مسائل رهبری از دیدگاه نهج البلاغه مجله فصلنامه نهج البلاغه، شماره 4 و 5، وی در ادامه به مسئله ضرورت رهبری بعنوان یک اصل برای حفظ نظم و حیات اجتماعی جامعه می پردازد و رهبری را عاملی برای رفع نیازهای اجتماع و ثبات جامعه برمی شمرد . سپس شرایط رهبری را با توجه به احراز صلاحیتهای عمومی همانند تقوی، امانتداری و . . . و همچنین احراز صلاحیتهای خاص - که لازمه رهبری توانمند و مقتدر می باشد - تبیین کرده است . مقدمه ضمنا باید توجه داشت که هر چند در نهج البلاغه و طبعا در اسلام مسئولیت رهبری در دو بعد نظری و عملی یا در دو جهت اجرا، طرح و تبیین شده، ولی چنان نیست که این دو مسئولیت در عمل قابل تفکیک نباشند . با بیان دیگر یک رهبر با استناد به دلایل قطعی اسلامی این اجازه را از طرف خداوند دارد که در شرایط مقتضی مسئولیت اجرایی خود را به فرد واجد شرایطی واگذار نماید مشروط بر اینکه مسئولیت نظارت مستقیم را خود عهده دار شود . یک تن از فضلا و محققین معاصر در این موضوع چنین می نویسد:
کلمه حکومت در واژه عرب دو معنا دارد: 1 - «قانونگذاری » . حکومت به این معنا منحصر به خداوند است . 2 - «فرمانروایی و اجرای قانون » . حکومت به این معنا برای انسان ثابت است به شرطی که دارای شرایط رهبری از نظر اسلام باشد . (1) این نکته را هم باید در نظر داشته باشیم فردی که از نظر اسلام دارای شرایط رهبری است هم می تواند شخصا به اداره امور کشور قیام کند، و هم می تواند یک نفر یا چند نفر را برای این موضوع تعیین نماید و خود فقط نظارت و جنبه ارشاد بر کارهای آنها داشته باشد . (2) مستند مدعای ما نصب طالوت به حاکمیت بنی اسرائیل و سپردن فرماندهی ارتش به او توسط پیامبر زمان است که شرح آن را قرآن مجید خیلی گویا و روشن بیان فرموده است: «ا لم تر الی الملا من بنی اسرائیل من بعد موسی اذ قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله » . (3) آیا به ماجرای بنی اسرائیل نیندیشیده ای که به پیامبر خود گفتند: ما از تو می خواهیم حاکمی را بر ما بگماری تا در سایه وجود او با دشمنان در راه خدا پیکار نماییم . مفاد آیه به وضوح دلالت دارد بر آنچه ما درصدد اثبات آن هستیم و آن امکان تفویض مسئولیت اجرایی رهبری به فردی است که واجد صلاحیت باشد، زیرا مسئولیت پیامبر به عنوان یک رهبر در دو بعد نظری و اجرایی از نظر بنی اسرائیل امری محتوم و قطعی بوده که از او تعیین مقام اجرایی را درخواست می نمایند . و این درخواست هم براساس پاره ای از روایات به دلیل سنت رایج در بنی اسرائیل بوده که همواره پیامبرانشان جز موسی (ع) مسئولیت اجرایی خود را به افراد واجد شرایط واگذار می نمودند . (4) «کان الملک فی ذلک الزمان هوالذی بسیر بالجنود والنبی (ع) تقیم له امره و ینبئه بالخبر من عند ربه » (5) در آن زمان سنت بر این بود که سلطان و حاکم وقت، فرماندهی ارتش را عهده دار می شد و پیامبر او را به این مسئولیت منصوب می کرد و وظایفش را با الهام از خداوند تبیین می نمود . بر این اساس در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تنفیذ حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب او توسط مردم، یک تکلیف برای رهبر تلقی شده است (6) ، با آنکه به نظر ما این تنفیذ برای مقام رهبری یک حق محسوب می شود نه یک تکلیف . ضمنا در آیه مورد بحث و آیات بعد از آن که بیانگر داستان طالوت و جالوت و پیامبر زمان می باشند، شرایط عمده حاکم که عهده دار مسئولیت اجرایی مقام رهبری می گردد نیز تبیین شده است و آن اینکه وی باید آگاهترین و کارآمدترین انسانهای