشد کافر شدن آدمها قابل توجیه است. پس الآن اگر خواسته باشد کرهی زمین کفارش مورد توبیخ واقع شوند، به شرطی مورد توبیخ میشوند که الآن هم یک کسی عین رسول باشد. ببینید حدیث داریم اگر آب دارید، خاک هم دارید، گندم ندارید وای به حالتان. «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَابا» (بحار الانوار/ج100/ص65) کسی که آب دارد، خاک هم دارد، اما گندم ندارد، «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» نفرین بر این امتی که آب دارد، خاک هم دارد، گندم میخرد. حالا اگر آب داشتیم،خاک نداشتیم، گندم بخرید طوری نیست. خاک داشتیم، آب نداشتیم،گندم بخریم طوری نیست. اگر هم آب داری هم خاک داری، تو دیگر چرا گندم میخری؟ هر دو اگر بود دیگر توجیهش چیست. هم قرآن داری هم الگو داری، دیگر چرا کافر هستی. پس الآن که پیغمبر از دنیا رفته هر زمانی باید باشد تا کفر مردم توجیهی نداشته باشد. خوب، مسألهی دیگر اینکه شرط رابطه با خدا امامت است. ما وقتی نمازمان قبول میشود که ولایت داشته باشیم. یعنی رهبری معصوم را بپذیریم. شب تولد امام رضا است که بینندهها بحث را گوش میدهند. یک خاطره برایتان بگویم. عمران صابئی رهبرین صابئین بود. در قرآن اسم چند نفر از افراد آمده است. مجوس اسمش در قرآن است. یهودیان اسمشان در قرآن هست. مسیحیها اسمشان در قرآن هست. یک گروه هم اسمشان در قرآن به نام صابئین هست. صابئین در قرآن است رهبرشان عمرو صابئی بود. خیلی دانشمند مغروری بود زیر بار نمیرفت. در یک جلسه با امام رضا بحث کرد. شب تولد امام رضا بحث را میشنوید. تا بحث کرد امام رضا به مأمون الرشید گفت: وقت شده؟ گفت: بله، الآن وقت ظهر است. تا گفت: وقت ظهر است، یا مغرب است، فرمود: وقت نماز الآن است. امام رضا بلند شد. عمرو صابئی گفت: آقا الآن «لان قلبی» الآن قلب من نرم شده است. یعنی دارم حرفهای تو را میپذیرم. دارم به اسلام گرایش پیدا میکنم. امام رضا فرمود: نماز میخوانیم برمیگردیم. اول نماز! یک حدیث دیگر از امام رضا بخوانم. امام رضا(ع) داشت مینوشت صدای اذان بلند شد قلم را انداخت. نگفت: این سطر را تمام کنم. یعنی نماز اول وقت! امام رضا (ع) مهماندار شد. فتیلهی چراغ پایین و بالا میرفت. نامیزان بود. مهمان دستش را دراز کرد، همینطور که نشسته بود فتیله را درست کند. امام رضا دست مهمان را گرفت جلو گذاشت، فرمود: دست شما پیش باشد من خودم درست میکنم. گفت: آقا من کاری نکردم. فرمود: زشت است مهمان در خانهی ما کار بکند. گفت: آقا کاری نکردم. من نشستم. گفت: همین مقداری که دستت را دراز میکنی فتیله را درست کنی، این هم یک کار است. ما نمیخواهیم که مهمان در خانه ی ما کار کند. 6- کلام و رفتار امام رضا(علیهالسلام)، برگرفته از قرآن کریم اخلاق امام رضا، «کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن» (عیون الاخبار/ج2/ص180) امام رضا حرف که میزد تمام حرفهایش برخاسته از قرآن بود. اصلاً با قرآن حرف میزد. با قرآن حرف میزد. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) یک وقتی این آقای محمد حسین طباطبایی بچه بود، 5 یا 6 سالش بود. مکه آمده بود. یک جمعی دور ایشان جمع شدیم. آقایان علما بودند. آقای غیوری، آقای ری شهری، آقای جنتی، از علما بودند. مسئولین حج بودند. اساتید دانشگاه بودند. بندهی طلبه بودم. یک جلسهی طولانی هرچه گفتیم محمد حسین طباطبایی از قرآن جواب داد. بعد رفتم خصوصی با او حرف بزنم. باز دیدم خصوصی هم حرف بزنم با قرآن جواب داد. به او گفتم: ... 5، 6 سالش بود. گفتم: من تو را دوست دارم. باید چه آیهای بگوید؟ گفت: «سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبینَ» (نمل/27) صبر میکنیم راست میگویی یا دروغ؟ حالا این آیهای است که حضرت سلیمان به هدهد گفت. به او گفتم: تو بیا پسر من باش. وقتی گفتم: تو بیا پسر من باش مثلاً باید چه آیهای بگوید؟ گفت: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/3) من پسر همان کسی هستم که مرا زاییده است. یعنی نمیتوانم پسر تو باشم. یک پیراهن عربی پوشیده بود خیلی کوچولو! از این پیراهنهای عربی! پنج شش سالش بود. گفتم: پیراهن عربی را بیشتر دوست داری، یا پیراهن فارسی را؟ چه آیهای به درد اینجا میخورد؟ «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر» (اعراف/26) لباس تقوی از عرب و عجم بهتر است. از خاندان سلطنتی وابستگان آن خاندان یک ماشین آوردند، از این اسباب بازیها، ماشینهای بزرگ، ماشین سواری که کوکش میکنی راه میرود. گفتند: از این ماشین خوشت میآید؟ خوب از این ماشین خوشت میآید، به کدام آیه میخورد؟ «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما هستید که با این اسباب بازیها خوش هستید. «فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُم» (نمل/36) آنچه خدا به من داده از این اسباب بازیها بهتر است. گفتند: این از خاندان سلطنتی است. گفت: اِ از خاندان سلطنتی است. «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها» (نمل/34) سلطنت هرکجا باشد فساد است. لباس احرام روی دوش من بود. این لباس احرام، لباس احرام یک حوله کمر، یک حوله هم روی دوش. لباس احرام من پس رفت، سینهی من پیدا شد. گفت: «وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِن» (نور/31) آیهی قرآن است. که زنها زینتشان را نشان ندهند، جز برای شوهرانشان، گفت: نباید سینهی تو پیدا باشد. گفتم: درست است. البته حرام نیست ولی حالا... حوله را گرفتم یک خرده نگه