28صفر رحلت پیغام دار آخرین، خاتم نبوت را نگین، حضرت رسول واپسین، عینیت قرآن کریم، حضرت رسول اکرم صلیالله علیه و آله بر مسلمانان جهان تسلیت باد.
پیامبر اکرم(ص) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیبهای فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[1] پس از چهارده روز بیماری[2] و کسالت، رحلت فرمودند و در هجر? مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.
لقد کان لکم فى رسول اللَّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللَّه و الیوم الآخر و ذکر اللَّه کثیرا» (احزاب /21)
«مسلماً رسول خدا براى شما سرمشق نیکویى است، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.»
هم اکنون سال 11هجری است، سکوت مرگباری مدینة النَّبی رافرا گرفته ووجود ملکوتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بستر بیماری آرمیده است.
رحمتٌ لِلعالَمینی که 23سال برای هدایت وارشاد مردم متحمل رنجها و مشقتهای فراوان گشته و بعدازماجرای حجة الوداع که به فرمان خداوند ولایت مولا امیرالؤمنین علی(علیه السلام) را اعلان ورسالت خودرابه اتمام رسانده بود ولی بازهم آثاراندوه وملال برچهره مبارکش نمایان بود.
پیامبردربستربیماری آرمیده است، باوجود بیماری خودگاه وبیگاه به مسجد می آمد وبامردم نمازمی گذارد. دریکی ازروزها که حضرت علی(علیه السلام) وفضل بن عباس زیربغلهای مبارک پیامررا گرفته بودند تا به مسجد ببرند درحالیکه پاهای مبارکشان برروی زمین کشیده می شد به مسجد آمدند وبالای منبررفته وفرمودند: ای گروه اصحاب چگونه پیغمبری بودم برای شما؟
آیا خودبه نفس نفیس جهاد نکردم درمیان شما؟ آیا دندان پیشین مرا نشکستند؟ آیا جبین مراخاک آلود نکردند؟ آیاخون برروی من جاری نکردند تاآنکه ریش من رنگین شد؟ ...
صحابه گفتند: بلی یارسول خدا به تحقیق که صبرکننده بودی برای رضای خداونهی کننده بودی برای خدا.
پیامبرفرمود: حق تعالی حکم کرده است وسوگند یادنموده است که نگذرد از هیچ ظالم وستمکاری. پس سوگند میدهم شمارابه خداکه هرکس از جانب من به اوظلمی شده بگوید وقصاص کندکه قصاص دردنیا نزدمن محبوبتراست ازقصاص عقبی ودرحضورگروه ملائکه وانبیاء.
همه گریستند، شدت اندوه به حدی است که احدی دم نمی زند. ناگهان مردی ازانتهای مجلس برخواست اوکسی جزسوادة بن قیس نبود.
گفت: ای رسول خدا، پدرومادرم به فدایت. هنگامی که ازطائف می آمدی من به استقبال توآمدم. درحالیکه برناقه خشمگین خودسواربودی، چوب دست خودرابالا بردی تابرمرکب خود بزنی ولی برشکم من فرودآمد.
دراین هنگام پیامبردستورداد: بلال برودهمان چوب دست رابیاورد. لحظاتی بعدچوب دست پیامبردردستان قیس بود وپیامبرآماده برای قصاص. نفسهادرسینه حبس شده، همه مات ومبهوت قیس رامی نگرند، خدایااومی خواهدچه کند؟ ناگهان آن مردسینه وشکم پیامبررابوسیدوگفت: ای خدا من به سینه پیامبربرای ایمنی ازآتش دوزخ پناه می برم.
دراین هنگام پیامبرفرمود: خداوندا! توعفوکن سوادة بن قیس راهمچنانکه اواز پیامبر توگذشت. آری، بدینسان پیامبربه همه درس بزرگی راآموخت وبه سختی وکشان کشان به منزل بازگشت. اضطراب ودلهره سراسرمدینه رافراگرفته بود. یاران پیامبربادیدگانی اشکبارودلهایی آکنده از اندوه درخانه پیامبرگردآمده بودند، گزارشهایی که ازداخل خانه به بیرون می رسید ازوخامت حال آن حضرت حکایت می کرد. گروهی ازیاران وعلاقمندان به حضرت ختمی مرتبت، درصدد زیارت آن ماه دل آرا برآمدند اما وخامت حال حضرت اجازه دیداررامیسر نمی کرد. درتمام روزهائی که پیامبردر بستر بیماری بود فاطمه(سلام الله علیها) درکنارپیامبرنشسته ولحظه ای ازایشان دورنمی شد.
ناگهان پیامبربه دخترجگرگوشه خود اشاره کرد که جلوبیاید تابااوصحبت کند. فاطمه(سلام الله علیها) قدری خم شد وسررانزدیک بردوآنگاه پیامبربااوبه طورآهسته سخن گفت: وقتی که سخن پیامبربه پایان رسید، زهرا(سلام الله علیها) سخت گریست وسیلاب اشک ازدیدگان اوجاری گشت. پس ازلحظاتی پیامبرباردیگربه زهرااشاره کردوآهسته بااوسخن گفت، این بار زهرا(سلام الله علیها) باچهره ای باز وقیافه ای خندان ولبانی متبسّم سربرداشت.
این حالت حضرت زهرا(سلام الله علیها) تعجب وشگفت حاضران رابرانگیخت. ازایشان علت راجویا شدند اما حضرت فرمود: تاپیامبرزنده اند رازایشان رافاش نمی کنم.