زمان و یا جامعه خود باشد . از این رو وقتی که پیامبر زمان، طالوت را بعنوان حاکم و فرمانده لشگر معرفی می کند و مورد اعتراض بنی اسرائیل واقع می شود، در پاسخ آنان چنین می گوید: «ان الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم » . (7) اولا خدا او را برای این کار انتخاب کرده و یک گزینش شخصی و بی دلیل و منطق نیست ثانیا انتخاب او به دلیل فزونی آگاهیها و تواناییهای او بر دیگران برای احراز این مسئولیت خطیر مناسب بوده است . یعنی اینکه شرایط لازم در او موجود بود و مسئولیت اجرایی رهبری به او تفویض شد . حال که نکته مورد نظر در موضوع رهبری مبنی بر اینکه مسئله رهبری از مسئله حکومت جدا نیست با استناد به قرآن کریم تشریح شد، به تبیین مسائل رهبری از دیدگاه نهج البلاغه پرداخته و بحث خود را در دو عنوان زیر مطرح می کنیم: الف - ضرورت وجود رهبری از طرف دیگر، بشر به یک سلسله رگ و پی و گوشت و استخوان و نیازهای جسمی و مادی محدود نمی گردد . یک سلسله نیازهای روحی و روانی و فکری نیز دارد که کوشش در جهت تامین آن نیازها از اولویت و ضرورت فوق العاده برخوردار است و طبعا کمترین بی اعتنایی به این نوع احتیاجات، بشریت را با مشکلات زیادی روبرو خواهد ساخت که رهایی از آنها به سهولت میسر نیست، ولی وجود رهبری در اجتماع، مشکلات فردی و اجتماعی انسان را به میزان قابل قبولی تنزل داده و نیازهای مادی و معنوی و یا جسمی و روحی او را به مقدار زیادی تامین خواهد کرد . علی (ع) در قسمتی از یک خطابه خود به مشکلات و مسائل فوق الذکر توجه فرموده و خیلی صریح و قاطع از ضرورت وجود رهبری بحث می کند . علی (ع) ضرورت وجود رهبری در اجتماع را زمانی مطرح می کند که یک اندیشه بسیار خام و نامعقول از سوی گروهی موسوم به «خوارج » در جامعه مطرح بود . خوارج می گفتند «لا حکم الا لله » و منظورشان از این جمله، نفی رهبری انسان در اجتماع و تخصیص رهبری اجتماع به شخص خداوند بود، در حالی که مفهوم روشن جمله که در قرآن هم آمده (8) نفی حاکمیت غیرخدا بر انسان و جهان است، نه نفی رهبری مردم توسط انسان . علی (ع) می فرماید: جمله «لا حکم الا لله کلمة حق یراد بها باطل » . سخن حقی است که از آن باطل اراده شده است . این بیان امیرالمؤمنین (ع) علی رغم جهلی که به خوارج نسبت داده می شود، اشاره به آگاهی و قصد و تعمد آنها نسبت به ادعایشان دارد، چه اینکه خوارج در واقع با این بیان خود می خواستند رهبری امیرالمؤمنین علی (ع) را نفی کنند، نه مطلق رهبری انسانها را، و نه آنکه بخواهند رهبری را فقط به خدا تخصیص دهند . و شاید اگر حضرت علی (ع) مقام رهبری را رها می کرد و آنها قدرت می یافتند خودشان رهبری جامعه را در اختیار می گرفتند . پس چنین نبود که خوارج براساس جهل، شعار «لا حکم الا لله » را سر می دادند، و اگر چنین تصوری درباره افراد معمولی خوارج قابل قبول باشد که هست، بی شک این تصور در مورد سران خوارج پذیرفته نیست . در این زمینه مقام معظم رهبری چنین فرمودند: «ما باور نمی کنیم که «اشعث بن قیس » که رئیس خوارج است دچار اشتباه بوده است، و نیز باور نمی کنیم که دستهای سیاستمدار رقیبان موذی علی (ع) در ایجاد این گرایش علی الظاهر الهی و توحیدی نقش نداشته اند .» (9) علی (ع) در پاسخ به شعار فوق الذکر فرمودند: «نعم انه لا حکم الا لله » . بلی این ادعای آنها که حکومت مخصوص خداست یک اصل مسلم اسلامی است . «و لکن هؤلاء یقولون لا امرة الا لله » . ولی هدف آنها انحصار بخشیدن رهبری جامعه به خدا و نفی آن از انسانهاست که قابل قبول نیست . سپس علی (ع) به