هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟ زندهتر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم؟ رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو ای تو با لهجه خورشید سراینده ما آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم باغبانا! ز تو و چشم تو آموختهایم
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 91 خرداد 9 ساعت 5:25 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
در سوگ پیرجماران(سالروز رحلت حضرت امام خمینی رحمه الله ) قاطعیت امام رحمه الله جاذبه و دافعه امام رحمه الله سیمای مردمی امام رحمه الله امام و نظم در زندگی ساده زیستی و نظافت امام و نماز حضرت امام خمینی رحمه الله ، برای نماز تمیزترین جامه را برتن می کردند. ایشان سپس با دقت وضو می گرفتند و محاسن مبارک خود را شانه می کردند. بعد عطر می زدند و پس از گذاشتن عمامه بر سرشان به نماز می ایستادند. حتی در هنگام بیماری و با وجود زخمی بزرگ در ناحیه شکم، ایشان موقع نماز، تمیزترین جامه ها را بر تن می کردند. امام و دوستی با فرزندان آینده نگری و عاقبت سنجی امام بصیرت و بینش امام رمز موفقیت امام امام و هدایت جهانی امام و علوم دیگر مقام علمی امام رحمه الله امام رحمه الله و طرح مباحث نظری حکومت امام رحمه الله و طرح مسایل نوین فقهی امام، عرفان و تعقّل امام و درس اخلاق امام و توصیه به تهذیب نفس در جوانی سکونت امام پس از پیروزی انقلاب امام رحمه الله از دیدگاه مقام معظم رهبری دیدگاه هِنری کِسینجر در مورد امام رحمه الله وداع با رهبر سال ها می گذرد، حادثه ها می آید انتظار فَرَج از نیمه خرداد کشم وصیت نامه الهی ـ سیاسی دیدگاه امام خمینی درباره مقام معظم رهبری دارایی امام خمینی رحمه الله پس از رحلت امام و شعر
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
دوشنبه 91 خرداد 8 ساعت 5:26 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
ولادت و حسب و نسببنا بوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سىام عام الفیل بطرز عجیب و بی سابقه اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نیر گوید: اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر این على علیه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است شیخ صدوق و فتال نیشابورى از یزید بن قعنب روایت کردهاند که گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین در حالیکه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدایا من بتو و بدانچه از رسولان و کتابها از جانب تو آمدهاند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و اوست که این بیت عتیق را بنا نهاده است بحق آنکه این خانه را ساخته و بحق مولودى که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، یزید بن قعنب گوید ما بچشم خوددیدیم که خانه کعبه از پشت(مستجار) شکافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گردید و دیوار بهم بر آمد چون خواستیم قفل درب خانه را باز کنیم گشوده نشد لذا دانستیم که این کار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بیرون آمد و در حالیکه امیر المؤمنین علیه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زیرا آسیه خدا را به پنهانى پرستید در آنجا که پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از خرماى تازه چید و خورد(و هنگامیکه در بیت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسید که از اینجا بیرون شو اینجا عبادتگاه است و زایشگاه نیست) و من داخل خانه خدا شدم و از میوههاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بیرون آیم هاتفى ندا کرد اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و خداوند على الاعلى فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأدیبش کردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بتها را از خانه من میشکند و اوست که در بام خانهام اذان گوید و مرا تقدیس و تمجید نماید خوشا بر کسیکه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر کسى که او را دشمن دارد و نافرمانیش کند. علماى بزرگ اهل سنت نیز در کتب خود بهمین مطلب اشاره کردهاند و محمد بن یوسف گنجى شافعى با تغییر چند لفظ و کلمه در کفایة الطالب چنین مینویسد که در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و این دو بیت را گفت. یا اهل بیت المصطفى النبى و در بعضى روایات آمده است که فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پیش از اینکه بوسیله نداى غیبى نام او على گذاشته شود) نام کودک را حیدر نهاد و هنگامیکه او را قنداق کرده بدست شوهر خود میداد گفت خذه فانه حیدرة و بهمین جهت آنحضرت در غزوه خیبر بمرحب پهلوان معروف یهود فرمود: على علیه السلام هنگام بعثتسبقتکم الى الاسلام طفلا صغیرا ما بلغت اوان حلمى
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع پلید آنروز کناره گرفته و بطور انفراد بتفکر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانین کلى طبیعت و اسرار وجود مطالعه میکرد،چون به چهل سالگى رسید در کوه حرا که محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابدیت ضمیر او را روشن ساخته و از کمون خلقت و اسرار آفرینش دریچهاى بر خاطر او گشوده گردید،زبانش بافشاى حقیقت گویا گشت و براى ارشاد و هدایت مردم مأمور شد.محمد صلى الله علیه و آله و سلم از آنچه میدید بوى حقیقت میشنید و هر جا بود جستجوى حقیقت میکرد،در دل خروشى داشت و در عین حال زبان بخاموشى کشیده بود ولى سیماى ملکوتیش گویاى این مطلب بود که: اما انتشار چنین دعوتى بآسانى ممکن نبود زیرا این دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و سایر ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دینى و فکرى مردم دنیا مخصوصا نژاد عرب را تحقیر مینمود لذا از دور و نزدیک هر کسى شنید پرچم مخالفت بر افراشت حتى اقرباء و نزدیکان او نیز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام این مدت که حیرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارک آنحضرت را فرا گرفته و بشکرانه این موهبت عظمى بدرگاه ایزد متعال سپاسگزارى و ستایش مینمود چشمان درشت و زیباى على علیه السلام او را نظاره میکرد و از همان لحظه اول که از بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آگاه گردید با اینکه ده ساله بود با سلام گرویده و مطیع پیغمبر شد و اولین کسى است از مردان که به آنحضرت گرویده است و این مطلب مورد تصدیق تمام مورخین و محدثین اهل سنت میباشد چنانکه محب الدین طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مىنویسد که گفت: جایگاه على در قرآن در رابطه با پیامبر (ص)
در سال نهم پس از هجرت پیامبر،گروهى به نمایندگى از نصاراى نجران یمن به مدینه آمدند تا راجع به اسلام از پیامبر (ص) سؤالهایى بکنند و با او درباره دین به احتجاج پردازند .و میان آنان با پیامبر بحث و گفتگویى شد که پیامبر در این گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبت به حضرت مسیح و تعلیمات او بیان کرد.و لیکن آنان در موضع منفى خود نسبت به تعلیمات اسلامى پافشارى کردند.آن گاه وحى نازل شد و پیامبر را مأمور به مباهله با آنان ساخت .مباهله نفرین کردن دو گروه متخاصم است تا بدان وسیله خداوند بر آن که باطل است عذابش را نازل کند:?هر کس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله کند.بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم،لابه و زارى کنیم و لعنت خدا را نثار دروغگویان گردانیم? (1) . پیامبر (ص) به دلیل مأموریتى که داشت دچار زحمت شد و آن گروه مسیحى را به مباهله دعوت کرد.