سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارالقران الکریم جرقویه علیا
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمت تگردد و عبرتی که مایه حفظت شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
تاریخچه و تحول آموزش عالی ایران از آغاز تا وقوع انقلاب اسلامی
تاریخچه و تحول آموزش عالی ایران از آغاز تا وقوع انقلاب اسلامی
پس از بررسی مختصر پیرامون آموزش عالی و اهداف تشکیل دهنده ی آن، شایسته است کیفیت ورود آموزش عالی به کشور و تحولاتی که در طول تاریخ به خود دیده، به عنوان زمینه های اولیه و دوره ای که موجبات تحول و انقلاب آموزشی در ایران را فراهم آورده است، مورد بررسی قرار گیرد.

الف) تاریخچه ی آموزش عالی در ایران سابقه ی آموزش عالی در ایران به زمان های بسیار قدیم باز می گردد، به گونه ای که تاریخ نگاران کهنسال ترین دانشگاه جهان را «جندی شاپور» معرفی می کنند. این دانشگاه که در دوران قبل از اسلام به وجود آمد و شهرت جهانی یافت و به شاهپور اول - پادشاه ساسانی - منسوب بوده، از قرن چهارم تا دهم میلادی تداوم داشته است.
دانشگاه جندی شاپور یا گندی شاپور از لحاظ آموزش و تحقیق در فلسفه و طب شهرت داشت. «این دانشگاه دامنه ی علوم آن روز را وسعت بخشید و با تلفیق نکات مثبت از روش های یونانی و هندی، قوانینی وضع شد که در دنیای آن روز روش نوین علم پزشکی بود». (1)

                                                                   

