با سلام خدمت دوستان عزیزم که از وبلاگ دارالقران بازدید می کنند ونظر می دهند شما لطف دارید وشما دوست خوبی که در خواست جواب سوالات درسهایی از قران کردید ما عمدا متن سخنان آقای قرائتی را را بر روی وبلاگ آوردیم تا اینکه اگر کسی جواب سوالات را می خواهند یا دوست دارند در مسابقه خلاصه نویس شرکت کنند کار را برای آنها راحتر کرده باشیم ودر صورت سوال با این شماره تماس بگیرید 03127532535 یا 09133289435با تشکر به امید موفقیت همه علاقمندان به قرآن .این گل تقدیم همه بازدیدکنندگان وبلاگ دارالقرآن الکریم
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
یکشنبه 88 آذر 1 ساعت 12:6 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع: جایگاه قرآن در آموزش و پرورش تاریخ پخش: 28/08/88 بسم الله الرحمن الرحیم در محضر مبارک جمعی از فرهنگیان هستیم. مدیران، مربیان، مسئولین،موضوع هم گرایش به قرآن است. توجه به قرآن، واقعیت این است که همینطور ما میگوییم قرآن کتاب مقدس، ولی هنوز مزهی قرآن را نچشیدیم. بنده یک طلبهای هستم، کمی با قرآن آشنا شدم، تا الآن که خدمت شما هستم حدود 3000 نکتهی حقوقی در قرآن کشف کردیم. با همکاری بعضی، یعنی یک نفر دکترای حقوق، دانشجوهای حقوق و زیر نظر یکی از اساتید رییس دانشکدهی حقوق، خود بنده هم که الآن 65 سالم است، 15 سالگی طلبه شدم. یعنی 50 سال است من طلبه هستم. یعنی بعد از نیم قرآن آخوندی نفهمیدم که قرآن 3000 نکتهی حقوقی دارد. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی تنها انرژی هستهای نیست که کشف نشده است. تنها در دریا نیست که چاههای حفاری نشده داریم. در خود قرآن میلیونها نکتهی کشف نشده داریم. حالا چون آموزش و پرورش است یک نکته بگویم. اول که قرآن راجع به تحصیل علم چه میگوید. این تحصیلات را قبول دارد یا نه؟ قرآن میگوید: آن علمی ارزش دارد که مفید باشد. بسیاری از چیزهایی که ما میخوانیم علم هست، اما مفید نیست. بگذار آیهاش را بنویسم. خداوند به موسی خطاب کرد که برو شاگردی کن. موضوع: تعلیم و تربیت، اگر خواسته باشم درستش را بنویسم، باید بگویم: تربیت و تعلیم. اما چه کنم که تیتر آموزش و پرورش داریم. تربیت و تعلیم! الآن مشکل دنیا تعلیم نیست. مشکل دنیا تربیت است. وضعی که بعد از انتخابات پیش آمد، آیا بیسوادها بودند یا بیتربیتها!؟ ما مشکل سواد نداریم. میلیون میلیون لیسانس و فوق لیسانس و دکتر و مهندس داریم. بیادبی باعث میشود که این به او نیش میزند. او به این! به سراغ قرآن بیاییم. قرآن فرمود: «وَ لا تَنازَعُوا» (انفال/46) نزاع نکنید. برنامهات را بگو من میخواهم چه کنم. چه کار داری که آن وزیر میخواهد چه کند، آن رییس جمهور میخواهد چه کند. بگو:آقا برنامهی من این است. «لا تَنازَعُوا» به هم نزاع نکنید. بعد میگوید: «فَتَفْشَلُوا» اگر نزاع بکنید هردوی شما سست میشوید. مردم از هردوی شما دست برمیدارند. شل که شدید، «وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» بادی که به پرچم شما میخورد دیگر نمیخورد. یعنی عزّت بینالمللی شما کم میشود. این آیهی قرآن است. «لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» آن بادی که کشتی شما را میبرد. بادی که به پرچم شما میخورد، «تَذْهَبَ ریحُکُمْ» یعنی پنچر میشوید. فشل میشوید. 1- تقدّم تربیت بر تعلیم حالا راجع به تربیت و تعلیم که قران هم میگوید: «وَ یُزَکِّیهِمْ» بعد میگوید: «وَ یُعَلِّمُهُمُ» البته یکجا داریم میگوید که: «وَ یُعَلِّمُهُمُ» بعد میگوید: «وَ یُزَکِّیهِمْ» اما سه جا میفرماید: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم»،«یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم»، «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» حالا یک سؤال: اگر تزکیه جلو است پس چرا یکجا قرآن آموزش را جلو انداخته است؟ آنجا که آموزش جلو است حرف خدا نیست. حرف حضرت ابراهیم است. ابراهیم دعا کرد. گفت: « رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولا» (بقره/129) خدایا بعد از من پیغمبری به مردم بده که به آنها آموزش و پرورش بدهد، آنجا دعا آموزش و پرورشی بود، اما استجابت به عکس بود. خدا گفت: به آنها میدهم. اما نه آنکه تو گفتی. «یُعَلِّمُهُم وَ یُزَکِّیهِمْ»، به آنها میدهم کسی را که «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» یعنی ابراهیم از این طرف دعا کرد، خدا از این طرف مستجاب کرد. 2- ادب شاگرد در برابر معلّم حالا در قرآن میفرماید که: هر علمی ارزش ندارد. خدا به موسی گفت: دنبال خضر برو، چیزی یاد بگیر. موسی خضر را پیدا کرد، فرمود: «هَل»، «هَل» یعنی چه؟ «هَلْ أَتَّبِعُ» تبعیت کنم«هَلْ أَتَّبِعُکَ» آیا من پیروی بکنم، «عَلى» به شرط اینکه من میخواهم دنبالت راه بیافتم. «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ» به شرطی که «تُعَلِّمَنِ» به من چیز یاد بدهی. چه چیز یاد بدهی؟ «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/66) در این آیه چند تا نکته بگویم. این «هَل» یعنی با اجازه. این خودش درس است. یعنی شاگرد نسبت به استاد باید کارهایش رابا اجازه، «هَلْ» اصلاً استاد که سر کلاس میآید، برپا! کجا، قرآن میگوید: برپا. قرآن میگوید: وقتی یک استاد آمد «َانْشُزُوا»، «انْشُزُوا» یعنی برپا. چه کسی است که من برپا، میگوید: «یَرْفَعِ اللَّه» رفعت، بالا میبرد. « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا» خداوند افراد مؤمن را بالا میبرد، «وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم» (مجادله/11) کسانی که اهل علم هستند، «أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات» برپا، چه خبر است؟ «آمنوا» آمد. برپا! چه خبر است. «أُوتُوا الْعِلْم» آمد. یعنی اگر مؤمنی یا عالمی وارد شد، «اُنشُزوا» برپا. آیهی برپا است. «اُنشُزوا»، «هَل» آیا، با اجازه، «أَتَّبِعُک» یعنی تبعیت کنم. یعنی میخواهم یک چیزی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. بعضی چیزها علم هست، اما قابل پیروی نیست. قابل پیروی نیست. مثل چه؟ مثل کوه هیمالیا چند متر است؟ خوب، حالا میخواهی بالا بروی؟ در قطب شمالی شش ماه شب است، شش ماه روز، نماز چگونه است؟ مادرت رفته یا پدرت که حالا تو سؤال میکنی؟ برای چه این سؤال را میکنی؟ تو که نمیخواهی بروی. میگوید: چیزی را یاد بگیرید که قابل پیروی باشد. 3- توجه به نیازهای فردی و اجتماعی در برنامهریزی آموزشی زمانی حوزه و دانشگاهها، آموزش و پرورش ما در خط قرآن است که هرچه میخواند و به درس بچهها درس داد، چهار تا شرط داشته باشد. وگرنه استاد و شاگرد، آیت الله و طلبه، هر دو روز قیامت باید جواب بدهند. شوخی هم با کسی نداریم. یا باید واجب باشد، یا مستحب، یا نیاز فردی را حل کنند، یا نیاز جامعه را، بسیاری از چیزهایی که ما یاد میگیریم، نه واجب است، نه مستحب، نه به درد فرد می خورد. نه به درد جامعه، بوعلی سینا کجا متولد شد؟ نه واجب است، نه مستحب، نه نیاز فرد است، نه نیاز جامعه. بوعلی سینا چه کرد که... شیخ مفید خواهر و برادر هم داشت یا نه؟ نه واجب است، نه مستحب. پدر حضرت امام شغلش چه بوده است؟ نه واجب است، نه مستحب است. نه نیاز فرد است. نه نیاز جامعه است. امام چه کرد که توانست ایران را از شر طاغوت نجات بدهد. آنچه میخوانیم و آنچه میگوییم باید باشد. در کتابهای عربی مینویسند «العصفور طار» گنجشک پرید. این چه عربی است یاد ما میدهید؟ در دانشگاه متون دارند عربی شعرهای «امرؤ القیس» را بلغور میکنند. آنوقت فارغ التحصیل دانشگاه ما قرآن بلد نیست. خوب تو که میخواهی بگویی: گنجشک پرید یک آیه را بخوان. بگو: «وَ الْعَصْرِ» (عصر/1) یعنی قسم به زمان، «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» (عصر/2) چرا میگویی: گنجشک پرید؟ یعنی از اول یک دستهایی در کار بوده که نسل ما از قرآن جدا شود. «هَل» آیا، «هَلْ أَتَّبِعُک» یعنی موسی به خضر گفت: میخواهم یک چیزی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. نه معلومات من اضافه شود. آخر یک وقت شما میگویی: آقای قرائتی کراوات گران شده است. خوب گران شده! مگر من کراواتی هستم؟ بسیاری از چیزهایی که گفته میشود، این اصلاً به درد آنجا میخورد. اصلاً ترجمهاش در ایران غلط است. یک کسی گوشش درد گرفت، گفت: برو بکش. گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد میکرد، کشیدم. اصلاً بعضی علوم ما ترجمههایی هست که حساب نکرده این به درد آنجا میخورد. خیلی جاها به درد نمیخورد. «هَلْ أَتَّبِعُک» میخواهم پیروی کنم. «َعَلى أَنْ تُعَلِّمَن» یعنی پیروی من بیخود نیست. به شرط اینکه «تُعَلِّمَن» به من آموزش بدهد، «مِمَّا» یعنی از چیزها یعنی باید ادب طوری باشد که به استاد بگویی گوشهای از علمت را به ما بده. وگرنه من که قابل نیستم که همهی علوم شما را «مِمَّا» یعنی بعضی «مِمَّا عُلِّمْت» بعد نمیگوید: «عَلَّمْت» میگوید: «عُلِّمْت» یعنی ای استاد! خدا به تو یاد داده است. «عُلِّمْت» یعنی خودت هم آموزش دیدهای. یعنی ببین به استاد چه میگوید؟ میگوید: استاد پُز ندهی! آن هم که دادی... 4- سرچشمه علم، نزد خداست شما یکوقت میگویی: آقای قرائتی از علمت به من بده. یکوقت میگویی: آقای قرائتی حالا که خدا یک حدیث یاد تو داده است، میگویی: خدا یاد تو داده است. یعنی برای خودت نیست. «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّه» یعنی برای خودت نیست، خدا به تو داده است. «رَزَقَکُمُ اللَّه»، «مال الله»، «آتاکم الله» خداست. خداست. نگو: باران بارید. کمونیستها میگویند: باران بارید. بگو: خدا باران آورد. نگو: گیاه رویید. کمونیستها میگویند: گیاه رویید. بگو: خدا رویاند. «انزلنا» یعنی ما آن باران را فرستادیم. «أَنْبَتْنا» ما نبات را رویاندیم. بابا نان داد نگو. خدا نان داد. بابا واسطه بود. یعنی توحید از روز اول باید تزریق شود. ما الآن گرمک بیمزه تولید میکنیم بعد از بیرون ستاد ارتقا درست میکنیم. چطور ستاد ارتقا فیزیک و شیمی نداریم. معلوم میشود دین را خراب کردیم، حالا میبینیم گرمک بیمزه است میگوییم: ستاد ارتقا، از بیرون شکر قاطی آن میکنیم. ستاد ارتقا یعنی کتابهای ما مفید نیست. ما میخواهیم از بیرون شکر قاطی آن کنیم. سؤال: چطور هیچ کتابی ستاد ارتقا ندارد، کتاب دینی دارد؟ باقی کتابها هم دارد؟ هان! سؤال من این است. چطور علوم دیگر ستاد ارتقا ندارد. به خدا و پیغمبر که رسید باید ستاد ارتقا داشته باشد. این پیداست مشورت هم نمیشود. مشورت هم نمیشود. باران بارید، کمونیست هم همین را میگوید. خدا باران فرستاد. گیاه رویید. لباسی که خانمها سر کلاس دارید باید رنگش روشن باشد. چادر سیاه برای خیابان خوب است. مانتو سیاه برای خیابان خوب است. این دختر من سر کلاس آمده، چون در تلویزیون پخش میشود میگویم. مدرسهای که مردی نیست، پسری نیست. نامحرمی نیست. خوب به چه دلیل این دختر بچهها به سیاه نگاه کنند؟ شما تختهها را هم سبز کردید. رنگ شاد! قرآن بخوانم. «ٌلَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ» (بقره/69) یعنی رنگ باید شادیآور باشد. رنگ باید شادی آور باشد. شما الآن قبای مرا ببین. شاد است، حالا یک بار قبای سیاه بپوشم. حالا یکوقت عاشوراست، محرم است. در خیابان طوری نیست. لازم هم هست. اما اجازه میدهی. یک درس! درسی را میخواهم که «اتبع» پیروی کنم نه اینکه فقط کلهام باد کند. میخواهم علومی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. پیروی من براساس آموزش است. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» میخواهم عقب تو بیایم به شرطی که به من یاد بدهی. «مما» یعنی بخشی از علومت را به من یاد بده. تازه علومت هم از خودت نیست. «عُلِّمْت» یعنی به خودت هم این علوم داده شده است. یعنی از خدا است. خدا را فراموش نکنیم. 5- رشد و کمال، اثر علم واقعی «رُشْداً» میخواهم در علم رشد باشد. الآن در علم ما رشد است. اگر رشد در آن است، علامت رشد این است. بگذار از خودم حرف نزنم. امیرالمؤمنین میفرماید: «ثمرة العلم العبودیه» ثمرهی علم بندگی خدا است. یعنی چه؟ یعنی باید دبیرستانیها حضورشان در نماز جماعت بیش از راهنماییها باشد. دبیرستانیها باید ادبشان به استاد بیش از راهنماییها باشد. باید حضور دانشجوها در مسجد بیش از دبیرستانیها باشد. باید دبیرها در مدرسه حضورشان در نماز جماعت بیش از بچهها باشد. ما که علی را قبول داریم. امیرالمؤمنین است. این حدیث را لااقل میتوانیم دو تا کلمه حفظ کنیم. «ثمرة العلم العبودیه» یعنی اگر بچه هرچه باسواد شد، بندگیاش نسبت به پدر و مادرش، استادش، استاد دانشگاه، دانشجو میآید از کنار استاد میگذرد، سلام نمیکند. میگوییم: آقا، این مگر استاد تو نبود؟ میگوید: این ترم با او درس ندارم. دیگر بالاترین درجهی ورشکستگی است که چون با او درس ندارم، این ترم با او درس ندارم سلامش نمیکنم. «ثمرة العلم العبودیه» خوب پس ببینید اینکه میگویند: قرآن شفا است، این است. حالا، کنگرهای بین المللی برای خلوت کردن زندانها بود. ریاست محترم قوهی قضاییه از کشورهای دیگر هم آمده بودند، ما رفتیم آنجا سخنرانی کنیم. گفتیم: کنگره نمیخواهد. قرآن زندانها را خلوت کرده است. اجازه بده من با قرآن در زندان بروم، بسیاری از اینها را آزاد میکنیم. طبق آیه! بنده وارد زندان میشوم. آقا ببینم چرا شما زندان هستی؟ والله ما عصبانی شدیم. متأسفانه یک چاقو برداشتیم، به هر حال چاقو کشیدیم. خوب حالا چاقوکش باید زندان برود؟ قرآن چه میگوید؟ میگوید: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَة» (شوری/40) همان جایی که چاقو کشیده چاقو بکش. یا او را عفو کن. چرا زندانیاش کنی. آنوقت من که بیرون از زندان هستم مالیات بدهم، مالیات مرا بگیرند خرج چاقوکش کنند. یعنی چاقو نکش خرج چاقو کش را باید بدهد. «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَة» برو بیرون! آقا شما چرا زندان هستی؟ والله راننده بودیم. خواب آلود بودیم. اشتباه کردیم. به یک نفر زدیم. قرآن میگوید: عمدی که نبوده است. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأ» (نساء/92) عربیهایی که میخوانم قرآن است. شما معنا کنید. کسی که مؤمنی را اشتباهی کشت، باید دیه بدهد. چرا باید زندان برود؟دارد یکجا بدهد، ندارد «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ» (بقره/280) قسطی بدهد. تو هم برو بیرون. شما چرا زندان هستی؟ والله چک من برگشته است. قرآن میگوید: اگر کسی بدهکار است باید زندان برود؟ «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ» آیهی قرآن است. یعنی صبر کن تا پولدار شود. آقا برد، خورد. از او ضامن میگرفتی. رهن میگرفتی. «فَرِهانٌ» آیهی قرآن است. هرچه عربی میخوانم قرآن است. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَة» (بقره/283) یعنی رهن را قبض کن. یعنی از اول رهن بگیر، که اگر برد و خورد، سند خانهاش به اسم شما باشد. ما نیامدیم قرآن را به صورت مکتب دربیاوریم. ای کاش فقط تلاوت و تجوید بود. نگران هستم که بعضی جاها سر و کلهاش پیدا شد که من با مقدار توانی که داشتم با آنها مقابله کردم. دیدم قرآن به سمت لات بازی رفته است. لاتها میگویند: با یک نفس دو کیلو آب غوره سر میکشم. او میگوید: با یک نفس یک آیة الکرسی میخوانم. کدام دستور به ما گفتند: آیة الکرسی را با یک نفس بخوانید. تو با لاتها چه فرقی میکنی؟ آن لات میگوید: سه کیلو آب غوره را با یک نفس سر میکشم. او هم میگوید: من آیة الکرسی را با یک نفس میخوانم. قرآن لاتبازی شده است. یک جا رفتم دیدم قرآن را با اشاره یاد میدهند. چنین میکرد. (با بیان حرکت) گفتم: این رقصها چیست؟ ببینید آدم وقتی از قرآن و اهل بیت جدا شد، به بدبختی میافتد. کدام ائمهی ما گفتند: قرآن را این رقمی درس بده؟ 6- تعالیم قرآن، محور زندگی و بندگی اخلاق درس میدهد، بله فلان عارف در خانهاش قبری بود. در قبر میخوابید. یاد خدا باشد! زنها هم گریه میکردند. این عارف برای خودش کرد. سلیقهی خودش بود. این قرآن آیهای نداریم که در خانهتان قبر باشد. 2- هیچ حدیثی هم نداریم که در خانهتان قبر باشد. 3- هیچ کدام از چهارده معصوم در خانهشان قبر نبوده است. 4- هیچ کدام از مراجع تقلید هم در خانهشان قبر نیست. یک کسی عاشق یک کسی میشود برمیدارد این معشوق را مطرح میکند. شما حق نداری. «کتاب الله و عترتی» امام رضا فرمود: حتی من که عترت هستم و اهل بیت هستم، اول از امام رضا دیدم، بعد دیدم که یک امام دیگر هم فرموده، به نظرم امام باقر بود. من تا به حال از دو امام دیدم که فرمود: شما حتی حرفهایی را هم که من میزنم از ما بپرسید: این حرفی که تو میزنی و این حدیثی که میگویی از کجای قرآن در آوردی؟ اگر ضد قرآن بود، حدیث ما را «فاضربوه علی الجدار» به دیوار بزن. نمیگوید: به زمین بزن. چون زمین ممکن است شُل باشد. شن باشد. میگوید: به دیوار بزن که سفت باشد. نمیگوید: «فاترکوه» رها کن. میگوید: «فاضربوه» بزن. یعنی آن را داغان کن. یعنی امام صادق به ما فرمود: اگر حدیثی ضد قرآن بود آن را داغان کن. ما همینطور هرکس هر سلیقهای دارد، سلیقهی خودش را در دین میچپاند. به همین خاطر گفتند: تقلید لازم است. مرجعیت لازم است. و بچهها باید دستشان را در دست مجتهد بگذارند. به سه شرط! فقیه عادل، بیهوس، عدالت و بیهوس. چون اگر عدالت نباشد به دیکتاتوری کشیده میشود. هوس باشد یک شاه معمّم میشود. و لذا گفته: مجتهدی عادل است که «مخالفا لهواه» قرآن از یک عده تعریف میکند، میگوید: آنها « یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه» (بقره/121) این حق تلاوت چیست؟ حدیثی برایتان میخوانم. 7- حق تلاوت قرآن، در کلام امام صادق(علیهالسلام) امام صادق فرمود: حق تلاوت هشت مورد است. 1- ترتیل، یعنی خیلی شمرده بخوانید. 2- تفّقه، بفهمید. 3- وقتی فهمیدید، عمل کنید. 4- به وعدههای قرآن دلگرم شوید. 5- از وعیدهای قرآن راجع به دوزخ و مسئولیت بترسید. چند تا شد؟ 6- از داستانهای آن عبرت بگیرید. از داستانهای آن عبرت بگیرید. اصلاً داستانهای قرآن برای عبرت است. من یکبار دیگر هم این را گفتم. وقتی میگوید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ» (قریش/1) «إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» (قریش/2) یعنی قوم قریش تابستان و زمستان میرفتند یعنی چه؟ یعنی ما هم یک مرتبه سه ماه تعطیل نکنیم. بلند شویم این طرف و آن طرف برویم. حوزههای علمیه میتوانند از بندرعباس، تویسرکان بیاییم. از خوزستان به ملایر بروند. از تهران به دماوند بروند. ما میتوانیم «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» را عمل کنیم، سه ماه تعطیلی نداشته باشیم. البته این را همه ساکت هستید. چون دوست دارید سه ماه تعطیل باشید. (خنده حضار) قرآن وقتی میگوید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ» نمیخواهد قصه بگوید. وگرنه واقعاً به من چه... ما بنشینیم گوشت کیلویی چند هزار تومان بخوریم، هزار و چهارصد سال پیش قوم قریش چلّهی زمستان و تابستان این طرف و آن طرف میرفتند. خوب پیش پدرشان، به من چه! به من چه؟ میگوید: از داستانها عبرت بگیرید. از داستانها عبرت بگیرید. قصه برایتان بگویم. شخصی آمد به موسی گفت: فرعون شورای نظامی تشکیل داده، دادگاه صحرایی، تو را بگیرند میکشند. «وَ جاءَ» یعنی چه؟ «رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ» از دورترین نقطهی شهر یک کسی بدو آمد، «یَسْعى» (قصص/20) میدوید، گفت: بدو بدو فرار کن. شورای نظامی، اعدام انقلابی! «فَخَرَج» موسی هم فرار کرد. «مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ» (قصص/21) رفت و وارد مَدیَن شد. تا وارد مدین شد، یک منطقهی دیگر دید یک جمعیتی کنار چاه بزغالهها و میشها و گوسفندها را آب میدهند، ولی دو تا خانم هم کنار ایستادند. جمعیت را دید. خانمها را هم دید. این موسی تحت تعقیب نزد خانمها رفت. گفت: خانمها! سلام علیکم ببخشید چرا شما کنار ایستادید؟ یعنی چه؟ یعنی حتی وقتی هم فرار میکنیم دنبال مظلومها باش. این خانم مظلوم بود. گفتند: والله ما پدر پیری داریم، حضرت شعیب، پیر است نمیتواند چوپانی کند. ما بزغالهها را چوپانی میکنیم. الآن بزغالهها تشنه شدند، ما لب چاه میآییم تنهی ما به تن مردها میخورد، کنار میایستیم، «لا نَسْقی» (قصص/23) عربیهایی که میخوانم قرآن است. «حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ» (قصص/23) آنها بروند ما... موسی گفت: بده من آب بدهم. بزغالهها را گرفت و رفت. زودتر آب داد. دخترهای شعیب وارد شدند، پدرشان گفت: زود آمدید. گفت: والله یک جوانی بدو آمد. گفت: چرا کنار ایستادید؟ گفتیم: برای اینکه تنهی ما به تن مردها نخورد، بزغالهها را گرفت آب داد، زودتر آمدیم. گفت: برو بگو بیاید. آمد و گفت: چه شده؟ گفت: « فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَص» (قصص/25) ماجرایش را گفت. که من موسی هستم و تحت تعقیب هستم، فرعون شورای نظامی تشکیل داده برای این که مرا بگیرند، اعدام انقلابی صحرایی! گفت: «نجََوْت» خدا تو را خوب جایی فرستاده است. بیا خانه ما. یکی از این دخترها گفت: آقاجان! این را بگیریم اجیر ما باشد. « یَأَبَتِ اسْتَْجِرْه» (قصص/26) پدر جان این را اجیر کنیم. تو که پیر هستی نمیتوانی چوپانی کنی. ما هم که دختر هستیم به درد چوپانی نمیخوریم. این جوان است. هم قوی است هم امین. «إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین» (قصص/26) 8- معیار انتخاب مسئولان بر اساس قرآن کریم این قصه است ولی امروز به درد شورای اسلامی میخورد. امروز در مجلس شورای اسلامی بحث است که چه کسی به درد وزارت میخورد، چه کسی به درد وزارت نمی خورد. قرآن میگوید: «إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین» هم باید قوی باشد، هم باید امین باشد. قوی باشد، یعنی زیر کار له نشود. امین باشد خط بازی سیاست بازی، باند بازی نکند. این قصه است ولی از قصه باید درس بگیریم. بعد گفت که: «إِنىِّ أُرِید» (قصص/27) دیگر شما فرهنگی هستید. «إِنىِّ» یعنی به درستی که من «أُرِید» یعنی من اراده کردم. «أَنْ أُنکِحَکَ» به نکاح دربیاید. «إِحْدَى ابْنَتى هَتَینِْ» (قصص/27) یکی از این دخترهای مرا بگیر. بیا داماد خودم شو. این یعنی چه؟ یعنی اگر داماد خوب گیرت آمد تو خواستگاری کن. اگر دامادی مثل موسی بود طوری نیست که پیشنهاد بدهید. بعضی از مشکلات خانواده این است که میگوید: دختر اول نرفته دختر دوم در ترافیک گیر کرده است. باباحالا بلکه دختر اول نخواست ازدواج کند. من چه خاکی بر سرم کنم؟ پدر بچهاش را صدا زد گفت: بلند شو. آفتاب زد. بلند شو نماز بخوان. گفت: شاید خورشید دلش خواست زود بزند. به من چه؟ من میخواهم بخوابم. میگوید: یکی از این دخترها دلیل ندارد که حالا حتماً دختر اول برود. حتماً پسر اول برود بعد پسر دوم. ممکن است پسر دوم عجله دارد. بعضی چیزها باید دید نیاز چیست؟ یکی کسی که آب میخواهد... آقا صبر کن به نوبت. به نوبت نیست او تشنهتر است. صف دستشویی هم نوبتی نیست. ممکن است کسی نیازش ... اصلاً بعضی جاها نوبت غلط است. ازدواج یک مسئلهی نیاز است. گرسنگی نیاز است. گفت: خوب پول که ندارم. من خودم یک جوان فراری هستم. میگوید: لازم نیست داماد پول داشته باشد. تو هشت سال برای من چوپانی کن. بعد گفت: میخواهی هم ده سال. « أَیَّمَا الْأَجَلَینِْ» (قصص/28) یعنی هردو. یا هشت سال یا ده سال. «فَلَا عُدْوَان» بعد گفت که: « وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» (قصص/27) نمیخواهم تو به مشقّت بیافتی. یعنی هرطور آسان است. تالار بگیری، یا نگیری. مهر چقدر باشد. هر طور که « وَ مَا أُرِیدُ» اینکه میخوانم آیهی قرآن است. «وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» قصه است. منتهی از قصهها باید عبرت گرفت. این مراسم بله برون در قرآن است. «وَ مَا أُرِیدُ» یعنی من اراده ندارم «أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» تو به مشقّت بیافتی. «سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِینَ» (قصص/27) خواهی دید که من آدم صالحی هستم. یعنی گیر نمیدهم. پس یکی از نمونههای صالح این است که پدرزن به داماد گیر نمیدهد. شما در نماز میگویی: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» در قرآن هم میگوید: «سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِینَ» شعیب به دامادش گفت: انشاءالله خواهی دید من صالح هستم. یعنی گیر نمیدهم. پس همهی ما در نماز میگوییم: السلام علینا و علی هر پدر زنی که گیر به داماد ندهد. قرآن برای این نازل شده است. اینکه میگوید: قصههای قرآن، در قصهها حرف است. هر کلمهاش یک نکته دارد. مزهی قرآن را نچشیدیم. نچشیدند. نچشیدیم. و نه ما به نسل نو نچشاندیم. یکبار دیگر. نچشیدند. نچشیدیم. و نه ما قرآن را به نسل نو چشاندیم. یک چیزهایی گفتیم که... نگفتیم: امام جواد چه کسی بود. سنش، مرقدش، مثل اینکه آدم میگوید: ابوعلی سینا 72 کیلو، پیراهنش آبی است. قبرش همدان است. خوب اینکه بوعلی سینا نشد. نچشاندیم. حالا به امید روزی که آموزش و پرورش ما از خواب بیدار شود. دانشگاه و حوزهی ما هم از خواب بیدار شود. به این آیه عمل کنند. چند تا آیه است همهی مردم ایران به آن عمل میکنند. همهی مردم دنیا به این... من حساب کردم آیهای که همهی مردم دنیا به آن عمل میکنند این آیه است.«کلوا» بخورید. تنها آیهای است که همه به آن عمل میکنند. به بعضی آیهها عمل نشده مثل این آیه، به این آیه عمل نشده است. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة» (مریم/12) وزیر محترم آموزش و پرورش یک روز مرا دعوت کرد گفتند: تحول بنیادی! رفتیم آنجا دیدیم از این آقایان تحصیل کردهها، دکترها، هرکسی یک چیزی میگوید. گفتم: آقا جان! بنده که دیگر نمیآیم. تا حالا چهل بار هم مرا دعوت کردند، با کم و زیادش نرفتم. گفتم: آقا بگو: میخواهی چه کار کنی من آیهاش را برایت بنویسم. چرا گیج هستی؟ چرا گیج هستید؟ میخواهید چه کنید؟ هر مشکل فرهنگی داری بگو: من آیهاش را مینویسم. ما اسلام را کنار گذاشتیم، ببینیم روانشناسی، جامعه... پوچ هم در رفتیم. عرض کردم نتیجهی سی سال بعد از انقلاب این است که شما بگویید: دبیرستانیها ادبشان بیشتر است یا راهنماییها؟ راهنماییها ادبشان بیشتر است به پدر و مادر، به استاد دانشگاه، رابطهشان باخدا بیشتر است یا... اینطور نیست. یک تحول بنیادی وقتی درمیآید که همهی همتمان را بگذاریم به این آیه عمل کنیم. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة» دو بار هم این آیه تکرار شده است. یعنی قرآن را جدی بگیرید. نه مراسم، ما الآن قرآن مراسم است. روی کیف عروس مراسم است. روی کیف عروس یعنی عروس خانم ببین بخوان این آیه را با هم طبق آیه عمل کنیم. بالای سر مسافر مراسم است. «بک یا الله» مراسم است. قسم به قرآن مراسم است. استخاره مراسم است. ما الآن برخوردمان با قرآن برخورد مکتبی نیست. باید کلمه به کلمه معذرت میخوام. باید حرف به حرف قرآن نکتههایش استخراج شود، بنده از این آیهی یکی از این دخترهایم را میخواهم به تو بدهم، اگر پول نداری برای من چوپانی کن. یا هشت سال یا ده سال،نمیخواهم به تو سخت بگذرد، من 56 نکته از این آیه بیرون کشیدم. مزهی قرآن را نچشیدیم. خدایا یک انقلاب قرآنی، نه به اسم نهضت قرآن آموزی، این خوب است. حفظ خوب است. نمیدانم تلاوت خوب است. آموزش خوب است ولی اینها عبورگاه است توقفگاه نیست. به سوی اینکه مزهی قرآن را بچشیم و بچشانیم. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه» 1- بر اساس آیات قرآنی، اولین وظیفه پیامبران در برابر مردم چیست؟1) تزکیه و تربیت آنان 2 ) تعلیم و آموزش آنان 3) تنبیه و توبیخ خطاکاران 2- آیه 11 سوره مجادله فرمانِ برپا در برابر چه کسانی را مطرح میکند؟ 1) مؤمنان 2) معلّمان 3) هر دو مورد 3- بر اساس کلام حضرت علی(علیهالسلام)، ثمرهی علم چیست؟ 1) توسعه و پیشرفت 2) بندگی و عبودیت 3) رفاه و ثروت 4- شرایط مرجعیت دینی فقیهان چیست؟ 1) تقواو عدالت 2) مخالفت با هوای نفس 3) هر دو مورد 5- بر اساس آیه 26 سورهی قصص، ملاک مسئولیتپذیری چیست؟ 1) قدرت و امانت 2) ایمان و عبادت 3) قدرت و صداقت
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 88 آبان 30 ساعت 10:48 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
قرآن کتاب هدایت و سعادت بشری و منبع شایستهای برای درک مفاهیم و مسایل ازدواج است. بر خلاف دیگر کتابهای مقدس که رهبانیت و تجرد را مقدس میشمارند یا آزادی و بیبند و باری در اخلاق جنسی را پیشنهاد میکنند، قرآن راه میانه را برگزیده است. خداوند متعال میفرماید:
بر اساس همان قاعده کلی ـ وابستگی دیدگاه هر دین و ملتی درباره ازدواج به دیدگاه آن دربارهی زن ـ هرگاه در جامعهای زن جایگاه حقیقی خود را به دست آورده، ازدواج نیز از اهمیت فراوانی برخوردار شده است. بر عکس، هرگاه در جامعهای، انسانیتی برای زن فرض نشود و تنها مانند کالای قابل خرید و فروش بدان بنگرند، میتوان حدس زد که جایگاه ازدواج در آن جامعه چگونه خواهد بود. نمونه آن را در گفتارهای پیشین دیدیم. بنابراین، در آغاز بحث، دیدگاه قرآن و اسلام را نسبت به زن بررسی میکنیم. ?ـ خداوند هیچ گاه در قرآن میان زن و مرد، تفاوت نگذاشته و تنها به مردان خطاب نکرده است، بلکه با جملهی یا ایها الناس با آدمی سخن گفته است. هم چنین اگر در دایره محدودتر، به مؤمنان ندا داده است که: یا ایهاالذین آمنوا باز منظور، زن و مرد مؤمن بوده است نه تنها مرد، البته تاریخ نشان داده است که گاهی این زنان بودهاند که زودتر از مردان به این ندای الهی، پاسخ مثبت دادهاند. برای نمونه، حضرت خدیجه نخستین زن مسلمان تاریخ است. ?ـ سخن در این است که: مرد و زن از یک مبدأ آفریده شدهاند یا از دو مبدأ گوناگون؟ آیا زن به تبع مرد ـ و نه به دلیل اصل وجودیاش ـ آفریده شده است؟ قرآن به این پرسش چنین پاسخ میدهد:
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 88 آبان 26 ساعت 9:35 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
دیدگاه روایات
قال الباقر علیه السلام : ما احب ان لی الدنیا و ما فیها و انی بت لیله و لیست لی بزوجه حضرت باقر علیه السلام فرمود : دوست نمی دارم اگر دنیا و آنچه در آنست از من باشد و من شبی را بدون همسر بگذرانم . ------------------- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مرد مسلمان استفاده ای بعد از اسلام که برتر باشد نبرده است غیر از داشتن زن مسلمانی که وقتی نگاهش می کند شاد شود و آن زن اوامرش را مطیع باشد و در زمان غیبت همیرش مال شوهرش راخودش حفظ کند .
----------------- پیامبر اکرم ( ص) هر کسی ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده است پس از خداوند در نصف دیگر دسنتان بترسید . ----------------- حضرت امام صادق علیه السلام : هرکسی ازدواج را به خاطر مخارج خانواده ترک کند به خدا گمان بد برده است . ----------------- پیامبر اکرم (ص) هر که دوست دارد خدا را پاک و پاکیزه ملاقات کند در حالی که زن دارد خدا را ملاقات کند .( زن - مرد را از آلودگی های گناه حفظ می کند ) ----------------- نبی اکرم (ص) هر که توانمند مادی باشد و ازدواج نکند از من نیست . ----------------- حضرت محمد (ص) پست ترین مردگان شما کسانی هستند که ازدواج نکردند . ----------------- هیچ بنایی در اسلام .. نزد خدا محبوب تر از بنای ازدواج بنا نشد . ----------------- پیامبر اکرم (ص) زنها از شوهر نمودن خودداری نکنند و خود را معطل نگذارند . ---------------- زنی به محضر حضرت امام صادق (ع) آمد و عرض کرد : من زنی هستم خود دار . فرمودند : منظورت چسیت ؟ گفت : ازدواج نمی کنم . حضرت فرمودند چرا ؟ گفت : به امید ثواب هستم . حضرت فرمودند : دست بردار . اگر این کار خوب بود حضرت فاطمه علیها اسلام به آن سزاوار تر بود . هیچ کس در فضیلت از فاطمه علیها اسلام سبقت نمی گیرد . --------------- حضرت نبی اکرم (ص) نزذ خدا خواب انسان متاهل افضل است از روزه دار شب زنده داغری که ازدواج نکرده است . --------------- جوان هایتان را زن بدهید به درستی که خداوند اخلاقشان را نیکو می کند و روزی هایشان را فراوان می کند و بر مروتشان می افزاید
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 88 آبان 26 ساعت 9:31 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع: بصیرت در دین
تاریخ پخش: 21/08/88 بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی بحثی که در این جلسه میخواهم برای شما بگویم، بحث بصیرت و اغفال است. میگویند: فلانی را اغفال کردند، یعنی گول خورد. آدم چطور گول میخورد؟ موضوع بحث: بصیرت یا اغفال. این موضوع بحث است.
