موضوع: وفاداری به پیمانهای الهی و اجتماعی تاریخ پخش: 05/09/88 بسم الله الرحمن الرحیم در محضر مبارک عزیزانی از نیروی دریایی هستیم. از پنجم آذر به بعد هفتهی نیروی دریایی است، و تصادف شده با این بحثی که شب عرفه و شب شهادت حضرت مسلم ضبط میشود. مخاطبین عزیز ما از نیروی دریایی هستند، و خدمات نیروی دریایی بر کسی پوشیده نیست. هم جنگهایی که مستقیماً خودشان کردند، و ضربهای که به نیروی دریایی صدام در اوائل جنگ زدند، و هم در حمل و نقل کشتیها که ما هرچه صادرات داشتیم تحت حمایت این عزیزان بود.و هرچه هم وارد ایران میشد باز تحت حمایت اینها، یعنی اینها حق حیات دارند. از نظر روایت داریم که جنگ دریایی دو برابر جنگ زمینی پاداش دارد. به خاطر اینکه شرایطش سختتر است. به هر حال این روز را و این هفته را به شما تبریک میگویم. و از شما اجازه میخواهم به دلیل اینکه امت در شب عرفه و شب شهادت پای حرفها هستند، من یک مقدار راجع به وفاداری و بیوفایی مردم نسبت به حضرت مسلم و زندگی حضرت مسلم چند دقیقهای صحبت کنم. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی 1- مسلم بن عقیل، از خاندان ابوطالب(علیهالسلام) مسلم بن عقیل، عقیل چه کسی بود؟ عقیل برادر حضرت علی بود. خیلی آدم حاضر جوابی بود و دانشمند هم بود. در پیری نابینا شده بود. معاویه متلکی به او گفت، گفت: بصرت را از دست دادی. گفت: تو بصیرتت را از دست دادی. گفت: تو بصر را از دست دادی، گفت: تو بصیرتت را از دست دادی. او گفت: تو چشمت نابینا است. گفت: تو کور دل هستی. یکبار دیگر در یک جلسهای یک متلکی به ایشان گفتند. گفتند که: بله کسی وارد شد که عمویش ابیلهب است. «تَبَّتْ یَدَا أَبىِ لَهَبٍ وَ تَب» (مسد/1) پسر اخوی ابیلهب وارد شد. فوری ایشان جواب داد. «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب» (مسد/4) اگر ابیلهب عموی من است. «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» هم عمهی تو است. یعنی دم بزنگاه جواب میداد، دانشمند و در جبههها هم شرکت کرده بود. اهل جبهه بود. هم در جنگ موته، هم اهل هجرت به مدینه و شام بود. یک روز معاویه از او پرسید که: لشگر من بهتر است یا لشگر علی؟ گفت: لشگر علی مثل لشگر پیغمبر است، رسول الله در آن نیست. لشگر تو مثل لشگر ابوسفیان است، ابو سفیان در آن نیست. مقایسه نکن. روز آنها با روز شما، ما در ایام جنگ هم میدیدیم. مثلاً رزمندگان خود ما نماز شب و دعا و ذکر و ورد و توسل و اشک و حماسه و صدامیها عرق و ورق و یعنی نباید مقایسه کرد بین کسی که دلش به یاد خداست و دلش... 2- نقش نیت و انگیزه در کارهای انسان انسان بالاخره در جنگ هست. آنچه به انسان رنگ میدهد نیتها است. ما الآن ویلچری داریم. کسی پایش قطع شده روی ویلچر نشسته است. هم در عراق داریم و هم در ایران داریم. آن عراقی وقتی روی ویلچر نشسته است میگوید: برای چه پایم را دادم؟ برای اینکه صدام هوس کرد قهرمان عرب و سردار قادسیه شود. ویلچر ایرانی که روی ویلچر نشسته است، میگوید: برای چه؟ میگوید: دشمن به خانهی ما تجاوز کرد و دفاع واجب بود. برای واجب رفتم و پایم را از دست دادم. خیلی فرق میکند که انسان دستش را در زباله کند، یا دستش را در خمیر کند. خیلی فرق میکند که انسان آب در صورتش میریزد... چون این نیتها مهم است. اگر کسی را در اقیانوس هل بدهند و در تمام دریاها هم تاب بدهند باز هم جُنُب است. تا مادامی که نیت غسل نکرده است باز هم جنب است. آن چیزی که آدم را پاک میکند این است که زیر دوش برود و نیت غسل کند. شما اگر تمام دنیا هم دوش سر شما بریزد، تا نیت غسل نکنیم باز هم نجس هستیم. یعنی باز هم باید غسل کنیم. به هر حال نیتها خیلی فرق میکند. لشگر معاویه برای چه جنگید؟ لشگر علی برای چه جنگید؟ همیشه جبههی حق و باطل بوده. به یک کسی رأی میدهد. با یک کسی ازدواج میکند. با یک کسی معامله میکند. یکجا میخندد. منتهی یکجا یک خنده میکند برای اینکه یک حقی را تشویق کند. یک دختر خانمی، یک آقا پسری نماز میخواند آدم میگوید: آفرین! یک لبخند به او میزند تشویق میشود. یکبار هم کسی یک کار غلطی میکند شما یک لبخند میزنی تشویق میشود. لبخند، لبخند است. همهی دنیا نیروی دریایی دارد، کشورهایی که... بسیاری از کشورها نیروی دریایی دارند. ولی نیروی دریایی جمهوری اسلامی، فرماندهی کل قوایش یک مجتهد عادل بیهوس امام خمینی بود. فرماندهی کل شما چه کسی بود؟ هدف شما چه بود؟ فی سبیل الله بود. برای دفاع بود. برای امنیت امت اسلامی بود. حتی وقتی امام در هواپیما نشست به ایران بیاید، به ایشان گفتند: چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی! ممکن بود هواپیما سرنگون شود. زمان بختیار بود. فرمود: من احساسی ندارم. قرآن یک آیه داریم، میگوید: «یَقتلون»، پشت سرش میگوید: «یُقتلون» یعنی من وظیفهام این است جبهه بروم. حالا «یَقتلون» من این را کشتم، الحمدلله! او من را کشت شهید شدم. آن چیزی که وجدان آدم آرام است، بالاخره همه پیر میشوند. یکی آخر پیریاش میگوید: چه کردم؟ چه کردم؟ بالاخره خیلیها مطالعه میکنند. چه چیزی مطالعه میکنیم؟ یک کسی عمرش را صرف میکند برای مطالعهی چیزهایی که نه فایدهای دارد. نه اثری دارد. این ارزش کار شما که برای رضای خدا، به فرماندهی کل قوا یک مجتهد عادل بیهوس، این با نیروهای دریایی دیگر فرق میکند. به هر حال خدا را شکر کنید که خدا ما را در ایران آفرید. اگر مثلاً ما در جای دیگر متولد میشدیم فرماندهی کل قوای ما مثلاً صدام بود، چه احساسی داشتیم؟ برای که و برای چه؟ خدایا این کشور را، قوای مسلّحش را، نیروی زمینیاش را، نیروی هواییاش را، بسیجش را، قوای مسلّحش را، مردمش را، امتش را، رهبرش را همه را در پناه حضرت مهدی حفظ بفرما. 3- روز عرفه و دعای امام حسین(علیهالسلام) شب عرفه و شب شهادت حضرت مسلم بحث را گوش میدهید. هیچ روزی برای دعا مثل روز عرفه نیست. یعنی در روزها بهترین روز، روز عرفه است. حتی سفارش شده که از ماه رمضان هم برای دعا مهمتر است. وهیچ شبی مثل شب قدر نیست. روز عرفه روزهاش هم مستحب است. ولی گفتند: اگر ضعفت میگیرد، نمیتوانی دعا بخوانی، روزه را بخور که بتوانی دعا بخوانی. امام دید روز عرفه یک کسی دارد از مردم گدایی میکند. گفت: مگر امروز روز گدایی از مردم است؟ همه در خانهی خدا بروید. روز عرفه و دعای امام حسین، ما هنوز دینمان روشن نشده است. دیشب یک کتابی دست ما رسید، جمعی از علمای اسلام، آیات جنین را، همین نطفه، علقه که در قرآن مکرر آمده است، آیات جنین را به باسواد ترین دکترهای غربی دادند. از آمریکا و کانادا و اروپا. که همه پروفسور هستند و کتابهایشان به زبانهای دنیا چاپ شده، و کتابهایشان در دانشگاههای دنیا تحت عنوان جنینشناسی تدریس میشود. گفتند: آقا ما چند تا آیه داریم. مترجم هم آیهها را ترجمه کرده، چند تا از این پروفسورها بعد از اینکه دیدند مسلمان شدند. گفتند: عجب، این چیزهایی است که سی سال است، بشر فهمیده است. چطور هزار و چهارصد سال پیش اینها در قرآن آمده است. پروفسورهای دنیا میگویند: سی سال است این کشف شده است. ما دینمان هنوز کشف نشده است. خیلی از آیات و روایات داریم که حالا حالا مانده تا مثلاً معلوم شود چه میشود؟ دعای عرفه خیلی مهم است. من یک خرده راجع به اصل دعا چند جملهای با یک صلوات صحبت کنم. (صلوات حضار) حالا تصادفی که شده روز دعا و روز شهادت حضرت مسلم، حضرت مسلم پسر عقیل بود. مسلم بن عقیل. در عربها به بابالحوائج معروف است. قبرش کنار مسجد کوفه است. وقتی مردم نامههای زیادی نوشتند، دوازده هزار نامه به امام حسین نوشتند که بیا ما یک قوای مسلّحی هستیم. شمشیر داریم. نخلستان داریم. پول داریم. نیروی انسانی داریم. بیا رژیم بنی امیه را واژگون میکنیم. امام حسین قبل از اینکه بیاید یک نماینده فرستاد به نام مسلمبن عقیل. وقتی وارد کوفه شد هجده هزار نفر با او بیعت کردند. ابن زیاد فرماندار بصره بود. ضمن اینکه فرماندار بصره بود، حکم فرمانداری کوفه را هم گرفت. وارد شد با یک جمعی یک طراحی عجیبی کرد و مردم همه برگشتند. طوری که صبح هجده هزار نفر پشت سر مسلمبن عقیل نماز خواندند، غروب یک نفر با ایشان نبود. در کوچههای کوفه سرگردان شد. این پیمان شکنی است. قرآن راجع به پیمان شکنی آیات عجیب و غریبی دارد. میفرماید که: «أَوْفُوا بِالْعُقُود» (مائده/1) آیهی قرآن است. به پیمانها وفا کنید. حتی اگر پیمان به مشرک دارید. ببنید یک مثل بزنم. اگر ایران با یک کشور کافری تعهّد بست. که مثلاً در آن کشور دخالت نکند. متقابلاً آنها هم دخالت نکنند. اگر قاتل ما، تروریست ما، جنایتکار کشور ما آنجا رفت، آنجا نمیتوانیم او را بگیریم. به خاطراینکه تعهد کردیم، در آن کشور کار به کسی نداشته باشیم. یعنی اگر دشمن سر سخت ما پناهنده شد به کشوری که ما با آن کشور قول دادیم باید روی قولمان بایستیم، ولو این بر ضرر ما باشد. آیات زیادی هم در این مورد داریم. اصلاً داریم «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه» (مستدرک/ج16/ص96) کسی که به قولش وفا نکند دین ندارد. کسی که به قولش وفا نکند عقل ندارد. قرآن میگوید: «أُولِی الْأَلْباب» بعد میگوید: «أُولِی الْأَلْباب» کسانی هستند که پیمانشان را نشکنند. داریم اگر به بچه قول دادی عمل کنید. داریم اگر به خانمت قول دادی عمل کن. اگر به خانمت قول دادی عمل کن. اگر به دشمنت قول دادی عمل کن. به دشمنت قول دادی عمل کن. حتی داریم «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِم» (توبه/4) با دشمنانت اگر قرارداد بستی تا آنها پیمان را نشکستند، شما حق نداری پیمان را بشکنی. 