اردشیر بابکان در قرن سوم میلادی، تعداد زیادی کتاب های ادبی و علمی را از هندوستان و بیزانس فراهم آورد و دستور داد که در محل دهکده ی شاه آباد کنونی در خوزستان که به نام پسرش «گندی شاپور» نامید، نگهداری کنند. شاپور اول (272 - 241 م) نیز با انتقال اقامتگاه خویش بدان ناحیه، اهمیت و مرتبت شایسته ای به این کانون علمی بخشید. دانشگاه مذکور، در زمان خسرو انوشیروان (579 - 531 م) ترقی بسیار کرد و توجه خاص وی به ادبیات، فلسفه و علوم سبب رونق دانش هایی همچون هیئت، نجوم، مهندسی، حکمت عملی و علوم اداری گشت.
به هر صورت، آنچه که مسلم به نظر می رسد، این است که دانشگاه گندی شاپور در حدود هزار و هفتصد سال پیش بنا گردید و تا پنج قرن گاهواره ی علوم پزشکی، فلسفه، نجوم و ریاضیات بود. بسیاری از کتاب ها که به زبان های مختلف پیرامون علم پزشکی و تاریخچه ی آن نوشته شده با نام جندی شاپور یا گندی شاپور توأم است.
با ظهور اسلام و توسعه ی معارف اسلامی، این مرکز بزرگ علمی به تدریج اهمیت و اعتبار خود را از دست داد تا آنکه در حدود قرن پنجم هجری، خواجه نظام الملک (ابوعلی حسن بن اسحق) به ترویج علم و هنر و تأسیس مدارس عالی همت گمارد. او در سال 485 هجری، ساختمان نظامیه ی بغداد را آغاز کرد و در شهرهای دیگر ایران نیز از قبیل نیشابور، بلخ، هرات، آمل، اصفهان دست به تأسیس مدارس عالی موسوم به «نظامیه» زد (2) که مهمترین و معروف ترین آنها مدارس بیهقیه و سعیدیه بود (3) و مواد درسی آن شامل فقه، حدیث، تفسیر، علم حساب و پزشکی می شد. (4)
در واقع با پیدایش نظامیه های مذکور، امور آموزش عالی در این مراکز مستقر گردید که از لحاظ سازمان و تشکیلات، نسبت به مدارس سابق پیشرفته تر و مجهزتر بودند و برای مدارس بعدی، نمونه و سرمشق واقع شدند. همچنین، نظام الملک جهت اداره ی این مدارس، موقوفاتی تعیین کرد که از درآمد آن هزینه ی نگهداری مدرسه، مواجب مدرسان، کارکنان و کتابداری و... تأدیه می شده است.
در این مقطع زمانی که سراسر جهان را ظلمت جهل فرا گرفته بود، دانشمندانی همچون شیخ الرئیس ابوعلی سینا، ابوحامد محمد غزالی، خواجه نصیرالدین طوسی، سعدی شیرازی، انوری و... در این مدارس عالی پرورش یا به تدریس اشتغال داشته، مشعل علم را در مشرق زمین فروزان نگهداشتند، به طوری که حتی آثار دانشمندان این عصر تا آغاز نهضت علمی و فنی در قرن هجدهم در مراکز علمی و معتبر جهان تدریس می شده است.
البته هدف خواجه نظام الملک از تأسیس نظامیه های مذکور، جلوگیری از نابودی آیین دلخواهش - سنی گری - بود و انگیزه های سیاسی را نیز در نظر داشت، (5) ولی مراکز مذکور، دانشگاه های دولتی بودند که برای اجرای سیاست فرهنگی دولت پدیدار شدند.
با علم به اینکه گسترش آموزش در سطوح بالا و تعداد مدارس هر کشور، به وضع اجتماعی و سیاسی آن بستگی دارد، در ایران نیز در ادواری که ثبات سیاسی و اجتماعی حاکم بود، تعداد این مراکز افزوده می گشت، ولی از آغاز قرن هفتم هجری که هجوم قوم مغول به ایران شروع شد تا قرن دهم هجری که حکومت صفویان در ایران مستقر گردید، مدارس عالی رو به ویرانی نهاد.
در دوره ی صفویان، موجبات وحدت ملی، از طریق وحدت در عقاید مذهبی فراهم آمد و مدارس عالی دینی به منظور تربیت مبلغان مذهب جعفری و معلمانی که بتوانند فرایض دینی را به کودکان و جوانان بیاموزند و آنان را به آداب تشیع آشنا کنند، بنیان گذاری شد.
در مدارس عالی دوره ی صفوی، طلاب علوم دینی به تحصیل فقه، اصول، معانی و بیان، علم کلام و شرعیات اشتغال داشتند.
از هنگام تأسیس دانشگاه جندی شاپور تا زمان تشکیل دولت صفویه، آموزش عالی سنتی ایران همواره نیازمند حمایت دولت ها بوده و به همین جهت همگام با تحولات سیاسی، دچار فراز و نشیب می شده است.
حاکمان حکومت صفویه در پرتو وحدت سیاسی و مذهبی که به ارمغان آوردند، سیستمی را بنیان گذاری نمودند که به موجب آن، مردم خودشان دواطلب ایجاد، اداره و حفظ مدارس شدند و این نظام تا به امروز در آموزش عالی کما بیش به همان نحو عمل می کند. (6)

