رسول اکرم(ص) فرمود: «چشم زخم واقعیت دارد و مرد را در قبر و شتر را در دیگ قرار مىدهد»، V}(بحارالانوار، ج 63، ص 26).{V کنایه از این که شتر در اثر چشمزخم مریض مىشود و صاحبش از ترس تلف شدنش او را ذبح مىکند. از رسول گرامى اسلام روایت شده که آن حضرت(ص) روزى از قبرستان بقیع مىگذشت. در آنجا فرمود: «به خدا قسم بیشتر اهل این قبرستان به سبب چشمزخم در این جا آرمیدهاند»،(تفسیر منهجالصادقین، ج 9، ص 391).{V T} درمان این مشکل:{T الف) یاد کردن خداوند؛ از امام صادق(ع) روایت شده است: «هر کس از سیرت و صورت برادر مسلمانش خشنود شود، خدا را یاد کند؛زیرا وقتى خداوند را به یاد آورد ضررى به برادر مؤمنش نمىرسد»، V}(بحارالانوار، ج 60 ، ص 25).{V ب ) گفتن «تبارک اللّه احسن الخالقین؛ امام صادق(ع) فرمود: «کسى که چیزى از برادرش او را متعجب ساخت این جمله را بگوید، زیرا چشمزخم حق است»، V}(همان، ص 26).{V ج ) گفتن «امنتُ باللّه و صلى اللّه على محمد و آله»؛ پس از آن اثر چشمزخمى خنثى مىگردد. ) قرائت سوره «ناس» و «فلق» هنگام ترس از چشمخوردن، V}(همان، ج 92).{V ه ) نوشتن سورههاى «حمد»، «اخلاق»، «ناس»، «فلق» و «آیهالکرسى» در ورقهاى و به همراه داشتن آن،V} (همان، ص 25).{V و ) قرائت سه مرتبه ذکر «ماشاءاللّه لاحول ولا قوه الا باللّه العلى العظیم» به هنگام ترس از چشم خوردن یا چشم زدن،V} (همان، ص 26).{V اما نکته ای که قابل ذکر می باشد این است که واقعیت داشتن چشم زخم منافاتی با اراده و خواست و قدرت خداوند ندارد بلکه این مسأله نوعی قدرت ماوراء الطبیعه است که خداوند آن را قرار داده مانند بسیاری از کارهای دیگر که به واسطه تربیت و قدرت روح آدمی قابل تحقق است. و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون .ترجمه آیه این است:و نزدیک است که این کافران تو را با چشمهاى خود هلاک کنند،آن،وقتى که آیات قرآن را مىشنوند،و اینها مىگویند که او(یعنى تو) یک دیوانه و جنزده است.البته در اینجا مقصود این است که اگر یک جنبههاى غیر عادى در این(قرآن)مىبینید، می گویند: اینها الهامات و القائاتى است که شیاطین به او مىکنند،لهذا بعد مىفرماید: و ما هو الا ذکر للعالمین خیر،اینها جز ذکرى و تذکرى و تنبهى و القائى که از ناحیه پروردگار براى همه جهانیان است چیز دیگر نیست. این،ترجمه تحت اللفظى آیه بود.درباره مفاد این آیه کریمه،مفسرین دو جور تفسیر کردهاند. تفسیر اول بیشتر مفسرین-که شاید قدما این طور بودند-این آیه را فقط به این معنى گرفتهاند که قرآن مىخواهد بفرماید که این کافران یک عناد و غیظ و حسادتى با تو دارند.دشمن وقتى که در مقابل دشمن قرار مىگیرد،اگر در برنامه خودش فاتح و پیروز بشود و اگر احساس شکست در طرف بکند از غیظ و خشمش کاسته مىشود.از کلمات امام حسین علیه السلام است که: «القدره تذهب الحفیظه»یعنى قدرت و توانایى و نیرومندى،خشم و کینه و حقد را از بین مىبرد،و لهذا انسانها به هر اندازه از نظر روحى قویتر باشند عقده کمترى دارند،و هر چه انسان از نظر روحى ضعیفتر باشد و در خودش در مقابل دیگران بیشتر احساس ضعف کند عقده بیشترى در روحش هست. آدم قوى،بىعقده است و آدم ضعیف است که دچار عقدههاى زیاد مىشود.همچنین هر آدمى به هر اندازه عقده و غیظ و خشم داشته باشد،وقتى که در مقابل طرف قرار مىگیرد،به هر اندازه که احساس پیروزى در خود و ضعف در طرف مقابل کند از عقدهاش کاسته مىشود،چون احساس قدرت در خودش مىکند و احساس ضعف در طرف دیگر،و این از عقده مىکاهد،و به هر اندازه که در خودش احساس ضعف کند و در طرف احساس پیروزى،مرتب بر عقده و خشمش افزوده مىشود. کفار در مقابل پیغمبر اکرم دچار چنین حالتى بودند.هر روز مىدیدند نسبت به روز قبل یک چیزى اینها به اصطلاح باختند و پیغمبر برده است،یعنى مىدیدند که مردم به سوى پیغمبر گرایش دارند و از گروه اینها دور مىشوند.