4- جوانمردی حضرت مسلم در برابر ابن زیاد همین مسلم در خانهی هانی در کوفه بود. ابن زیاد یک نفر از شیعیان را با خودش آورده بود. ایشان هم در خانهی هانی رفت. مریض شد. ابن زیاد دیدن این آمد. به مسلم گفتند پشت پرده بود. گفتند: ببین ابن زیاد در خانه آمده است برای عیادت رفیقش، همین ابن زیاد هم قاتل شما است. مسلم بزن از پشت تمامش کن. کلک را بکن. فرمود: این نامردی است. فعلاً ایشان عیادت آمده است. چون ایشان عیادت آمده است، ولو قاتل من است. فردا هم هجده هزار نفری که با من بیعت میکنند برمیگرداند. همین ابن زیاد پس فردا هم در کربلا سر وکلهاش پیدا میشود. یعنی ابن زیادی که امام حسین را میکشد. ابن زیادی که مسلم را میکشد. ابن زیادی که هجده هزار نفر طرفدارها را واژگون میکند. تمام جنایتها را ابن زیاد کرده است. اما الآن به قصد جنایت نیامده است. الآن عیادت آمده است. من در عیادت با او کاری ندارم. ما داشتیم که خلبانهای ما در جبهه وقتی میرفتند یک پلی را خراب کنند، یک نفر که روی پل بود، خلبان هی تاب میخورد که این یک نفر برود بعد این پل را بزند. میگفت: خوب من آمدم این پل را بزنم. این چه گناهی کرده آمده از روی پل عراق عبور کند. این چیزها به ما ارزش میدهد. خون ریخته میشود. ولی در چه راهی، با چه نیّتی؟ با چه نیّتی؟ انصافاً مردم کوفه در آن زمان خیلی نامردی کردند. این که: ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند. این برای مردم قدیم بود. مردم کوفه هم ناراحت بودند از این حرف. بالاخره اینها سابقهشان، حتی اگر کسی راضی باشد به عمل گذشتگان این هم در کار شریک است. در قرآن آیاتی داریم که به یهودیها میگوید: شما پیغمبرها را کشتید. امام صادق میگوید: اینها که پیغمبرها را نکشتند. جد اینها پیغمبرها را کشتند. میگوید: بله اجداد اینها پیغمبرها را کشتند ولی چون این نسل هم به آن کار راضی بوده، در جرمش شریک است و توبیخها به این هم میشود. حالا مردم کوفهی الآن راضی به کار اجدادشان نیستند. ولی کسی میتواند در تاریخ پیدا کند، در همهی دنیا، مثلاً یک مهمانی دوازده هزار نامه برایش بیاید، بعد لب تشنه او را کنار فرات بکشند. صبح هجده هزار نفر یار، غروب احدی یار ندارد. اینها جزء دیدنیها است. جزء شنیدنیها است. حالا «عِدَةُ الْمُؤْمِنِ نَذْر» (بحار الانوار/ج72/ص96) داریم که انسان وقتی قول داد انگار نذر کرده است. باید وفا کند. «إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولا» (اسراء/34) قرآن میفرماید: تعهد مسئولیتآور است. الآن که بازنشستگی داریم، ما در اسلام باز نشستگی نداریم، چون قول دادیم بازنشسته میکنیم. وگرنه در اسلام از کار افتادگی داریم. افرادی هستند 55 سالگی بازنشست میشوند. این تازه اول کارش است. از کار نیفتاده است. منتهی چون از اول