ب) نظام آموزش عالی نوین در ایران

1- تأسیس دارالفنون

برخورد ملت ایران با ملل اروپایی، بخصوص در اثر تجاوز کشورهای روسیه و انگلستان در اوایل قرن سیزدهم هجری، پیامد مهمی برای ایران داشت. اولیای امور دریافتند که ایران از قافله ی تمدن به خصوص در زمینه های مختلف علوم، فنون و صنایع، به کلی عقب مانده است و برای مقابله با تجاوز کشورهای غربی، راه چاره را در این دیدند که هر چه سریع تر به کسب علوم و فنون غربی همت گمارند، لذا این فکر را از دو طریق به مرحله ی عمل گذاردند؛ در مرحله ی اول با اعزام محصلان ایرانی به خارج برای کسب علوم جدید - این بحث در مقوله ی تاریخچه ی دانشگاه، در فصول بعد به تفصیل مورد بررسی قرار می گیرد - و در مرحله ی دوم با استخدام خارجی مشاوران برای تعلیم و تربیت ایرانیان در رشته ها و فنون علمی جدید.
این سیاست که به تأسیس مدارس جدید در ایران - طبق نمونه ی مدارس ممالک غرب - منتهی شد، باعث گردید که دستگاه آموزش و پرورش جدید ایران از دستگاه آموزش و پرورش قدیم جدا شود.
هسته ی اولیه ی تعلیمات عالیه ی نوین در ایران با ایجاد مدرسه ی دارالفنون شکل گرفت. در سال 1266 هـ . ق میرزا تقی خان امیرکبیر در گوشه ای از ارگ تهران بنای مدرسه ای را به سبک مدارس عالیه ی اروپا شروع کرد و آن را دارالفنون نامید. (7)
امیرکبیر که در مراحل خدمات دیوانی خود در آذربایجان، شاهد بسیاری از تجارب تلخ و ناگوار بود و ترتیبات زندگی و معارف جدید را به اجمال در مدت اقامت کوتاه خود در روسیه و مأمورت طولانی خویش در کشور عثمانی دیده و در جریان کارهای اداری، قرار گرفته بود، احتیاج ایران را به افرادی کاردان که از معارف جدید با اطلاع باشند، دریافته بود (8) و خوب می دانست که مستشاران خارجی کاری برای ایران انجام نمی دهند و نباید به آنها خیلی امید داشت.
البته در ارتباط با اهداف ایجاد مدرسه ی دارالفنون، نظرات متفاوتی وجود دارد. بعضی از تاریخ نگاران، اهداف نظامی موجود در ذهن امیر را، در درجه ی دوم اهمیت قرار می دهند؛ (9) از جمله ی این افراد فریدون آدمیت است که در کتاب «امیرکبیر و ایران» می نویسد: «ذهن امیر... در درجه ی اول معطوف به دانش و فن جدید بود و بعد به علوم نظامی توجه داشت» (10) برخی دیگر، آن را مدرسه ای فنی، نظامی و صنعتی دانسته اند، (11) ولی در نخستین خبر که در شماره ی 29 روزنامه وقایع اتفاقیه، مورخ 23 شوال 1267 هجری انتشار یافت، هدف از تأسیس آن تعلیم و تعلم علوم و صنایع اعلام شد.
کلیه ی اقدامات پیرامون راه اندازی دارالفنون، از احداث و ترتیب محل گرفته تا اعزام نماینده برای استخدام استاد و متخصص به اتریش و شهر پروس و تنظیم برنامه ها و مواد درسی را شخص امیر کبیر با جدیت و علاقه ی تمام پیگیری کرد و سامان داد، ولی زمانی که استادان و معلمان خارجی وارد ایران شدند، دو روز از عزل امیر کبیر و خلع عناوین و القاب او می گذشت و قرار بود مقدمات کار فراهم شود تا امیر تحت عنوان یکی از آحاد رعیت مردم به فین کاشان تبعید گردد.
بنابر آنچه گفته شد، آموزش عالی نوین در ایران با ایجاد دارالفنون همراه است که پیرامون این مسأله، ذکر نکاتی چند لازم می نماید. نکته ی اول این که به دلیل نبود معلمان کافی، هیأت آموزشی دارالفنون از کشورهای خارج، یعنی کشورهایی که از نظر امیرکبیر از مداخله در امور سیاسی مملکت خودداری کرده و تنها به کار تدریس اشتغال داشتند، - معلمان اتریشی و پروسی - تأمین می شد؛ ولی انگلیسی ها در قبال این اقدام سکوت نکردند و برای جلوگیری از ورود صحیح علم و صنعت اروپایی به ایران، در کار معلمان اتریشی اخلال ایجاد کردند و به جای آنها، عده ای افسر ایتالیایی ضد اتریشی را به عنوان معلم در مدرسه ی جدید و در سپاه ایران وارد نمودند. بدین سبب، خشت اول ورود آموزش عالی نوین به ایران کج نهاده شد. هر چند پس از چند سال معلمان ایرانی به تدریج جای معلمان اروپایی را گرفتند، ولی هیچ گاه مدرسه از معلم اروپایی خالی و مستغنی نبود.
نکته ی دوم این که شاگردان دارالفنون از برگزیدگان خانواده های اعیان و اشراف بودند (12) و این مدرسه، به نوجوانان عادی تعلقی نداشت. پس از آن که قبول شدگان در اولین امتحان نهایی دارالفنون، گواهینامه گرفتند و عده ای از آنان از طرف دولت ایران به فرانسه اعزام شدند، تمایل زیادی از جانب مردم نسبت به تحصیل در این مدرسه ابراز شد، ولی دولت به جای استفاده از این تمایل، درصدد جلوگیری از توقع آنان برآمد و طی بیانیه ای - که خالی از جنبه ی سیاسی نبود - عدم نیاز به تعلیم و تربیت محصلان جدید را اعلام نمود. (13)
به این ترتیب، دو عامل فوق، یعنی بهره گیری از افسران شورشی ایتالیایی در مقابل معلمان اتریشی و توأم کردن سیاست با تدریس - ترساندن شاه از مدرسه و اهل مدرسه - باعث شد تا این مدرسه نتواند به اهداف عالیه ی خود، از جمله ارتقای کشور به حد کشورهای دیگر نایل گردد و افرادی را پروراند که قادر به مرتفع کردن احتیاجات علمی و فنی کشور نبودند. در آخر هم به هیچ یک از فارغ التحصیلان دارالفنون و اروپا رفتگان آن، کاری متناسب با تحصیلات آنها رجوع نشد.
اما به طور کلی، مدرسه ی دارالفنون با استفاده از معلمان اروپایی، در شناساندن تمدن اروپا و فرهنگ جدید مغرب زمین به ایرانیان، عامل بسیار مؤثری بود و (14) فارغ التحصیلان دارالفنون، اغلب از طریق ترجمه و تألیف کتب درسی به این اقدام دامن می زدند و صنف جدیدی به وجود آوردند که در تحویل فکری دو نسل بعد اثر گذاشت.
هر چند تأسیس دارالفنون در درجه ی اول برای رفع احتیاجات دستگاه دولت و کسانی بود که می خواستند در مقام های دولتی ، وظایف و مسئولیت هایی به عهده بگیرند، (15) ولی دولت برای اولین بار، احساس مسئولیت مستقیم در تأسیس مدارس نمود.