بصر غیر از بصیرت است. بصر چشم است. قوهی باصره. جمعش ابصار است. بصیرت جمعش بصائر است. بصیرت یعنی حکمت. چون گاهی آدم نگاه میکند ولی باز هم نمیبیند. «یَنْظُرُونَ إِلَیْک» (اعراف/198) نگاه میکنند اما نمیبینند. شما در فارسی میگویی: والله من دیدم، ولی به او بر نخوردم. دیدم ولی به آن بر نخوردم یعنی دیدم، اما این دید من عمیق نبود. حالا، «َتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْک» (اعراف/198) «یَنْظُرُونَ إِلَیْک» یعنی پیغمبر اینها به تو نگاه میکنند، «وَ هُمْ لا یُبْصِرُون» (اعراف/198) نگاه میکنند ولی نمیبینند. مثل آدمی که کتاب میخواند ولی نمیفهمد. خدا آیتالله فاضل لنکرانی را رحمت کند. یکی از شاگردهایش میگفت: حضرت آقا من سه سال سر درس شما بودم. اما شما حق استادی به گردن من نداری. آقا گفت چطور؟ گفت: برای اینکه درس شما را نمیفهمیدم. من شاگرد تو بودم، اما چون درست را نمیفهمیدم، حق استادی گردن من نداری. 1- بهرهگیری از کتاب آسمانی برای اهل بصیرت قرآن میفرماید: «لِأُولِی الْأَبْصار» (آل عمران/13) کسانی که بصیرت دارند چیزی گیرشان میآید. در علم و حکمت، «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ » حکمت همان بصیرت است. گاهی وقتها آدم خیلی هم با سواد است. اما باز بصیرت ندارد. یعنی آنچه را که باید بفهمد، نمیفهمد. یک کسی در کاشان ما بود هیچ سوادی هم نداشت. آن روزی که همهی مردم با بنیصدر، خیلیها خوب بودند. میگفت: بنیصدر آدم نیست. میگفتیم: تو سیاست نمیفهمی. تو سواد خواندن نداری. یک پیرمرد بیسواد بیسواد بیسواد. تو از کجا میدانی؟ گفت: وقتی امام حکم ریاست جمهوری را به بنی صدر داد، بنیصدر یک دستی گرفت. خیلی آدم بیادب متکبّری است. بابا امام خمینی است. دو دستی بگیر. دست آقا را ببوس. آموزشی هم نیست. هرکسی باید خودش بفهمد. یعنی اینطور هم نیست که اگر کسی نفهمد با زور نمیشود به او فهماند. میگویند: یک نفر نخست وزیر یک کشوری بود. برادرش در منطقهی دور دستی گفت: من هم میخواهم بیایم پایتخت تا برادرم را که نخست وزیر شده است ببینم. او گفت: نه! صبر کن هرچه میخواهی، پول، برنج، روغن،هرچه میخواهی برایت میآورم. تو پایتخت نیا. گفت: اِ! تو پایتخت رفتی خوب من هم میخواهم بیایم. بالاخره آمد و پهلوی نخست وزیر برادرش رفت. در یک ملاقاتی که شاه هم بود، شاه یک سیب به برادر نخست وزیر داد. این هم طبق سنت خودشان سیب را کلوچ کلوچ با پوست و دُم آن خورد. این نخست وزیر خیلی خجالت کشید و گفت: گفتم: نیا! آبروی ما هم رفت. گفت: مگر حالا چه شده است؟ گفت: شاه که سیب میدهد، آدم میگیرد و احترام میکند. آنوقت تو روبروی شاه با پوست و دُم خوردی؟ گفت: باید چه کنم؟ گفت: هیچ! شاه هر چیزی به شما میدهد میگیری و احترام میکنی. گفت: خیلی خوب! در یک جلسهی دیگر شاه یک قاشق عسل به ایشان داد. مرتبه عسل را گرفت بو کرد، گذاشت روی پیشانی و در کیسهاش ریخت. (خنده حضار) یعنی آن کسی که نمیفهمد، نمیشود کاری کرد. هر کاری بکنی یک چیز آن درگیر است، چون چاهش آب ندارد. وقتی چاهش آب ندارد با سطل هم نمیشود در آن آب ریخت. یک کسی باید بفهمد. افرادی میفهمند ولو سواد ندارند، افرادی هم نمیفهمند ولو مطالعه دارند. مطالعه دارند. بصیرت یعنی چه؟ یعنی حکمت، یعنی دید. من این را خیلی جاها گفتم. نمیدانم در تلویزیون هم گفتم یا نه. ولی جاهایی مکرّر گفتم. یکی از مسئولین مملکتی میگفت: یک بیسواد کنار من نشسته بود. بیسواد بیسواد بی سواد! من یک شعر خواندم. گفتم: الهی جسم و جانم خسته گشته در رحمت به رویم بسته گشته.
میگفت: من یک شخصیت مهم مملکتی، این هم بیسواد بیسواد. گفت: آقا جسم و جانت خسته گشته، دو ساعت بخواب. (خنده حضار) در رحمت خدا هم هیچ وقت بسته نگشته است. این آقا میگفت: خیلی خجالت کشیدم. که من این همه مهم هستم و این همه سواد دارم. این عوام عوام است. یعنی او بصیرت دارد و من ندارم. بنابراین وقتی بصیرت را میگویم، یاد حجة الاسلامی و فوق لیسانسی و دکتر و مهندسی نیافتید. یک نگاهی را افرادی میفهمند. وقتی میگوییم: چنین گفت میگوید: چه کسی گفته است؟ به چه دلیل؟ من باید هرکس حرف میزند، خدا بگوید. اگر خدا گفته، چشم! پیغمبر خدا گفته است، چشم! یک فقیه عادل بیهوس گفته چشم! وگرنه حالا دستور سازمان است. بسمه تعالی سازمان غلط کرده است. دستور حزب است بسمه تعالی بیخود کرده است. رییس گفته است. بسمه تعالی برای خودش گفته است. من یک آدم آزادی هستم.
2- حجت داشتن در هر کلام و اقدامی گذاشتن دست بشر در دست غیر معصوم ظلم به بشریت است. به چه دلیل شما این حرف را زدی؟ به چه دلیل این موضعگیری را کردی؟ به چه دلیل این شعار را گفتی؟ بیایید برویم چنین کنیم. آخر تو چه کسی هستی من را عقب خودت وامیداری؟ بنابراین هرجا میرویم، هرچه میگوییم، هرچه امضا میکنیم، قرآن یک آیه دارد میگوید که:«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ» (انفال/42)، «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ» یعنی هرکس هلاکت میشود. «عَنْ بَیِّنَةٍ» با دلیل، «وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة» (انفال/42) هرکسی هم زنده میشود از روی بینه باشد. یعنی نشستن به چه دلیل؟ اینکه میگویند: حضرت مهدی حجت است، امام حجت است، یا به آخوندها میگویند: حجت الاسلام، حجت الاسلام یعنی همهی کارهای آخوند باید حجت شرعی داشته باشد. اینطور نیست که چون عمامه سر من است هرکاری بخواهم بکنم، بکنم. آقای قرائتی بیا ببینم به چه دلیل این حرف را زدی؟ والله عصبانی شدم زدم. غلط کردی. حجت الاسلام، یعنی تمام حرکات تو باید دلیل اسلامی داشته باشد. اینکه به ما میگویند: حجت، حجت همان است که در فارسی میگوییم: سند. سند شما چیست؟ باید موظب باشیم دین و آبرو درست کردنش 50 سال طول میکشد. اما ریختنش یک لحظه است. 3- انجام کارهای صالح و نیک، شرط ایمان به خدا قرآن راجع به «آمنوا» یک نکتهی قرآنی بگویم لطیف است. تفسیری است. قرآن هرجا بحث جهنم است، میگوید: «فَمَنْ کَفَر»، «مَنْ کَفَر» هرکس کافر باشد، جهنم میرود. اما نمیگوید: «مَنْ آمَن» بهشت میرود. «آمَن» که هست، میگوید: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» عمل صالح، در قرآن «آمنوا»ها کنار عمل صالح است. یعنی اگر ایمان داشتی کسی با ایمان به بهشت نمیرود. باید کارهایش هم درست باشد. اما کافر شوی، دیگر لازم نیست جنایت بکنی. خود کفر برای جهنم کافی است. یعنی آیات کفر، خود کفر به خودی خود وسیلهی جهنم است. اما ایمان خالی، بله ایشان مسلمان است اما نماز نمیخواند. مسلمان است ولی حجابش درست نیست. مسلمان است ولی خمس نمیدهد. مسلمان است ولی پدر و مادرش... هرجا «آمنوا» هست، کنار «آمنوا» میگوید: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» ایمان باید عمل صالح باشد. ولی کفر لازم نیست جنایت شود. باید حجت داشته باشیم. حالا بصیرت! «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم» (اسرا/36) آیهی قرآن است. چیزی را که علم نداری، پیگیری نکن. پیگیری نکن. علم که نداری. مردم میگویند، در اینترنت بود. الآن سایت یعنی چه؟ سایت یعنی دیوار شهر. دیوار شهر را آدم یک کیلو ذغال داشته باشد میتواند همه چیز روی آن بنویسد. زنده باد قرائتی! مرده باد قرائتی! مگر یک چیزی در سایتها بیاید درست است؟ خوب ممکن است دروغ بنویسند. ممکن است دروغ بنویسند. خدا بصیر است. در قرآن بارها گفته: «إِنَّ اللَّهَ بَصیر» (غافر/44) پیغمبرش بصیر است. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَة» (یوسف/108) قرآنش مایه بصیرت است. «هذا بَصائِر» (اعراف/203) یعنی خدا به انسان دید میدهد. پیغمبر دید میدهد. قرآن هم دید میدهد. دید نه یعنی نگاه، یعنی حکمت، پشت نگاه یعنی درست فهمیدن. قرآن میفرماید: «ْلَهُمْ أَعْیُنٌ» چشم دارد اما «لا یُبْصِرُونَ بِها» (اعراف/195) چشم دارد، بصیرت ندارد. اینها را آدم عمیق نگاه کند. 4- خاطرهای از مرحوم آقای ابوترابی یک خاطره است میخواهم برایتان بگویم. خیلی زیادی گوش دهید. به خصوص اگر پای تلویزیون دبیر تعلیمات دینی، استاد دانشگاه، طلبه، فرهنگی نشسته، مربی همه گوش کنیم. چیز قشنگی است. اگر هنرمندی هست این حرفی را که میخواهم بزنم به قلم دربیاورد، این را سناریو و فیلمنامه کند. یک فیلمنامه! خواهش میکنم همه با یک عنایتی این دو سه دقیقه را گوش بدهند. من با مرحوم ابوترابی که ده سال اسیر بود، از نوجوانی با هم بودیم. شاید از 18 سالگی، منتهی ایشان ده سال اسیر بود، او کتک میخورد و بنده هم پلو میخوردم. من میخواستم ببینم ایشان چطور رهبر شد؟ الآن که دکترای مدیریت و فوق لیسانس مدیریت دانشکده مدیریت، الآن مدیرهای ما با اصطلاحات شرقی و غربی و دینی و کامپیوتر و بالاخره با یک مشت پایاننامه نویسی دکتر میشوند، فوق لیسانس میشوند، اطلاعاتی دارند. خوب دستشان درد نکند. اما واقعاً دکترای مدیریت مدیر هم هست؟ من میخواستم ببینم آقای ابوترابی چطور مدیر شد؟ رهبر شد؟ ما مدیرهایمان، استاندارهایمان، وکیل و وزیر و سفیر ما، دور تا دورش کارشناس و کارشناس و کارگروه و نمیدانم ارزیاب و جمع بندی و هماهنگی و ذی حسابی و روابط عمومی و کامپیوتر و یعنی در اینها مدیر هستند. ابوترابی یک خودکار، یک سوزن و نخ، یک چراغ قوه نداشت. یک مقوا نداشت خودش را باد بزند. چطور رهبر شد؟ جمع شدند انتخابات شد. رأی به او دادند؟ میخواهم ببینم قصه چیست؟ حساس شدم ببینم این چطور در عراق رهبر شد؟ آن هم رهبر آدمهایی که همه کتک خوردند. همه دست و پا شسکته و اسیر و زجر کشیده! رهبر دهها هزار آدم مصیبت زده. بدون انتخابات، آن هم مصیبتی که الآن سر قبرش گریه میکنند. بنده الآن سی سال است تقریباً مدیر نهضت سوادآموزی هستم. الآن به نهضت خبر بدهید قرائتی مرد! همان کسی که برای من چای میآورد، قرائتی مرد! عجب! مرگ برای همه هست. یکی دیگر... خوب این چه مدیریتی است؟ که خبر مرگ مرا به چای ریز من بگویند، میگوید: مرگ برای همه هست. هیچ!اما آن مدیری است که بعد از چند سال سر قبرش گریه میکنند. خلاصه حساس شدم این مدیریت ابوترابی را کشف کنم. تا بالاخره کشف کردم. ماجرا به این صورت است. زیادی گوش بدهید. زیادی گوش بدهید. زیادی، زیادی گوش بدهید. از صلیب سرخ یک ماشینی عراق و بغداد و اردوگاه اسرا میآید. سراغ ابوترابی میروند. سؤالشان این است که آیا در اردوگاه صدام شکنجه هست؟ ایشان هم طفره میرود. در قرآن یک آیه داریم، که سؤالهای بو دار را جواب نده. فرعون به موسی گفت: «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى» (طه/51) پدران ما کجاست؟ پدر فرعون در جهنم است دیگر، کجاست؟ میخواست بگوید: پدرت کجاست. بگوید: پدرت در جهنم است، تو بگوید: ببین مردم دارند به من فحش میدهند. میگوید: پدر سوخته! تا گفت: «َفَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى» نیاکان ما کجا هستند؟ فرمود: «عِلْمُهَا عِندَ رَبى» (طه/52) خدا میداند کجاست. «فىِ کِتَابٍ لَّا یَضِل» (طه/52) از این پدرم کجاست، خدا میداند کجاست. یعنی چه؟ یعنی هر سؤالی را لازم نیست جواب دهید. این سؤالها بو دارد. ممکن است فتنه شود. آیا در اینجا شکنجه هست؟ این سؤال بو دارد. بگویم: هست، بگویم: نیست. هرچه پرسیدند طفره رفت. آن سرهنگی هم که شکنجهگر است، آنجا ایستاده است. سؤال را تکرار کردند ایشان جواب نداد. بالاخره رفتند. 5- جلوگیری از سلطه کافران بر مسلمانان وقتی این صلیب سرخیها رفتند، سرهنگ آمد گفت: سید! به ابوترابی گفت. خدا رحمتش کند. گفت: من خودم شکنجهگر تو بودم. من خودم میخ در سر تو گذاشتم کوبیدم. من خودم تو را شکنجه دادم. چرا نگفتی؟ گفت: خواستم بگویم، اما بصیرت داشتم. بحث امشب هم بصیرت است. گفت: چیست؟ گفت: قرآن یک آیه داریم. آیهاش این است. این آیه باید تابلو شود. همهی آیات باید تابلو شود. آیه این است. «لَنْ» یعنی خدا قرار نداده، «لَن یَجْعَلَ اللَّهُ» خدا قرار نداده، «لِلْکافِرینَ» خدا قرار نداده «لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» (نسا/141) یعنی خدا اجازه نمیدهد کفار بر مؤمنین «سبیل» یعنی راه داشته باشند. یعنی خدا اجازه نمیدهد که کفار بر مسلمانها راه نفوذ داشته باشند. یعنی ما باید سیاستگذاریمان، اقتصادمان، ملاقاتهایمان طوری باشد که کفار سوار ما نشوند. میگفت: من خواستم بگویم شکنجه هست نترسیدم. چون اگر میترسیدم اصلاً جبهه نمیآمدم. من که جبهه آمدم یعنی نمیترسم. حالا هم اسیر شدم، ده سال است اسیر هستم. نمیترسم! اما دیدم اگر بگویم: شکنجه هست، صلیب سرخیها مسیحی هستند. عراق مسلمان است. صلیب سرخیها روی عراق دکمهی فشار پیدا میکنند. یعنی این یک نقطهی ضعف را میگیرند. من نمیخواهم. ولو خودم سرم سوراخ شد، ولی نمیخواهم مسیحیت بر مسلمانها «سبیل» راه فشار داشته باشد. این را چه کسی میگوید؟ ابوترابی به سرهنگ میگوید. میگوید: نترسیدم. تو من را شکنجه کردی، من هم نمیترسم. میخواستم بگویم اما این قرآن جلوی من را گرفت. اینکه میگویند: قرآن نور است معنایش این است. ما همینطور با قرآن بازی کردیم. روی کیف عروس و بالای سر مسافر، «بک یا الله» نمیدانم تجوید و تواشیح و سرگرم پوست قرآن میشویم. روح قرآن این است. وقتی میگوید: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» سرهنگ میپوکد. میپوکد! میگوید: خجالت میکشم بگویم: مسلمان هستم. خجالت میکشم بگویم: قرآن کتاب من است. خجالت میکشم از تو سیدی که اینطور آیات قرآن در روحت فرو رفته و من تو سید را شکنجه کردم. از مسلمانی خودم خجالت میکشم. بعد میگوید: سید، میشود من عامل نفوذی تو باشم؟ به تو میزنم که مرا از تو جدا نکنند. چون من شکنجهگر تو هستم. ولی هر کاری بگویی برایت میکنم. سید میگوید: باشد تو من را بزن، ولی من را اردوگاهها ببر. من بچه ایرانیهایی که دور از همسر و بچه و اینها باشند، من این بچهها را من احوالشان را بپرسم. گفت: باشد منتهی من باید تو را بزنم که معلوم شود من شکنجهگر تو هستم. بعد هم بهانه میآورم. میگویم: ایشان صلاح نیست در این اردوگاه باشد. او را یکجای دیگر ببریم. به اسم اینکه ایشان صلاح نیست دو تا سیلی به تو میزنم و در اردوگاه دیگر میبرم. ایشان گاهی سیلی میخورد، این اردوگاه و آن اردوگاه میرفت. برای بچههای اسیر حرف میزد. اینقدر بچهها بیسواد بودند که با سواد شدند. حافظ قرآن شدند. حافظ نهج البلاغه شدند. انگلیسی یاد گرفتند. یک سوزن و نخ نداشت. یک چراغ قوه نداشت. این را مدیریت میگویند. با دست خالی در دل دشمن ده سال دهها هزار بچهی کتک خورده را رهبری کرد. این را رهبر میگویند. این را مدیر میگویند. «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ» قرآن این است. ما نفهمیدیم قرآن چیست؟ در یک بزنگاههایی قرآن یک تلنگر میزند خیلی قشنگ است. حالا این را بصیرت میگویند. 6- دوری از بهانه دادن به دست دشمنان ما گاهی وقتها یک جاهایی به خاطر اینکه آمریکا شاد نشود باید کوتاه بیاییم. آقا اگر مجرمی یک جرمی کرده است. اگر ما در آمریکا و اروپا او را گرفتیم، اسلام میگوید او را شلاّق نزن. چرا؟برای اینکه کفار نگاه میکنند. میگویند: این مسلمین دارند همدیگر را شلاّق میزنند. بابا جرم کرده است. میگوید: در ایران او را شلاّق بزن، اما حالا که خارج است و کفار دارند نگاه میکنند، رو به روی چشم... الآن ما درست است در ایران هستیم اما چون همهی سایتها و دوربینها روی ما هست، ما الان فرض کنیم در کانادا زندگی میکنیم. انگار در انگلیس زندگی میکنیم. تمام ریز کارهای ما را آنها نشان میدهند. بنابراین الآن باید مواظب باشیم اگر هم از قرائتی بدت میآید، من از شما بدم میآید باید مواظب باشیم که دوربین نشان میدهد. یک چیزهایی را مراعات کنیم. گاهی یک زن و شوهری با هم ناراحت هستند، ولی مهمان که میآید به روی خود نمیآورند. ما الآن همهی دنیا چهارچشمی ما را نگاه میکنند. چه کسی در نماز چه کسی شرکت کرد. چه کسی در نماز چه کسی شرکت نکرد. چه کسی جلوی پای چه کسی بلند شد؟ چه کسی بغل چه کسی نشست؟ چه کسی کنار چه کسی ننشست؟ یک خرده باید مراعات کنیم. مراعات نسل را هم باید بکنیم. اگر بنده جرم کردم شما حق نداری مرا در مسجد شلاّق بزنی؟ یکجای دیگر شلاّق بزن. چرا در مسجد؟ شلاق به مجرم حد اسلامی است. حد اسلامی در روایات دارد، یک مجرم شلاق بخورد از چهل روز باران اثرش بیشتر است. در عین حال اگر من جرم کردم، در مسجد شلاّقم نزنید، چرا؟ برای اینکه نسل پنجم من هم دیگر مسجد نمیآیند. میگوید: پدربزرگم در این مسجد شلاّق خورده است. به یک مسجد دیگر میروند. من نمیتوانم. تحمل نمیکنم مکانی را که پدرم شلاّق خورده است جماعت بیایم. باید مراعات کنیم حریم مسجد را نگه داریم. در مسجد حق ندارید داد بزنید لنگه کفش گم شده است. بابا گم شده که... حریم نگه دارید. من سال تحویل یکجا بودم جمعیت سنگین بود. حالا کار نداریم بگوییم کجا بودم. یا امام رضا، یا حضرت معصومه، یا حضرت عبدالعظیم، یا شاه چراغ، یکجایی... این بلندگوی حرم یک آدم بی سلیقه پشت آن بود، دقیقهای یکبار میگفت که: آقایان مسافرین! مواظب جیبهایتان هم باشید. یک مرتبه جمعیت همه چنین شدند. دو مرتبه 5 دقیقه میایستادیم، آقایان مواظب جیبهایتان باشید. ای بابا! چقدر تو میگویی؟ بابا چهار نفر جیب میزنند. چهار تا 20 هزار تومان هشتاد هزار تومان. شما یک میلیون آدم را به خاطر هشتاد هزار تومان دلهره میاندازی؟ اینها سلیقه میخواهد. وقت سال تحویل حال گیری! میگویند: یک طلبه داماد شد رفت کنار عروس گفت: توحید یعنی چه؟ نبوت یعنی چه؟ معاد یعنی چه؟ عروس بلند شد رفت. گفت: نفهمیدیم شب اول عروسیمان است یا شب اول قبرمان. (خنده حضار) در مسجد شما نباید بگویی که یک لنگه کفش گم شده است. به درک که گم شده است. حدیث داریم. اینهایی که میگویم سلیقهای نیست. حدیث داریم در مسجد راجع به گم شدهها حرف نزنید. در مسجد به مجرم شلاّق نزنید. مسجد باید تمیز باشد. مسجد باید تمیز باشد. یکبار پیغمبر وسط نمازش راه رفت آن هم به خاطر بهداشت بود. پیغمبر سر نماز بود، «مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» (فاتحه/5) همینطور که نماز میخواند دید دیوار جلویش جای آب دهان است. یک کسی تف انداخته بود جایش مانده بود. حضرت «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را قیچی کرد، یک چوبی بغلش بود یک شاخهی خرما. برداشت دو سه قدم راه رفت. وسط نماز راه رفت. اینرا را به جای آب دهان پاک کرد، و رویش را از قبله برنگرداند. دومرتبه برگشت «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» (فاتحه/6) باقیاش را خواند. یعنی بهداشت به قدری مهم است آن هم بهداشت مسجد، که پیغمبر نمازش را قیچی میکند، در نماز راه میرود. حالا ما خیلی تا آن مکتب علوی و نبوی و اینها فاصله داریم. ما یک نسیمی از اسلام به ما خورده است. اگر میگویند: در کشور خارج شلاّق نزن، الآن در ایران هم باید مواظب باشیم، چون هر کاری ساعت 8 بکنی 8:5 دقیقه تلویزیونهای دنیا نشان میدهند. 