داشتم. یک خرده که صحبت کردم، باز دستم رها شد باز حوله پس رفت. آیه خواند. گفت: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْه» (انعام/28) جهنمیها برگردند باز همان غلط قبلیشان را میکنند. (خنده حضار) دو سه ساعت در بین ما بعضیها بودند که همهی قرآن را هم حفظ بودند. هفت سال هم اسیر بودند. زبان انگلیسی وارد بودند. زبان عربی بلد بودند. قرآن را حفظ بودند. در مکه آن سال یک چنین آدمهایی بودند. آقا ما هرچه حرف زدیم از قرآن جواب داد. هرچه گفتیم از قرآن جواب داد. امام رضا (ع) هرچه میگفت از قرآن. حتی یکبار فرمود: امام رضا، شب تولد امام رضا است. فرمود: اگر من یک حدیثی گفتم، به من بگویید: این حدیث از کدام آیهی قرآن است. البته مصداقش را از قرآن میگفت. ببین یکوقت مثلاً قرآن میگوید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/8) یعنی به فقیر طعام بدهید. مصداقش عدسی بدهیم. حلیم بدهیم. آبگوشت بدهیم. پلو بدهیم. قیمه بدهیم. کباب بدهیم. پیتزا بدهیم. ساندویچ بدهیم. دیگر مصادیقش را قرآن تعیین نکرده، قرآن یک کلی گفته است. امیرالمؤمنین در بازار رفت لباس احرام بخرد. از همین پارچه سفیدها که به کمر و دوش... گفتند: آقا آمدی لباس احرام بخری؟ آنوقت امام امیرالمؤمنین آیهی حج را خواند. ببخشید آیهی جهاد را خواند. آیهی جهاد را برای حج خواند. یعنی چه؟ در آیهی جهاد داریم «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا» (توبه/46) اگر اینها مرد جبهه بودند شمشیرشان را تیز میکردند. تو هم اگر میخواهی مکه بروی پس باید لباس احرامت را آماده کنی. آیه برای جهاد است. اما آیهی جهاد را حضرت امیر برای حج میخواند. به امام حسن مجتبی گفتند: خیلی ریشهایت قشنگ است. چه ریشهای خوبی داری. امام حسن طبق آن نقل فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَب» (اعراف/58) یعنی بَلَد طیّب، یعنی زمین طیّب گیاهان خوبی دارد. آیهای که خواندیم برای ریش امام حسن نیست. ما اجازه داریم آیه را به معنای خودش نگه داریم، یعنی دست در تفسیر به رأی نزنیم. مثلاً میگوید: زور نگو. زور نگو خوب حالا زور انواع مختلفی دارد. شما میتوانی در مقابل هر زوری همان آیه را به کار ببری. آقا تمیز باش! برای شانه زدن میشود گفت. برای مسواک میشود گفت. برای حمام میشود گفت. برای اتو کردن لباس می شود گفت. یک کلمهی یک کسی آمد گفت: شما میگویید: همه چیزی در قرآن هست. نزدیک چراغ قرمز بایست کدام آیه است؟ کدام آیه میگوید: نزدیک چراغ قرمز بایست؟ گفتم: در قرآن چراغ قرمز نیست. اما «وَ نَظْمِ أَمْرِکُم» (نهج البلاغه/421) در نهج البلاغه هست. فرمودند: «نظم امر» یعنی دو دقیقه این طرف شما بایستید. دو دقیقه آن طرفیها بروند. کلمه لازم نیست چراغ قرمز باشد. یک نظمی داریم کلی است. این نظم میتواند هر زمانی یک مصداقی هم داشته باشد. «وَ کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن» (عیون الاخبار /ج2/ص180) خوب، حالا دستمان... 7- ثواب زیارت امام رضا(علیهالسلام) آقای قرائتی این حرفها را زدی میخواهی چه بگویی؟ امام رضا آدم خوبی بود. ما مخلصش هستیم. پابوسش هم میرویم، قربانش هم میرویم. ثواب زیارت امام رضا هم از ثواب زیارت امام حسین بیشتر است. چرا؟ چون در بازی فوتبال آن فینالش مهم است. امام حسین را چهار امامیها و شش امامیها هم زیارت میکنند. اما امام رضا را دوازده امامیها زیارت میکنند. امامها هرچه رو به آخر میروند مشتریشان کمتر میشود. آقای قرائتی بحث امشب تو به چه درد ما میخورد؟ به زمان ما؟ به زمانی که امام رضا در زمان خودش فرمود: ولایت فقیه، آمد گفت: آقا راه من دور است، دست من به شمای امام نمیرسد. فرمود: دستت به زکریا بن آدم میرسد؟ گفت: بله! زکریا بن آدم از علمای قم بود. فرمود که: حرفهایت را از زکریا بن آدم قمی یاد بگیر، «الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» (بحار الانوار/ج33/ص359) یعنی امامان معصوم در زمان حیات خودشان هم مردم را به فقیه به مراجع تقلید، به ولایت فقیه، ارجاع میدادند. این ولایت فقیه چیزی نیست که برای امام خمینی باشد. امام رضا زنده بود. آمد گفت: راه من دور است. دستم به تو نمیرسد. فرمود: یک فقیهی که در قم هست. زکریا بن آدم قبرش هم در شیخان است. روی قبرش هم همین کلمه نوشته است. «الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» این خاطره را هم بگویم و در نیم دقیقه تمامش کنم. یونس بن عبدالرحمن نمایندهی امام رضا در منطقهی بصره بود. در خانهی امام رضا بود مردم بصره ملاقات آمدند. امام رضا فرمود: پشت پرده برو. ولی تکان نخوری. پشت پرده باش که بصرهایها نفهمند شما اینجا هستی. یعنی نمایندهی امام یونس پشت پرده آقا این چه نمایندهای است برای ما فرستادی؟ نمایندهی شما چنین کرده، چنین کرده، چنین کرده. تا توانستند علیه نمایندهی آقا به آقا صحبت کردند. اینهایی که رفتند یونس بیرون آمد. به گریه زد. گفت: آقا، امام رضا فرمود: من که تو را میشناسم. مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند. بردند، خوردند، دزدیدند بگذار هرچه میخواهند بگویند، بگویند. من تو را میشناسم. بعد امام رضا فرمود: یونس اگر در دستت طلا باشد، همه بگویند: سفال است، سفال باشد همه بگویند: طلا است. من که کاری به حرف مردم ندارم. من تو را عمیق میشناسم. از این معلوم میشود حتی زمان امام رضا در خانهی امام رضا نمایندهی امام رضا پشت پرده نشسته مردم علیه او حرف میزنند. یعنی چه؟ یعنی باید حرف دقیق باشد. نمیخواهم بگویم هرکس نمایندهی امام است آدم خوبی است. ممکن است در نمایندگی امام هم آدم بد پیدا بشود. اما با موج نباید حرکت کرد. استدلال، استدلال! شاهد بیاور. بین حق و باطل باید دید. من دیشب یک نکته در قرآن فهمیدم که هرجا در قرآن سمع است، یکجا مفرد گفته است. هرجا بصر است ابصار گفته است. نگفته: «سمعا بصر» گفته: «السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» (یونس/31) سؤال: چرا خدا اسم گوش را مفرد برده، اسم چشم را جمع؟ چند تا دلیل دارد یکی این است که آدم با گوش فقط یک چیزی میشنود. حرف را میشنود. اما با چشم آدم قد را هم میبیند، رنگ را هم میبیند. شکل را هم میبیند. هیکل هم میبیند. یعنی عمق چشم... هرچه را با چشم ندیدیم، گوش به حرف کسی ندهیم. به شنیدهها... یک کسی یک شب خانهی ما آمد عین امام صحبت میکرد. عین مقام معظم رهبری، عین آقای رفسنجانی، عین ... یعنی تقلید از سی، چهل نفر کرد. بهتمان زد. همین آقا را میشود برد نوار پر کرد. عکس هم فایده ندارد. چون میشود عکسی را بردارند منطبق با عکس دیگری بکنند. الآن که این ابزاری که الآن پیدا شده که اصلاً میتوانند همه کاری بکنند. نه عکس قابل ارزش است، نه شنیدهها، و نه نوارها! باید با چشم خودمان ببینیم. این درسی است که امام رضا فرمود، هرچه میخواهند بگویند، بگویند. من شناخت عمیقم را با موج حرف مردم از دست نمیدهم. خدایا روز به روز معرفت ما را نسبت به قرآن، اهل بیت، نسبت به خودت، نسبت به دینمان روز به روز معرفت ما را بیشتر بفرما. کسانی که آرزوی زیارت امام رضا را دارند هرکجا هستند، با معرفت زیارت کربلاو نجف و سامرا و کاظمین و مکه و مدینه، خدایا این مکانهای مقدس را زیارتشان را با معرفت نصیب همهی آرزومندان بفرما. بار دیگر از تمام برگزار کنندگان هفده سالهی ستاد ترویج درسهایی از قرآن که خالصانه هفده سال است که کار میکنند، و کارشان نتیجه داده، چند میلیون نسل نو را پای تلویزیون تبدیل کردند شنوندگان عادی را به شنوندگان جدی، از همهی اینهایی که الآن هم در آغاز هجدهمین سال هستیم تشکر میکنم. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن کریم در مورد نفی چه اموری، تهدید کرده است؟
1) توحید و معاد 2 ) توحید و نبوت 3) توحید و امامت 2- امام رضا(علیهالسلام) چه امری را شرط توحید دانسته است؟ 1) اقامه نماز اول وقت 2) پذیرش امام حاضر 3) ترک گناهان کبیره 3- امام رضا(علیهالسلام) در ملاقات رهبر صابئین با ایشان، به هنگام اذان چه کردند؟ 1) ترک جلسه به خاطر نماز 2)تأخیر نماز به خاطر ملاقات 3) دعوت صابئی به نماز 4- بر اساس روایات،چه زمانی امام زمان(علیهالسلام) ظهور میکنند؟ 1) به هنگام فراگیر شدن ظلم و ستم 2) به هنگام افزایش ظالمان و ستمگران 3) به هنگام کاهش ظلم و ستم 5- امام رضا(علیهالسلام) برای کسانی که امکان دسترسی به ایشان نداشتند، چه دستوری فرمودند؟ 1) رجوع به قرآن کریم 2)رجوع به روایات اهل بیت(علیهمالسلام) 3) رجوع به عالمان دینی
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 88 آبان 9 ساعت 9:51 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
میلاد باسعادت هشتمین اختر تابناک امامت وولایت حضرت
علی ابن موسی الرضا برکلیه علاقمندان به این امام مبارکباد
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
چهارشنبه 88 آبان 6 ساعت 10:41 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
تجلیل از برگزیدگان مسابقه در سهایی از قران
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
چهارشنبه 88 آبان 6 ساعت 10:39 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع: عوامل اجتماعی ایجاد انگیزه تاریخ پخش 30/7/88
بسم الله الرحمن الرحیم الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی بحثمان در این جلسه این است که چه کنیم انگیزهها را بالا ببریم؟ گفتم: پانزده سال پیش من راجع به انگیزه یک بحثی کردم، دیشب به یادداشتهایم نگاه کردم، صد تا عامل پیدا کردم برای اینکه در افراد ایجاد انگیزه کنیم. این انگیزهها بعضیهایش انگیزههای الهی بود که در یک جلسه گفتیم. در این جلسه میخواهیم انگیزههای اجتماعی، یعنی جامعه چه میتواند بکند که انگیزهی افراد را بالا ببرد. طرف هر کاری میکند با نشاط انجام بدهد. از زیر کار در نرود. انگیزههای اجتماعی.
بسم الله الرحمن الرحیم. جامعه و ایجاد انگیزه. جامعه و مردم و ایجاد انگیزه. مردم هم میتوانند یک کاری بکنند که انگیزهها بالا برود. حکومت هم میتواند انجام بدهد. خود شخص هم میتواند انجام بدهد. انگیزههای الهی و معنویاش را گفتیم. انگیزههای اجتماعی: 1- علاقه و محبت به مردم 1- علاقه به مردم. ما اگر مردم را دوست داشته باشیم چرا کلاه سرش میگذاریم؟ چرا سر هم بندی میکنیم؟ چرا این ساختمان را اینطور میسازیم؟ چرا این در را نجّار اینطور میسازد؟ معلوم میشود دوستشان نداریم، میخواهیم کلاهبرداری کنیم. علاقه به مردم خیلی مهم است. علاقهی به مردم. مادر هیچوقت سر بچهاش کلاه نمیگذارد. اگر یک غذایی بود احتمال بدهد فاسد است، نمیگوید: بترشد، فاسد شده. بده بچه بخورد!ولی ما اگر یک مشتری باشد، گوشت فاسد است؟ به مشتریها بده بروند. یعنی کبابی گوشتهای فاسد را قاطی گوشتهای خوب میزند اگر دین نداشته باشد. ولی هیچوقت همین کبابی به بچهاش احتمال بدهد یک درصد به بچهاش گوشت فاسد نمیدهد. این علاقه به مردم... قرآن راجع به علاقه به مردم یک آیه دارد میگوید که: «یُحِبّونَ» قاری: «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِم» (حشر/9) «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ»، «تَبَوَّؤُا الدَّارَ»، یعنی خانهشان را به همسایه ها دادند. مهاجرین از مکه هجرت کردند. یعنی مشرکین، مؤمنین را بیرون کردند. مکه دست بتپرستها بود. مسلمانها را بیرون کردند. مسلمانها مدینه آمدند، جزء مهاجرین شدند. آنوقت مردم مدینه که انصار بودند، خانهشان را در اختیار گذاشتند. «تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ» بعد میگوید: «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ» مهاجرین را دوست دارند. «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ» اگر دوست داشته باشیم، بیست سال افغانیها اینجا بودند. مهاجر بودند. ما اگر این افغانیها را دوست میداشتیم، به هر افغانی یک هنری یاد میدادیم، علمی، هنری، کمکهای دیگر میکردیم غیر از اینکه کارگری از اینها بکشیم، یک خدمتی هم به اینها میکردیم. الآن ما دو میلیون طرفدار شاخ و شانهکش در افغانستان داشتیم. ما از افغانیها اینجا به عنوان یک عمله، کارگر ساده کار کشیدیم. حالا هم که آنجا رفتند، البته هنوز افغانستان با ما خوب است. خیلی هم ما را دوست دارند. ولی اگر ما به اینها خدمت میکردیم، اینها از دوستی بالاتر، عاشق ما بودند. عاشق ما بودند. این دوست داشتن خیلی مهم است. اثر هم میگذارد. من خدمت آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) رفتم. گفتم: آقا من طلبهی مدرسهی شما بودم. تمام طلبههایی که در مدرسهی شما همشاگردی بودیم، در جمهوری اسلامی همه به درد خوردند. همه آدمهای مثبت بودند. فلانی، فلانی، فلانی، فلانی، این معلوم میشود مدرسهی شما مدرسهی مبارکی بود. مثل دبیرستانی که همهی شاگردهایش قبول شوند. آیت الله العظمی گلپایگانی یک چیزی گفت، جملهی قشنگی بود. گفت: من که به طلبهها خدمت میکنم مثل مادری است که به بچهاش شیر میدهد. یعنی از سوز دل، یک چیزی برایتان بگویم. یک کنگرهای در تهران بود، قرآن و طب! بین المللی هم بود. از کشورهای مختلف آمده بودند. بنده هم به عنوان قرآن یک سخنرانی آنجا داشتم. ضمن سخنرانی هم یکی از مقالات را نشستم گوش بدهم. دیدم یکی گفت: یک تحقیقی شده است، کسانی که غذا می خورند اگر با گرسنگی و اشتها غذا بخورند، هرکس نگاهشان کند اشتها میآید. ولی کسانی که از سر سیری غذا بخورند کسی به او نگاه کند گرسنه نمیشود. خیلی مهم بود. گفت: ما یک آزمایشاتی کردیم، یعنی حالت انسان غذاخور در بیننده اثر دارد. یک چیزی ما میگوییم: دل به دل راه دارد. این همان است. دل به دل راه دارد. یعنی اگر من واقعاً دلم برای شما بسوزد، حرف من در شما اثر دارد. اما اگر نه، همینطور دل نسوزد. دیدی مطربها در عروسی! یک دایره دست میگیرند میزنند. این پول گرفته بزند. اصلاً کار ندارد چه کسی عروس است و چه کسی داماد. ولذا همه دست میزنند شروع میکند خودش هم چشمهایش را به هم میزند. این، اینها... بعضی از مدیران مملکت ما از بس که کار اجرایی کردند دیگر کارشان رسمی شده است. مثل مردهشور که دیگر خودش گریه نمیکند. روضهخوانی که دیگر گریه نکند، پیداست این دیگر مثل مطرب شده است. روضهخوان باید خودش هم گریه کند. تمبکزن باید خودش هم حالا من چنین کردم یاد یک قصهای افتادم ولی برایتان بگویم. یکی از علما یکی از استانها به قم خدمت آیت الله العظمی بروجردی آمده بود. یک بحث علمی کرد. آقای بروجردی گفت: به به! ماشاءالله! ما شاءالله! یعنی خیلی بحث علمی بود. آن آیت الله آن شهر گفت: بله! شما فکر میکنید همه مراجع و علما قم هستند؟ فکر میکنید شهرهای دیگر فقیه ندارد؟ شهرهای دیگر تمبک میزنند، تمبک میزنند، تمبک میزنند. گفت: نه ما جسارت نکردیم. ولی خوب باورم نمیکردم که در شهر کنار یک چنین رجال علمی باشد. گفت: بله ما هم آنجا درس خواندیم. ما هم تمبک که نمیزدیم. هی دو سه بار هروقت میخواست بگوید: تُمبک، دستش را چنین کرد. آقای بروجردی گفت: ضمناً حضرت آقا به شما هم بگویم، تُمبک را چنین میزنند. (خنده حضار) آنچه اینطور میزنند دایره است. شما خلاصه افراد را کم نگیرید. حالا علاقه به مردم یک مورد است. 2- بهره گیری از ابزار تشویق و ترغیب 2- تشویق مردم، الآن شما نزد مسئول ورزش برو بگو من گل میزنم. چقدر تشویق میکند؟ نزد مسئول آموزش و پرورش برو بگو: من یک دور تاریخ ایران را حفظ هستم. چقدر تشویق میکنند؟ اگر یک دور تاریخ علمی را حفظ شوی، اگر خیلی از تو تشکّر بکنند، مثلاً حالا یک سکه ممکن است به تو بدهند. از هرچیزی تشویق شد قصه راه میافتد. گوشواره برای دخترت میخری. بگو: اگر نمازت را خواندی. دوچرخه برای پسرت میخری. بگو: اگر با هم مسجد رفتیم. با هم نماز جمعه رفتیم. یعنی این تشویق هم اثر دارد. قاری: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» (توبه/103) قرآن به پیغمبر میگوید: کسانی که زکات میدهند، از زکاتدهنده تشکر کن. از زکات دهنده تشکر کن. خوب این دلگرم میشود. حتی وقتی زکات را میگیری، میگوید: یک هشتم زکات را به آنها بده که زکات را جمع کردند. بالاخره این روستا به روستا، خانه به خانه رفته. زکات را گرفته حفظ کرده. بین فقرا تقسیم کرده است. وقتش را برای جذب زکات، حفظ زکات، تقسیم زکات گذرانده است. یک چیزی را هم باید داد. یک چیزی را هم باید داد. این کامیونها که میروند هندوانه بار کنند، این صاحب مزرعه دو تا هندوانه هم به خود این شوفر میدهد. این هندوانههایی که این جلو است برای شوفرهاست. آن هندوانهها برای خود