2- ایجاد مدارس دیگر

پس از دارالفنون، مدارس دیگری چون مدرسه ی علوم سیاسی (1317 ه . ق)، مدرسه ی فلاحت (1319 هـ . ق) مدرسه ی طب (1337 هـ . ق) و دارالمعلمین عالی (1307 هـ. ق) تأسیس شدند.

3- مدیریت مراکز آموزش عالی از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران

نخستین مدارس عالی تأسیس شده در این مقطع، تحت نفوذ کامل دربار قرار داشتند، حتی مدرسه ی دارالفنون که به عنوان اولین مؤسسه ی آموزش عالی احداث گردید، خود جزیی از تشکیلات دربار بود و رئیس مدرسه زیر نظر شاه در کلیه ی امور مدرسه استقلال کامل داشت. «این مدرسه تا سال 1232 شمسی زیر نظر یکی از شاهزادگان یا رجال درباری اداره می شد و از این سال به بعد به عهده ی وزارت علوم گذاشته شد». (16)
مدارس بعدی نیز از نظر تشکیلات اداری و حوزه ی اختیارات، زیر نظر کامل حکومت قرار داشتند.
اصولاً مدارس عالی در این تاریخ، هنوز فاقد شبکه ی اداری توسعه یافته بود و با سازمان اداری ساده و متمرکز اداره می شد، ولی به تدریج با گسترش این مدارس، اداره ی آنها به عهده ی وزارت معارف گذاشته شد.