نیشابورى در تفسیر:غرائب القرآن و عجائب الفرقان خود،مطلب زیر را نقل کرده است:?پیامبر به آنان فرمود:خداوند مرا مأمور کرده است که اگر پذیراى برهان نشدید با شما مباهله کنم،گفتند اى ابو القاسم!ما باز مىگردیم و درباره کار خود با هم مشورت مىکنیم،آن گاه به نزد تو مىآییم.و چون بازگشتند به شخص دوم هیأت نمایندگى که مردى کاردان و با تدبیر بود گفتند:اى عبد المسیح!نظر تو چیست؟اوگفت:به خدا قسم اى جمعیت نصارا شما دانستید که محمد پیامبرى است فرستاده از جانب خدا.و براستى سخن قاطع را درباره صاحبتان مسیح براى شما بیان کرد.و به خدا سوگند،هرگز قومى با پیامبرى مباهله نکرد مگر آن که بزرگ و کوچک آنان از میان رفتند.و شما اگر این کار را بکنید بیچاره مىشوید!اگر خوش ندارید،در موضع خود بایستید و بر دین خود پافشارى ورزید و این مرد را به حال خود واگذارید و به شهرهاى خود باز گردید. هیأت نمایندگى مسیحیان به حضور پیامبر (ص) آمد،دیدند او براى مباهله بیرون آمده است در حالى که عبایى از موى سیاه بر دوش داشت؛حسین (ع) در آغوش آن حضرت بود و دست حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه (ع) در پى او حرکت مىکرد،على (ع) نیز پشت سر فاطمه حرکت مىکرد،و پیامبر (ص) به آنها مىگفت هر وقت من دعا کردم شما آمین بگویید.اسقف نجران رو به همراهان کرد و گفت:اى گروه نصارا!من چهرههایى را مىبینم که اگر دست به دعا بردارند و از خداوند بخواهند که کوه را از جا بکند،فورا خواهد کند!پس با او مباهله مکنید که هلاک مىشوید و بر روى زمین تا روز قیامت یک مسیحى باقى نخواهد ماند.سپس،رو به پیامبر کردند و گفتند:اى ابو القاسم!تصمیم ما این است که با تو مباهله نکنیم...? طبرى در تفسیر خود از چندین طریق نقل کرده است که پیامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسین را در داستان مباهله به همراه خود آورده بود و در صحیح مسلم از سعد بن ابى وقاص روایت شده است که چون این آیه نازل شد:?بیایید فرزندان و...خود را گرد آوریم?پیامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسین را طلبید و گفت:بارلها اینان اهل بیت منند? .خداوند پیامبرش را مأمور کرده بود تا به هیأت نمایندگى نجران بگوید:?بیائید فرزندان،زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم...?براى اطاعت این فرمان پیامبر حسنین را حاضر کرد که پسران دختر او و در حقیقت فرزندان او بودند؛فاطمه را به حضور خواست که او برجستهترین زنان از اهل بیت رسول بود.و لیکن چرا به همراه آنان على را آورده بود که نه از پسران پیامبر است و نه از زنان او؟ براى على در آیه مبارکه جایى نیست،مگر این که داخل در فرموده خداى متعال?انفسنا?باشد .براستى که بردن على دلیل بر این است که پیامبر خدا او را به منزله خود به حساب مىآورد و اگر پیامبر خدا او را چنین به حساب مىآورد پس،در حقیقت او را در میان همه مسلمانان ممتاز دانسته است.پیامبر خدا در موارد مختلفى صریحا مىفرمود:على از من است و من از اویم.و حبشى بن جناده روایت کرده است که او خود از پیامبر خدا شنید که مىفرمود:?على از من است و من از او و کسى از جانب من کارى را انجام نمىدهد بجز على.?
