موضوع: جایگاه قرآن در آموزش و پرورش تاریخ پخش: 28/08/88 بسم الله الرحمن الرحیم در محضر مبارک جمعی از فرهنگیان هستیم. مدیران، مربیان، مسئولین،موضوع هم گرایش به قرآن است. توجه به قرآن، واقعیت این است که همینطور ما میگوییم قرآن کتاب مقدس، ولی هنوز مزهی قرآن را نچشیدیم. بنده یک طلبهای هستم، کمی با قرآن آشنا شدم، تا الآن که خدمت شما هستم حدود 3000 نکتهی حقوقی در قرآن کشف کردیم. با همکاری بعضی، یعنی یک نفر دکترای حقوق، دانشجوهای حقوق و زیر نظر یکی از اساتید رییس دانشکدهی حقوق، خود بنده هم که الآن 65 سالم است، 15 سالگی طلبه شدم. یعنی 50 سال است من طلبه هستم. یعنی بعد از نیم قرآن آخوندی نفهمیدم که قرآن 3000 نکتهی حقوقی دارد. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی تنها انرژی هستهای نیست که کشف نشده است. تنها در دریا نیست که چاههای حفاری نشده داریم. در خود قرآن میلیونها نکتهی کشف نشده داریم. حالا چون آموزش و پرورش است یک نکته بگویم. اول که قرآن راجع به تحصیل علم چه میگوید. این تحصیلات را قبول دارد یا نه؟ قرآن میگوید: آن علمی ارزش دارد که مفید باشد. بسیاری از چیزهایی که ما میخوانیم علم هست، اما مفید نیست. بگذار آیهاش را بنویسم. خداوند به موسی خطاب کرد که برو شاگردی کن. موضوع: تعلیم و تربیت، اگر خواسته باشم درستش را بنویسم، باید بگویم: تربیت و تعلیم. اما چه کنم که تیتر آموزش و پرورش داریم. تربیت و تعلیم! الآن مشکل دنیا تعلیم نیست. مشکل دنیا تربیت است. وضعی که بعد از انتخابات پیش آمد، آیا بیسوادها بودند یا بیتربیتها!؟ ما مشکل سواد نداریم. میلیون میلیون لیسانس و فوق لیسانس و دکتر و مهندس داریم. بیادبی باعث میشود که این به او نیش میزند. او به این! به سراغ قرآن بیاییم. قرآن فرمود: «وَ لا تَنازَعُوا» (انفال/46) نزاع نکنید. برنامهات را بگو من میخواهم چه کنم. چه کار داری که آن وزیر میخواهد چه کند، آن رییس جمهور میخواهد چه کند. بگو:آقا برنامهی من این است. «لا تَنازَعُوا» به هم نزاع نکنید. بعد میگوید: «فَتَفْشَلُوا» اگر نزاع بکنید هردوی شما سست میشوید. مردم از هردوی شما دست برمیدارند. شل که شدید، «وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» بادی که به پرچم شما میخورد دیگر نمیخورد. یعنی عزّت بینالمللی شما کم میشود. این آیهی قرآن است. «لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» آن بادی که کشتی شما را میبرد. بادی که به پرچم شما میخورد، «تَذْهَبَ ریحُکُمْ» یعنی پنچر میشوید. فشل میشوید. 1- تقدّم تربیت بر تعلیم حالا راجع به تربیت و تعلیم که قران هم میگوید: «وَ یُزَکِّیهِمْ» بعد میگوید: «وَ یُعَلِّمُهُمُ» البته یکجا داریم میگوید که: «وَ یُعَلِّمُهُمُ» بعد میگوید: «وَ یُزَکِّیهِمْ» اما سه جا میفرماید: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم»،«یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم»، «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» حالا یک سؤال: اگر تزکیه جلو است پس چرا یکجا قرآن آموزش را جلو انداخته است؟ آنجا که آموزش جلو است حرف خدا نیست. حرف حضرت ابراهیم است. ابراهیم دعا کرد. گفت: « رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولا» (بقره/129) خدایا بعد از من پیغمبری به مردم بده که به آنها آموزش و پرورش بدهد، آنجا دعا آموزش و پرورشی بود، اما استجابت به عکس بود. خدا گفت: به آنها میدهم. اما نه آنکه تو گفتی. «یُعَلِّمُهُم وَ یُزَکِّیهِمْ»، به آنها میدهم کسی را که «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» یعنی ابراهیم از این طرف دعا کرد، خدا از این طرف مستجاب کرد. 2- ادب شاگرد در برابر معلّم حالا در قرآن میفرماید که: هر علمی ارزش ندارد. خدا به موسی گفت: دنبال خضر برو، چیزی یاد بگیر. موسی خضر را پیدا کرد، فرمود: «هَل»، «هَل» یعنی چه؟ «هَلْ أَتَّبِعُ» تبعیت کنم«هَلْ أَتَّبِعُکَ» آیا من پیروی بکنم، «عَلى» به شرط اینکه من میخواهم دنبالت راه بیافتم. «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ» به شرطی که «تُعَلِّمَنِ» به من چیز یاد بدهی. چه چیز یاد بدهی؟ «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/66) در این آیه چند تا نکته بگویم. این «هَل» یعنی با اجازه. این خودش درس است. یعنی شاگرد نسبت به استاد باید کارهایش رابا اجازه، «هَلْ» اصلاً استاد که سر کلاس میآید، برپا! کجا، قرآن میگوید: برپا. قرآن میگوید: وقتی یک استاد آمد «َانْشُزُوا»، «انْشُزُوا» یعنی برپا. چه کسی است که من برپا، میگوید: «یَرْفَعِ اللَّه» رفعت، بالا میبرد. « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا» خداوند افراد مؤمن را بالا میبرد، «وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم» (مجادله/11) کسانی که اهل علم هستند، «أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات» برپا، چه خبر است؟ «آمنوا» آمد. برپا! چه خبر است. «أُوتُوا الْعِلْم» آمد. یعنی اگر مؤمنی یا عالمی وارد شد، «اُنشُزوا» برپا. آیهی برپا است. «اُنشُزوا»، «هَل» آیا، با اجازه، «أَتَّبِعُک» یعنی تبعیت کنم. یعنی میخواهم یک چیزی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. بعضی چیزها علم هست، اما قابل پیروی نیست. قابل پیروی نیست. مثل چه؟ مثل کوه هیمالیا چند متر است؟ خوب، حالا میخواهی بالا بروی؟ در قطب شمالی شش ماه شب است، شش ماه روز، نماز چگونه است؟ مادرت رفته یا پدرت که حالا تو سؤال میکنی؟ برای چه این سؤال را میکنی؟ تو که نمیخواهی بروی. میگوید: چیزی را یاد بگیرید که قابل پیروی باشد. 3- توجه به نیازهای فردی و اجتماعی در برنامهریزی آموزشی زمانی حوزه و دانشگاهها، آموزش و پرورش ما در خط قرآن است که هرچه میخواند و به درس بچهها درس داد، چهار تا شرط داشته باشد. وگرنه استاد و شاگرد، آیت الله و طلبه، هر دو روز قیامت باید جواب بدهند. شوخی هم با کسی نداریم. یا باید واجب باشد، یا مستحب، یا نیاز فردی را حل کنند، یا نیاز جامعه را، بسیاری از چیزهایی که ما یاد میگیریم، نه واجب است، نه مستحب، نه به درد فرد می خورد. نه به درد جامعه، بوعلی سینا کجا متولد شد؟ نه واجب است، نه مستحب، نه نیاز فرد است، نه نیاز جامعه. بوعلی سینا چه کرد که... شیخ مفید خواهر و برادر هم داشت یا نه؟ نه واجب است، نه مستحب. پدر حضرت امام شغلش چه بوده است؟ نه واجب است، نه مستحب است. نه نیاز فرد است. نه نیاز جامعه است. امام چه کرد که توانست ایران را از شر طاغوت نجات بدهد. آنچه میخوانیم و آنچه میگوییم باید باشد. در کتابهای عربی مینویسند «العصفور طار» گنجشک پرید. این چه عربی است یاد ما میدهید؟ در دانشگاه متون دارند عربی شعرهای «امرؤ القیس» را بلغور میکنند. آنوقت فارغ التحصیل دانشگاه ما قرآن بلد نیست. خوب تو که میخواهی بگویی: گنجشک پرید یک آیه را بخوان. بگو: «وَ الْعَصْرِ» (عصر/1) یعنی قسم به زمان، «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» (عصر/2) چرا میگویی: گنجشک پرید؟ یعنی از اول یک دستهایی در کار بوده که نسل ما از قرآن جدا شود. «هَل» آیا، «هَلْ أَتَّبِعُک» یعنی موسی به خضر گفت: میخواهم یک چیزی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. نه معلومات من اضافه شود. آخر یک وقت شما میگویی: آقای قرائتی کراوات گران شده است. خوب گران شده! مگر من کراواتی هستم؟ بسیاری از چیزهایی که گفته میشود، این اصلاً به درد آنجا میخورد. اصلاً ترجمهاش در ایران غلط است. یک کسی گوشش درد گرفت، گفت: برو بکش. گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد میکرد، کشیدم. اصلاً بعضی علوم ما ترجمههایی هست که حساب نکرده این به درد آنجا میخورد. خیلی جاها به درد نمیخورد. «هَلْ أَتَّبِعُک» میخواهم پیروی کنم. «َعَلى أَنْ تُعَلِّمَن» یعنی پیروی من بیخود نیست. به شرط اینکه «تُعَلِّمَن» به من آموزش بدهد، «مِمَّا» یعنی از چیزها یعنی باید ادب طوری باشد که به استاد بگویی گوشهای از علمت را به ما بده. وگرنه من که قابل نیستم که همهی علوم شما را «مِمَّا» یعنی بعضی «مِمَّا عُلِّمْت» بعد نمیگوید: «عَلَّمْت» میگوید: «عُلِّمْت» یعنی ای استاد! خدا به تو یاد داده است. «عُلِّمْت» یعنی خودت هم آموزش دیدهای. یعنی ببین به استاد چه میگوید؟ میگوید: استاد پُز ندهی! آن هم که دادی... 4- سرچشمه علم، نزد خداست شما یکوقت میگویی: آقای قرائتی از علمت به من بده. یکوقت میگویی: آقای قرائتی حالا که خدا یک حدیث یاد تو داده است، میگویی: خدا یاد تو داده است. یعنی برای خودت نیست. «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّه» یعنی برای خودت نیست، خدا به تو داده است. «رَزَقَکُمُ اللَّه»، «مال الله»، «آتاکم الله» خداست. خداست. نگو: باران بارید. کمونیستها میگویند: باران بارید. بگو: خدا باران آورد. نگو: گیاه رویید. کمونیستها میگویند: گیاه رویید. بگو: خدا رویاند. «انزلنا» یعنی ما آن باران را فرستادیم. «أَنْبَتْنا» ما نبات را رویاندیم. بابا نان داد نگو. خدا نان داد. بابا واسطه بود. یعنی توحید از روز اول باید تزریق شود. ما الآن گرمک بیمزه تولید میکنیم بعد از بیرون ستاد ارتقا درست میکنیم. چطور ستاد ارتقا فیزیک و شیمی نداریم. معلوم میشود دین را خراب کردیم، حالا میبینیم گرمک بیمزه است میگوییم: ستاد ارتقا، از بیرون شکر قاطی آن میکنیم. ستاد ارتقا یعنی کتابهای ما مفید نیست. ما میخواهیم از بیرون شکر قاطی آن کنیم. سؤال: چطور هیچ کتابی ستاد ارتقا ندارد، کتاب دینی دارد؟ باقی کتابها هم دارد؟ هان! سؤال من این است. چطور علوم دیگر ستاد ارتقا ندارد. به خدا و پیغمبر که رسید باید ستاد ارتقا داشته باشد. این پیداست مشورت هم نمیشود. مشورت هم نمیشود. باران بارید، کمونیست هم همین را میگوید. خدا باران فرستاد. گیاه رویید. لباسی که خانمها سر کلاس دارید باید رنگش روشن باشد. چادر سیاه برای خیابان خوب است. مانتو سیاه برای خیابان خوب است. این دختر من سر کلاس آمده، چون در تلویزیون پخش میشود میگویم. مدرسهای که مردی نیست، پسری نیست. نامحرمی نیست. خوب به چه دلیل این دختر بچهها به سیاه نگاه کنند؟ شما تختهها را هم سبز کردید. رنگ شاد! قرآن بخوانم. «ٌلَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ» (بقره/69) یعنی رنگ باید شادیآور باشد. رنگ باید شادی آور باشد. شما الآن قبای مرا ببین. شاد است، حالا یک بار قبای سیاه بپوشم. حالا یکوقت عاشوراست، محرم است. در خیابان طوری نیست. لازم هم هست. اما اجازه میدهی. یک درس! درسی را میخواهم که «اتبع» پیروی کنم نه اینکه فقط کلهام باد کند. میخواهم علومی یاد بگیرم که قابل پیروی باشد. پیروی من براساس آموزش است. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» میخواهم عقب تو بیایم به شرطی که به من یاد بدهی. «مما» یعنی بخشی از علومت را به من یاد بده. تازه علومت هم از خودت نیست. «عُلِّمْت» یعنی به خودت هم این علوم داده شده است. یعنی از خدا است. خدا را فراموش نکنیم. 5- رشد و کمال، اثر علم واقعی «رُشْداً» میخواهم در علم رشد باشد. الآن در علم ما رشد است. اگر رشد در آن است، علامت رشد این است. بگذار از خودم حرف نزنم. امیرالمؤمنین میفرماید: «ثمرة العلم العبودیه» ثمرهی علم بندگی خدا است. یعنی چه؟ یعنی باید دبیرستانیها حضورشان در نماز جماعت بیش از راهنماییها باشد. دبیرستانیها باید ادبشان به استاد بیش از راهنماییها باشد. باید حضور دانشجوها در مسجد بیش از دبیرستانیها باشد. باید دبیرها در مدرسه حضورشان در نماز جماعت بیش از بچهها باشد. ما که علی را قبول داریم. امیرالمؤمنین است. این حدیث را لااقل میتوانیم دو تا کلمه حفظ کنیم. «ثمرة العلم العبودیه» یعنی اگر بچه هرچه باسواد شد، بندگیاش نسبت به پدر و مادرش، استادش، استاد دانشگاه، دانشجو میآید از کنار استاد میگذرد، سلام نمیکند. میگوییم: آقا، این مگر استاد تو نبود؟ میگوید: این ترم با او درس ندارم. دیگر بالاترین درجهی ورشکستگی است که چون با او درس ندارم، این ترم با او درس ندارم سلامش نمیکنم. «ثمرة العلم العبودیه» خوب پس ببینید اینکه میگویند: قرآن شفا است، این است. حالا، کنگرهای بین المللی برای خلوت کردن زندانها بود. ریاست محترم قوهی قضاییه از کشورهای دیگر هم آمده بودند، ما رفتیم آنجا سخنرانی کنیم. گفتیم: کنگره نمیخواهد. قرآن زندانها را خلوت کرده است. اجازه بده من با قرآن در زندان بروم، بسیاری از اینها را آزاد میکنیم. طبق آیه! بنده وارد زندان میشوم. آقا ببینم چرا شما زندان هستی؟ والله ما عصبانی شدیم. متأسفانه یک چاقو برداشتیم، به هر حال چاقو کشیدیم. خوب حالا چاقوکش باید زندان برود؟ قرآن چه میگوید؟ میگوید: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَة» (شوری/40) همان جایی که چاقو کشیده چاقو بکش. یا او را عفو کن. چرا زندانیاش کنی. آنوقت من که بیرون از زندان هستم مالیات بدهم، مالیات مرا بگیرند خرج چاقوکش کنند. یعنی چاقو نکش خرج چاقو کش را باید بدهد. «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَة» برو بیرون! آقا شما چرا زندان هستی؟ والله راننده بودیم. خواب آلود بودیم. اشتباه کردیم. به یک نفر زدیم. قرآن میگوید: عمدی که نبوده است. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأ» (نساء/92) عربیهایی که میخوانم قرآن است. شما معنا کنید. کسی که مؤمنی را اشتباهی کشت، باید دیه بدهد. چرا باید زندان برود؟دارد یکجا بدهد، ندارد «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ» (بقره/280) قسطی بدهد. تو هم برو بیرون. شما چرا زندان هستی؟ والله چک من برگشته است. قرآن میگوید: اگر کسی بدهکار است باید زندان برود؟ «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ» آیهی قرآن است. یعنی صبر کن تا پولدار شود. آقا برد، خورد. از او ضامن میگرفتی. رهن میگرفتی. «فَرِهانٌ» آیهی قرآن است. هرچه عربی میخوانم قرآن است. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَة» (بقره/283) یعنی رهن را قبض کن. یعنی از اول رهن بگیر، که اگر برد و خورد، سند خانهاش به اسم شما باشد. ما نیامدیم قرآن را به صورت مکتب دربیاوریم. ای کاش فقط تلاوت و تجوید بود. نگران هستم که بعضی جاها سر و کلهاش پیدا شد که من با مقدار توانی که داشتم با آنها مقابله کردم. دیدم قرآن به سمت لات بازی رفته است. لاتها میگویند: با یک نفس دو کیلو آب غوره سر میکشم. او میگوید: با یک نفس یک آیة الکرسی میخوانم. کدام دستور به ما گفتند: آیة الکرسی را با یک نفس بخوانید. تو با لاتها چه فرقی میکنی؟ آن لات میگوید: سه کیلو آب غوره را با یک نفس سر میکشم. او هم میگوید: من آیة الکرسی را با یک نفس میخوانم. قرآن لاتبازی شده است. یک جا رفتم دیدم قرآن را با اشاره یاد میدهند. چنین میکرد. (با بیان حرکت) گفتم: این رقصها چیست؟ ببینید آدم وقتی از قرآن و اهل بیت جدا شد، به بدبختی میافتد. کدام ائمهی ما گفتند: قرآن را این رقمی درس بده؟ 6- تعالیم قرآن، محور زندگی و بندگی اخلاق درس میدهد، بله فلان عارف در خانهاش قبری بود. در قبر میخوابید. یاد خدا باشد! زنها هم گریه میکردند. این عارف برای خودش کرد. سلیقهی خودش بود. این قرآن آیهای نداریم که در خانهتان قبر باشد. 2- هیچ حدیثی هم نداریم که در خانهتان قبر باشد. 3- هیچ کدام از چهارده معصوم در خانهشان قبر نبوده است. 4- هیچ کدام از مراجع تقلید هم در خانهشان قبر نیست. یک کسی عاشق یک کسی میشود برمیدارد این معشوق را مطرح میکند. شما حق نداری. «کتاب الله و عترتی» امام رضا فرمود: حتی من که عترت هستم و اهل بیت هستم، اول از امام رضا دیدم، بعد دیدم که یک امام دیگر هم فرموده، به نظرم امام باقر بود. من تا به حال از دو امام دیدم که فرمود: شما حتی حرفهایی را هم که من میزنم از ما بپرسید: این حرفی که تو میزنی و این حدیثی که میگویی از کجای قرآن در آوردی؟ اگر ضد قرآن بود، حدیث ما را «فاضربوه علی الجدار» به دیوار بزن. نمیگوید: به زمین بزن. چون زمین ممکن است شُل باشد. شن باشد. میگوید: به دیوار بزن که سفت باشد. نمیگوید: «فاترکوه» رها کن. میگوید: «فاضربوه» بزن. یعنی آن را داغان کن. یعنی امام صادق به ما فرمود: اگر حدیثی ضد قرآن بود آن را داغان کن. ما همینطور هرکس هر سلیقهای دارد، سلیقهی خودش را در دین میچپاند. به همین خاطر گفتند: تقلید لازم است. مرجعیت لازم است. و بچهها باید دستشان را در دست مجتهد بگذارند. به سه شرط! فقیه عادل، بیهوس، عدالت و بیهوس. چون اگر عدالت نباشد به دیکتاتوری کشیده میشود. هوس باشد یک شاه معمّم میشود. و لذا گفته: مجتهدی عادل است که «مخالفا لهواه» قرآن از یک عده تعریف میکند، میگوید: آنها « یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه» (بقره/121) این حق تلاوت چیست؟ حدیثی برایتان میخوانم. 7- حق تلاوت قرآن، در کلام امام صادق(علیهالسلام) امام صادق فرمود: حق تلاوت هشت مورد است. 1- ترتیل، یعنی خیلی شمرده بخوانید. 2- تفّقه، بفهمید. 3- وقتی فهمیدید، عمل کنید. 4- به وعدههای قرآن دلگرم شوید. 5- از وعیدهای قرآن راجع به دوزخ و مسئولیت بترسید. چند تا شد؟ 