نظام به او قول داده که شما اگر سی سال کار کردی، ماهی یک مبلغ از پولت برمیداریم بد از سی سال شما برو بنشین، ما به تو میدهیم. چون قول دادیم باید عمل کنیم. وگرنه اسلام بازنشستگی ندارد، از کار افتادگی دارد... ممکن است کسی پنج سال کار کند، از کار بیافتد. ممکن است کسی سی سال، چهل سال کار کند از کار نیافتد. تا انسان جان دارد باید کار کند. منتهی این بازنشستگی براساس یک قول است. بر اساس قول است. غیبت حرام است منتهی اگر من شما را دعوت کنم بگویم خانهی من بیا به شما چلوکباب میدهم، بعد دعوتت کردم از شما بد پذیرایی کردم. به قولم عمل نکردم. از جاهایی که غیبت جایز است اینجاست. که شما بروی بگویی: قرائتی نامرد است. به ما چنین گفت پذیرایی میکند، ما خانهاش رفتیم بد پذیرایی کرد. اگر کسی را برای پذیرایی دعوت کردی بد پذیرایی کردی، بد پذیرایی کنیم، نه توقع، حالا یکوقت مهمان مثلاً لوس است، آن مهمان لوس را ما کار نداریم. نه پذیرایی معمولی، اگر کسی را دعوت کردی و بد پذیرایی کردی، چون به قولت عمل نکردی، غیبت شما جایز است. 5- پیمان شکنی از نشانههای نفاق خوب حدیث داریم پیغمبر فرمود: چهار چیزی را هرکس داشته باشد منافق است. یکی «وَ إِذَا عَاهَدَ غَدَرَ» (بحار الانوار/ج69/ص261) علامت منافق این است که قول میدهد و به قولش عمل نمیکند. اگر کسی به همسرش بگوید من اینقدر مهریه میدهم. الان ندارد بدهد، طوری نیست. صبر میکنیم تا پولدار شود. اما اگر آن لحظهای که میخواهد عقد کند، بگوییم: بگو 500 تا سکه! بگو 100 تا سکه! بگو: 100 تا! ما که نمیخواهیم بدهیم. اگر در نیتش این باشد که ما میگوییم ولی نمیدهیم، هر دفعه با خانمش کنار هم بروند، انگار زنا میکند. حدیث داریم. این قول خیلی مهم است. امام صادق فرمود: سه چیز است که هیچکس عذر ندارد. یکی امانت، کسی به شما امانت داد. گفت: آقا این دست شما باشد. وقتی آمد به او برگردان. چه خوب، چه بد. حتی اگر شمر خنجرش را آورد گفت: نزد تو امانت باشد. وقتی برگشت گفت: شمشیرم را بده. باید به او داد. نباید بگویی: این شمر است. این خنجرش امام حسین را میکشد. به تو چه! امانت داده، باید امانت نگهداری. اینها اگر نباشد سنگ روی سنگ بند نمیشود. خواسته باشیم هرکسی اجتهاد کند، بگوییم: بله حالا به نظرم صلاح نبود، به نظرم صلاح نبود. خوب این به نظرم، به نظرمها باعث میشود که دیگر هیچکس به هیچ قولی اعتماد نکند. پیمان چند رقم است. پیمانهای الهی داریم. پیمانهایی با مردم داریم. پیمانهایی با دوست داریم. پیمانهایی با دشمن داریم. «وَ الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِم» (کافی/ج5/ص169) حدیث داریم مسلمان هر شرطی باشد، باید به شرطش وفا کند. علامت مؤمنین که «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مومنون/1) یکی میگوید: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ» (معارج/32) حتی داریم نگاه نکن چه کسی نماز میخواند. نگاه نکن چه کسی گریه میکند و چه کسی دعا میخواند. ممکن است دعا بخواند نماز هم بخواند. اما قولش قول نیست چکهایش برمیگردد. میگوید: فلان ساعت خانه را خالی میکنم خالی نمیکند. میگوید: ماشین را میبرم دو ساعت دیگر میآورم، میرود مثلاً دو روز دیگر میآید. حتی این آقا اگر مذهبی مذهبی، حزب اللهی حزب اللهی باشد، قیافهاش هم سر تا پا از او دین ببارد، امام فرمود: دین ندارد. «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه» دین ندارد کسی که چکش برگردد. بله حالا یکوقت ممکن است تقصیر ندارد، مثلاً به هوای اینکه او به من میدهد من پولش را فراهم میکنم به شما میدهم. او نداده من هم همینطور... یکوقتی بدون تقصیر ناخواسته انسان بیپول میشود. یکوقت هم نه از اول میگوید: چک را بده، برگرداند. اصلاً تاریخش را یکوقتی میزند روز جمعه باشد. یکوقتی میزند که یک کلکی میزند. حالا... 6- پیمان شکنی مردم کوفه با مسلم بن عقیل مسلمبن عقیل را بیوفایی کردند. هجده هزار نفر با او بیعت کردند. بعد در یک غروبی یک خانمی به نام طوعه آمد گفت: آقا خانهتان برو. مگر نمیدانی حکومت نظامی است؟ ایشان گفت: من جایی ندارم بروم. گفت: شما چه کسی هستی؟ گفت: من مسلمبن عقیل هستم!گفت: اِ... کلی جایزه تعیین کردند هرکس شما را بگیرد، پس در خانه من بیا. تازه این خانمی که مسلم را راه داد، پسرش درباری بود. جزء یاران ابن زیاد بود. و بالاخره پسر متوجه شد. مسلم را گرفتند. بعد مسلم را دارالاماره بردند. چقدر، آنقدر این مسلم را سنگباران کردند، البته خود مسلم هم شجاع بود. وقتی او را گرفتند همان لحظه با 35 نفر درگیر شد، الحمدلله 35 نفر را کشت. اما در عین حال بالاخره یک نفر که نمیتوانست مقاومت کند. او را گرفتند. وقتی سنگ بارانش کردند، لب پاره شد. دندان شکست. آب خواست بخورد، تا رفت آب بخورد خونها در ظرف ریخت. گفت: خدا اراده کرده من تشنه شهید شوم. او را بالای پشت بام بردند سرش را بریدند. بدنش را در کوچه انداختند. طناب به پایش بستند و او را در کوچهها کشاندند. این سفیر امام حسین، که امام حسین ایشان را فرستاده آیا مردم کوفه که 12 هزار نامه نوشتند راست میگویند یا نمیگویند؟ ابن زیاد به قاتل گفت که: تو که سر مسلم را جدا میکردی آن لحظات آخر چه میگفت؟ گفت: دائم «سبحان الله» و «لا اله الا الله» میگفت. لحظات آخر هم به امام حسین سلام کرد. مسلم اول شهید کربلا است. شهید پیشمرگ کربلا است. بعد که خبر شهادت به امام حسین در راه کربلا رسید، بچههایش را خواست. تفقدی کرد و گفت: من پدر شما هستم. بچههایم برادران شما، خواهران شما، بعدشب عاشورا به بچههای مسلم گفت: شما بروید. چون پدرتان کشته شده، شما یک شهید از یک خانواده بس است. شما دیگر پدرتان شهید شده، شما یتیم هستید. شما امشب شب عاشورا در تاریکی بروید. فرمودند: پدر ما شهید شده، حق خودش بوده است. ما یک لحظه تو را رها نمیکنیم. ما یک لحظه تو را رها نمیکنیم. خدایا در طول تاریخ هرکس به محمد و آل محمد ظلم کرده است آن به آن بر عذابشان بیفزا. ما را باید وفادار باشیم. 