نیاز و ضرورت آراستگی انسان به دو آرایه تعلیم و تربیت، در هیچ فرهنگ و برهه تاریخی و قلمرو جغرافیایی، انکار و نادیده انگاشتن را بر نتافته و نمیتابد. در بازخوانی پرسشهای بنیادین میان رشتهای این عرصه، از جمله میتوان به نسبت میان تعلیم و تربیت و گسستها و پیوستهای آن دو اشاره داشت. اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع با در نظرداشت دو نکته بیش از پیش روشن میگردد: نخست اینکه میان تعلیم و تربیت پیوندهای وثیق و پیچیدهای است، چندان که در تمایز و طبقه بندی علوم، چه بسا تعلیم و دانش آموزی، در شمار زیر شاخههای تربیت جای داده شده است. از سوی دیگر، نشناختن قلمروهای تفکیک و جدایی ساحتهای همنشینی و همراهی این دو میتواند به اختلاط روشها، ابزارها و جابجایی اهداف و انتظارات بینجامد که سرانجام کار، نه مربیان در فرآیند تربیت و نه معلمان در امر تعلیم و آموزش، آفاق روشن و از پیش تعیین شده را فرا روی خویش نمیببینند تا در کار خویش، قرین توفیق باشند. بر پایبست چنین نگاهی، نوشتار پیش رو کوشیده است به این پرسش پاسخ دهد و مرزهای جدایی و ساحتهای همنشینی تعلیم و تربیت را به بررسی و پژوهش بنشیند، آن هم نه از منظر علوم آموزشی و تربیتی، که از منظر قرآن؛ زیرا که قرآن کتابی است با دغدغهها و راهبردهای افزون و در خور تأمل در هر دو مقوله آموزش و پرورش، به پیمانهای که در باور برخی از قرآن پژوهان، بارزترین شاخصه قرآن را میتوان رویکرد تربیتی و آموزشی آن برشمرد.
نسبت تعلیم و تربیت در افق نگاهها
مجموع دیدگاهها و آرای اندیشمندان در نسبت تعلیم و تربیت را میتوان در دو گروه جای داد و دسته بندی کرد.
. این همانی تعلیم و تربیت
برخی از اندیشهگران، میان تعلیم و تربیت، رابطه این همانی باور دارند و از همین رو، در تبیین مؤلفههای تربیت انسان، به دانشهایی که باید آموخت و نیز متدها و روشهای دانشافزایی و بایستهها و نبایستههای دانش پژوهی، آرایههای اخلاقی علمی معلمان، مکانهای تعلیم و آموزش و... میپردازند. تعریف زیر از تربیت را میتوان نمادی از چنین نگرش دانست:
«فعالیت یا عملی که آموزشگاهها یا مؤسسات تربیتی از روی قصد و عمد و با هدف معین و برنامههای خاص در رشتههای مورد نیاز به تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان انجام میدهند.» (نیکزاد، /21-22)
گذشته از دیگر ملاحظات و بایدها و نبایدهایی که بر این تعریف میتوان برشمرد، مهمترین نکته مربوط به موضوع نسبت تعلیم و تربیت، جای دادن تربیت در حوزه کار آموزشگاهها و مؤسسات آموزشی و در ردیف رشتههای مورد نیاز به تعلیم و آموزش است که نشان میدهد از منظر طرفداران این تعریف، تربیت، خود شاخهای از علم و دانش و نیازمند یادگیری و آموختن است. چنان که تعریف دیگری از تربیت ـ که طرفداران آن خواستهاند نگرش اسلام در موضوع تربیت را بیان کنند ـ نیز به همین فرجام میانجامد و آن را شاخهای از دانش و علم میشناساند؛
«تربیت اسلامی، علم آماده سازی انسان مسلمان برای زندگی دنیا و آخرت است، آماده کردن کامل انسان و تربیت بهداشتی، عقلانی، علمی، عقیدتی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی، ارادی و نوآوری او در همه مراحل رشد، در پرتو مبانی، ارزشها، روشها و شیوههای تربیتی که اسلام بیان کرده صورت میپذیرد.» (ملکاوی،/73)
این در حالی است که هم آنان در تعریف علم گفتهاند:
«مقصود از علم، مجموعهای از معلومات و معارف سازماندهی شده است که مربوط به ساختن انسان مسلمان یا ساختن شخصیت اسلامی است، آن گونه که اسلام میخواهد.» (همان)
بر اساس این دو تعریف، نسبت تعلیم و تربیت، نسبت اینهمانی و یگانگی است.