6- از داستانهای آن عبرت بگیرید. از داستانهای آن عبرت بگیرید. اصلاً داستانهای قرآن برای عبرت است. من یکبار دیگر هم این را گفتم. وقتی میگوید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ» (قریش/1) «إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» (قریش/2) یعنی قوم قریش تابستان و زمستان میرفتند یعنی چه؟ یعنی ما هم یک مرتبه سه ماه تعطیل نکنیم. بلند شویم این طرف و آن طرف برویم. حوزههای علمیه میتوانند از بندرعباس، تویسرکان بیاییم. از خوزستان به ملایر بروند. از تهران به دماوند بروند. ما میتوانیم «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» را عمل کنیم، سه ماه تعطیلی نداشته باشیم. البته این را همه ساکت هستید. چون دوست دارید سه ماه تعطیل باشید. (خنده حضار) قرآن وقتی میگوید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ» نمیخواهد قصه بگوید. وگرنه واقعاً به من چه... ما بنشینیم گوشت کیلویی چند هزار تومان بخوریم، هزار و چهارصد سال پیش قوم قریش چلّهی زمستان و تابستان این طرف و آن طرف میرفتند. خوب پیش پدرشان، به من چه! به من چه؟ میگوید: از داستانها عبرت بگیرید. از داستانها عبرت بگیرید. قصه برایتان بگویم. شخصی آمد به موسی گفت: فرعون شورای نظامی تشکیل داده، دادگاه صحرایی، تو را بگیرند میکشند. «وَ جاءَ» یعنی چه؟ «رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ» از دورترین نقطهی شهر یک کسی بدو آمد، «یَسْعى» (قصص/20) میدوید، گفت: بدو بدو فرار کن. شورای نظامی، اعدام انقلابی! «فَخَرَج» موسی هم فرار کرد. «مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ» (قصص/21) رفت و وارد مَدیَن شد. تا وارد مدین شد، یک منطقهی دیگر دید یک جمعیتی کنار چاه بزغالهها و میشها و گوسفندها را آب میدهند، ولی دو تا خانم هم کنار ایستادند. جمعیت را دید. خانمها را هم دید. این موسی تحت تعقیب نزد خانمها رفت. گفت: خانمها! سلام علیکم ببخشید چرا شما کنار ایستادید؟ یعنی چه؟ یعنی حتی وقتی هم فرار میکنیم دنبال مظلومها باش. این خانم مظلوم بود. گفتند: والله ما پدر پیری داریم، حضرت شعیب، پیر است نمیتواند چوپانی کند. ما بزغالهها را چوپانی میکنیم. الآن بزغالهها تشنه شدند، ما لب چاه میآییم تنهی ما به تن مردها میخورد، کنار میایستیم، «لا نَسْقی» (قصص/23) عربیهایی که میخوانم قرآن است. «حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ» (قصص/23) آنها بروند ما... موسی گفت: بده من آب بدهم. بزغالهها را گرفت و رفت. زودتر آب داد. دخترهای شعیب وارد شدند، پدرشان گفت: زود آمدید. گفت: والله یک جوانی بدو آمد. گفت: چرا کنار ایستادید؟ گفتیم: برای اینکه تنهی ما به تن مردها نخورد، بزغالهها را گرفت آب داد، زودتر آمدیم. گفت: برو بگو بیاید. آمد و گفت: چه شده؟ گفت: « فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَص» (قصص/25) ماجرایش را گفت. که من موسی هستم و تحت تعقیب هستم، فرعون شورای نظامی تشکیل داده برای این که مرا بگیرند، اعدام انقلابی صحرایی! گفت: «نجََوْت» خدا تو را خوب جایی فرستاده است. بیا خانه ما. یکی از این دخترها گفت: آقاجان! این را بگیریم اجیر ما باشد. « یَأَبَتِ اسْتَْجِرْه» (قصص/26) پدر جان این را اجیر کنیم. تو که پیر هستی نمیتوانی چوپانی کنی. ما هم که دختر هستیم به درد چوپانی نمیخوریم. این جوان است. هم قوی است هم امین. «إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین» (قصص/26) 