7- وفاداری به آرمانهای انقلاب اسلامی اگر گفتیم: استقلال باید وفادار باشیم. دیگر وابستگی ممنوع! اگر گفتیم: آزادی باید وفادار باشیم. آزادیمان را نفروشیم. اگر گفتیم: جمهوری اسلامی، باید پای آن بایستیم. وفادار باشیم. قرآن وقتی میخواهد حضرت ابراهیم را ستایش کند، میگوید: «وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى» (نجم/37) یکی از کمالات ابالفضل این بود که وفادار بود. ابالفضل با شمر یک خویش و قومی داشت. یک نامه آمد که ابالفضل این طرف بیا. اماننامه آورد. مثل اینکه مثلاً یک گذرنامه از آمریکا می فرستند یا ویزا میدهند، این طرف بیا، بیا کانادا. بیا وابسته شو. ما خودمان... من اینجا برایت. پسر عمویی، یا پسر خالهای خارج هست، نامه مینویسد که تو هم این طرف بیا ما امکانات برایت فراهم میکنیم بیا اینجا اقامت بگیر. وابسته شو و... یک اماننامه برای ابالفضل آورد، ابالفضل گفت: امام حسین را تنها بگذارم؟! به خدا قسم دست چپ و دست راست مرا قطع کنید دست از حسین برنمیدارم. وفادار باشیم. چون خیلیها اول زیاد هستند، یک ذره یک ذره آب میشوند. در یک امتحانی قبول میشوند. مرتب کم میشوند، کم میشوند، کم میشوند، مثل یاران امام حسین که اول زیاد بودند، یک ذره یک ذره کم شدند، کربلا هفتاد و دو نفر ماندند. مکه هم همینطور است. کسی به امام گفت: چقدر حاجی زیاد است. فرمود: حاجی زیاد است. ولی حج مقبول دو سه تا بیشتر نیست. شما خودت چقدر نماز خواندی؟ بسم الله خیلی نماز خواندیم. چند رکعتش را حضور قلب داشتید؟ چند رکعت نماز خواندی که حواست پرت نشده است؟ پیدا کن بسم الله! سلام خیلی کردی؟ چند تا سلام خالص بوده؟ این آقا را سلامش کردی احترام گذاشتی. خوب این رییس بوده، وکیل بوده، وزیر بوده،استاد بوده،چند تا سلام به یک آدم به یک کارگر سادهی افغانی، به یک کارگر سادهی ایرانی، یک کارگر دیدی گفتی: سلام علیکم، یکوقت میبینی سال میآید و میرود ما یک سلام خالص نداریم. تمام سلامها... یک گوسفند میکشیم. بسم الله! عید قربان، در آستانهی عید قربان هستیم. عید قربان بود یکجایی بودم، یک کسی زنگ زد گفت: حاج آقای قرائتی! گفتم: بله! گفت: یک گوسفند میخواهیم بکشیم، دعای این قربانی چیست؟ گفتم: دعایش این است که کبابیهایش را در یخچال برای خودت نگه نداری. ما الآن قربانی هم که میکنیم، میگوییم: گردنش باشد برای نمیدانم خورشت فلان، جگرش هم باشد عصری، سیراب و شیردانش باشد فردا عصری، کله و پاچهاش فردا صبح. خوب باقیاش چه؟ باقیاش هم این را به فلانی بده. این شوهر خواهرمان است. این هم برادر خانممان است. این هم... اصلاً کجای این قربانی شد؟ اینکه همه قربان خودت و شکمت و فامیلت شد. کجای این قربانی شد؟ گوشت قربانی یعنی گوشت را طوری تقسیم کنیم نیم کیلو، یک کیلو کمتر و بیشتر کنار کوچه بایستی هرکس میآید به او بدهی. این را قربانی میگویند. اینکه شما می کشی و به نورچشمیهایی که دوستش داری میدهی، و آنهایی که دوست نداری نمی دهی این قربانی نیست. قربانی یعنی من این را قربتاً الی الله بدهم. داریم که اگر عید قربان پول نداری گوسفند بخری، شریک شوید. چند نفر شریک شوید یک گوسفند بگیرید قربانی کنید. عید ما همراه با اطعام است. عید فطر همراه با این است که زکات و فطره بدهد. عید قربان یعنی