تأثیر قرآن وحدیث در ادبیّات فارسی
قرآن مجید ،کتا ب د ینی ما ست.معانی و مفا هیم آن در طول چهارده قرن از جهات مختلف در حیا ت فر دی و اجتما عی ماتأثیر پنها ن وآشکار نهاده است.چنان که امروزه نمی توان جنبه ای از جنبه های گوناگون زندگی مسلمانان را یاد کرد که قرآن مجید و معانی عمیق و والای آن به نحویمستقیت یا غیر مستقیم در آن تأثیری نگذاشته باشد.
یکی ا زبارزترین موارد این تأثیر،سروده ها ی شاعران و نوشته های نویسندگان ودبیران است که از سرمایه های جاودانی و افتخار آمیزما ایرانیان به شمار می آیدو همه می دانندکه بسیاری از ابیات و عباررات این بزرگان را "اشا ره ،تلمیح،اقتباس،نضمین ،قصص و تمثیل " های گوناگوناین کتاب عظیم و سخنان پیامبر (ص) و معصومین (ع) تشکیل می دهد و عجیب نیست که بزرگانی چون رودکی وفردوسی، خاقانی و سنایی،عطّارو مولوی،سعدی وحافظ خود اقرار کرده اند که:هرچه دارند ،همه از دولت قرآن دارند و به جز قرآن هیچ چیز دیگربه فریاد آنان نمی رسد.
هرچه کردم ،همه از دولت قرآن کر دم(حافظ)
****************************
قرائت قرآن مجید و حفظ آن،به ویژه در اوایل اسلام از نخستین واجبات مسلمانان بوده است . اوامر و نواهی آن دردل هایشان نقش بسته بودو عبارات آن بر زبا ن گویندگان و خامه ی نویسندگان جاری بود و در هر کاری از دین و شرع ،لغت و انشا گرفته تا تهذیب نفس و تدبیر منزل و مملکت مرجعیّت یافته بود
خطیبان ونویسندگان اسلوب آن را در نوشته ها و خطابه های خود اقتباس می کردند و در تألیفات خود به آیات آن تمثّل می جستند.اندک اندک کار به جایی کشیده بود ، یعنی استعمال ایشان به حفظ قرآن و قرائت و تفهّم آن ،چنان عمیق شده بود که اگر کسی حرفی یا کلمه ای می گفت ، شنونده به مه ی آیه و معنی آن توجّه می یافت و در طول تاریخ بسیار اتّفاق می افتاد که یک کلمه رابه رمز به کار می بردندو طبیعی بودکه عارف تمام آیه ومحتوای آن را در می یافت ،هرچندبرای عدّه ای حقیقت امر پوشیده می ماند.
نمونه هایی از این مطلب
سلطان محمود غزنوی برای خلیفه ی بغداد نامه نوشت واز او خواست که نام وی را در خطبه یاد کند و اسم او را در سکّه ها نقش نماید. خلیفه از این کار سر باز زد. محمود نامه ای برای او فرستادو تهدید کرد و در ضمن آن گفت :"اگر خواهم سنگ بغدادرا بر پشت پیلان به غزنه بیاورم ،می توا نم."خلیفه در جواب او نامه ای سر به مهر فرستاد.چون آن را باز گشا د د رنامه چیزی ندید جز نام خداوپس از آن الفی کشیده
"ا"و در وسط آن لام "ل"و د رآخر ان میمی"م"و سرانجام الحمد لله. سلطان متحیّرگشت و اهل مجلس نیز متحیّرماندند.قضا را ابو بکرقهستانی بر ایشان وارد شد .موضوع را با او گفتند . او نیزد راین باره بیندیشیدو ناگاه سر برآورد و گفت :شرح ان را یافتم .سلطان گفت بگو .و هرچه خواهی بخواه. گفت:سلطان برایذ آن ها نامه فرستاده و ایشان را به بردن پیلان نهدید کرده است .حال خلیفه این نامه را فرستاده و در آن این الف ولام ومیم اشاره است به قول خدای تعالی که می گوید: الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل.....تا آخر . سلطان را ازاین سخن رعشه بر اندام افتادو پشیمان ونادم گشت وپس ا زآن همواره ادب را نگاه می داشت.
حکایت می کننند که مأمون بر عبدالله بن طاهر خشم گرفت و با یاران خویش د ردستگیری او به مشورت پرداخت . یکی از دوستان عبدالله د رآن مجلس حاضر بود،نامه ای خطاب به او نوشت بدین مضمون که "بسم الله الرحمن الرحیم،یا موسی..." چون عبدالله نامه بر گشادو این عبارت کوتاه را دید به شگفتی اندر شدو هم چنان در باره ی آن می اندیشید تا این که دانست مراداو این آیه است که "یا موسی ان الملا یأتمرونبک لیقتلوک...." ای موسی ،این انجمن با هم رای می زنند تا تورا بکشند. (قصص ،آیه ی 20)
مردی قطعه زمینی در مجاورت زمین شخص دیگری داشت و هر سال بخشی از زمین او را ضمیمه ی قطعه ی زمین خویش می ساخت .روزی صاحب زمین اوّلی به دوّمی گفت :این نقصان و کاستی در زمین من از چه پدید می آید ؟مرد گفت :مگر نشنیده ای که خدا می گوید:اولم یروا انّا تأتی الارض ننقصها ممن اطرافها- رعدآیه ی چهل و یک – آیا نبینند که ما در زمین د رمی آییم و از کناره های آن می کاهیم ؟گفت :پس این فزونی د رقطعه زمین تو از کجا پدید آید ؟گفت: ذلک فضل الله یوتیه من یشاء-جمعه آیه ی چهار – این فضل خداوند است آن را به هرکه خواهدبدهد،کفت : آخر چرا مال تو افزون می شود و مال من نقصان می یابد ؟گفت :یا ایها الذین امنوالا تسألواعن اشیائان تبد لکم ان تسؤکم –مائده آیه ی صدو یک –ای کسانی که گرویده اید مپرسید ا زچیز هایی که اگر برایتان آشکا شود ناخشنودتان کند.