امیرالمؤمنین على علیه السلام در یک نگاهکنیه على (ع)آن حضرت را به دو کنیه ابو الحسن و ابو الحسین نامیدهاند.امام حسن (ع) در حیات پیامبر پدرش را با کنیه ابو الحسین و امام حسین (ع) او را با کنیه ابو الحسن مىخواندهاند.پیامبر نیز وى را با هر دوى کنیهها خطاب مىکرده است.چون پیامبر وفات یافت على (ع) را به این دو کنیه صدا مىکردند.یکى دیگر از کنیههاى على (ع) ،ابو تراب است که آن را پیامبر برگزیده و بر وى اطلاق کرده بود. در استیعاب نقل شده است:?به سهل بن سعد گفته شد:حاکم مدینه مىخواهد تو را وادارد تا بر فراز منبر،على را دشنام گویى.سهل پرسید:چه بگویم؟گفت:باید على را با کنیه ابو تراب خطاب کنى.سهل پاسخ داد:به خدا سوگند جز پیامبر کسى على را بدین کنیت،نامگذارى نکرده است. پرسید:چگونهاى ابو العباس؟جواب داد:على (ع) نزد فاطمه رفت و آنگاه بیرون آمد و در حیاط مسجد دراز کشید و به خواب رفت.پس از او،پیغمبر (ص) پیش فاطمه آمد و از او پرسید:پسر عمویت کجاست؟فاطمه گفت:اینک او در مسجد آرمیده است.پیامبر به صحن مسجد آمد و على را دید که ردایش بر پشت مبارکش افتاده و پشتش خاک آلود شده است.پیامبر با دستشروع به پاک کردن خاک از پشت على کرد و فرمود:بنشین اى ابو تراب!به خدا سوگند جز پیامبر کسى او را بدین نام،نخوانده است.و قسم به خدا در نظر من هیچ اسمى از این نام دوست داشتنىتر نیست.? نسایى در خصایص از عمار بن یاسر نقل کرده است که گفت:?من و على بن ابیطالب (ع) در غزوه عشیره از قبیله ینبع با یکدیگر بودیم.تا آنجا که عمار گفت:سپس خواب هر دوى ما را فرا گرفت، من و على به راه افتادیم تا آنکه در زیر سایه نخلها و روى زمین خاکى و بى گیاه آرمیدیم.سوگند به خدا که جز پیامبر کسى ما را از خواب بیدار نکرد.او با پایش ما را تکان مىداد و ما به خاطر آنکه روى زمینى خاکى دراز کشیده بودیم،به خاک آلوده شدیم.در آن روز بود که پیغمبر (ص) به على (ع) فرمود.تو را چه مىشود اى ابو تراب؟چرا که پیامبر آثار خاک را بر على (ع) مشاهده کرده بود.? البته ممکن است که این واقعه چند بار اتفاق افتاده باشد.در روایتى دیگر آمده است:چون پیامبر على را در سجده دید در حالى که خاک بر چهرهاش نشسته و یا آنکه گونهاش خاک آلود بوده به او فرمود:?ابو تراب!چنین کن?. همچنین گفته شده است پیامبر با چنین کنیهاى،على (ع) را خطاب کرد.چرا که گفت:اى على! نخستین کسى که خاک را از سرش مىتکاند تویى. على (ع) ،این کنیه را از دیگر کنیهها بیشتر خوش مىداشت.زیرا پیامبر وى را با همین کنیه خطاب مىکرد.دشمنان آن حضرت مانند بنى امیه و دیگران،بر آن حضرت به جز این کنیه نام دیگرى اطلاق نمىکردند.آنان مىخواستند با گفتن ابو تراب،آن حضرت را تحقیر و سرزنش کنند و حال آنکه افتخار على (ع) به همین کنیه بود.دشمنان على،به سخنگویان دستور داده بودند تا با ذکر کنیه ابو تراب بر فراز منابر،آن حضرت را مورد سرزنش قرار دهند و این کنیه را براى او عیب و نقصى قلمداد نمایند.چنان که حسن بصرى گفته است،گویا که ایشان با استفاده از این عمل،لباسى پر زیب و آرایه بر تن آن حضرت مىپوشاندند.چنان که جز نام ترابى و ترابیه بر پیروان امیر المؤمنین (ع) اطلاق نمىکردند.بدان گونه که این نام،تنها بر شیعیان على (ع) اختصاص یافت.
کمیت مىگوید: گفتند رغبت و دین او ترابى است من نیز به همین وسیله در بین آنان ادعا کنم و به این لقب مفتخر مىشوم. هنگامى که کثیر غرة گفت:جلوه آل ابو سفیان در دین روز طف و جلوه بنى مروان در کرم و بزرگوارى روز عقر بود،یزید بن عبد الملک به او گفت:نفرین خدا بر تو باد!آیا ترابى و عصبیت؟!در این باره مؤلف در قصیدهاى سروده است: به نام دو فرزندت،مکنى شدى و نسل رسول خدا در این دو فرزند به جاى ماند پیامبر تو را بو تراب خواند دشمنان آن را بر تو عیب مىشمردند و حال آنکه براى تو این کنیه افتخارى بود لقب على (ع)ابن صباغ در کتاب فصول المهمه مىنویسد:لقب على (ع) ،مرتضى،حیدر،امیر المؤمنین و انزع (و یا اصلع) (کسى که اندکى از موى جلوى سرش ریخته باشد.) و بطین (کسى که شکمش بزرگ است.) و وصى بود.آن حضرت به لقب اخیر خود در نزد دوستان و دشمنانش شهره بود.