دارالقران الکریم جرقویه علیا
هرکه خدا دوستی را بر خودْ دوستی مقدّم بدارد، در برابر سختی و دشواری مردم، خداوند او را بسنده باشد .بنده ام پیروی ام کن تا تو را مانند خود گردانم . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]

با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمى‏ماند، و شهادت دختر پیامبر (ص) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست. در عین حال باز هم این قصّه بر باورهاى بسیارى سنگین مى‏آید و جا دارد که فریاد برآورند که: آه چه مى‏گوئى؟ چه مى‏نویسى؟ ساکت باش؟ مگر ممکن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاک مى‏گردند؟ خورشید مى‏تابد؟ و.... مگر خدا به پیامبرش نفرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و پیامبر اکرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پاره‏تن من است»؟

شاید بخارى به دروغ، طلیعه این غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا کتاب اللَّه حسبنا»، «الرزیّة کلّ الزریّة»؟ مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت نیست؟ چرا این جملات را آن قدر تکرار کرده؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و... ذکر کرده؟ ومى گوید:

چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد.

فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها...

صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704.

چرا کراهیت على (ع) ملاقات با عمر را ذکر کرده؟

... أن ائتناو لا یأتنا احد معک کراهیّة لمحضر عمر.

همان مدرک ‏ اگر بخارى مى‏بود شاید مى‏گفت: من تنها نبودم، مسلم هم همین جریان را نقل کرده وگفته است: که ابن عباس بر این رزیّة چنان گریست که از اشکاهایش ریگها تر شدند:

« قال ابن عباس: یوم الخمیس وما یوم الخمیس، ثمّ بکى‏ حتّى‏ بلّ دمعه الحصى‏، فقلت یا بن عباس وما یوم الخمیس؟ قال: اشتدّ برسول‏اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعدی فتنازعوا وما ینبغی عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعونی... »

ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه‏اى سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چیست؟ گفت: بیمارى رسول خدا (ص) شدید گشت، پس فرمود: بیاورید تا براى شما نوشتارى بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. پس نزاع کردند، ونزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست، و گفتند او را چه شده است، هزیان مى‏گوید، از او جویاشویم، فرمود، رها کنید مرا...

صحیح مسلم، ج 3، ص 455، کتاب الوصیّه باب 5 الوقف ح 22.

ابن ابى شیبه استادم قبل از من فاجعه را روشن‏تر بیان کرده که تهدید بآتش کشیدن خانه را ذکر کرده. مطلب روشن‏تر از آن است که بتوان آن را مخفى کرد، چه اینکه این مطلب در منابع معتبر ما اهل‏سنت فراوان آمده.

شاید کسى تصّور کند: آنچه به سند صحیح ومعتبر ثابت وغیر قابل انکار است، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست. بلى، کلام ابن ابى شیبه به تنهایى آتش زدن بیت وحى را ثابت نمى‏کند، امّا بخارى با نقل بیعت نکردن على (ع) با ابوبکر از به آتش کشیدن بیت نبوّت خبر مى‏دهد. زیرا در نقل ابن ابى شیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور مى‏دهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود که فاطمه (س) سوگند مى‏خورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد. وبخارى آورده است:

«فاطمه (س) بر ابوبکر غضب نمود پس با وى قهر کرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پیغمبر (ص) شش ماه زندگى کرد... (و على (ع)) در این ماههابیعت نکرد.

«فوجدت فاطمة على ابى بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتّى‏ توفیّت وعاشت بعد النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) ستّة اشهر... ولم یکن یبایع تلک الاشهر. »

صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704.

پس بنا بر این چنانکه بلاذرى در انساب الاشراف مى‏گوید:

« فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة ».

عمر به مقتضاى قسمش عمل کرد وبیت اهل البیت را به آتش کشید.