ج) تحول دانشگاه ها از تأسیس دانشگاه تهران تا پیروزی انقلاب اسلامی

1- نحوه ی تأسیس دانشگاه تهران

قبل از تأسیس دانشگاه تهران، مراکز علمی به صورت پراکنده و جدا از یکدیگر قرار داشتند، اما بعدها به منظور تمرکز مدارس عالی در یک محدوده ی معین (17) و برای آن که تعلیمات عالیه در ایران بر پایه ی اساسی استوار گردد و امور آموزشی و علمی مدارس عالیه تحت نظم و ترتیب معینی درآید، قانون تأسیس دانشگاه تهران در خردادماه 1313 به تصویب مجلس رسید. (18)
فکر تأسیس دانشگاه از سال 1307 و در زمان وزارت معارف سید محمد تدین به وجود آمد، ولی چون امکانات لازم فراهم نبود، اجرای آن به تأخیر افتاد؛ با این توضیح که در سال 1305 در مذاکرات قبل از دستور مجلس شورای ملی، دکتر سنگ درباره ی تأسیس «اونیورسیته» از وزیر معارف پرسید که «آیا اقدامی شده یا نه؟»، و در ادامه اضافه کرد: «به واسطه نداشتن اورنیورسیته است که محصل به اروپا می رود و دست ما به طرف خارجی ها برای جلب مستخدمین خارجی دراز است.» (19)
در سال 1310، دکتر عیسی صدیق اطراف دولت آمریکا برای مطالعه در امور آموزش و پرورش آن کشور دعوت شد و همان وقت، وزیر دربار، عبدالحسین تیمورتاش، ملقب به سردار معظم به دستور رضا خان وی را مأمور ساخت که طرحی برای تأسیس یک دارالفنون (که بعدها دانشگاه تهران خوانده شد) در تهران با تعیین نوع تأسیسات، عده ی معلم و بودجه ی آن تهیه و تقدیم دارد. وی نیز طرح کلی را تهیه کرد و در خرداد ماه 1310 آن را از نیویورک برای وزیر دربار فرستاد. سپس طرح مزبور در مورد تصویب رضاخان قرار گرفت و دستور اجرای آن را به وزیر معارف وقت، یحیی خان قراگوزلوی اعتمادالدوله داد. قانون تأسیس دانشگاه در کمیسیونی مرکب از دکتر صدیق - رئیس دارالفنون عالی - دکتر شفق، دکتر سیاسی، دکتر حسابی و محمد علی گرگانی - رئیس وقت ادره ی بازنشستگی کشور - مورد مطالعه و رسیدگی قرار گرفت. سرانجام در سال 1313 هـ . ش فکر تأسیس دانشگاه و مرکزی که جامع همه یا اغلب مدارس عالیه باشد به مرحله ی عمل درآمد. به موجب قانون مصوب خرداد آن سال، تأسیس «دانشگاه از تصویب مجلس شورای ملی گذشت. افتتاح رسمی دانشگاه تهران روز جمعه 24 اسفند 1313 یک ساعت و نیم پیش از ظهر در دانشکده ی حقوق انجام پذیرفت». (20)
در قسمتی از سخنرانی نخست وزیر وقت در مراسم افتتاحیه آمده است: «اینک دانشگاهی که تأسیس می کنیم، باید به آن مقام برسد که در ساختن علم با دانشگاه های ممالک دیگر هم قدم شود». (21) همچنین محمد علی فروغی، در نطق خود پیرامون مقام ریاست دانشگاه چنین گفت: «قسمت اعظم امور دانشگاه بر عهده ی هیأت شورایی مرکب از اساتید محول می شود و رئیس هم باید داشته باشد، ولی چون وزارت معارف هنوز نتوانسته است در انتخاب رئیس دانشگاه تصمیم قطعی بگیرد و برای اینکه در کار تأخیر نشود، نظر دولت بر این شد که آقای وزیر معارف که از بدو تصدی خود به خدمت معارف، کمال اهتمام و مراقبت را در تکمیل و ترقی آن امور به کار برده اند، فعلا ریاست دانشگاه را کفالت کنند تا وقتی که تصمیم قطعی در این باب گرفته شود...» (22)
اولین جلسه ی شورایی دانشگاه قبل از ظهر روز شنبه 25 اسفند ماه 1313 تشکیل شد و مطابق مقررات قانون که بایستی رئیس هر یک از دانشکده ها و حداقل یک تن استاد به نمایندگی آن دانشکده در شورای دانشگاه برگزیده شود، انتخاب مزبور به عمل آمد. (23)
دانشگاه تهران همچنین دارای شعبی بود که هر یک در ردیف دانشکده محسوب می شدند. این دانشکده ها عبارت بودند از:
1- طب و شعب و فروع آن؛
2- حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی؛
3- فنی؛
4- علوم معقول و منقول؛
5- علوم طبیعی و ریاضی؛
6- ادبیات، فلسفه و علوم تربیتی.
به موجب قانون تأسیس دانشگاه تهران، دانش سرای عالی ممکن بود از مؤسسات دانشگاه محسوب شود. به علاوه پیش بینی شده بود که مؤسسات دیگری بنا بر اقتضا به دانشگاه منضم گردد. (24) «دانشسرای عالی در سال 1338 از دانشگاه تهران جدا شد و استقلال یافت. تا سال 1320 دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی کشور منحصر به دانشگاه تهران - دانشسرای عالی - سه آموزشگاه و دو هنرستان بود که تا سال 1327 آموزشگاه عالی بهداری اصفهان و شیراز، آموزشگاه عالی اختصاصی هواپیمایی کشوری و آموزشگاه عالی پرستاری به آنها افزوده شد.» (25)