کاربرد مترادف و همسان انگاری تعلیم و تربیت در گستره بین المللی را نیز میتوان در این گزارش از متفکر و تئوری پرداز عرصه تعلیم و تربیت، «سید علی اشرف» پاکستانی دید که میگوید:
«در ابتدای تأسیس حکومت پاکستان در سال 1947م، وزیر تعلیم و تربیت وقت، از مربیان و متخصصان مسلمان دعوت کرد تا همان نظام تعلیم و تربیتی را که از بریتانیا به ارث رسیده بود، اسلامی کنند و آنجا تنها راه حل پیشنهادی، این بود که در تمام سطوح آموزش، معارف اسلامی به صورت اجباری تدریس شود.» (همان، /3-4)
چنان که پیداست، عنوان این هماندیشی، اصلاح تعلیم و تربیت بوده است. با اینکه منظور و مقصود بانیان آن نشست، چیزی جز اسلامی کردن نظام آموزشی در مدارس پاکستان نبوده است، و این بدان معناست که آنها، تصور و تلقی یکسان از تعلیم و تربیت داشتهاند.
2. گسستها و پیوستهای تعلیم و تربیت
دیدگاه دوم در نسبت تعلیم و تربیت، دیدگاهی است که هر دو را در بسیاری از ساحتها همنشین و در پارهای موارد، جدا و دور از دیگری میبیند.
برای رهیافت روشنتر به این ناسامانی انگارهها، نخست میباید به بیان مفاهیم و تعاریف واژههای «تعلیم» و «تربیت» بپردازیم تا جایگاه و قلمرو مفهومی هر یک بیش از پیش مشخص گردد.
چیستی تعلیم
در تعریف تعلیم، سوگمندانه نمیتوان شاهد هم داستانی و یگانه اندیشی میان اندیشه ورزان این ساحت بود. از این سبب، تنها به تعریفهای زیر که بخشی از تعریفهای ارائه شده برای تعلیم است و موجهترین تعریفها به نظر میآید، بسنده میشود.
گفتهاند: تعلیم «پرورش نیروی فکری و بعد عقلانی انسان» و به تعبیر دیگر، «فراهم آوردن زمینه برای رشد و شکوفایی استعدادهای ذهنی انسان» است. (شریعتمداری، /25) و نیز گفته شده است: تعلیم، «ایجاد خلاقیت و ابتکار در فکر و نیروی اندیشه انسان» است. (همان)
در شمار برآیندهای این تعریفها که از تعلیم آوردیم، به چند نکته میتوان اشاره داشت:
یک: تعلیم ناظر به شکوفا ساختن و به فعلیت در آوردن نیروی فکری یا ذهنی و عقلانی انسان است و از همین رو، تعلیم اختصاص به انسانها دارد، چه تنها انسان است که از نیروی تفکر و عقلانیت بهرهور است.
دوم: نیروی ذهنی و عقل آدمی امکان رشد و افزایش دارد و چنان نیست که از هنگام زاده شدن تا مردن، یکسان و در یک مرتبه قرار داشته باشد.
سه: از جمله عوامل افزایش و شکوفایی نیروی ذهنی و عقلی انسان، دانش افزایی و تعلیم و تعلم است.
چهار: تعلیم به معنی آموختن، یعنی انتقال معلومات از معلم به متعلم است، چه اینکه انتقال دهنده معلومات انسان باشد، و یا هر عامل و ابزار دیگری غیر از انسان که بتواند حامل و انتقال دهنده معلومات به ذهن و نیروی ادراک آدمی باشد.
چیستی تربیت
تربیت نیز همچون تعلیم، از منظرهای متفاوت و معرفتهای گوناگون، تعریفهای مختلف را شاهد بوده است. اما آنچه را میتوان قدر مشترک و مورد پذیرش تمامی دانشوران این عرصه قلمداد کرد، این است که تربیت مصدر باب تفعیل و از ماده «ربی، یربو» است که در لغت به معنای رشد یافتن و یا رشد دادن متربی ـ بسته به مبدأ اشتقاق آن1ـ است. (ابن منظور،1/405)
و در اصطلاح، تربیت عبارت است از «رشد دادن یک پدیده از راه برطرف ساختن موانع و فراهم کردن زمینه رشد و شکوفایی استعدادها و به فعلیت رساندن قوای نهفته در آن.» (راغب اصفهانی، /184؛ مصطفوی، 4/20)
بر پایه تعریفهایی که از تعلیم و تربیت آوردیم، اگر تعلیم و تربیت از منظر مفهومی با یکدیگر سنجش و ارزیابی شود، دستکم دو نکته را به روشنی در مییابیم:
یک: فراخنای مفهومی تربیت
نخستین دستاورد این مقایسه و سنجش مفهومی آن است که مفهوم تربیت از چند ساحت، فراختر و گستردهتر از مفهوم تعلیم است: نخست اینکه تربیت به انسان اختصاص ندارد. درباره هر موجودی که قابلیت و ظرفیتهای پویا و رشدیاب داشته باشد (اعم از گیاهان، جانداران، حیوانها و انسانها)، تربیت صادق است.