اما پس ازدرگذشت پیامبرحضرت زهرا(سلام الله علیها) آن راز را فاش نمودکه پیامبربه رحمت خدامی رودواولین کسی که به اوملحق می شود دخترش فاطمه است.
لحظات آخرین به سرعت سپری می شد، پیامبرچشمان مبارک راگاهی می بست وگاهی به سختی بازمی کرد وبعدازمدت کوتاهی دوباره پلکهای مبارک رابرروی چشمان خودمی کشید. عرق سردی برجبین مبارک پیامبرنشسته است، دراین هنگام حالت احتضار دروجود مقدس پیامبر نمایان گشت ودرحالیکه سرمبارکشان درآغوش حضرت علی(علیه السلام) بود، فرشته قابض ارواح ظاهرگشت وپس از عرض سلام وباکسب اجازه ازرسول گرامی اسلام، روح ایشان رابا خودبه ملکوت اعلی برد، پیامبرآرام آرام چشمان مبارک خودرابرروی هم گذاشتند وباقلبی اندوهگین ازنافرمانی امت ونگران ازآینده اهل بیتش ازاین دیارفانی رخت بربست وبه جوارحق تعالی شتافت.
این ایام همچنین سالروز شهادت سبط اکبر پیامبر، امام حسن مجتبی(ع) در روز 28 صفر است که در روزهای طوفانی صدر اسلام همچون بازویی پرتوان در کنار پدر بزرگوارش و نیز در دوران زمامداری کوتاه خودش از کیان اسلام و مسلمین دفاع کرد ولی نیرنگ منافقان و دشمنان اسلام که لباس دوستی دین و امارت مسلمین را به دروغ بر تن کرده بودند، از کاسه زهرآگین دشمن خانگی بیرون آمد و دومین شهید امامت به جهان اسلام تقدیم شد.
در نیمه ماه رمضان سوم هجری، اولین فرزند علی علیهالسلام و فاطمه سلام الله علیها به دنیا آمد. پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند.
تا اینکه جبرئیل ،امین وحی، فرود آمد و گفت: « خدایت سلام میرساند و میگوید چون علی برای تو همانند هارون برای موسی است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون علیه السلام یعنی شبّر قرار ده!»
رسول خدا فرمود: « زبان من عربی است و شبّر، عبری است.»
جبرئیل گفت: « شبّر در زبان عرب به معنای« حسن» است.»
به این ترتیب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنیهی آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترین القابش« سیّد» و «سبط» و «تقی» است.
پس از شهادت مظلومانه حضرت علی علیه السلام در بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجرت امام حسن علیه السلام به مسجد آمد و خطابه ای ایراد کرد. پس از سخنرانی امام علیه السلام ، عبداللّه بن عباس از جا برخاست و گفت: «ای مردم این پسر پیامبر شماست با او بیعت کنید.» مردم نیز به ندای او پاسخ گفتند و با امام حسن علیه السلام بیعت کردند. امام نیز زمام امور حکومت را در دست گرفت و کارگزاران خود را انتخاب نمود. معاویه، با شنیدن این خبر، تلاش های منافقانه خود را آغاز کرد و با دروغ و شایع پراکنی، افکار عمومی را بر هم زد تا جایی که توانست یاران خاص امام را با رشوه بفریبد.امام وقتی بی وفایی و خیانت یاران خود را دیدند در صدد حفظ جان و مال مسلمان برآمده و به ناچار با معاویه صلح کردند. به این ترتیب حکومت امام حسن علیه السلام فقط شش ماه و چند روز به طول انجامید.
تلاش موفق امام حسن برای بهکرسی نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاویه طرح قتل حضرت را پیگیری نماید تا بتواند به خواسته دیرین خود یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، جامهی عمل بپوشاند. به این ترتیب سمی مهلک تهیه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند.
حضرت پس از مدتی درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجری به لقاء الله شتافت.
برادرش امام حسین علیه السلام، جنازهی او را پس از تغسیل و نماز برای دفن به سوی مسجد و روضه پیامبر برد ولی سرانجام بر اثر ممانعت بنیامیه در بقیع به خاک سپرد.
وصیت امام به برادرش امام حسین(ع)
به یگانگی خدای یکتا گواهی میدهد وبر آستان روبیش, آنگونه که سزاست, سر بندگی می ساید. خدای یگانه را در فرمانروائیش شریک و انبازی نیست و هرگز از اهل خیانت یاوری نگرفته و هر چیزی را به اندازه آفریده است. او برای بندگی سزاوارترین و برای سپاسگویی شایسته ترین فرد می باشد. هر کس فرمانبر خدا باشد, راه درست را یافته است و هر کس او را نافرمانی کند به گمراهی افتاده و هر کس به سوی او باز گردد, از گمراهی رسته است.
ای حسین, من ترا درباره بازماندگان و فرزندان و خاندانم سفارش می کنم که اشتباهاتشان را با بزرگمنشی ببخشی و نیکوکارانشان را بپذیری و هم جانشین من و هم پدری مهربان برای آنان باشی.
مرا در کنار آرامگاه جدم رسول الله(ص) دفن نما, چرا که من سزاوارترین فرد برای دفن در کنار پیامبر خدا هستم. البته اگر از اینکار ترا بازداشتند, ترا به خدا و مقامی که در نزد او داری و پیوندی که با رسول الله(ص) داری سوگند می دهم که مبادا به خاطر من حتی به اندازه گنجایش شیشه حجامت, خون ریخته شود, تا آنکه پیامبر خدا را ملاقات کنیم و او را نسبت به رفتاری که مردم با ما نمودند, با خبر سازیم.»