7- توجه به شیوه عزاداری در ایام محرم 20 رقم میشود عزاداری کرد. سینه زدن داریم. دستهجات داریم. شعارهای کربلا داریم. این 20 رقم عزاداری کن که اتفاقاً ما از این عزاداریها میتوانیم بهانه داشته باشیم. دانمارکی که در روزنامههایش کاریکاتور پیغمبر را کشیدند، میگفت: روز عاشورا چهل هزار تا شیعه برای عزای امام حسین جمع میشوند. در خیابانهای وسط دانمارک پایتخت میروند، میگفت: جمعیتهای اروپا هم نگاه میکند. میگوید: اینها چیست؟ گفتم: خوب چه؟ گفتند: خوب ما عزاداری میکنیم، به اینها نمیگوییم: چیست؟ گفتم: خوب یک نامه بنویسید. که ما یک امام حسینی داشتیم. ایشان خواستند از ایشان بیعت بگیرند. ایشان گفت: سر به نی میدهم، سر جلوی ظالم خم نمیکنم. زیر سم اسب میروم، زیر بار زور نمیروم. بگویید: امام حسین چه کسی بود، به زبان دانمارکی ترجمه کنید، همینطور که میروید این را به تماشاچیان بدهید. مکتبتان را معرفی کنید. ما باید مکتب خودمان را به عاشورا معرفی کنیم. عاشورا اهرم خوبی است. عاشورا انرژی هستهای است. کدام کشور یک کسی را دارد که بگوید: یا حسین! هفتاد میلیون سیاه پوش در خیابان بریزند؟ بدون اضافهکار، بدون مأموریت، بدون مرخصی، با عشق، یک یا حسین بگو هفتاد میلیون نفر آدم در خیابان میریزد. خوب از این انرژی باید استفاده کرد. حالا ما این را به چه تبدیل میکنیم؟ به علمات آهن سنگین بیمعنا! بله یکوقت شما یک تابلوهایی درست میکنی. حالا اینکه میگویم چون نزدیک محرم هستیم چند هفتهی دیگر، چه اشکال دارد رییس، این رییسهای هیئتها آدمهای خوب و با عرضهای هستند. از خودشان عرضه نشان بدهند. آقا عوض آهن آلومینیم باشد که سبک باشد. عوض اردک و کفتر و پر طاووس هم کلمات امام حسین باشد. آخر کلمات امام حسین از اردک بهتر نیست. از کفتر بهتر نیست. یعنی این هم عقل میخواهد؟ امام حسین روز عاشورا چه گفت؟ فرمود: «هیهات من الذله» زیر بار ذلت نمیروم. این را به آلومینیم کن دست جوان بده راه برود. یک جوان هم بگوید: حسین فرمود زیر بار ذلت نمیروم. این را در اروپا هم نشان بدهند میگویند: احسنتم چه دینی دارند! ما کلمات امام حسین را محو میکنیم و جای آن کفتر درست میکنیم. روی آهن درست میکنیم. سنگین درست میکنیم. به پرهای علامات هم افتخار میکنیم که علمات هیئت ما چند تا پر دارد؟ ببینید این انحراف است، بصیرت نیست. بصیرت در دین، امکان ندارد کسی دینها را با هم مقایسه کند جز اینکه مسلمان باشد. مسیحیها بالا بروند، پایین بروند محکوم هستند. چون در کتاب مذهبیشان نوشتند عیسی عروسی رفت، شراب کم آمد. صاحبخانه خجالت کشید. حضرت عیسی گفت: خجالت نکش. ظرفها را پر از آب کن من با معجزه همه را شراب میکنم. یعنی پیغمبر شراب ساز! آخر اصلاً امکان دارد یک مسلمانی این دین را بخواند و گرایش پیدا کند؟ اصلاً یهودیت بالا برود، پایین برود امکان ندارد کسی... بله ممکن است چهار نفر بیبصیرت، خوب بیبصیرت را یک سیخ جگر بدهی هرجا بخواهی او را میبری. بیبصیرت! بله این تورات وقتی نوشته، خدا از آسمان پایین آمد با یعقوب کشتی گرفت. تازه یعقوب خدا را زمین میزند. شست پایش را دندان گرفت. گفت: تا مرا برکت ندهی رها نمیکنم. خدای کشتیگیر! بعد خدا گفت: چه اشتباهی کردم آدم را خلق کردم. بعد داد میزند کجایی!آدم پنهان شده بود و او را پیدا نمیکرد. آخر اصلاً میشود کسی یهودی شود؟ میشود کسی مسیحی شود؟ بهاییها که دیگر هیچ! بهاییها دیگر از دستمال کاغذی هم پستتر هستند. چون هیچی هیچی هیچی یک ساختگی بافتگی استعماری است. حالا آنها مبنای دینی دارد تحریف شده است. یا از اول مبنایش کلک بوده است. امکان ندارد کسی اسلام را بشناسد و عاشق نشود. اینهایی که نسبت به اسلام سنگین هستند نفهمیدند. مثل کسی که کنار علامه طباطبایی راه میرود، نمیداند این چه کسی است و میگذرد. کسی بداند علامه طباطبایی چه کسی است، هرکس باشد سلام علیکم! میگوید: سلامعلیکم. نمیداند این بوعلی سینا است. کسی بفهمد اسلام چیست مگر میشود. ما بصیرت در دین، بصیرت در رهبر، بصیرت در مرجع... یکوقتی بحث تقلید بود. گفتم: شما از چه کسی تقلید میکنی؟ اسم یک نفر را برد. گفتم: چطور؟ گفت: ایشان خیلی دقیق است. خیلی دقیق است. خیلی دقیق است. گفتم: دقت یک ارزش است. ولی غیر از دقت آیات دیگر هم در قرآن هست. قرآن میفرماید که: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّه» (انفال/60) این آیهی قرآن است. «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّه» یعنی دشمن خدا باید از شما بترسند. این آقای دقیق یک پلیس سر کوچه را میتواند بترساند؟ گفت: نه! گفتم: پس این آیه سقوط میکند. به خاطر اینکه شما گفتی: دقیق است. قرآن میگوید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» (فتح/29) نسبت به کفار باید شدید و خشن باشد. این آقا تا آخر عمرش یک تشر میتواند به فلانی بزند؟ گفت: نه! گفتم: پس این آیه هم سقوط میکند. قرآن میگوید: «لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّار» (فتح/29) کفار را باید به غیظ درآورد. این آقا تا آخر عمرش یک مرتبه یک عکسالعملی خواهد داشت که یک مرتبه کافر غیظ کند؟ گفت: نه! گفتم: پس این آیه هم حذف میشود. ما میآییم همهی قرآن را پامال میکنیم، به خاطر اینکه بگوییم فلانی آدم دقیقی است. پیرمرد اولاد پیغمبر پیشنماز مسجد است. ما مخلص این پیرمرد هستیم. اما این در سن 85 سالگی نمیتواند با جوانهای محله ارتباط برقرار کند. مسجدمان دست یک مشت پیرهایی است، آدمهای خوبی هستند. منتهی همین پیر پسر جوان ندارد. داماد طلبه ندارد. شاگرد طلبه ندارد. این پیر نماز میخواند، مسجد را به یک جوان بدهیم. ما گاهی وقتها میگوییم: سید اولاد پیغمبر است. پیر است. پدر و در پدر پیشنماز بوده است. عرض کردم ما به خاطر اینکه آن بصیرت را نداریم یکبار در مرجعیت میگوییم: دقیق است. یک مرتبه در پیشنماز میگوییم: پیر است. یک مرتبه مثلاً در آن کار میگوییم: خوب حالا به او رحم کنید. آخر به چه کسی رحم کنیم؟ این خلاف کرده است. یک جاهایی باید رحم کرد. ولی یکجاهایی هم باید خشونت داشت. بصیرت، گاهی آدم شکنجه میشود ولی به صلیب سرخ بگوید: من شکنجه نمیشوم. «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ» این بصیرت میخواهد. باید مواظب باشیم. سطحی نگر نباشیم. چه رقم عزاداری کنیم؟ بصیرت میخواهد. چه شغلی، چه همسری، بصیرت میخواهد. صرف اینکه شکلش خوب است عاشقش شدم. پدر آمده به من میگوید: الله اکبر! میگوید: پسرم به من میگوید: آقاجان! من عاشق این دختر شدم، تو میخواهی مرا عاق کنی، بکن. من باید با این ازدواج کنم. ببینید این بچه، این جوان حساب نمیکند که حالا این لذتی که از خانم در پارک او را دیده یا در سینما یا در دانشگاه، یا در دبیرستان، این ازدواج از روی بصیرت نیست. از روی هوس است. آن کسی که به خاطر شکلش عاشق این شده است، فردا یک شکل خوشگلتر ببیند این خانم را رها میکند. الآن پدر و مادرش را به خاطر این رها کرد. خوب از این خانم خوشگلتر نیست. خوب یک خوشگلتر پیدا میشود این را رها میکند. ازدواجهای بدون بصیرت. شغلهای بدون بصیرت! رفاقتهای بدون بصیرت. فیلمهای بدون بصیرت، و الی آخر... خدایا تو را به حق محمد و آل محمد به ما یک بصیرتی بده، تا حالا هرچه اغفال شدیم ببخش، این بُن عمر ما دیگر هیچ رقم اغفال در ما رخ ندهد. و همهی کارهای ما روی اخلاص و بصیرت باشد. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 198 سوره اعراف از چه چیزی انتقاد میکند؟ 1) نگاه بدون بصیرت 2 ) نگاه به نامحرم 3) نگاه از روی تکبر 2- آیه 42 سوره انفال بر چه امری تأکید میورزد؟ 1) به هلاکت رساندن دشمنان 2) هدایت یا هلاکت بر اساس دلیل و برهان 3) هدایت مردم به دست پیامبران 3- قرآن در کنار ایمان به خدا، بر چه امری تأکید میورزد؟ 1) توسّل و شفاعت 2) انجام کارهای صالح 3) ترک محرمات 4- آیه 203 سوره اعراف، قرآن را چگونه معرفی میکند؟ 1) مایه شفای بیماردلان 2) مایه برکت در دنیا 3) مایه بصیرت در زندگی 5- از نظر قرآن، مدیران و رهبران جامعه اسلامی باید چه ویژگی داشته باشند؟ 1) مبارزه با سلطه کافران 2) سلطه یافتن به کافران 3) سازش و مساعدت با کارفران
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 88 آبان 23 ساعت 10:49 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
کوه ها ادامه رودها**********و رودها ادامه دریاهاست*********امروز ادامه دیروز**********و دیرور ادامه فرداست*********فردای هر کس زایش خوب و بد امروز اوست**********امروز هر کس تولد انتخاب های دیروز اوست**********آری، دیروز،امروز را ساخته است**********و امروز،فردا را می سازد**********پس من دعا می کنم**********دیروز ،امروزم را خوب ساخته باشم**************و امروز فردایم را خوب بسازم**********آمین " اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم کل لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیلا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا برحمتک یا ارحمن الراحمین اللهم الرزقنا شفاعتا حسین یوم الورود و ثبتنا قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین درد دل با امام زمان علیه السلام لیوان آب صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 ادامه مطلب...