دیگر اینکه تربیت هرگاه در مورد انسان به کار رودـ چنان که این پژوهش به هنگام کاربرد واژه تربیت همین قلمرو را در نظر دارد ـ، بارور ساختن و به فعلیت نشاندن تمامی امکانهای بالقوه و نیروهای نهفته در تمام سویهها و ابعاد وجودی وی را شامل میشود و عبارت است از: «کوشش و تلاش برای فعلیت بخشیدن کلیه قابلیتها، موهبتهای جسمانی و روانی ـ عقلی و عاطفی ـ انسان در بعد فردی و اجتماعی».
دو: گونههای تربیت
رهآورد دوم آن است که تربیت آن گاه که نسبت به انسان لحاظ شود، به پیروی از ساحتهای مختلف وجودی و نیروها و استعدادهای گوناگون انسان، به گونههای مختلفی همچون تربیت عقلانی، اخلاقی، دینی، عاطفی، روانی، اجتماعی، جسمانی و بدنی تقسیم میشود، و تربیت علمی (عقلانی و ذهنی) تنها یکی از زیر شاخههای تربیت است. از همین رو است که میتوان و باید گفت هر تعلیم و آموزش، نوعی تربیت است، لکن هر تربیتی، آموزش و تعلیم نیست.
نسبت تعلیم و تربیت در قرآن
پژوهنده در آیات قرآنی به وضوح و روشنی در مییابد که قرآن کریم، از میان دو دیدگاه پیش گفته، به دیدگاه دوم باور دارد. بدین معنا که از یک سو تعلیم و تربیت را دو حوزه و فرآیند قابل تفکیک و بازشناسی از یکدیگر میداند، اما از سوی دیگر بر آن است که آن دو در بسیاری از موارد همنشیناند.
گسستهای تعلیم و تربیت
1. گسست ماهوی تعلیم و تربیت
مهمترین خاستگاه و ریشه جدا انگاری تعلیم و تربیت از منظر قرآن را میتوان در دوگانگی هویت و چیستی آن دو سراغ گرفت. رهیافت به این دوگانگی از چند راه میسر است:
الف) دوگانگی مفاهیم تربیتی و تعلیمی در قرآن
قرآن کریم برای بیان واقعیتی به نام آموزش و نیز واقعیت دیگری به نام تربیت، دو عنوان و واژه مستقل برگزیده و به کار بسته است؛ زیرا از دانشطلبی و دانشآموزی، همواره با واژه «تعلیم»، «تعلم» و مشتقات آن، و از تربیت کردن، گاه با واژه «رب» و گاه با واژه «تزکیه» و سایر مشتقات آن یاد کرده است. بدین معنا که هر جا مقصود، تربیت تمامی ابعاد و نیروهای انسانی، در دو بعد مادی و معنوی، جسمی و روحی، بوده است، قرآن کریم واژه «رب» را به کار بسته است؛ مانند آن موارد که سخن از تربیت الهی، تربیت پدر و مادر و یا تربیت فرمانروایان امور، و یا مالک و صاحب چیزی در میان است.2 اما در آن موارد که مراد و مقصود، تربیت و شکوفا ساختن نیروهای معنوی انسانهاست، از واژه «تزکیه» سود جسته است؛ مانند تربیت پیامبران الهی، و کارکرد تربیتی معارف قرآن و کتابهای آسمانی، و یا موارد خود تربیتی انسان، به معنای تصمیم و اراده وی بر پاکسازی جان از رذایل و ناپاکیها.