رد این اندیشه پرداخته می فرماید: «و انه لا بد للناس من امیر بر او فاجر» . (10) جامعه را چاره ای جز داشتن رهبر نیست چه خوب چه بد . استاد شهید آیت ا . . . مطهری در مورد اندیشه خوارج در مورد حکومت چنین می نویسد: «خوارج در مورد خلافت معتقد بودند، لزومی ندارد یک نفر خلیفه باشد، قرآن هست، مردم به قرآن عمل می کنند . ابن ابی الحدید می گوید: بعد که دیدند نمی توانند بدون زعیم و رئیس باشند از این عقیده عدول کردند و با عبدالله بن وهب راسبی که از خودشان بود بیعت کردند .» (11) ب - شرایط رهبری حضرت یوسف (ع) وقتی مسئولیت وزارت خزانه داری و اقتصاد را از عزیز مصر درخواست می کند به هر دو نوع صلاحیت خود اشاره می کند و می گوید «اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم » . (12) حفظ خزانه که عبارت است از امانتداری، از نوع صلاحیتهای عمومی است که هر فرد پذیرنده مسئولیت باید واجد آن باشد، ولی واژه «علیم » اشاره به صلاحیت خاص خزانه داری دارد که عبارت است از: داشتن آگاهیها و اطلاعات لازم در جهت اداره خزانه مملکتی . و دیدیم که حضرت یوسف (ع) با داشتن این دو نوع صلاحیت و با پیش بینی های لازم نه تنها مردم مصر را از ورشکستگی اقتصادی و گرسنگی عمومی نجات داد که با ذخیره سازی ارزاق عمومی در سالهای وسعت و فراوانی توانست مردم کشورها و آبادیهای مجاور را نیز تغذیه کند . چنانچه مردم کنعان از جمله خانواده حضرت یعقوب (ع) نیز به منظور تامین ارزاق روزمره خود به مصر و حضرت یوسف مراجعه می کردند . بنابراین، هر فرد انسانی که پذیرای مسئولیتی می شود لازم است به این دو نوع صلاحیت خود عمیقا توجه کند وگرنه در پیشگاه خدا و اجتماع مسئول خواهد بود . از طرفی معلوم است که هر مسئولیتی به نسبت سنگین یا سبک بودن آن صلاحیت خاص و مناسبی را می طلبد . و بدیهی است هر چه مسئولیت، سنگین تر، حساستر و مؤثرتر باشد طبعا به همان میزان، صلاحیتها سنگین تر و سنگین ترین مسئوولیت ها در اسلام مسئولیت رهبری است که به طور طبیعی صلاحیتهای برتر و والاتر را اقتضا می کند . و ما از این صلاحیتها به شرایط رهبری تعبیر می کنیم . و چون موضوع سخن بررسی شرایط رهبری از دیدگاه نهج البلاغه است، از این رو به این کتاب عظیم مراجعه نموده و فرازهایی از گفتار مولی علی (ع) را مورد توجه قرار می دهیم، ضمنا یادآور می شویم که: «در (کتاب) نهج البلاغه تفصیل دقیق این شرایط بیان نشده است، یا لااقل در آنچه از کلام علی (ع) در دست ما هست بخش مستقلی در بیان این موضوع وجود ندارد، بلکه علی (ع) در ضمن گفته های خود به بعضی از شرایط اشاره فرموده، و از بقیه آن چشم پوشیده است .» (13) علی (ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه در زمینه شرایط رهبری چنین می گوید: «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه » . (14) انسانها بدانند که شایسته ترین مردم در احراز مسئولیت مقام رهبری، نیرومندترین و آگاهترین آنها به این موضوع است . تردیدی نیست که منظور از قوت و نیرو که در این کلام به عنوان یکی از شرایط مهم رهبری آمده، قوت و نیروی جسمی نیست هر چند که قدرت و توان جسمی یک رهبر نیز بذاته مطلوب است . پس ناگزیر باید این ویژگی را در ماورای جسم و در رابطه با مسائل فکری، روحی و روانی جستجو نمود . علامه خوئی از شارحان بزرگ نهج البلاغه جمله «اقواهم علیه » را چنین تفسیر نموده است: «اکملهم قدرة و قوة علی السیاسة المدنیة و علی کیفیة تدبیر الحرب » (15) شایسته ترین فرد برای رهبری کسی است که قدرت و قوتش در بکارگیری و پیاده نمودن سیاستهای