8- معیار انتخاب مسئولان بر اساس قرآن کریم این قصه است ولی امروز به درد شورای اسلامی میخورد. امروز در مجلس شورای اسلامی بحث است که چه کسی به درد وزارت میخورد، چه کسی به درد وزارت نمی خورد. قرآن میگوید: «إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین» هم باید قوی باشد، هم باید امین باشد. قوی باشد، یعنی زیر کار له نشود. امین باشد خط بازی سیاست بازی، باند بازی نکند. این قصه است ولی از قصه باید درس بگیریم. بعد گفت که: «إِنىِّ أُرِید» (قصص/27) دیگر شما فرهنگی هستید. «إِنىِّ» یعنی به درستی که من «أُرِید» یعنی من اراده کردم. «أَنْ أُنکِحَکَ» به نکاح دربیاید. «إِحْدَى ابْنَتى هَتَینِْ» (قصص/27) یکی از این دخترهای مرا بگیر. بیا داماد خودم شو. این یعنی چه؟ یعنی اگر داماد خوب گیرت آمد تو خواستگاری کن. اگر دامادی مثل موسی بود طوری نیست که پیشنهاد بدهید. بعضی از مشکلات خانواده این است که میگوید: دختر اول نرفته دختر دوم در ترافیک گیر کرده است. باباحالا بلکه دختر اول نخواست ازدواج کند. من چه خاکی بر سرم کنم؟ پدر بچهاش را صدا زد گفت: بلند شو. آفتاب زد. بلند شو نماز بخوان. گفت: شاید خورشید دلش خواست زود بزند. به من چه؟ من میخواهم بخوابم. میگوید: یکی از این دخترها دلیل ندارد که حالا حتماً دختر اول برود. حتماً پسر اول برود بعد پسر دوم. ممکن است پسر دوم عجله دارد. بعضی چیزها باید دید نیاز چیست؟ یکی کسی که آب میخواهد... آقا صبر کن به نوبت. به نوبت نیست او تشنهتر است. صف دستشویی هم نوبتی نیست. ممکن است کسی نیازش ... اصلاً بعضی جاها نوبت غلط است. ازدواج یک مسئلهی نیاز است. گرسنگی نیاز است. گفت: خوب پول که ندارم. من خودم یک جوان فراری هستم. میگوید: لازم نیست داماد پول داشته باشد. تو هشت سال برای من چوپانی کن. بعد گفت: میخواهی هم ده سال. « أَیَّمَا الْأَجَلَینِْ» (قصص/28) یعنی هردو. یا هشت سال یا ده سال. «فَلَا عُدْوَان» بعد گفت که: « وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» (قصص/27) نمیخواهم تو به مشقّت بیافتی. یعنی هرطور آسان است. تالار بگیری، یا نگیری. مهر چقدر باشد. هر طور که « وَ مَا أُرِیدُ» اینکه میخوانم آیهی قرآن است. «وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» قصه است. منتهی از قصهها باید عبرت گرفت. این مراسم بله برون در قرآن است. «وَ مَا أُرِیدُ» یعنی من اراده ندارم «أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» تو به مشقّت بیافتی. «سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِینَ» (قصص/27) خواهی دید که من آدم صالحی هستم. یعنی گیر نمیدهم. پس یکی از نمونههای صالح این است که پدرزن به داماد گیر نمیدهد. شما در نماز میگویی: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» در قرآن هم میگوید: «سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِینَ» شعیب به دامادش گفت: انشاءالله خواهی دید من صالح هستم. یعنی گیر نمیدهم. پس همهی ما در نماز میگوییم: السلام علینا و علی هر پدر زنی که گیر به داماد ندهد. قرآن برای این نازل شده است. اینکه میگوید: قصههای قرآن، در قصهها حرف است. هر کلمهاش یک نکته دارد. مزهی قرآن را نچشیدیم. نچشیدند. نچشیدیم. و نه ما به نسل نو نچشاندیم. یکبار دیگر. نچشیدند. نچشیدیم. و نه ما قرآن را به نسل نو چشاندیم. یک چیزهایی گفتیم که... نگفتیم: امام جواد چه کسی بود. سنش، مرقدش، مثل اینکه آدم میگوید: ابوعلی سینا 72 کیلو، پیراهنش آبی است. قبرش همدان است. خوب اینکه بوعلی سینا نشد. نچشاندیم. حالا به امید روزی که آموزش و پرورش ما از خواب بیدار شود. دانشگاه و حوزهی ما هم از خواب بیدار شود. به این آیه عمل کنند. چند تا آیه است همهی مردم ایران به آن عمل میکنند. همهی مردم دنیا به این... من حساب کردم آیهای که همهی مردم دنیا به آن عمل میکنند این آیه است.