گوشت بدهد. عید فطر یعنی نان بده. یک عید میگوید: نان بده، یک عید می گوید: گوشت بده. یعنی عید وقتی است که مستمندان نان و گوشت داشته باشند. اگر مستمندان نان و گوشت ندارند برای شما عید نیست. برای ما عید نیست. 8- عید قربان، روز پیروزی وظیفه بر غریزه عید وقتی است که انسان غریزهاش را، خودش را نگه دارد. چون ابراهیم بچهاش را دوست داشت. غریزهی بچه دوستی میگوید: نکش! ولی خدا میگوید: اسماعیل را بکش. بچهی من است نکش! خدا میگوید: بکش! بکش، نکش. بکش، نکش. بکش، نکش. آنجا وظیفه را گرفت، یعنی به خاطر فرمان خدا اسماعیل را خواباند، چاقو را اینجا گذاشت. خدا گفت: چاقو را بردار. نمیخواستم خون ریخته شود. میخواستم ببینم تو دل میکنی یا نه؟ دل کندی آفرین! ماه رمضان معده میگوید: بخور! خدا میگوید: نخور! بخور، نخور. بخور، نخور. بخور، نخور. میگوید: نمی خورم. این سی روزی را که به خاطر فرمان خدا جلوی شکمت را گرفتی، حالا میگوید: عید بگیر. یعنی هروقت یک دختری است میخواهی نگاهش بکنی، خدا میگوید: نگاه نکن. شکلش میگوید: او را یکبار دیگر ببین. ببین، نبین. ببین، نبین. ببین، نبین. اگر چشم روی هم گذاشتی، از این دختر که رد شدی، آن روز و آن ساعت برای شما عید است. هر زمانی بین حق و باطل درگیر شد و شما حق را گرفتی آن روز عید است. هر زمانی بین معصیت و اطاعت درگیر شدی، شما اطاعت را گرفتی آن روز عید است. به هر حال این شب جمعه هم در آستانه روز نیروی دریایی بودیم، هم در آستانهی شهادت حضرت مسلم بودیم. هم عرفه بودیم. هم عید قربان بودیم، این تناسبها باعث شد که ما هم حرفمان، سخنرانیمان درهم شد. چون ایام در هم شد ما هم درهم صحبت کردیم. خدایا قربانیان این انقلاب را، شهدای این انقلاب را با شهدای کربلا محشور بفرما.امنیت کامل بر عراق و لبنان، افغانستان، امنیت کامل را بر همهی بلاد اسلامی حاکم بفرما. خدایا طاغوتها را یکی پس از دیگری در هم بشکن. خدایا ما را نسبت به تعهداتی که با تو داریم، تعهداتی که نسبت به انقلاب داریم. نسبت به نیاکان داریم. نسبت به نسل آینده داریم. نسبت به همسر و فرزند داریم. ما نسبت به هرکس متعهد هستیم، ما را وفادار به تعهدها قرار بده. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه» 1- فرستاده امام حسین به کوفه چه کسی بود؟1) جعفر بن ابی طالب 2 ) مسلم بن عقیل 3) سلمان فارسی 2- در میان روزهای سال، چه روزی برای دعا و نیایش، بهترین است؟ 1) عید قربان 2) عید فطر 3) روز عرفه 3- وظیفهی مسلمانان در برابر پیمانی که با مشرکان بستهاند، چگونه است؟ 1) وفاداری به پیمان 2) نقض پیمان 3) وفاداری، حتی در صورت خیانت مشرکان 4- پیامبر گرامی اسلام، پیمان شکنی را نشانه چه کسانی دانستند؟ 1) کافران 2) مشرکان 3) منافقان 5- قرآن در آیه 37 سورهی نجم، بر کدام ویژگی حضرت ابراهیم تأکید میورزد؟ 1) اخلاص و تسلیم بودن 2) وفا به وعدهها و پیمانها 3) صداقت و راستگویی
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
یکشنبه 88 آذر 8 ساعت 3:19 صبح
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|