شوفرها است. ولذا بزرگ هم است. نانواها هم نان های خوب را برای خودشان میبرند. این قهوهخانههای در راه راننده را آن پشت میبرد یک چلوکباب به او میدهد، دیگر هرچه آشغال دارد به مسافرها میدهد. بعضیهایشان اینطور هستند. تشویق جاذبه دارد. 3- الگو گرفتن از افراد پرتلاش و فعال 3- توجه به تلاش دیگران، وقتی آدم نگاه کرد دید، همه سر وقت میآیند. خوب این هم سروقت میآید. وقتی نگاه میکند میبیند همه کار میکنند، این هم... یعنی اگر دیگران هم کار بکنند، این کار دیگران به خصوص اگر مهرههای درشت و مسئولین باشند، در ساخت مسجد، پیغمبر خود پیغمبر گِل کشی میکرد. سنگکشی میکرد. در جنگ خندق خود پیغمبر هم خندق میکند. این هم خیلی مهم است که آدم به کار دیگران توجه داشته باشد. قاری: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُم» (آلعمران/146) توجه به کار دیگران. یکی از آقایان سحرها پسرش را صدا میزد، که حرم حضرت امیر بروند. نجف بودند. این پسر هم همراه پدرش بلند میشد سحر حرم میرفت، زیارت و نماز شب و فلان. این پسر داماد شد. داماد که شد حال نداشت از کنار عروس بلند شود. پدرش میآمد در را میزد، داماد به عروس میگفت که: من میگویم: العفو، العفو، العفو، بگو: اینجا در اتاق مشغول نماز شب است. این داماد دروغکی العفو، العفو میکرد. عروس هم میگفت: حاج آقا ایشان نماز شب اینجا میخواند. این آقا را رد میکردند برود. یک مدتی که گذشت عروس و داماد با هم دعوایشان شد. گفت: به آقایت خواهم گفت دروغ گفتی. رفت گفت: آقا ایشان هیچ شبی نماز شب نمیخواند. این حال نداشت بلند شود بیاید، خلاصه الکی... گفت: خیلی خوب شما هیچ چیز نگو، یک شب که آمد در را زد، گفت: حاج آقا من اینجا نماز میخوانم. گفت: نه باید بیایی بیرون برویم. او را برد و در راه که حرم میرفت، گفت: ببین این فقیر برای چقدر پول نشسته گدایی میکند؟ این فقیر برای دو فَلس پول دارد گدایی میکند. نقل کردند یکی از مراجع در برف آمد درس بدهد. طلبهها گفتند: آخر امروز روز برفی است. فرمود: روز برفی مگر بازار تعطیل است؟ مگر خیابان تعطیل است. مگر نانوایی تعطیل است؟ چرا برف که آمد ما تعطیل کنیم؟ ما دلیل اینکه پنجشنبه تعطیل است نفهمیدیم. الحمدلله، از حوزه حذف شد. الحمدلله اخیراً خیلی از حوزهها دیگر پنجشنبه را تعطیل نمیکنند. من از اول 15 سالگی که طلبه شدم، یک روز تعطیل نداشتم، پنجشنبه آمدم دیدم حوزه تعطیل است. گفتند: پنجشنبه تعطیل است. گفتم: بازار باز بود. گفتند: خوب حوزه تعطیل است. ما از اول نفهمیدیم چرا؟ البته از روز اول هم از توفیقات من این بوده که من کاری به حوزه نداشتم. هیچ وقت که حوزه تعطیل بوده من برای خودم تعطیل قرار ندادم. و لذا پنجشنبهها را ما برای نهجالبلاغه گذاشتیم. خدمت آیت الله العظمی مکارم پنجشنبهها صبح، چهارشنبهها شب که حوزه تعطیل بود، بیست و هفت جلد تفسیر نمونه نوشتیم. از تعطیلات باید استفاده کرد. به چه دلیل ما این همه تعطیلی داشته باشیم؟ ساعت کار را عوض میکنیم. روزها داغ است شبها درس میخوانیم. بندرعباس داغ است، ملایر میآییم. خوزستان داغ است، تویسرکان میرویم. دماوند میرویم. سمنان دو تا شهر کنار هم دارد. یکی خود سمنان است که داغ است. یکی شهمیرزاد است خنک است. فاصلهشان یک ربع راه است. آخر بابا سوار یک اتوبوس شو به آنجا برو، خنک درس بخوان و شب برگرد. ما گاهی وقتها روی میخ نشستیم میگوییم: آخ! بلند شو آن طرف بنشین. اینکه میگویم: مملکت ما شهید رجایی کم دارد همین است. حاضر نیستیم سدها را بشکنیم. تعطیلات کشور ما زیاد است. ولخرجی در کشور ما زیاد است. اسراف در کشور ما زیاد است. خیلی هم زیاد است. خیلی خیلی زیاد است. توجه کنیم که دیگران کار کردند. اگر همه کار بکنند انگیزه زیاد میشود. 4- بهرهگیری از روحیهی تعاون و همکاری تعاون انگیزه را زیاد میکند. گاهی وقتها آدم پولش کم است، جمع که شدند، میگویند: عید قربان گوسفند بکش. بعد میگوید: گوسفند گران است پول نداری؟ بیست نفر جمع شوید، یکی یک مبلغ بگذارید بیست نفری یک گوسفند بکشید. قربانی شریکی مگر نمیشود؟ اصلاً فقیرها هم میتوانند شریک شوند. قرآن یک آیه دارد میگوید که کشتی که حضرت خضر سوراخ کرد، گفت که: چرا کشتی را سوراخ میکنی؟ گفت: این کشتی «فَکانَتْ لِمَساکین» (کهف/79) مساکین، «مسکین» یعنی فقیر. این کشتی را چند تا فقیر پول روی هم گذاشتند یک قایق گرفتند، از این کار میکنند. معلوم می شود فقیرها هم اگر پولهایشان را جمع کنند یک چیزی میشود. هیچ چیزی را کم ندانید. تعاون خیلی کارها را حل میکند. ما جوان که بودیم طلبه های یکی از شهرها، یک جلسهای داشتند. طلبههای در ذهن من طلبههای تهرانی. یک شب هم من جلسهی آنها رفتم. تهرانی نبودم ولی حالا رفتم ببینم چه میکنند؟ دیدم اینها برنامهای دارند که میگویند: امسال فلانی داماد میشود. همهی طلبهها کمک کنید، فعلاً دامادی این را حل کنیم. مثل یک ماشینی که در جوی میافتد، همهی ماشینهایی که سوار هستند پیاده میشوند، ماشین این را بالا میکشند. ابوی مرا هم خدا رحمتش کند در بازار کاشان، می گفت: یک عده تجّار تصمیم گرفتیم، هرروزی هرکس بدهکار است همه بسیج شویم طلب او را بدهیم. ولذا هیچ چکی برنگشت. سهشنبه ایشان بدهکار است، هرکس هرچه پول دارد به ایشان بدهیم. چهارشنبه، پنج شنبه! ولذا میگفت: آبرویمان را حفظ کردیم. این تعاون خیلی حل میکند. یک جوان میخواهد داماد شود. عروس میگوید: آقا من لباس عروسیام هست. در خدمت شما! او هم بگوید: من این کار را میکنم. ازدواج، شهرداری بگوید: سالنش را من میدهم. در هر شهری چهار تا سالن بسازند،این بار کرایه سالن را شهرداری حل کند. برای چه مجسّمهسازی میکنند؟ چهار تا از این مجسمّهها را حذف کنند، یک سالن بسازند، جوان میخواهد داماد شود پول تالار ندهد. گلش را شهرداری میتواند بدهد. تالارش را شهرداری میتواند بدهد. کمیتهی امداد یک کاری میتواند بکند. هر وزارتخانه یک کاری میتواند بکند. مثلاً هر وزارتخانهای یک سالنش را در اختیار پرسنلش بگذارد برای دامادی یا خودش یا یکی از پرسنلش، شاید هم این کارها باشد. هست یا نیست؟ هست. بعضی از... خوب مثلاً دولت این کار را بکند چه میشود؟ آقا بنده در نهضت سوادآموزی هستم، شد؟ 50 هزار تا خانم آموزشیار دارم. بعضی از اینها که عروس میشوند، این خانم آموزشیار بگوید: آقا نهضت سواد آموزی سالن را در اختیار ما میگذارد. حالا این سالن اگر یک دو ساعت در آن بیایند یک شیرینی بخورند و جشنی و شام و ناهاری، کم که نمیشود. دیگر من از پرسنل خودم یک باری را بردارم. این تعاون مشکل را حل میکند. یک طناب را نمیشود پاره کرد. این طناب را نخ نخ کنیم هرکسی یک نخی را پاره کند. جبهه که پیروز شد به خاطر اینکه همهی مردم کمک کردند. این روستا نان پخت. ان روستا نمیدانم آلوی خشک فرستاد. آن روستا آب لیمو گرفت. نمیدانم آن روستا قند خرد کرد. آن روستا عدس پاک کرد. یعنی همهی ایران نخ شدند، دنبال این سوزن، این سوزن فرو رفت و دوخت. تعاون قصه را حل میکند. در مسکن و در خیلی از چیزها. انگیزه را زیاد میکند. چه؟ 1- علاقه به مردم. 2- تشویق مردم 3- تلاش دیگران به خصوص مسئولین 4- تعاون... حتی مسجدها اگر تعاونی اداره شود، راه میافتد. 5- بهرهگیری از نیروهای جوان در اداره مساجد مسجدها! چطور؟ مسجدی است پیرمردی پیشنماز است. عالم، بزرگوار، سیّد، هرکس، سالها اینجا امام جماعت بوده. ولی الآن سن آقا اقتضا نمیکند با نسل نو تماس بگیرد. این آقا هفتاد و پنج سالش است، نسل نو شانزده سالش است. شانزده ساله و هفتاد و پنج ساله پیوندشان مثل پیوند اسفناج و گلابی است. نمیشود! یک لولهی دو وقتی میخواهد به لولهی هشت وصل شود، زانویی میخواهد. این پیرمرد حتماً یک طلبهی جوان سراغ دارد. یا پسرش طلبه است. یا دامادش طلبه است. یا شاگردش طلبه است. این پیرمرد بگوید: آقای قرائتی، بنده حالا مثلاً ریشم سفید شده است. من دیگر حوصلهام نمیرسد. نماز را من میخوانم، شما داماد من هستی. شاگرد من هستی. پسر من هستی. برادر خانم من هستی. بالاخره یک طلبهی جوان بیاورد، بگوید: کارهای پیری مسجد را مثل نماز جماعت من میکنم. اما شاگرد اولهای محله چه کسی است؟ برو از دبیرستان بپرس شاگرد اولها را تو از آنها تشکّر کن. در محله چه کسی مریض شده است؟ از طرف من عیادت برو. در محله مثلاً چه کسی عروس شده است؟ یک کتاب آیین همسرداری برایش بفرست. در محله چه کسی زاییده است؟ یک کتاب کودک آقای فلسفی بگیر برایش بفرست. ارتباطات نسل نو و اجتماعی اش برای تو، نمازش را هم من میآیم، میخوانم و میروم. اگر هر پیرمردی با یک طلبهی جوان شریک شود، مسجدهایمان بیمار است. البته یک کارهای خوبی شده است. ولی خیلی کار دیگر باید شود. ما امسال اجلاس نمازمان راجع به مسجد است. هزارها مقاله در این زمینه نوشته است. خیلی مسجدهایمان، مسجد باید مسجد زنده باشد. باید همهی مشکلات را در مسجد حل کرد. همهی مشکلات در مسجد باید حل شود. مشکلات مادی، فرهنگی، سیاسی، مسجد 6- مساجد، خانه خدا، نه پایگاه جریانات سیاسی «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (جن/18) مسجد باید برای خدا باشد. اینکه یک گروه خاصی، یک حزب خاصی، یک نژاد خاصی، بیایند مسجد را تصاحب کنند، یا هیئت امنا، یا آقای مسجد، مسجد باید طوری باشد هر کسی در هر خط سیاسی هست، بیاید نمازش را بخواند. مثل ظهر عاشورا همه می گویند: یا حسین! نمیگوید: آقا شما قصّاب هستی یا نانوا؟ آیت الله و نانوا و قصّاب و کارگر و کشاورز و کارفرما همه ظهر عاشورا یا حسین میگویند. در مسجد باید به روی همه باز باشد. برنامههای مسجد باید مفید و عمومی باشد. «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» نه اینکه مسجد برای حزب خاصی، گروه خاصی، متأسفانه گاهی وقتها مسجد را چنین رنگیاش میکنند، که یک کس دیگر رنگ آنها نباشد، نه خودش جرأت میکند آنجا برود، و نه... حالا مسجد که هیچ، اصلاً اذان مسجد رنگی شده است. یک کسی آمده اذان بگوید، به هم چنین میکنند. (با بیان حرکت) اصلاً با چشم و ابرو این را دَک می کنند. اذان ارث پدر من است. چه کسی حق دارد اذان بگوید؟ حدیث بخوانم. اگر مسلمان هستید حدیث بخوانم که مسلمان هستید. مؤمن هستید. بالاتر از اسلام، شما که مؤمن هستید این حدیث را توجّه کنید. در مسجد هرکس صدایش بهتر است او باید اذان بگوید. نه هرکس از قدیم اذان میگفته است. اگر مسلمان هستیم هرکس صدایش بهتر است. نه هرکس از قدیم اذان میگفته. ما به ایشان میگوییم: شانزده سال است اذان میگویی، حالا هم اذان بگوید. هئیت امنا، هر یک سال یک سال، دو سال، سه سال، عوض شوند. امسال شما بودید، ببینید اگر توانستید مسجد را رونق بدهید، روی چشم. اگر نتوانستید بروید کنار کس دیگری بیاید. در بازی فوتبال وقتی میبینند این گل نمیزند، مربی میگوید: تو کنار برو، یک تازهنفس بیاید. چه اشکال دارد؟ آقا ما پدر شهید هستیم. ما بانی مسجد هستیم. ما ریش سفید... ما که نگفتیم شما آدم بدی هستی. شما از اولیای خدا هستی. اما اگر شیشهی سر سفره یک شیشهای بود مثلاً شیشهی آب لیمو میخواهیم باز کنیم، نباید بگوییم: بده اولیای خدا، این از اولیای خداست ولی نمیتواند باز کند. روز عاشورا امام رهبر انقلاب بود. ولی میگفت: کوثری روضه بخواند. خوب اگر امام میخواست روضه بخواند خوب شاید نمیتوانست بخواند. هرکس بهتر روضه میخواند او روضه بخواند. یک چوپان آمد گفت: ماه را دو تا کن من ایمان میآورم. پیغمبر از خدا خواست، ماه دو تا شد برای یک چوپان. اگر من بروم کنار، یکی دیگر بیاید، یکی اضافه میشود کنار برو. پست که نیست. گاهی وقتها علت اینکه رونق ندارد، شریک نمیشویم. یعنی من پیرمرد به این طلبه نمیگویم: بیاید. خادم مسجد به یک جوان نمیگوید: بیا. هیئت امنا جایش را عوض نمیکند. حدیث داریم هرکس پستی را اشغال کند، بین خودش و خدا بداند یک نفر از او لایقتر است، پستش را نگه دارد، خیانت کرده به خدا و به رسول خدا، و به همهی مؤمنین. اوه اوه اوه اوه! خیلی داغ است. یکبار دیگر بگویم. حدیثش هم در الغدیر جلد هشت است. عربی اش هم برای یک عده که عربی آشنا هستند بخوانم. «من تقدّمَ» یعنی کسی که خودش را مقدّم بدارد. «علی قوم» کسی که خودش را بر مردم جلو بیاندازد. یعنی بگوید: من رییس، من وکیل، من وزیر، من سفیر، من چه... کسی که خودش را بر کسی مقدّم بداند، «و هو یری فیهم من هو افضل» میداند بین خودش و خدا از این بهتر هست. بین خودش و خدا میداند این از او بهتر است. ولی نمیگوید. مثل موسی نیست. موسی پیغمبر اولوالعزم بود. اما گفت: «وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/34) هارون که برادر من است، «افصح» بیانش از من بهتر است. پیغمبر اولوالعزمی مثل موسی به زبان آورد. گفت: این بیانش از من بهتر است. ما حاضر نیستیم اقرار کنیم. آقای دکتر بگوید من مرض تو را تشخیص ندادم؟ فلان پزشک از من بهتر است. فلان پزشک از من بهتر است. 7- حفظ نام و یاد نیکانِ درگذشته
5- یاد نیک و دعای خیر، حضرت ابراهیم گفت: قاری: «وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ» (شعرا/84) خدایا میخواهم در تاریخ نام نیک من برده شود. نام نیک خیلی خوب است. خیابان ها را نباید عوض کرد. حالا بنده قرائتی هستم، یک خدمتی کردم گفتند: کوچهی قرائتی! یک مرتبه میآیند میشکنند، کوچهی فلانی. کوچهی بوعلی سینا، خوب این طرف در ذوقش میخورد. میگوید: بابا دل من میخواست کوچهی پدربزرگ من از بین نرود. اصلاً اسمها را خیلی هایش را نباید عوض کرد . یکوقت شاهرود را عوض کردند. بابا در تاریخ میخوانیم فلانی از شاهرود گذشت. وقتی عوض میکنیم نمیفهمیم از کجا گذشت. شاهرود باید باشد بفهمیم یک شهری بوده آنطرف دامغان به نام شاهرود، که فلانی از شاهرود گذشته است. ما فرانسه بودیم سفیر ما را سوار ماشین کرد، گفت: برویم چیزهایی نشان تو بدهم. گفت: این خانه را میبینی؟ گفتم: بله. من که فرانسه بلد نیستم. من دکترای زبان کاشانی دارم. گفتم: حالا تو برای ما بخوان. گفت: میگویند: اینجا مثلاً فردوسی یک شب خوابیده است. اینجا بوعلی سینا دو شب مسکن کرده است. یعنی در هر خانهای یکی از رجال مملکت، رجال علمی، اختراع، مکتشف، مخترع، نمیدانم یک کسانی یک افراد برجستهای، اگر برجستگان کشور حتی یک شب در خانه خوابیده باشد، با سنگ مرمر حکّاکی میکنند، پشت این خانه می گذارند و این سند میراث فرهنگی میشود. ما نباید اسمها را عوض کنیم. بله یکوقت اسم طاغوت است، آن حسابش جداست. شاه و شاپور را کار نداریم. آنکه باید محو شود. به همان دلیلی که پیغمبر بت ها را شکست و نگفت: آثار فرهنگی است. میراث فرهنگی است. امام فرمود: قبر رضاشاه را خراب کنید، گفتند: آقا برای موزه خوب است. گفت: به درد انبار سیب زمینی هم نمی خورد. اسم رضاشاه را از بن بکنید. یکجایی محو طاغوت است، مثل... حتی گران هم باشد باید آتش زد. حضرت موسی قرآن بخوانم. فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّهُ» (طه/97) گوسالهی طلایی که سامری بافته است، «نُحَرِّقَنَّ» حریق، یعنی آتش میزنم. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» (طه/97) یعنی این طلاها را آتش میزنم، خاکسترش را به دریا میریزم. میپاشم. گاهی باید برخورد انقلابی باشد، محو ساختمان... «بَلَغ ما بَلَغ» آتش زدن طلا چون این طلا گوسالهای است که مردم را از خدا دور میکند. یکجاهایی باید محو کرد. یکجا هم باید حفظ کرد. اینها باز... اجمالاً نام نیک انگیزه را زیاد می کند. آدم بفهمد که این کار به اسم او ثبت میشود. خوب، صلح و صفا و رحمت، انگیزه را زیاد میکند. اصولاً به شما بگویم. شما میخواهید ببینید یک جامعه بهشتی است یا جهنّمی است. قرآن دو تا خطکش دارد، میگوید: اگر این دو تا خطکش با این دو تا خطکش متر کنید. خطکش قرآن است. قرآن میگوید: جهنمی ها به هم فحش میدهند. او به او فحش میدهد، او به او فحش میدهد. اگر در یک مزرعه و کارخانه و وزارتخانه و مدرسه و دانشگاه، در یک خیابان شهر و روستا، اگر همه به هم فحش میدهند، اینها معلوم میشود جهنمی هستند. چون قرآن می گوید: جهنمیها این است. قاری: «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَه» (اعراف/38) یعنی هرگروه به گروه دیگری فحش میدهد. او به او فحش میدهد. او به او فحش میدهد. این علامت جهنّمی است. اما اگر دیدی جامعه همه به هم خوشبین هستند. «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26) اگر دیدی جامعه به هم خوشبین است این جامعه بهشتی است. اگر دیدی جامعه به هم فحش میدهند، این جامعه جهنمی است. آرم بهشت «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً» آرم