در روز جنگ جمل جوانى از قبیله بنى ضبه از سپاه عایشه بیرون آمد و گفت: ما قبیله بنى ضبه دشمنان على هستیم که قبلا معروف به وصى بود على که در عهد پیامبر شهسوار جنگها بود من نیز نسبتبه تشخیص برترى على نابینا و کور نیستم اما من به خونخواهى عثمان پرهیزگار آمدهام زیرا ولى،خون ولى را طلب مىکند و مردى از قبیله ازد در روز جمل چنین سرود: این على است و وصیى است که پیامبر در روز نجوة با او پیمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و این گفته را افراد آگاه در خاطر سپردهاند و اشقیا آن را فراموش کردهاند زحر بن قیس جعفى در روز جمل گفت: آیا باید با شما جنگ کرد تا اقرار کنید که على در بین تمام قریش پس از پیامبر برترین کس است؟! او کسى است که خداوند وى را زینت داده و او را ولى نامیده است و دوست،پشتیبان و نگهدار دوست است،همچنان که گمراه پیرو فرمان گمراهى دیگر است زحر بن قیس نیز بار دیگر چنین سروده است: پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (ص) ) فرستاده خداوند و تمام کننده نعمتها فرستاده پیامآورى و پس از او خلیفه ما کسى که ایستاده و کمک شده است منظور من على وصى پیامبر است که سرکشان قبایل با او در جنگ و ستیزند این زحر در جنگ جمل و صفین با على (ع) همراه بود.همچنان که شبعثبن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بودند.اما بعدا با حسین (ع) در کربلا به جنگ برخاستند و فرجام شومى را براى خود برجاى گذاشتند. کمیت مىگوید: کثیر نیز مىگوید:وصى و پسر عموى محمد مصطفى و آزاد کننده گردنها و ادا کننده دینها همچنین آن حضرت به نام پادشاه مؤمنین و پادشاه دین(یعسوب المؤمنین و یعسوب الدین)نیز ملقب بوده است. روایت کردهاند که پیامبر به على (ع) فرمود:تو پادشاه دینى و مال پادشاه ظلمت و تاریکى است. در روایت دیگرى آمده است:این (على) پادشاه مؤمنان و پیشواى کسانى است که در روز قیامتبا چهرههایى نورانى در حجلهها نشستهاند. ابن حنبل در مسند و قاضى ابو نعیم در حلیة الاولیا این دو روایت را نقل کردهاند.در تاج العروس معناى لغوى یعسوب ذکر شده و آمده است (ملکه کندوى زنبور عسل).على (ع) فرمود:من پادشاه مؤمنانم و مال پادشاه کافران است.یعنى مؤمنان به من پناه آورند و کافران از مال و ثروت پناه مىجویند.چنان که زنبور به ملکه خود پناه مىبرد و آن ملکه بر همه زنبوران مقام تقدم و سیادت دارد. دربان على (ع)در کتاب فصول المهمة ذکر شده که دربان آن حضرت،سلمان فارسى (رض) بوده است. شاعر على (ع)همچنین در فصول المهمه گفته شده که شاعر آن حضرت،حسان بن ثابتبوده است.در اینجا اضافه مىکنم که شاعر آن حضرت در جنگ صفین،نجاشى و اعور شنى و کسان دیگرى غیر از این دو تن بودهاند. نقش انگشتر على (ع)سبط بن جوزى در کتاب تذکرة الخواص نوشته است:نقش انگشترى آن حضرت عبارت?خداوند فرمانروا،على بنده اوست? (الله الملک على عبده) بوده است.همچنین وى مىنویسد:آن حضرت انگشترى را در انگشتان دست راستخود مىکرده است و حسن و حسین (ع) نیز چنین مىکردهاند. ابو الحسن على بن زید بیهقى معروف به فرید خراسان در کتاب خود موسوم به صوان الحکمه که به نام تاریخ حکماى اسلام مشهور است در ذیل شرح زندگانى یحیى نحوى دیلمى ملقب به بطریق،چنین مىگوید:? یحیى فیلسوف و ترساکیش بود و عامل امیر المؤمنین (ع) در نظر داشت تا وى را از فارس بیرون براند.یحیى نیز ماجراى خود را براى على (ع) نگاشت و از آن حضرت درخواست امان کرد.محمد بن حنفیه،به فرمان على (ع) امان نامهاى براى یحیى نوشت که من آن امان نامه را در دستحکیم ابو الفتوح مستوفى نصرانى طوسى مشاهده کردم.توقیع على (ع) با خط خود آن حضرت و با عبارت ?الله الملک و على عبده? (خداوند فرمانروا و على بنده اوست.) در پاى این مکتوب موجود بود.سبط بن جوزى این عبارت را به عنوان نقش انگشترى آن حضرت دانسته ولى مطابق با نقل بیهقى این توقیع به دستحضرت نوشته شده است و بعید نیست که گفته بیهقى متینتر باشد.? همچنین احتمال دارد که آن حضرت نامهها را چنین امضا مىکرده و سپس همان عبارت را بر نگین انگشترى نقش زده است.ابن صباغ در کتاب فصول المهمه فى معرفة الائمه گوید:?اسندت ظهرى الى الله? (پشت من به خداوند متکى است) نقش نگین آن حضرت بوده است.عدهاى دیگر نقش نگین آن حضرت را?حسبى الله?ذکر کردهاند.کفعمى نیز در مصباح گوید:نقش نگین انگشترى آن حضرت?الملک لله الواحد القهار?بوده است.البته بعید نیست که آن حضرت داراى چند انگشترى با نقوش متعدد بوده است.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 91 خرداد 6 ساعت 4:29 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