هر چند واژههای قرآنی دیگری چون رشد، هدایت، شفاء، تقوا، تهذیب، انبات، صنع، اصلاح، تطهیر و... را نیز میتوان به نوعی ناظر بر تربیت مورد نظر قرآن محسوب داشت، اما هیچ یک به پیمانه تزکیه، ناظر و متمرکز بر روی تربیت دلخواه قرآن، به مفهوم فراهم سازی بستر و زمینه رشد و شکوفایی کششها و گرایشهای مثبت معنوی و متعالی انسانی نیست. گذشته از تأمل در معنا و مفهوم تزکیه که بعداً بدان پرداخته میشود، از جمله ادلهای که برای اثبات جایگاه محوری تزکیه در میان سایر مفاهیم تربیتی قرآن میتوان برشمرد، دو چیز است:
یک. از تأمل در واژههای تربیتی و آیاتی که سیمای انسان رشد یافته و تکامل یافته از جنبه استعداد و نیروهای معنوی را ترسیم میکند، به این رهیافت نایل میآییم که سایر واژههایی که در ادبیات قرآنی حامل بار تربیتی هستند، چهره متربی در حال شدن و روندگی در مسیر کمال یابی و تربیت پذیری را تصویر میکنند، حال آنکه دست یافتن به مقام تزکیه، ترسیم کننده سیمای انسان باریافته به قله کمال و ستیغ تربیت یافتگی است؛
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا*وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) (شمس/ 9-10)
«هر کس نفس خود را پاک و تزکیه [=تربیت] کرده است، رستگار شد. و آن کس که نفس خود را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشته است.»
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى)(اعلی/14)
«رستگار شد آن کس که نفس خویش را تزکیه کرد.»
(... وَمَنْ تَزَکَّى فَإِنَّمَا یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ ...) (فاطر/18)
«و هر کس به تزکیه و پاکی خویش بپردازد، نتیجه آن به خودش باز میگردد.»
دو. دلیل دیگر آن است که فرآیند رسالت پیامبران و مهمترین کار ویژه آنان در قرآن، تعلیم و تزکیه آدمیان معرفی شده است؛
(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ ...)(آل عمران/164)
«خداوند بر مؤمنان منت نهاد [=نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها پیامبری از خود ایشان برانگیخت که آیات او را بر آنها میخواند و آنها را پاک میکند و کتاب و حکمت میآموزد.»
(اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى*فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَى أَنْ تَزَکَّى)(نازعات/17- 18)
«(ای موسی!) به سوی فرعون برو که طغیان کرده است و به او بگو: آیا میخواهی پاکیزه شوی؟!»
بر اساس این آیات شریفه، انسان و جامعه مزکی و پیراسته از آلایشها و رذیلتها، همان انسان و جامعه آرمانی است که انبیای الهی در پی آن بوده و غایت و هدف نهایی تلاشها و کوششهای آنان به حساب میآید. دیگر اهداف انبیای الهی، اهداف میانی به شمار میرود.
بر پای بست این دو دلیل، میتوان گفت واژه تزکیه ژرفترین و فراگیرترین واژهای است که قرآن در مورد تربیت انسان مطلوب و مورد نظر خویش به کار برده است.
برآیند آنچه آمد، این است که فرآیند تعلیم و تربیت در کاربرد قرآنی با دو تعبیر و عنوان یاد شده است. این دوگانگی تعبیر از تعلیم و تربیت که بیتردید نمیتوان آن را مسامحه و یا ناگزیری در تعبیر از جانب قرآن برشمرد، بلکه باید باور داشت انتخاب واژههای متفاوت، در پی هدف و مقصودی، و از جمله توجه دادن مخاطبان خود به این تفاوت و جدایی صورت پذیرفته است، به دلایل چند، نشانگر تفاوت ماهوی تعلیم و تربیت از منظر قرآن است.
ب) گسست مفهومی تعلیم و تزکیه
آنچه از لغت، اصطلاح اندیشمندان علوم تربیتی و آموزشی، عرف اهل زبان و کاربردهای قرآنی بر میآید، نشان دهنده آن است که تعلیم و تزکیه دست کم در دو ساحت، گسست و جدایی دارد:
یک: تعلیم و تعلم در ذات خود، حامل مفهوم اثباتی و به معنای افزایش چیزی بر ذهن و نیروی عقلانی و ادراکی آدمی است، حال آنکه تزکیه، بیشتر و یا همواره، معنا و مفهوم سلبی را بازگو میکند؛ چه تزکیه در قرآن، بدان سان که قرآن پژوهان و زبان شناسان گفتهاند، به یکی از سه معنا به کار رفته است: رشد و نمو، مقدار معینی از مال که برای مساکین پرداخت میشود، و پاکی نفس انسانی. اما این هر سه معنا به یک چیز بر میگردد و آن، رشد و نمو است.