جهنّم «لَعَنَتْ أُخْتَه» این به او فحش میدهد، او به او فحش میدهد. متأسفانه دین فروشی زیاد شده است. مواظب دینتان باشید. مواظب دینمان باشیم. تا چیزی ثابت نشده نگوییم. تا چیزی ثابت نشده نگوییم. تکرار میکنم. تا چیزی ثابت نشده نگوییم. ما الآن همینطور میگوییم: چه کردند، چه کردند، چه کردند، بعد وارسی میکنیم میبینیم، اینطور نیست. یا اینطور که میگویند نیست. ممکن است مثلاً یک سیلی زده میگویند: بردند او را کشتند. بعد تحقیق میکند میبیند نه، کشتن نبوده، یک سیلی بوده است. فلانی برد و خورد. نگاه می کنیم ثابت نشده. شب نیمهی شعبان امسال من یکجایی برای چند هزار نفر سخنرانی میکردم. در یکی از استانها. شب احیا بود دیگر حالا من هم رفته بودم، دو بعد از نصف شب جمعیت خیلی سنگین چند هزار نفری خیلیها هم جوان بودند. من نمیدانم در سخنرانی گفتم که روی کرهی زمین من با احدی شریک نیستم. آقا بعد از جلسه گفتند: آقا ببخشید شما با فلان شرکت نیستی؟ فلان برج، فلان کارخانه، فلان... گفتم: آقا بسم الله الرحمن الرحیم روی کرهی زمین از اول عمرم تا الآن 65 سالم است. از اول عمرم تا حالا روی کرهی زمین با هیچکس شریک نیستم. در هیچ کارخانه و مزرعهای! در هیچ پاساژی، هیچی هیچی هیچی! من چند تا زن دارم که خودم هم نمیدانم. پلیس خانم را گرفته میگوید: چرا از اینطرف میروی؟ میگوید: به شما ربطی نداره. من خانم قرائتی هستم. (خنده حضار) زنگ میزنند میگویند: بگیریدش. حالا من که کسی نیستم، یک خانم گفت: من خانم امام زمان هستم. گفتم: بگیریدش شوهرش بیاید او را نجات بدهد. (خنده حضار) مگر نمیگویید: زن امام زمان است. خوب او را بگیرید. شوهرش... همینطور میگویند. تا چیزی... نمیگویم: کسی نبرده و نخورده است. من از آن طرف حرف نمیزنم. میگویم: تا یقین نکردی، دینتان را از دست ندهید. نگاه کنید. اگر ثابت شد، شد. اگر نشد، نشد. اینکه چون خوشم میآید. باید بگویم آزاد باید گردد! چون بدم میآید، اعدام باید گردد. آقا تو بگو: هیچی نباید گردد. سؤال گردد. جواب گردد. جوابش گوش گردد. بعد ببینیم چه گردد؟ (خنده حضار) چون خوشم میآید آزاد باید گردد. این تعصّب است. چون بدم میآید اعدام باید گردد، این هم تعصّب است. آدم منطقی باید تابع دلیل باشد. بین خودش و خدا! خدایا تو را به حق محمد و آل محمد همهی ما را در همهی گردابهای دینفروشی حفظ بفرما. ایمانی به ما بده که از این گردابها سالم عبور کنیم. اگر آبروی کسی را ریختیم، خدایا توفیق جبران و توبه مرحمت بفرما. آبروی مسلمان از کعبه مهمتر است. امام صادق فرمود: حدیث است. امام صادق فرمود: کعبه عزیز هستی! بعد فرمود: آبروی مؤمن از تو هم عزیزتر است. نیش زدن خیلی مهم است. حتی به زن فاحشه که میگویند: شلاقّش بزنید، حق نداری خاک بر سرت بگویی. خوب به چه دلیل خاک بر سرت گفتی؟ شما مأمور هستی به من شلّاق بزنی. مجرم را شلاّق بزن امام نگو: بد بخت! نکبت! مواظب زبانمان باشیم. همینطور لب را باز میکنیم، تمام اعضا ما هم درد میگیرد جز زبان. تنها عضوی که در طول عمر درد نمیگیرد، زبان است. راحت یک وقت میبینی دو کیلو غیبت کردیم. درد هم نمیگیرد. مواظب این زبان نرم باشید که کارهای مهمی را انجام میدهد. گاهی با یک کلمه، گاهی هم مثلاً الآن دیگر چیزی غیبت می کنیم. استانی، رشتیها، اصفهانی ها، کاشیها، همینطور میگوییم. یک کاشی ترسو است. یک رشتی نمیدانم چه است. یک مازندرانی، یک نمیدانم ترک، یک فارس، یک عرب، یک بازاری کلاهبر داشته است. یک کارمند اداری رشوه گرفته است. دولتیها، آقاجان شما حق نداری بگویی، لااقل بگو: بعضیشان. اگریک نفر گناه کرده، یا چند نفر گناه کردند، شما این گناه را نسبت به کل منطقه و استان و بازار و خیابان بدهی، آنوقت روز قیامت می خواهی چه جواب بدهی؟ خدایا تو را به حق محمد و آل محمد گذشتهی ما را ببخش. ایمانی که وقتگناه بتواند ما را کنترل کند به همهی ما مرحمت بفرما. از همهی شما متشکرم. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه» 1- آیهی 9 سورهی حشر، محبت و دوستی چه کسانی را مطرح میکند؟1) مهاجران در راه خدا 2 ) مجاهدان در راه خدا 3) شهیدان در راه خدا 2- خداوند پیامبر را مأمور کرده است که به چه کسانی درود فرستد؟ 1) اهل نماز 2) اهل زکات 3) اهل جهاد 3- آیه 84 سورهی شعرا به کدام دعای حضرت ابراهیم اشاره دارد؟ 1) سلامت و عافیت 2) طول عمر 3) نام نیک 4- حضرت موسی با گوسالهی طلایی سامری چه برخوردی کرد؟ 1) تبدیل طلا به سرمایه مردم 2) سوزاندن و نابود کردن 3) تقسیم میان فقرا و محرومان 5- قرآن در آیه 38 سورهی اعراف به کدام ویژگی دوزخیان اشاره دارد؟ 1) لعن و نفرین به یکدیگر 2) توجیه کارهای خلاف 3) تکذیب کارهای خلاف
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
یکشنبه 88 آبان 3 ساعت 10:51 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع : منشا علم تجوید
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
جمعه 88 آبان 1 ساعت 10:23 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
اولین معلمان قرائت قرآن اولین معلم قرآن خداون متعال است که قرآن را با همین خصوصیت به پیغمبرش اقراء کرده و فرموده است: «سَِنُقرِئُکَ فَلا تَنْسی» (سوره اعلی آیه 6) ما قرآن را آنطور برتو می خوانیم و از تو پس می گیریم که هرگز فراموش نکنی.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
جمعه 88 آبان 1 ساعت 10:21 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|