«کلوا» بخورید. تنها آیهای است که همه به آن عمل میکنند. به بعضی آیهها عمل نشده مثل این آیه، به این آیه عمل نشده است. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة» (مریم/12) وزیر محترم آموزش و پرورش یک روز مرا دعوت کرد گفتند: تحول بنیادی! رفتیم آنجا دیدیم از این آقایان تحصیل کردهها، دکترها، هرکسی یک چیزی میگوید. گفتم: آقا جان! بنده که دیگر نمیآیم. تا حالا چهل بار هم مرا دعوت کردند، با کم و زیادش نرفتم. گفتم: آقا بگو: میخواهی چه کار کنی من آیهاش را برایت بنویسم. چرا گیج هستی؟ چرا گیج هستید؟ میخواهید چه کنید؟ هر مشکل فرهنگی داری بگو: من آیهاش را مینویسم. ما اسلام را کنار گذاشتیم، ببینیم روانشناسی، جامعه... پوچ هم در رفتیم. عرض کردم نتیجهی سی سال بعد از انقلاب این است که شما بگویید: دبیرستانیها ادبشان بیشتر است یا راهنماییها؟ راهنماییها ادبشان بیشتر است به پدر و مادر، به استاد دانشگاه، رابطهشان باخدا بیشتر است یا... اینطور نیست. یک تحول بنیادی وقتی درمیآید که همهی همتمان را بگذاریم به این آیه عمل کنیم. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة» دو بار هم این آیه تکرار شده است. یعنی قرآن را جدی بگیرید. نه مراسم، ما الآن قرآن مراسم است. روی کیف عروس مراسم است. روی کیف عروس یعنی عروس خانم ببین بخوان این آیه را با هم طبق آیه عمل کنیم. بالای سر مسافر مراسم است. «بک یا الله» مراسم است. قسم به قرآن مراسم است. استخاره مراسم است. ما الآن برخوردمان با قرآن برخورد مکتبی نیست. باید کلمه به کلمه معذرت میخوام. باید حرف به حرف قرآن نکتههایش استخراج شود، بنده از این آیهی یکی از این دخترهایم را میخواهم به تو بدهم، اگر پول نداری برای من چوپانی کن. یا هشت سال یا ده سال،نمیخواهم به تو سخت بگذرد، من 56 نکته از این آیه بیرون کشیدم. مزهی قرآن را نچشیدیم. خدایا یک انقلاب قرآنی، نه به اسم نهضت قرآن آموزی، این خوب است. حفظ خوب است. نمیدانم تلاوت خوب است. آموزش خوب است ولی اینها عبورگاه است توقفگاه نیست. به سوی اینکه مزهی قرآن را بچشیم و بچشانیم. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه» 1- بر اساس آیات قرآنی، اولین وظیفه پیامبران در برابر مردم چیست؟1) تزکیه و تربیت آنان 2 ) تعلیم و آموزش آنان 3) تنبیه و توبیخ خطاکاران 2- آیه 11 سوره مجادله فرمانِ برپا در برابر چه کسانی را مطرح میکند؟ 1) مؤمنان 2) معلّمان 3) هر دو مورد 3- بر اساس کلام حضرت علی(علیهالسلام)، ثمرهی علم چیست؟ 1) توسعه و پیشرفت 2) بندگی و عبودیت 3) رفاه و ثروت 4- شرایط مرجعیت دینی فقیهان چیست؟ 1) تقواو عدالت 2) مخالفت با هوای نفس 3) هر دو مورد 5- بر اساس آیه 26 سورهی قصص، ملاک مسئولیتپذیری چیست؟ 1) قدرت و امانت 2) ایمان و عبادت 3) قدرت و صداقت
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 88 آبان 30 ساعت 10:48 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|