خرمشهر را خدا آزاد کرد ›› امام خمینی (ره) روز سوم خرداد 1361 یکی از بارزترین جلوههای نصرالهی و یکی از مهمترین و زیباترین روزهای انقلاب اسلامی ایران میباشد. در این روز شهر مقاوم خیز خرمشهر که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن در آمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) ، بار دیگر توسط رزمندگان اسلام فتح شد و پرچم اسلام بر فراز مسجد جامع و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز در آمد. خبر آزادسازی خرمشهر به سرعت همه ملت مسلمان ایران را غرق شادی و سرور کرد و مردم ایران با حضور در مساجد نماز شکر به جای آورده و ندای ا... اکبر سردادند. عملیات بیتالمقدس در دهم اردیبهشت 1361 آغاز شد و در چهار مرحله عملیات نهایتا در سوم خرداد 1361 به آزادسازی خرمشهر انجامید و تلفات زیادی به دشمن بعثی وارد آمد. این فتح مبین، دفاع مقدس را وارد مرحله نوینی کرد و برای اولین بار از شروع جنگ تحمیلی ایران در موضع قدرت قرار گرفت. همچنین این پیروزی بزرگ آمریکا و سایر قدرتها را سخت به وحشت انداخت و آنان که از پیروزی نهایی ایران اسلامی سخت بیمناک بودند، به تجهیز و تقویت بیش از پیش رژیم صدام پرداختند. نتایج نظامی به دست آمده از عملیات بیتالمقدس: ـ آزاد سازی 5400 کیلومتر مربع از خاک کشور اسلامی از جمله خرمشهر و تأمین 180 کیلومتر خط مرزی ـ 19 هزار اسیر و 16 هزار کشته از دشمن ـ انهدام 60 فروند هواپیما ، 3 فروند هلیکوپتر، 418 دستگاه تانک و نفربر، 30 قبضه توپ، 49 دستگاه خودرو. ـ غنایم به دست آمده : یک فروند هلیکوپتر، 105 دستگاه تانک و نفربر و 56 دستگاه خودرو.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 91 خرداد 2 ساعت 4:52 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 91 خرداد 2 ساعت 9:46 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
چهل حدیث نورانی از امام محمد باقر (ع) 2- تو را به پنج چیز سفارش می کنم : اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بیتابی مکن . 3- سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید . 4- چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد . 5- نهایت کمال ، فهم در دین و صبر بر مصیبت ، و اندازه گیری در خرج زندگانی است . 6- سه چیز از خصلتهای نیک دنیا و آخرت است : از کسی که به تو ستم کرده است گذشت کنی ، به کسی که از تو بریده است بپیوندی ، و هنگامی که با تو به ندانی رفتار شود ، بردباری کنی . 7- خداوند دوست ندارد که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند ، ولی اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد . 8- دانشمندی که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است . 9- هیچ بنده ای عالم نیست ، مگر اینکه نسبت به بالا دست خود ، حسادت نورزد ، و زیردست خود را خوار نشمارد . 10- هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد . 11- هر کس با خانواده اش خوشرفتار باشد ، بر عمرش افزوده می گردد . 12- از سستی و بی قراری بپرهیز ، که این دو ، کلید هر بدی می باشند ، کسی که سستی کند ، حقی را ادا نکند ، و کسی که بی قرار شود ، بر حق صبر نکند . 