مدنی و اداره امور جامعه و تنظیم امور دفاعی و نظامی از همه بیشتر باشد . ابن ابی الحدید معتزلی نیز که یکی دیگر از شارحان معروف نهج البلاغه است مشابه این تفسیر را دارد . (16) پس یکی از شرایط عمده رهبری پس از احراز صلاحیتهای عمومی بهره مندی از بیشترین توان کاری در اداره کشور و حسن تدبیر و مقابله با دشمنان موجود و بالقوه است . ما ضمن قبول امکان تخصیص واژه قوت و قدرت به تدبیر و سیاست و تنظیم امور دفاعی معتقدیم که این واژه باید به همان اطلاق و عموم خود که در جمله آمده باقی بماند و به موضوع خاصی اختصاص پیدا نکند . چه اینکه تنها مسئولیت تدبیر و سیاست و تنظیم امور دفاعی نیست که یک رهبر باید در آن از همه نیرومندتر باشد، بلکه مسائل بسیار دیگری نیز وجود دارد که یک رهبر در آن مسائل باید قویترین انسانها باشد از قبیل اخلاق و فضیلت، صراحت و قاطعیت، شجاعت و شهامت روحی، صیانت نفس و خویشتنداری که بزرگترین لغزش و پرتگاه یک رهبر است و این شرط در حدیث معروف باب تقلید و رهبری فقیه جامع الشرایط تعبیر به «صائنا لنفسه » شده است (17) ، زیرا اگر کسی دارای قدرت صیانت نفس و کنترل هوا نباشد، قطعی است که در جهت نیل به مقام رهبری و با تداوم آن دست به یک سلسله تلاشها و فعالیتهای نامناسب خواهد زد، ولی رهبری که دارای توانایی صیانت نفس است و بیشترین تواناییها را نیز در این موضوع دارد هرگز دست به کارهای غیرمنطقی و نامعقول و اقدامات ناهنجار نخواهد زد; و مصداق اتم و اکمل این شرط رهبری خود امیرالمؤمنین (ع) است . وی برای آنکه به دغلبازی و فریب متشبث نشود رسما از پذیرفتن رهبری اسلام ابا کرد با آنکه اگر در جلسه شورایی که به دستور خلیفه دوم پس از مرگش تشکیل شد علی (ع) با پیشنهاد عبدالرحمان مبنی بر دنبال کردن سنتهای خلیفه اول و دوم موافقت می نمود راه برای نیل به مقام رهبری برای او هموار بود، ولی علی (ع) چنین نکرد . (18) و این یعنی قویترین و نیرومندترین انسانها در جهت تصدی مقام رهبری که شایسته ترین آنها نیز می باشد . اینک می پردازیم به توضیح جمله دوم که بیانگر شرط دوم از شرایط رهبری است و آن اینکه کسی می تواند رهبری جامعه را احراز کند که آگاهترین مردم به مسائل و احکام الهی در موضوع رهبری باشد . شکی نیست که مطلق علم و آگاهی در اینجا مورد نظر و توجه نیست، آگاهی و علمی مورد عنایت است که در راستای حسن اجرای مسئولیت رهبری دخیل و مؤثر باشد . مثلا آگاهی رهبر از علوم ریاضی و تجربی لازم و ضروری نیست هر چند حسن دارد و مطلوب است، ولی آشنایی رهبر به علومی که او را در جهت انجام رسالت رهبری کمک و تقویت می کند، و یا اجرای مسئولیت رهبری بدون آشنایی به آن علوم هرگز امکان ندارد، بدیهی است که رهبر نمی تواند فاقد آن علوم باشد مثل علوم صرف و نحو، معانی و بیان، منطق و فلسفه، حدیث و درایه، رجال و تاریخ، اخلاق تفسیر، فقه و اصول و علوم دیگر از این سری و از این نوع . در اینجا یک سؤال قابل طرح است و آن اینکه آیا آشنایی رهبر به علوم سیاسی رایج در هر زمان نیز الزامی است یا لزوم و حتمیتی ندارد؟ در پاسخ این سؤال می توان گفت که آگاهی رهبر به علوم سیاسی کلاسیک و رشته های فرعی آن هیچ لزوم و حتمیتی ندارد و پاسخ صریح ما در این زمینه منفی است، ولی آگاهی رهبر از سیاستهای رایج بین المللی و بلوک بندیهای شرق و غرب و جبهه بندی های منطقه ای و روند حرکت سیاسی دنیا، از شرایط مسلم و غیرقابل انکار رهبری در اسلام است و حدیث: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم » (19) نیز مؤید این مدعاست . یادآوری می شود آنچه در این مسئله قابل اهمیت می باشد این است که رهبر نباید در سیاستهای بین المللی هضم شود و تحت تاثیر آن سیاستها از اقدام به وظایف چشم پوشی کند . همچنین رهبر نباید مرعوب توطئه ها و دسیسه های شرق و غرب شود و شرایط تحمیلی سازمانها و مجامع بین المللی را بپذیرد، بلکه برعکس، رهبر باید از فرصتهای مناسب بین المللی و شرایط حاکم بر دنیا بهره لازم را ببرد و سبب پیشرفت اسلام و ترقی و تعالی مسلمین شود، چنانچه حضرت امام رضوان ا . . . تعالی علیه در نامه خود به گورباچف صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوری چنین کردند و موفق هم شدند . حضرت امام با درک شرایط و موقعیت بین المللی و ویژگیهای رهبر جدید شوروی و اقتصاد ورشکسته کشورهای بلوک شرق و خفقان حاکم بر ملتهای اسیر نظامهای سوسیالیستی و کمونیستی اقدام به ارسال نامه تاریخی خود کرده و در آن نامه شکست مکاتب الحادی و اقتصاد مبتنی بر آن مکاتب را به دنیا اعلام فرمودند و به گورباچف هشدار دادند که دیر یا زود طوفانهای برخاسته از حاکمیت استبداد در کشورهای بلوک شرق به حرکت درآمده و تار و پود آن نظامها را از هم خواهند گسست . (20) و دیدیم که در مدت کمتر از یک سال از ارسال نامه حضرت امام، در کشورهای بلوک شرق: لهستان، بلغارستان، چکسلواکی، رومانی و حتی در داخل جمهوریهای شوری حرکتها و انقلابهایی پدید آمد . از مطالبی که ارائه گشت نتیجه می گیریم که یک رهبر علاوه بر علوم متداول اسلامی، به داشتن یک سلسله اطلاعات تاریخی، سیاسی، اجتماعی، بین المللی، مسائل مهم روز و جهان معاصر نیز نیاز دارد و جمله «و اعملهم بامر الله فیه » بیانگر این مدعاست . در پایان متذکر می شوم که در بعضی از نسخ نهج البلاغه به جای جمله «و اعلمهم » جمله «و اعملمهم » به تقدم میم بر لام آمده است . (21) بنابراین، معنی این می شود که شایسته ترین فرد برای احراز مسئولیت رهبری کسی است که اولا نیرومندترین انسانها در جهت رهبری، ثانیا عمل کننده ترین آنها به دستورات الهی در این مسئله باشد، چه قبل از نیل به رهبری و چه بعد از آن، زیرا اتصاف به این صفت در قبل از رهبری به عنوان یکی از شرایط احراز صلاحیت، و در بعد از نیل به رهبری به عنوان شرط تداوم صلاحیت برای رهبری شناخته شده است و اتفاقا در تاریخ نمونه های فراوانی داریم که انسانهایی قبل از رسیدن به مقام و موقعیت، افرادی وارسته، مهذب و شایسته جلوه می کردند و شاید در واقع هم چنان بودند، اما پس از تصدی مسئولیت، روش خود را عوض کرده عدم صلاحیت خویش را عملا به دنیا نشان دادند . تاریخ می نویسد: عبدالملک بن مروان قبل از اشغال منصب خلافت، به زهد و تقوا و وارستگی معروف بود، سراغ او را همیشه در مسجد می گرفتند که مشغول نماز، دعا و تلاوت قرآن بود . او به کبوتر مسجد معروف گشته بود و حتی در مسجد نوید خلافت را به او دادند و در حالی که او به قرائت قرآن اشتغال داشت، وقتی که این مژده را شنید قرآن را روی هم گذاشت و گفت: «هذا آخر العهد بک » . این آخرین باری بود که با تو سر و کار داشتم . (22) پس جمله «و اعلمهم بامر الله فیه » می خواهد این واقعیت را بیان کند که یکی از شرایط عمده رهبری عامل بودن رهبر به وظایف مقرره از سوی خداوند است و او در این جهت باید سرآمد دگران، بلکه سرآمد اقران و امثال خود باشد چه قبل از رهبری و چه بعد از آن . و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین .
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 89 خرداد 22 ساعت 9:29 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|