2- تأسیس دانشگاه های شهرستان ها

از سال 1326 ش با تأسیس دانشگاه تبریز، دولت به فکر ایجاد دانشگاه هایی در شهرستان ها افتاد. در تاریخ سوم خردادماه 1328 بنا به تصویب مجلس، به وزارت فرهنگ اجازه داده شد که در شهرستان های مشهد، اصفهان، شیراز و هر شهرستان دیگری که وزارت فرهنگ لازم بداند، به تدریج دانشگاه تأسیس نموده و دانشگاه تبریز را تکمیل و در اهواز اقدام به تأسیس دانشکده ی پزشکی نماید. آموزشگاه عالی بهداری مشهد که در سال 1318 و آموزشگاه های بهداری اصفهان و شیراز که هر دو در سال 1325 تأسیس یافته بودند، به ترتیب هسته های نخستین ایجاد دانشگاه های مشهد، اصفهان و شیراز را تشکیل دادند. دانشگاه شیراز که در سال 1335 رسمیت یافته بود، در سال 1341 با ارائه ی طرحی نوین تبدیل به دانشگاه پهلوی شد و از سال 1340 به بعد، دولت اجازه ی تأسیس مدارس عالی به اشخاص و هیأت های خصوصی را هم صادر کرد. از سال 1332 تا 1341 دانشگاه اهواز، ملی، مدرسه ی عالی نقشه برداری، مدرسه ی عالی ادبیات و زبان های خارجی، دانشکده ی پلی تکنیک و انیستیتو خوار و بار به وجود آمدند و تا سال 1357 تعداد دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی کشور به 23 دانشگاه و 206 مؤسسه ی آموزش عالی در دوره های روزانه، شبانه و در سطوح مختلف تحصیلی بالغ گشت.




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | چهارشنبه 90 شهریور 23 ساعت 11:1 صبح |

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    رمضان واحادیث مربوط به ماه رمضان
    دهه فجر انقلاب اسلامی ......
    چرا خدا به شما کمک نمی کند؟؟
    میلاد حضرت زهرا س
    شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
    هفته بسیج
    هفته بسیج گرامی باد
    روز ایثار وشهادت اصفهان
    [عناوین آرشیوشده]
    کد عکس

    اسلایدر

    خوش آمود گویی

    ابزار وبلاگ