بعلاوه وقتى در مقابل یگانه ابزار پیغمبر اکرم که قرآن مجید بود قرار مىگرفتند دنبال یک عیب و عیبجویى بودند،ببینند آیا مىتوانند جایى از آن را عیب بگیرند،بگویند فلان چیز اگر خیلى زیباست استثنایى است؟ مىدیدند هر آیهاى که نازل مىشود از آیه قبل جذابتر و شیرینتر و زیباتر است.این بود که وقتى آیات قرآن را مىشنیدند،همان احساس لطافت و فصاحت و زیبایى و علو،مساوى بود با بالا رفتن درجه خشم آنها. در همان حالى که آیات قرآن را گوش مىکردند و چشمهایشان به پیغمبر بود(گوشهایشان آواز پیغمبر را مىشنید که آیات قرآن را مىخواند و چشمهایشان به صورت پیغمبر نگاه مىکرد)آنچنان خشم بر خشم اینها افزوده مىشد که مىخواستند با چشمهایشان پیغمبر را بکوبند،مثل اینکه مىگوییم فلان کس با چشمهایش مىخواهد من را تیر بزند. اغلب مفسرین آیه را این طور تفسیر کردهاند،یعنى کنایه است. و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر یعنى اینها وقتى که چشمشان به صورت توست و گوشهایشان به آواز تو،و تو دارى قرآن را مىخوانى،آنچنان خشم بر خشمشان مىافزاید که با چشمهایشان مىخواهند تو را تیر بزنند. آن وقت مفاد آیه صرفا کنایه است از کمال و شدت خشمى که مخالفین دارند.انسان وقتى که چنین خشمى گرفت و هیچ توجیه و منطقى براى خودش پیدا نکرد،دست به یک تهمتهاى احمقانه مىزند که رهایش کنید،یک آدم جنزده و دیوانه است،آدمهاى جنزده و دیوانه گاهى یک کارهاى خارق العادهاى انجام مىدهند: و یقولون انه لمجنون . حال جواب قرآن چیست؟مىگوید:کار جن و شیطان که نمىتواند اثرش بیدارى جهان باشد. (جواب را ببینید،عجیب است.)قرآن نمىگوید: و ما هو الا من رب العالمین چون در این صورت صرفا یک مدعا بود،آنها مىگفتند که آنچه این مىگوید القاء شیاطین است،قرآن ممکن بود جواب بدهد خیر،القاء خداست. بلکه معیار را ذکر مىکند،براى آن چیزى که از ناحیه خداستیا از ناحیه جن و شیطان باشد.آنچه که از ناحیه خداست آن چیزى است که در جهتخیر و صلاح و هدایت مردم و در جهت ذکر یعنى یادآورى و تنبه و بیدارى مردم آنهم بیدارى جهانیان است نه بیدارى یک قوم خاص. تو مىگویى از ناحیه شیطان و جن است.مگر مىتواند یک چیزى از ناحیه جن و شیطان باشد ولى اثرش بیدارى بشر و بیدارى همه جهان باشد؟پس به این ما هو الا ذکر للعالمین ضمنا برهان اقامه شده است بر اینکه ادعاى شما چگونه باطل است. تفسیر دوم ولى بعضى دیگر از مفسرین-که این نظر اخیرا خیلى رایجشده است-گفتهاند آیه کنایه نیست، بلکه یک جمله صریح است،کنایه از شدت خشم نیست،بلکه بیان یک واقعیت است و آن واقعیت این است که در میان آنها افرادى بودند که به اصطلاح شور چشم بودند و چشم زخم مىزدند،و شخصى بود که در میان آنها به این جهت معروف بود که به اصطلاح چشمهایش شور است و هر چه را که ببیند و نگاه کند،بالخصوص اگر به نظر اعجاب نگاه کند،آفتى به آن شىء یا شخص مىرسد. اینها فکر کردند که بهترین راه مبارزه با پیغمبر این است که ما پیغمبر را از بین ببریم بدون آنکه مسؤولیتى در مقابل بنىهاشم متوجه ما بشود،چون مىدانستند بنىهاشم-اعم از آنها که مسلمان بودند یا نبودند-و به طور کلى عرب براى مساله خونخواهى قبیلهاى به اعتبار وحدت قبیله اهمیت قائل است،یعنى اگر اینها مىخواستند پیغمبر را بکشند،همان ابو لهب که دشمن پیغمبر بود ممکن بود که بعد به خونخواهى برخیزد به اعتبار اینکه او فردى از قبیله است.گفتند: یک کار ما مىتوانیم درباره پیغمبر بکنیم،پیغمبر را از بین ببریم بدون اینکه قاتل شناخته بشود،و آن این است که از وجود آن شخص استفاده کنیم،غافل از اینکه یک پیغمبر خدا را که دیگر نمىشود با چنین کارها از بین برد. و ان یکاد الذین کفروا نزدیک بود که اینها چنین کارى بکنند،یعنى اگر نبود عنایت الهى،اینها با این وسیله تو را از بین برده بودند.