وآنچه برخى نقل کرده‏اند که على (ع) پس از تهدید ناگزیر از بیعت شد ونوبت به احراق نرسید، مخالف نقل بخارى است، که در نزد اهل سنت از اعتبار بیشترى برخوردار است، ونیز شواهد حدیثى وتاریخى، آن رامردود مى‏داند. بلى قافیه این مرثیه و نوحه با سرودن طلیعه آن به زبان هر سراینده‏اى جارى مى‏شود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنین و... از دنیا رفتن پس از مدت کوتاهى، قتل و شهادت و مستند به این مقدمات خواهد بود.

هر چند بعضى از ناقلین این مرثیه و مصیبت به نتیجه آن تصریح نکرده باشند. امّا همانطور که گذشت این مرثیه به وسیله پدر فاطمه (س) پیامبر اکرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پایان سرائیده شد. تا اینجا به گوشه‏اى از شواهد تاریخى حدیثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است که نیازى به تکثیر منابع نیست.

امّا از طرف دیگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگین است که هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاریخى و حدیثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مى‏تواند آن را باور کند.

مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت کردند؟

على (ع) مى‏دید؟ مى‏دید فاطمه (س) را مى‏زدند؟ مى‏دید آتش شعله مى‏کشد؟ مى‏دید مصیبتهایى که روزگاران را همچون شب تار و سیاه کرده است بر فاطمه (س) مى‏بارد؟ ! چگونه جرأت کردند؟

مگر ندیده بودند على (ع) در خیبر را چگونه از جا کند؟ مگر ندیده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نیم کرد؟ مگر ندیده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر ندیده بودند؟؟؟

مگر نداى جبرئیل را نشنیده بودند «لا سیف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت کردند؟ بلى على (ع) را دیده بودند.

اى کاش على (ع) را فقط در این صحنه‏ها دیده بودند تا جرأت نمى‏کردند. حلم على را هم که از کوهها سختتر بود دیده بودند.

یافته بودند که على (ع) نفس پیغمبر (ص) است، و پیغمبر را نیز سالها آزموده بودند، اکنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پیامبر (ص) جرأت مى‏کردند. و او را مى‏آزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشرکان مکّه، که بر آن حضرت سنگ و خاک و خاکستر و زباله مى‏ریختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشرکان و یهود و نصارى در جنگها با تیر و نیزه و شمشیر، بلکه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پیامبر (ص): آه چه دشوار است بر غیرت اللَّه. باید سر بر دیوار نهاد و تا ابد بر مظلومیت محمد (ص) خون گریست « که او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذیت» بجاى اینکه با پیروزى‏ها اذیّت و آزارها کم شود افزون مى‏گردید ! و با رحلتش به اوج رسید.

یافته بودند که سماحت و عظمت پیامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. دیده بودند در مقابل اذیّتهاى مشرکین قریش نفرین نمى‏کرد و مى‏فرمود «انّ قومى لا یعلمون» و در مقابل آنانکه بر آن حضرت شمشیر کشیده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مى‏کردند.

او حیا مى‏کرد که خود در مقابل آزارهایى که بر وى وارد مى‏شد اعتراض کند، او دین خدا را پاس مى‏داشت، و خدا به دفاع از او مى‏پرداخت.

از آیات سوره احزاب استفاده مى‏شود که: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پیامبر (ص) مى‏شدند. چون آنها را دعوت به میهمانى مى‏کردند، پس از پذیرایى دور هم مى‏نشستند و با هم به گفتگوهاى بیهوده و حتى آزاردهنده‏اى مى‏پرداختند. و گاه چون از زنان پیامبر چیزى مى‏خواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مى‏کردند. پیامبر از این وضع آزرده مى‏گشت.

امّا حیا مانع بود تا آنها را از این رفتارهاى ناهنجار و ناشایسته منع کند. خداوند آیاتى را فرو فرستاد و آنها را از این رفتار ناشایست خصوصاً در مورد همسران پیامبر بر حذر داشت.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی‏ مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن‏.