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 88 آبان 19 ساعت 4:1 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
موضوع: بیمه فکر و عقیده با رعایت حرمت جامعه تاریخ پخش: 14/08/88 بسم الله الرحمن الرحیم به مناسبت اینکه مخاطبین ما برادران و خواهران بیمه هستند، من چهار، پنج دقیقه راجع به بیمه صحبت میکنم ولی بحث اصلی من چیز دیگری است. دستورات دین همه برای بیمه است. یعنی وقتی میگویند: موحد باش، دستت را در دست خدا بگذار، شما را بیمه میکنند از اینکه دستت در دست طاغوتها چه، «اشهد ان لا اله الا الله» هیچ معبودی جز خدا نیست. یعنی من هیچ بتی، هیچ شرکی را نمیپذیرم. خود «َإِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» (عنکبوت/45) نماز آدم را از فحشا و منکر باز میدارد. یعنی من که لباس سفید پوشیدم بیمه میشوم. دیگر خودم روی زمین سیاه نمینشینم. همینکه عمامه سر گرفتم دیگر خودم در خیابان نمیدوم. صدقه بیمه است. زکات بیمه است. امر به معروف و نهی از منکر خودش یعنی جامعه را از آلودگی پاک کنید. ما باید خودمان، خودمان را بیمه کنیم. با خواندن آیت الکرسی، با دادن صدقه، صدقه دفع بلا میکند. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی من به مسئول محترم بیمه هم گفتم. صبح به صبح یک گوسفندی برای دفع بلا بکشند. از همهی مسافرین! خون گوسفند را آدم بریزد و گوشتش رابه طبقهی محروم بدهد بخورند. یعنی قربانی صدقه، آیتالکرسی و یک سری از کارها هم خودمان باید حفاظت کنیم. شما زمستان لباس کلفت میپوشید برای اینکه بدنت را از سرما بیمه کنید. خود ازدواج آدم را بیمه میکند. «مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه» (کافی/ج5/ص328) کسی که همسر دارد 50 درصد از دینش را حفظ کرده است. اگر زود عروس شود، زود داماد شود دو سوم دینش را حفظ کرده است. 1- سفارش حضرت علی(علیهالسلام) برای تأمین نیازهای از کار افتادگان بیمه یعنی حفاظت، بیمه یعنی تأمین. یعنی یک برنامهریزی بکنیم که فشل نشویم. حتی نسبت به غیر مسلمانها! روایت داریم امیرالمؤمنین کنار جاده فقیری را دید. گفتند: یا امیرالمؤمنین! ایشان وقتی جوان بوده کار میکرده. حالا فقیر شده است. این تکه به تأمین اجتماعی میخورد. حالا فقیر شده به گدایی افتاده است. حضرت فرمود: چرا نظام اسلامی باید طوری باشد که مردم برای پیری و کوریشان کنار کوچه گدایی کنند؟ یک اخلاق بدی را من از بعضیها دیدم. این را باید تذکر بدهم. مثلاً طوری رانندگی میکند میگوییم: آقا یک خرده با احتیاط! تصادف میکنی. میگوید: عیب ندارد. تصادف کنی پولش را بیمه میدهد. این چه فکری است؟ شما مثلاً حاضری حالا در خانه مرد لباسهایش را نشسته، میگوید: خانم میشوید. این فکر غلطی است که آدم کارش را به عهده دیگران بگذارد. دعا آدم را بیمه میکند. علم آدم را بیمه میکند. بسیاری از خلافکاریهای ما به خاطر ندانمکاری است. علم، دعا، رفیق خوب آدم را بیمه میکند. رفیق خوب آدم را بیمه میکند. خلاصه بیمه، آن صنعت بیمه که شما هستید، در فرهنگ قرآن به خیلی از چیزها بیمه گفتند. بعضی چیزهایی که میگویند: حرام است آدم را بیمه میکند. مثلاً میگویند: کتب ضاله را نخوان. میگوییم: آقا مگر آزادی علم نیست؟ من میخواهم بخوانم. میگوید: آقا جان! چون تو نمیتوانی جوابش را بدهی. این کتاب را بخوانی منحرف میشود. میگوید: نه میخواهم ببینم چه چیز در این است. آخر تو نمیتوانی جوابش را بدهی. جراح شکم را پاره کند طوری نیست. چون میتواند بخیه کند. تو چاقو را برمیداری میگویی: جراح پاره کرد، من هم پاره میکنم. اگر یک دانشمندی که کتاب بخواند، میتواند رد کتاب بنویسد، بخواند. اما شما که سوادت در حدی نیست که کتاب را بخوانی، جوابش را بدهی خوب این... یک افرادی هستند، ساده هستند و زود گول میخورند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) 2- تلاش برای خودکفایی و خدمت، ملاک زیبایی و جمال جامعه من روزها در دانشگاه تفسیر میگویم. جمعیت خوبی هم نشستند شاید هزار، دو هزار کمتر، بیشتر جوان و استاد و کارمند هستند. هر روز یک صفحه قرآن میخوانند یک آیه از همان یک صفحه را... ما پریروز در دانشگاه به این آیه رسیدیم. بسم الله الرحمن الرحیم. «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ» (نحل/6) «لکم» برای شما زیبایی است. جمال یعنی زیبایی. «تُریحُون» یعنی وقتی آغل میروند. رفتن به طویله و آغل. «تَسرَحون» یعنی رفتن به صحرا. رفتن به صحرا. حالا یک کسی میتواند با این آیه مردم را منحرف کند. بگوید: ببین! در قرآن یکبار کلمهی جمال بیشتر نیامده است. در کل قرآن جمال یکی است. این هم برای گلهی میش و گلهی بز. خداوند میگوید: برای شما گلهی بزو میش که در طویله میروند زیباست. وقتی در صحرا میروند زیباست. خوب این به درد چوپانهای عرب میخورد. در زمان نمیدانم سلولهای کذایی و نمیدانم انرژی هستهای و پیشرفت تکنولوژی و علم و صنعت، حالا ما بیاییم بگوییم که: گلهی میش در طویله میرود قشنگ است؟خوب این پیداست که به درد چوپانهای صدر اسلام میخورده است. به درد امروز نمیخورد. حالا یک جوان این را بشنود چه میگوید؟ شاید هزارتا جوان این را بشنوند تحت تأثیر قرار بگیرند. اما وقتی دست یک کارشناس میافتد، میگوییم: ببینید در قرآن تدبّر کنید. تدبّر کن، یعنی فکر کن. خصوصیات این گله میش را حساب کنید. 1- گلهی میش روی پای خودش است. خودکفا است. یعنی کسی این را بغل نمیکند در طویله یا در صحرا ببرد. با پای خودش میرود. این یک مورد. 2- «تُریحون» یعنی رفتن به طویله، رفتن به صحرا، یعنی در حال حرکت است. حرکتش هم دستهجمعی است. تک روی نیست. حرکت دستهجمعی است. حرکتش هم هدفمند است. گاهی وقتها حرکت هدف ندارد. مثل بعضی جوانها یک زنجیر دست میگیرند چنین میکنند. تمام که شد چنین میکنند. خوب این هم حرکت است ولی هیچ هدفی ندارد. هدفش هم مقدس است. هدفش ارزشی است. یعنی هدفش به درد میخورد. میرود صحرا سیر شود. سیر شدن یک هدف مقدسی است. به هدفش هم میرسد. به هدف میرسد. میرود سیر میشود. غیر از اینکه شکمش را سیر میکند، منافع زود بازده هم میآورد. یعنی همان غروب برای صاحبش شیر میآورد. منافع دیر بازده هم دارد. دیر بازده برای گوشت و پشم. غروب شیر میدهد، گوشت و پشمش هم مثلاً چند ماه دیگر. هم زود بازده... در منافع منت نمیگذارد. همراه با طبیعت است. همراه با طلوع میرود، همراه با غروب برمیگردد. خوراک گرگ هم نمیشود. سالم رفته و سالم آمده است. خوراک گرگ نشده است. حالا جمهوری اسلامی زشت است یا زیبا؟ اگر جمهوری اسلامی خودکفا شد «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ» زیباست. اگر جمهوری اسلامی پویا و در حال حرکت بود، جمال است. اگر حرکتش دستهجمعی بود، تکروی نبود، جمال است. اگر حرکت جمهوری اسلامی هدفمند بود، جمال است. اگر هدفش ارزش داشت جمال است. اگر به هدفش رسید جمال است. اگر جمهوری اسلامی سیر بود، یعنی گندم نخرید زیباست. وگرنه اگر گندم خرید زشت است. اگر غیر از اینکه خودش را سیر میکند به مردم دیگر هم گندم میدهد، زودبازده است. اگر وعدهی کمک به دیگران میدهد و عمل میکند. اگر بر دیگران منّت نمیگذارد. اگر برنامههایش طبیعی و فطری است. اگر جمهوری اسلامی گرفتار گرگهای بینالمللی نشد زیباست. «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ» حالا این آیه برای زمان ما است یا برای چوپانها؟ اینکه میگویند:... هرکس میخواهد بیمه شود باید یک تلفن از اسلامشناس در جیبش باشد. فردا یک کسی تیغی در مخ شما میکند، شما بدبین میشوی. نمیدانید. نمیدانید! 3- اوامر و نواهی دینی، عامل بیمه شدن جوانان از یک نفرپرسیدند: فایده نماز صبح چیست؟ گفت: به نظر من جز مردمآزاری چیز دیگری نیست. خوب این چون برایش اصل خواب است. چون برایش اصل خواب است نماز صبح را مردمآزاری میداند. این نمیداند آغاز با یاد خدا چه برکاتی دارد. هزارها منافع در نماز است. این به آن نرسیده است. «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ» اینکه میگویند: این کتاب را نخوان. با این رفیق نشو. این فیلم را نبین. وگرنه آقا من این فیلم را میبینم کیف میکنم. بله! این فیلم، این سیدی، این ماهواره، این نمیدانم عکس، الآن لذت دارد. اما تو را از هم میپاشاند. تمرکز تو را از بین میبرد. اگر به این دختر زیاد نگاه کردی، عاشق او شدی، دیگر سر کلاس حواست به درس نیست. نگاه نکردن، «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا» (کافی/ج2/ص35) بگو چشمهایت را ببند. تو را بیمه میکند. اینکه گفتند: نگاه نکن بیمه میشوی. اینکه گفتند: صدقه بده. گفتند: این کتاب را نخوان. حتی حضرت عبدالعظیم، همین شاه عبدالعظیم خودمان، عقیدهاش را به امام دهم گفت. گفت: آقا من در عقیدهام اینطور فکر میکنم. درست است یا نه؟ یعنی گاهی وقتها عقیدهات را به یک اسلامشناس بگو بیمه میشوی. وگرنه یک آدم موجی هستی. با یک شعار این طرف میبرند. با یک شعار این طرف میبرند. با یک سیدی این طرف میبرند. با یک فیلم آن طرف میبرند. همینطور ما مثل پر کاه هرکسی با یک فوت این طرف و آن طرف میکند. اگر میخواهید بیمه شوید باید علمی شوید. باید دستتان در دست اسلامشناس باشد. اگر مملکت ما امام خمینی نداشت. بینی و بین الله حالا بچهها یادشان نمیآید. شما یادتان میآید. اگر مملکت ما امام خمینی نداشت که مردم دستشان در دست امام خمینی باشد، میتوانستیم 8 سال در مقابل صدام، و حمایت همهی کرهی زمین و صدام بایستیم؟! واقعاً امام خمینی ما را بیمه کرد. اینکه میگویند: اگر حضرت مهدی نباشد زمین سقوط میکند، حضرت مهدی ما را بیمه میکند. یک نخ در اسکناس، اسکناس را بیمه میکند. یعنی نخ نباشد اسکناس ارزش ندارد. گاهی یک زنجیر به یک کامیون آویزان میکنند، آن زنجیر کامیون را بیمه میکند. گاهی یک امضای کوچک پای یک نامه است، امضای کوچک به کل نامه ارزش میدهد. از این حرفهایی که زدم چه گفتم؟ گفتم: بیمه فقط برای صنعت بیمه نیست. هرکسی باید فکرش را بیمه کند، هرچیزی را گوش ندهد. امام کاظم فرمود: به هر حرفی گوش ندهید. شما که پای سخنرانی این مینشینی، «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَه» (بحار الانوار/ج2/ص94) گوشت بیمه نیست، هرچه میخواهند در گوش تو میکنند. بالاخره حرفها در گوش شما اثر دارد. اگر طرف عادل با سوادی نباشد، ممکن است یک حرفهایی را بزند دروغ، شایعه، سمپاشی، تهمت، برای اینکه بیمه شویم، نباید هر حرفی را گوش بدهیم. جز حرف منطقی از آدم حسابی! نباید هر چیزی را ببینیم. جز آن نگاهی که در آن رضای خدا باشد. نباید هر لقمهای را بخوریم. نباید هر جایی را برویم. نباید هر کتابی را بخوانیم. باید خودمان، خودمان را بیمه کنیم. 4- بیمه کردن فکر و عقیده نسل نو با توجه به نیازهای فطری آنان و مهمترین بیمه این است که از درون فکر و عقایدمان را بیمه کنیم. حالا صنعت بیمه برای تصادفات و اینها و امثال این است. ولی ما حالا تصادف هم نکنیم، ممکن است ماشین سالم و خودمان هم سالم، اما از درون بیمه نیستیم. یعنی یک حرف به تو زدند و تو را به هم ریختند. یک فیلمی دیدی و به هم ریخته شدی. ما غیر از این بیمهی تصادفات باید فکر و عقل و دین و نسلمان را هم بیمه کنیم. دخترهایتان را زود شوهر بدهید. دخترهایتان را بیمه میکنید. دختری که سنش بالا رفت، در معرض خطر است. پسری که سنش بالا رفت در معرض خطر است. حالا باشد لیسانس بگیرد. خوب لیسانس نگیرد چه میشود؟ خوب بعد لیسانس میگیرد. مگر نمیشود بعد از ازدواج لیسانس گرفت؟ ازدواج آدم را بیمه میکند. این به مناسبت بیمه خدا انشاءالله همهی شما را کمک کند. و بیمه هم چیز خوبی است. هم بیمه و هم تأمین اجتماعی و اینها کارهای خوبی است که باید توسعه پیدا کند. ما از این بحث بگذریم، برویم بحث خودمان را بگوییم. یک ربع بیشتر نمانده است. یک ربع هم بحث خودمان را کنیم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) بله، چند روز پیش که در دانشگاه این آیه را گفتم، خیلیها آمدند گفتند: آقای قرائتی حضرت عباسی، اگر تو اینطور نمیگفتی ما خودمان هم در این آیه شک میکردیم. که چرا کلمهی «جمال» به گلهی میش گفته است؟ این هم که در طویله میرود. این بیانی که داشتی خوب ما مزهی قرآن را هم چشیدیم. بچههای ما بچههای خوبی هستند. کسی نیست به اینها مزهی دین را بچشاند. 5- حفظ حرمت و احترام افراد جامعه بحث امروز ما بحث حرمتگذاری و حرمت شکنی است. چیزی که الآن متأسفانه بلای روز است. راحت آبروی همدیگر را میریزند. راحت مقدسات را میشکنند. خیلی خیلی راحت! میخواهم این بحث را بگویم. اول حرمت گذاری: 1- آیاتی که مربوط به تحیّت است. که به همدیگر رسیدید درود بفرستید.«وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّة»(نساء/86) احترام همدیگر را بگذارید. اسم همدیگر را با لقب ببرید. حدیث داریم پیغمبر حتی بچهها را صدا میزد، با کنایه صدا میزد. یعنی با کلاس بالا صدا میزد. حرمت در القاب! نفتی! حالا یک کسی نفت فروش است باید نفتی گفت؟ آشغالی! اِ... به کارمند شهرداری «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» (حجرات/11) شما حق نداری این طور صدا بزنی. حتی کلمات دینی! نمازه را بخوان راحت شوی. نمازه... شما حاضر هستی بگویی: کجا بودی؟ رفتم پهلوی مثلاً قرائتیه! خوب من ناراحت میشوم. بگو: رفتم پهلوی قرائتی. قرائتیه! نمازه... نمازه را بخوان و راحت شو. این نمازه چرا؟ نماز! ماه مبارک. امیرالمؤمنین (ع)! علی گفت. اِ...! حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود. یا می نویسند (س) برای صرفهجویی. خوب بنویس (سلامالله علیه). (ص) یعنی (صلی الله علیه) یعنی مثل اینکه تمام بودجههای مملکت به جا درست میشود فقط به این (ص) و (س) که رسیدیم حالا میخواهیم الگوی مصرف! حالا میخواهیم صرفهجویی کنیم. از یک نویسندهای بدم آمد. برای صرفهجویی در کتابهایش نوشته بود: دق فرمود. به جای اینکه بنویسد صادق!میخواست صرفهجویی کند. خوب ببینید بعضیها مثل اینکه خل هستند. وهابیها هم یک چنین حماقتی را دارند. میگوید: اگر یک لامپ سر قبر امام حسن مجتبی روشن شود، قبرستان بقی لامپ باشد اسراف است. انگار تمام لامپهای حجاز همه به حق است. فقط این لامپی که روی قبر امام حسن است، اسراف است. میگوید: روشن کردن لامپ سر قبر اسراف است. یعنی تمام بودجه به جا مصرف میشود. تمام شاهزادگان سعودی همهی پولهایشان به حق است. فقط یک لامپ برای امام حسن مجتبی این اسراف است. حالا ما هم تمام کلماتمان درست است، فقط یک (علیه السلام) میخواهیم بنویسیم میگوییم: صرفهجویی! 6- احترام به قرآن با رعایت رفعت مکانی احترام بگذارید. البته بعضیها هم نمیدانند. قرآن میگوید: وقتی قرآن میخوانید، قرآن را روی بلندی بگذارید. «مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ» (عبس/14) یعنی قرآن روی رحل باشد. «مَرْفُوعَةٍ» یکی از معانیاش این است که آنجا که پایت را میگذاری قرآن را نگذار. قرآن یک خرده بالاتر باشد. «مَرْفُوعَةٍ» حرمتگذاری. آیات سلام. آیات تجلیل از مجاهدین، «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدین» (نسا/95) اصلاً آیه داریم برپا! میگوییم: چه کسی است؟ عالم وارد شد. «َانْشُزُوا» (جادله/11) «َانْشُزُوا» در قرآن است یعنی برپا! چه چیزی است؟ «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا» (مجادله/11) آن کسی که «آمنوا» است، «یَرفَع» رفعت دارد، مقام دارد. «وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات» (مجادله/11) آدمهایی که علم دارند درجاتشان بالاتر است. پس «َانْشُزُوا» برپا. برپا دارد. پشت خانهی پیغمبر می آمدند، میگفتند: یا محمد اُخرُج! بیا بیرون با تو کار داریم. آیه نازل شد شما خیلی بیادب هستید. «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضا» (نور/63) شما پیغمبر را طوری صدا نزنید که پسرعمه صدا میزنید. احترام بگذار. اصلاً شما حق نداری پشت خانهی پیغمبر بروی، بگویی: بیا بیرون با تو کار دارم. صبر کن هروقت ایشان بیرون آمد کارت را بگو. نه پیغمبر، شما حق نداری در خانهی کس دیگری را هم بزنی. حتی در قرآن یک آیه داریم که اگر در را زدید گفتند: برگرد، ناراحت نشو. حق با صاحبخانه است. مگر مردم اختیار دارند هر زمانی، هر وقت دلشان خواست در خانهی هرکسی را بزنند؟ آزادی مسکن یک حق است. این آقا که در خانه رفته... بچهی کوچولو در اتاق پدر و مادر را حق ندارد باز کند و داخل برود. قرآن میگوید: باید اجازه بگیرد. در بزند. 7- حفظ قداست نام و کلام الهی خدا مقدس است. «سبحان الله» اسم خدا مقدس است. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى» (اعلی/1) هم خود خدا مقدس است و هم اسمش مقدس است. این پیشانیبندهایی که نوشته یا فاطمه، یا ابا عبدالله، اگر طرف وضو نداشته باشد، اسم امام حسین به پیشانی او بچسبد گناه است. قداست دارد. ابولهب بیرون باشد، تکه تکهاش میکنیم. اصلاً تُف در صورتش میاندازیم. اما تا مادامی که نام این ابولهب در قرآن است، میگوید: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) روی ابیلهبی که در قرآن است نمیشود دست بی وضو گذاشت. ابی لهبی که حق داری بیرون بکشی، اما تا مادامی که اسمش در قرآن است نمیشود دست بیوضو روی آن گذاشت. حُرمت! یک پوست گاوی را برمیدارند چرم درست میکنند. این چرم هم کفش میشود و هم جلد قرآن است. شما کفش را هیچ وقت نمیبوسی، اما جلد قرآن را میبوسی. یک سنگ را برش میزنند. یک قسمتش را در مستراح کار میگذارند. یک قسمتش را در مسجد میگذارند. در مسجد را میبوسی، مستراح نجس میشود. حرمت! قرآن میگوید: این شتری که با دعای حضرت صالح بیرون آمد «لا تَمَسُّوها بِسُوء» (اعراف/73) این شتر با باقی شترها فرق میکند. «ناقَةُ اللَّه» (اعراف/73) این شتر، شتری است که با ارادهی خدا خط ویژه دارد. اگر «لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُم» اگر به این شتر سوء قصد کنید، قهر خدا شما را میگیرد. به شتری که عنایت خدا روی آن است سوء قصد کنید، آنوقت شما راحت میتوانی به هرکس دلت میخواهد هرچه بگویی؟ اصلاً پدر حق دارد غیبت بچهاش را بکند؟ پسرم است. خوب پسرت باشد شما حق نداری حرف برای پسرت بزنی. شما حق داری به پسرت احمق بگویی؟ اصلاً شما میتوانی به دخترت بگویی: خفه شو! باید احترام گرفت. تشکّر، «وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَة» (صحیفه/92) آن خدمتی که کرد، آقا وظیفه اش است! ایشان کارمند من است چای آورد. این چای را میگذارد، ما هیچ محل نمیگذاریم. خوب به او بگو دستت درد نکند. نخیر! طبق تبصرهی فلان از مادهی فلان و آییننامهی فلان ایشان وظیفهاش است چای بیاورد. تشکّر کن. تشکّر از مردم، تشکر از همسر، وظیفهاش نیست. حالا در خانه خدمت میکند دستش درد نکند تشکر کن. عذرخواهی کنیم اگر خلاف کردیم. از همسر، از بچه، از نوکر، از شاگرد، از زیر دست عذرخواهی کنیم. امام صادق میخواست یک مسئله بگوید. به یک نفر فرمود: شما به من اجازه بده من دست شما را فشار دهم. گفت: آقا خواهش میکنم. من در اختیار شما هستم. امام صادق دست ایشان را گرفت و یک کمی فشار داد. به مردم گفت: مردم ببینید من این فشاری که دادم جا برداشت. اگر کسی دست کسی را به این مقدار فشار بدهد جا بردارد، باید جریمه بدهد. یعنی من الآن اگر ایشان اجازه نمیداد باید جریمه بدهم. یعنی امام صادق میخواست جریمه را بگوید، یک فشار بدهد، امام صادق اجازه گرفت و بعد دست ایشان را فشار داد. گاهی وقتها ما یکجایی دیر میرویم. من یک مهمانی در خانهام داشتم. چند دقیقهای دیر آمدم. گفتم: ببخشید دیر شد. گفت: ببین ببخشید ندارد. تو برای من ارزش قائل نبودی. اگر با رییس جمهور، با مقام معظم رهبری، ملاقات داشتی دیر میکردی؟ گفتم: نه! گفت: پس ببین آنها را مهم میدانی و من را مهم نمیدانی. گفتم: آقا معذرت میخواهم. دو تا معذرت میخواهم. آقا در مسجد دیر کرد باید عذرخواهی کند. بنده دیر کردم باید عذرخواهی کنم. کوچک و بزرگ هم ندارد. امام آمد نماز بخواند، پشت در یک مقدار کفش بود. یک مقدار به کفشها نگاه کرد و برگشت. گفت بگویید: نمازشان را فرادی بخوانند. گفتند: آقا مردم منتظر جماعت هستند. فرمود: اگر من خواسته باشم بیایم که من نمیتوانم این همه راه بپرم. آن وقت باید از روی کفش مردم بگذرم. باید پایم را روی کفش مردم بگذارم. گفتند: آقا مردم راضی هستند. گفت: من معذور هستم. گفتند: آقا کنار میزنیم، تشریف بیاورید. من این کفشها را کنار میزنم بفرمایید! گفت:آخر کفشها را کنار بزنی، لنگهکفشها قاطی میشود. وقتی برگردند هرکس باید دنبال لنگه کفشش بگردد. باز ظلم به وقت مردم کردم. احترام وقت مردم، احترام آبروی مردم، احترام مال مردم، احترام مسکن مردم، احترام خواب مردم، این عزادارانی که بیوقت عزاداری میکنند روز قیامت گیر هستند. اینهایی که بیوقت عروس خانه میبرند و با بوق مردم را از خواب بیدار میکنند، قیامت گیر هستند. یعنی آغاز زندگی با مردم آزاری است. این ساعت خوب عروس را میخواهی ببری، بوق هم بزن. خوب به سلامت انشاءالله! ولی این وقت شب آخر الآن دو بعد از نصف شب، یک بعد از نصف شب است. فقط یکجا به ما اجازه دادند داد بزنیم و آن اذان است. اذان با الله اکبر، این هم آدم خوش صدا، گیر نیست. وگرنه قبل از اذان هم ما حق نداریم دعا بخوانیم. سحرخوانی، مناجات، چه کسی گفته: شما قبل از اذان... از مراجع استفتا کنید. آقا ما به اسم سحرخوانی، مناجات، مداحی می توانیم قبل از اذان مردم را از خواب بیدار کنیم؟ نه! 5 دقیقه قبل از اذان، سه دقیقه قبل از اذان شما داد بزنی گناه کردی. مردم در خانهشان حق خواب دارند. اذان استثنا است، آن هم با آدم خوش صدا. احترام مردم! 8- حرمت نداشتن اهل کفر و نفاق و عناد آنوقت یکجایی هم حرمت شکنی داریم که افراد بی احترام هستند. باید آنها را آنوقت بیاحترامیها را من عرض کنم به حضور شما که افرادی که حرف در گوششان نمیرود. قرآن آنها را تحقیر کرده است. «کَمَثَلِ الْحِمارِ» (جمعه/5) مثل الاغ است. حرف را نمیفهمد. «کَالْأَنْعام» (اعراف/179) مثل گاو است. فقط همّ او شکمش است. «قلوبَهُم کَالْحِجارَة» (بقره/74) قلبش سنگ است. «کَمَثَلِ الْکَلْب» (اعراف/176) مثل سگ میماند. «فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً» (کهف/105) هیچ ارزشی ندارد. «لا تَقُمْ فیه» مسجدی که منافقین برای شکستن مسجد قبلی ساختند، در این مسجد نماز نخوانید. گاهی وقت ها مسجد میسازند که آن مسجد را خلوت کنند. مثلاً پای منبرم صلوات میفرستد که نگذارد من سخنرانی کنم. این صلوات هم حرام است. صلوات حرام هم داریم بله بنده روی منبر سخنرانی میکنم شما میگویی: اللهم صل...بسم الله... اللهم... بسم الله الرحمن... اللهم... یعنی دائم با صلوات جلوی حرف مرا میگیری. این صلواتها حرام است. ما صلوات حرام داریم. اذان حرام داریم. به بلال گفتند: اذان بگو. گفت: پیشنمازش چه کسی است؟ اگر پیش نمازش پیغمبر است من اذان میگویم. اگر پیشنمازش پیغمبر نباشد من الله اکبر هم نمیگویم. اذان هم نمیگویم. کجا حرمت دارد؟ کجا حرمت ندارد؟ اینها شناخت میخواهد. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد روز به روز بر علم و ایمان و عقل و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا. خلافهای گذشتهی ما را ببخش و از این به بعد آنی ما را به خودمان رها نکن. خداوند انشاءالله خودتان را، دینتان را، نسلتان را بیمه کند، همینطور که شما امت اسلامی را بیمه میکنید. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه» 1- قرآن چه امری را عامل دوری جامعه از منکرات معرفی میکند؟1) اقامه نماز 2 ) تلاوت قرآن 3) پرداخت صدقات 2- در آیه 6 سوره نحل چه امری زیبا شمرده شده است؟ 1) پرواز پرندگان در آسمان 2) حرکت گوسفندان در صحرا 3) حرکت ماهیان در دریا 3- راه بیمه شدن جوانان در برابر خطرات و انحرافات زمانه چیست؟ 1) انجام واجبات 2) ترک محرمات 3) هر دو مورد 4- از آیه 14 سروه عبس، چه امری استفاده میشود؟ 1) اعجاز قرآن 2) احترام به قرآن 3) استخاره با قرآن 5- آیه 179 سوره اعراف، منکران و معاندان را به چه چیزی تشبیه میکند؟ 1) سنگ و جماد 2) چهار پایان 3) نا بینایان
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 88 آبان 16 ساعت 8:49 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|