13- پیوند با خویشان ، عملها را پاکیزه می نماید ، اموال را افزایش می دهد ، بلا را دور می کند ، حسا آخرت را آسان می نماید ، و مرگ را به تاخیر می اندازد . 14- بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند ، درباره مردم بگویید . 15- خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار می دهد ، چنانکه سفر کرده ای برای خانواده خود هدیه می فرستد ، و او را از دنیا پرهیز می دهد ، چنانکه طبیب مریض را پرهیز می دهد . 16- بر شما باد به پرهیزکاری و کوشش و راستگویی ، و پرداخت امانت به کسی که شما را بر آن امین دانسته است ، چه آن شخص ، نیک باشد یا بد . 17- غیبت آن است که درباره برادرت چیزی را بگویی که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است . و بهتان آن است که عیبی را که در برادرت نیست ، به او ببندی . 18- خداوند ، دشنام گوی بی آبرو را دشمن دارد . 19- تواضع ، راضی بودن به نشستن در جایی است که کمتر از شانش باشد ، و اینکه به هر کس رسیدی سلام کنی ، و جدال را هر چند حق با تو باشد ، ترک کنی . 20- برترین عبادت ، پاکی شکم و پاکدامنی است . 21- خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش ، به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است ، دقت و باریک بینی می کند . 22- آن که از شما به دیگری علم بیاموزد ، پاداش او ( نزد خدای تعالی ) به مقدار پاداش دانشجوست ، و از او هم بیشتر می باشد . 23- هر که علم و دانش را جوید برای آنکه به علما فخر فروشی کند ، یا با نابخردان بستیزد ، و یا مردم را متوجه خود نماید ، باید آتش را جای نشستن خود گیرد . 24- خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند ، دوست دارد . 25- سه خصلت است که دارنده اش نمی میرد تا عاقبت شوم آن را ببیند : ستمکاری ، ازخویشان بریدن ، و قسم دروغ که نبرد با خداست . 26- به خدا سوگند هیچ بنده ای در دعا ، پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند ، جز اینکه حاجتش را بر آورد . 27- خداوند عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند ، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب ، زیرا آن ، ساعتی است که درهای آسمان در آن هنگام باز گردد و روزیها در آن تقسیم گردد و حاجتهای بزرگ بر آورده شود . 28- دعای انسان پشت سر برادر دینی اش ، نزدیکترین و سریعترین دعا به اجابت است . 29- هر چشمی روز قیامت گریان است ، جز سه چشم : چشمی که در راه خدا شب را بیدار باشد ، چشمی که از ترس خدا گریان شود ، و چشمی که از محرمات الهی و گناهان بسته شود . 30- شخص حریص به دنیا مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم به دور خود می تند ، راه بیرون شدنش را دورتر و مشکل تر می کند ، تا اینکه از غم و اندوه بمیرد . 31- چه بسیار خوب است نیکی ها پس از بدی ها ، و چه بسیار بد است بدی ها پس از نیکی ها . 32- چون مؤمن با مؤمنی دست دهد ، پاک و بی گناه از یکدیگر جدا می شوند . 33- از دشمنی بپرهیزید ، زیرا فکر را مشغول کرده و مایه نفاق می گردد . 34- هیچ قطره ای نزد خداوند ، محبوبتر از قطره اشکی که در تاریکی شب از ترس خدا و برای او ریخته شود ، نیست . 35- هر که بر خدا توکل کند ، مغلوب نمی شود ، و هر که از گناه به خدا پناه برد ، شکست نمی خورد . 36- افزایش نعمت از جانب خداوند قطع نمی شود ، مگر اینکه شکر از جانب بندگان قطع گردد . 37- خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می دهد ، اما دینش را فقط به دوست خود می بخشد . 38- مؤمن برادر مؤمن است ، او را دشنام نمی دهد ، از او دریغ نمی کند ، و به او گمان بد نمی برد . 39- هیچ کس از گناهان سالم نمی ماند ، مگر اینکه زبانش را نگه دارد . 40- سه چیز پشت انسان را می شکند : مردی که عمل خویش را زیاد شمارد ، گناهانش را فراموش کند ، و به رای خویش ، خوشنود باشد .