اى کسانى که ایمان آورده‏اید ! به خانه‏هاى پیامبر داخل نشوید مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اینکه چشم به ظرف غذاى وى بدوزید، امّا هنگامى که دعوت شدید داخل شوید، ووقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشینید، این عمل، پیامبر را مى‏آزارد، ولى از شما شرم مى‏کند (وچیزى نمى‏گوید)، امّا خدا از (بیان) حق شرم ندارد. وهنگامى که چیزى از آنان (همسران پیامبر) مى‏خواهید از پشت پرده بخواهید، این کار براى پاکى دلهاى شما وآنها بهتر است

سورة الاحزاب، آیة 53.

و سپس فرمود:

شما حق ندارید پیامبر (ص) را بیازارید و پس از او با همسرانش ازدواج کنید این رفتار شما نزد خداوند بزرگ است‏

وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما

سورة الاحزاب، آیه 53.

و پس از چند آیه مى‏فرماید:

آنانکه خدا و پیامبرش را مى‏آزارند، خداوند برآنها در دنیا و آخرت لعن مى‏فرستد و براى آنان عذابى خار کننده آماده فرموده است.

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِینًا

سورة الاحزاب، آیه 57.

شاید بتوان یکى از اهم مصادیق آزار پیامبر (ص) را داستانى که بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان این است که زنان پیامبر اکرم (ص) در تاریکى شب با پوشش کامل به مکانى که خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مى‏رفتند. چون ام‏المؤمنین سوده قد بلندى داشت یا تنومند بود عمر وى را شناخت و فریاد برآورد که‏اى سوده تو نمى‏توانى خود را از ما پنهان کنى، بدان که ما تو را شناختیم. سوده بر مى‏گردد، و به پیامبر شکوه مى‏برد و آن حضرت مى‏فرماید شما رخصت داده شده‏اید که براى حوائجتان خارج شوید. این داستان را بخارى در سه جا از کتاب صحیحش آورده است.

1 - در کتاب التفسیر سورة الاحزاب در ذیل آیات فوق:

« عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَکَانَتْ امْرَأَةً جَسِیمَةً لَا تَخْفَى على من یَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال یا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا فَانْظُرِی کَیْفَ تَخْرُجِینَ قالت فَانْکَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e فی بَیْتِی وَإِنَّهُ لَیَتَعَشَّى وفی یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت یا رَسُولَ اللَّهِ إنی خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِی فقال لی عُمَرُ کَذَا وَکَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ »

ایشه گفت: پس از آنکه آیه حجاب نازل گردید، سوده براى قضاى حاجتش بیرون رفت، او زنى تنومند بود، از اینرو نمى‏توانست خود را از کسانیکه او را مى‏شناختند پنهان کند عمر بن خطاب او را دید، وگفت: اى سوده ! به خدا نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى، پس فکر کن چگونه خارج شوى گفت: پس بادگرگونى باز گشت وبر پیامبر وارد شد وگفت: یا رسول اللَّه ! من براى برخى از نیازهاى خود بیرون رفتم: عمر به من چنین وچنان گفت... پس (پیامبر اکرم (ص) فرمود: شما اجازه داده شده‏اید تا براى نیازهایتان خارج شوید.

صحیح بخارى، ج 3، ص‏451 باب 45، حدیث 1220. ‏

 

 

 

 

 




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | سه شنبه 90 اردیبهشت 13 ساعت 4:30 عصر |

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    رمضان واحادیث مربوط به ماه رمضان
    دهه فجر انقلاب اسلامی ......
    چرا خدا به شما کمک نمی کند؟؟
    میلاد حضرت زهرا س
    شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
    هفته بسیج
    هفته بسیج گرامی باد
    روز ایثار وشهادت اصفهان
    [عناوین آرشیوشده]
    کد عکس

    اسلایدر

    خوش آمود گویی

    ابزار وبلاگ