حال اگراین مطلب دوم باشد،آن وقت معنایش این است که قرآن تلویحا مساله چشم زخم را تایید کرده است،و این خود یک مسالهاى است که آیا چشم زخم حقیقت استیا حقیقت نیست؟ مساله چشم زخم مقدمتا دو مطلب را عرض بکنم.یکى اینکه چشم زخم اگر هم حقیقت باشد به این معناى رایج امروز در میان ما-بالاخص در میان طبقه نسوان که فکر مىکنند همه مردم چشمشان شور است-قطعا نیست. همان کفار جاهلیت هم به چنین چیزى قائل نبودند،بلکه معتقد بودند که یک نفر وجود دارد و احیانا در یک شهر ممکن استیک نفر یا دو نفر وجود داشته باشند که چنین خاصیتى در نگاه و نظر آنها باشد. پس قطعا به این شکل که همه مردم داراى چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح نظر مىکنند،نیست. دوم:اگر بعضى مردم داراى چنین خصلت و خاصیتى باشند،آیا آیه و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم خاصیت جلوگیرى از چشم زخم دارد؟ما تا حالا به مدرکى(حدیثى، جملهاى)برخورد نکردهایم که دلالت کند و بگوید از این آیه براى چشم زخم استفاده کنید. اینکه چشم زخم حقیقت استیا نه،یک مساله است(فرضا حقیقت است و لو در بعضى از افراد) و اینکه این آیه براى دفع چشم زخم باشد مساله دیگرى است.چیزى که از طرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد،از پیش خود نباید بتراشیم. نظر به اینکه روح مردم براى چنین چیزى آمادگى دارداز شعارهایى که مردم انتخاب مىکنند روحیه مردم را مىشود شناخت.ما در قرآن آیه زیاد داریم،آیاتى که براى شعار قرار دادن فوق العاده عالى است،جملههاى زیادى داریم از پیغمبر و ائمه،ولى هیچ آیهاى به اندازه آیه و ان یکاد الذین کفروا در میان مردم براى شعار رایج نشده است. در هر خانهاى که بر وى مىبینى یک«ان یکاد»آنجا زدهاند،یعنى چشم تو کور که خانه و زندگى من را مىبینى،این تابلو را اینجا نصب کردهام براى اینکه چشم تو کور باشد.این امر یک حالتخودخواهى در مردم از یک طرف و یک حالت بدبینى به دیگران از ناحیه دیگر را نشان مىدهد. شما همه شهر تهران را بگردید،به ندرت دیده مىشود که در خانهاى مثلا آیه هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون (2) تابلو شده باشد.براى شعار چه از این بهتر: هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون ؟براى شعار چه از این بهتر: ان اکرمکم عند الله اتقیکم (3) ؟اینقدر هست الى ما شاء الله،آیاتى که انسان هر وقتیکى از آنها را نگاه کند براى او یک درس و آموزش است.اینها را انسان نمىبیند ولى در هر خانهاى که بروید آیه و ان یکاد الذین کفروا را مىبینید،یعنى منم که خداوند چنین نعمتهایى به من داده و تویى که چشم شور دارى و مىخواهى چشم زخم به ما بزنى،براى اینکه جلوى چشم شور تو را گرفته باشم این تابلو را در اینجا نصب کردهام،و شاید کمتر خانهاى است که چنین چیزى در آن نباشد. حال منطقا چگونه است؟آیا چشم زخم مىتواند حقیقت باشد یا نه؟و اگر حقیقت است آیا امر جسمانى استیا امر روحى و نفسانى؟ در اینکه اجمالا چنین حقیقتى هست نمىشود تردید کرد،منتها بعضى از علماى جدید معتقدند که در برخى از چشمها چنین خاصیتى هست،یعنى بعضى از چشمها نوعى اشعه را از خود بیرون مىدهند که این اشعه یک اثر سوئى در اشیاء وارد مىکند،مخصوصا اگر با یک نگاه و نظر مخصوص باشد. قبول کردن این حرفها در قدیم خیلى مشکل بود که انسان بگوید یک نفر وقتى که نگاه مىکند،از چشم او شعاعى بیرون مىآید که مثلا مىتواند یک سنگ را بترکاند،اصلا قابل باور کردن نبود.ولى امروز که میدان عمل این شعاعها و امثال اینها پیدا شده که چقدر در طبیعت امواج وجود دارد و این امواج چه کارهاى خارقالعادهاى را انجام مىدهند،دیگر این امر تعجبى ندارد که شعاعى از چشم یک انسان بیرون بیاید و واقعا یک شتر را به زمین بزند.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
یکشنبه 92 تیر 9 ساعت 7:53 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|