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 91 خرداد 2 ساعت 9:42 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
زندگینامه امام محمد باقر(ع) لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ,بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است . کنیه امام ابوجعفر بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسین ( ع ) میرسید . پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین ( ع ) است . تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد . دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید , و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند . قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدیدمیآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را , که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على ( ع ) متوجه کرده بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند . برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند . اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند . بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایهریزى نمودند . زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند . به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربیتى امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد . ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود واین صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت . امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نومیپوشید . در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود . از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید , تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى ؟ پاسخ میداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , که محرومان و فقرا و تهیدستان زیادبودند , چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار , نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم . امام پنجم ( ع ) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود . با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود . در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد . امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى , کمال مواظبت را داشت . میخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم تعلیم نماید . در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت . آنچه ازمحصول کشاورزى - که با عرق جبین و کد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود . بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت , پس از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت اوبهرهمند میگشتند . مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهاى بیسابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند , در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبرى , که تنها شایسته امام معصوم است , سعى بلیغ کردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایهگذارى نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکرو امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقههاى درس , زمینه این امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود . رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده , تعیین فرموده است . چنان که در این حدیث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد . صداى کودکى را شنید , پرسید کیستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسینم , جابر گفت : نزدیک بیا , سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شاید زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد .علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى ( ص ) پرداخت . این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهى عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد , و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد . بارى , امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود . نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایى همراه است , که به ویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتى که نقل شده است , در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند . در زمان امیرالمؤمنین على ( ع ) گوئیا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود , گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند , و در کنار دریاى بیکران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانمیدانستند . بی جهت نبود که مولاى متقیان بارها میفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید . و بارها میگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناترم . ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدریج , به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامى را درک میکردند , و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول یکى از مورخان : مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند . امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبودحماسه آفرینان - فراهم نبود , از این رو , نشر معارف اسلام و فعالیت علمى راو هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را , از این طریق مناسبترمیدید , و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود , به فعالیتهاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت . اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود , مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت . در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود , و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد : و آن راه , تجلیل و تأ یید برادر شورشیاش زید بن على بن الحسین بود . روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن , و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأ ییدمیکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن . و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زید بن على را دید , این آیه را تلاوت کرد : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله . یعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان , خداى را . آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک , اى زید , به خدا سوگندتو نمونه عمل به این آیهاى . میدانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأ ثیر تعلیمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد . سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى ,در سال ( 120 یا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند . و چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجهاى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید , ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است . امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند , که زمینه را مساعد نمیدیدند , ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار , که نوعى دیگر از مبارزه است , دست زدند . چه در این دوره , حکومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود , از این رو بهترین فرصت براى نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت , پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایهریزى و تدوین اصول مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد . اما چنان که اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش میآمدو احساس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد , تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... براى شناخت این امر , به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک , خلیفه اموى , به حج میآید , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نیز به حج میرفتند . روزى در مکه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأ کید بر سر مسأ له پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران , و اینکه سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران . این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود , آن هم در مکه در موسم حج , طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد . هشام در مکه جرأ ت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق میرسد , مأ مور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد , و چنین میشود . حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید . هنگامى که به مجلس او درآمدیم , هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود . نیز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهایى که درآن نشانه براى تیراندازى میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند , و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند . هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم , پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم , چون نزدیک رسیدیم , به پدرم گفته : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت : من پیر شدهام . اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است . هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نمیدارم . آنگاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند . پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد . سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تاآنکه نه تیر پیاپى افکند . هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى . چرامیگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟ ... بگو : این تیراندازى را چه کسى به تویاد داده است . پدرم فرمود : میدانى که در میان اهل مدینه , این فن شایع است . من در جوانى چندى تمرین این کار کردهام . سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد . در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن میگوید . امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد , سخن میگوید . اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت میکند . بعضى نوشتهاند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند . و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید . و پیکى سریع , پیش از حرکت امام از دمشق , میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ,مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با این وصف امام ( ع ) در این سفر , از تماس با مردم - حتى مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد . جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان ( رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند . توجه به موضوع و تعیین مکان , اهمیت بسیار دارد . به گفته صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد , واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد , و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى . شهادت امام باقر ( ع ) سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند . زنان و فرزندان ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند . على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
سه شنبه 91 خرداد 2 ساعت 9:38 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|