بنام خدا
مختار، از همان اول،
همان وقت که برای همراهی با امام حسن، چرتکه ی پیروزی می انداخت،
زندانی بود، زندانی عقل و حسابگری اش
و باز هم حساب کرد و حساب کرد...
إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ. فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ. ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ. ثُمَّ نَظَرَ (مدثر 17-19)
او در تمام این مدت زندانی بود، زندانی عقل حسابگر
وحالا، در آستانه ی قیامت عاشورا، این زندان تجسم یافته و به عینیت رسیده
تا او و همه بدانند، عاقلان و حسابگران را به خیمه ی عشق حسین ، راه نمی دهند...
رضوان الله علیک! پیروزی می خواهی؟
اما پاکبازان نینوا، حسین می خواستند... فقط حسین
باید کمی بمانی تا ازین هم، مرحله رد شوی
عقل ملکوتی است، عشق حسین...
عاشورای حسین را، عقلی دیگر باید و حسابی دیگر...