گلایه قرآن از کجا بگویم ؟ از که بگویم از آنان که با قلبی چون سنگ . ارزش معنوی مرا در زیر موزه های خود از بین می برند نه، نه ، مرا با آنان کاری نیست واما از آنا نکه با قلب رئوف وروح آرام ، نیاز و آرزو یشان را در الفاظم نشان گیرند وبس . بی آنکه در اعما ق فرما نم نشا نی از خدا گیرند وپا در راه بگذا رند . من از اینان گله دارم . هزاران، صد هزاران گله دارم یکی خواند مرا گنگ وغلط، با چهچهی گویی که آهنگ غنا هستم . یکی آویزدم بر گردنش، گویی صلیبی از طلا هستم . یکی نالد مرا در بزم غم ، گـــــــویی که شعر مرده ها هستم . یکی بندد مرا بــر بازوانش ، چونکه خیرٌ وحافظاً هستم. یکی هم بهر حفظ جـــــا ن و ما لش، غا فل ازیاد خد ا یش، می نهدیک قطعه ام رابر خود ش، بر خانه اش، برجان ومال وبچه اش تا ازبلاهادر امان با شد.به هنگام مرض، آنجاکه دکـتر عاجز از درمان، دواها بی اثــــرگردد، مرا شویندونوشانند شایدذکر الفـــاظم علا ج دردشان باشــد.درآن دم که عزیزی ازوطــــن عزم سفردارد. مادری یا خواهری یا همسری دربدرقه براو نظر دارد.پلی ازمن به بالای سرش بندد که تا اززیر آن اول قـــــدم راپیش بگذاردودائم ازخطرهادرامــــــــان باشد. به دیوارمناره، برفرازگنــــــبدو باره، به گرد هر ضریح وتکیه ومدفن وقنــــدیل وشبستا نها، باخطی مزین به سردرها، معمّاوار، ناخوانا مراباصنعت تذهیب، آری عرضه می دارند . وتنها ذکـــر
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 87 بهمن 19 ساعت 12:41 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|