راغب در «مفردات» میآورد:
«أصل الزَّکَاهِ: النّموّ یقال: زَکَا الزّرع یَزْکُو: إذا حصل منه نموّ و برکه. و منه الزَّکاهُ: لما یخرج الإنسان من حقّ اللّه تعالى إلى الفقراء، و تسمیته بذلک لما یکون فیها من رجاء البرکه، أو لتزکیه النّفس، أی: تنمیتها بالخیرات و البرکات، أو لهما و بِزَکَاءِ النّفس، و هو أن یتحرّى الإنسان ما فیه تطهیره،...» (راغب اصفهانی،/213)
«اصل معنای زکات، رشد و نمو است، از این رو، زراعتی که رشد و بازدهی بسیار داشته باشد، با عنوان «زکا الزرع» توصیف میشود، و نیز به مقداری از مال که به عنوان حق الهی به فقیران داده میشود، زکات گفته میشود، زیرا که این کار باعث رشد مال و یا جان و یا هر دو میشود. و نیز به رشد نفس انسانی که از راه انجام کارهای رشدآور میسر میگردد، زکات گفته میشود.»
طبرسی در «مجمع البیان» میگوید:
«والزکاه والنماء و الزیاده نظایر فی اللغه.» (طبرسی،1/97)
«در زبان عرب، زکات، رشد و زیاد شدن، به یک معناست.»
لکن جای این پرسش وجود دارد که به هر رشد و نموی تزکیه گفته میشود، یا تزکیه، رشد و نموی است که از راه برطرف ساختن موانع و بازدارندههای تکامل و شکوفایی یک چیز حاصل میآید؟ سخن نگارنده «التحقیق فی کلمات القرآن» میتواند پاسخی مناسب برای این پرسش باشد؛
«والتحقیق أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّه: هو تنحیه ما لیس بحقّ و إخراجه عن المتن السالم. و ذلک کازاله رذائل الصفات عن القلب، و تنحیه الأعمال السیّئه عن برنامج الحیاه الإنسانی، و إخراج حقوق الناس عن المال، و تنحیه ما کان ملحقا من الباطل و الفساد عن المتن الصحیح.» (مصطفوی،4/337)
«سخن مطابق با حقیقت آن است که اصل یگانه در معنای ماده «زکاه»، دور ساختن و بیرون کردن امور ناحق از متن سالم است، همچون پیراستن قلب از صفات رذیله و پیراستن برنامههای زندگی از رفتارهای زشت و ناپسند و پرداختن حقوق الناس و برکنار کردن هر آنچه فاسد و باطل است از متن حیات درست و سالم.»
دریافت بیضاوی از معنای تزکیه نیز همین است. او در «انوار التنزیل» در تفسیر آیه (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى) میآورد:
«تطهر من الکفر و المعصیه.» (بیضاوی،2/554)
«جان را از کفر وگناه پاکیزه ساخت.»
سیوطی نیز در تفسیر همین آیه میگوید:
«تطهر بالأیمان.» (سیوطی،2/554)
«نفس خود را با ایمان پاکیزه ساخت.»
علامه طباطبایی نیز در تفسیر و مفهوم واژه تزکیه میآورد:
«و التزکیه هی التطهیر، و هو إزاله الأدناس و القذارات، فیشمل إزاله الاعتقادات الفاسده کالشرک و الکفر، و إزاله الملکات الرذیله من الأخلاق کالکبر و الشح، و إزاله الأعمال و الأفعال الشنیعه کالقتل و الزنا.» (طباطبایی،1/330)
«تزکیه، پاکیزه ساختن به معنای پیراستن آلایشها و آلودگیهاست که شامل پاکسازی باورهای فاسد، همچون پیراستن شرک و کفر، و پیراستن اخلاق از ملکات رذیلهای چون کبر و حرص و کارهای زشت و ناپسند چون کشتن و زنا کردن میشود.»
شهید مطهری نیز پیرایش و پالایش را در معنا و مفهوم تزکیه نهفته دانسته و میگوید:
«یزکیهم در لفظ به معنای پاکیزه گردانیدن است و مشتمل بر پرورش و تربیت است.» (مطهری،/10)
بدین سان باید گفت تزکیه، رشد دادن، شکوفا ساختن و افزودن بر چیزی از راه برطرف ساختن موانع و آسیبهایی است که در مسیر کمال آن چیز قرار دارد، به گونهای که اگر آن موانع و آسیبها بر سر راه قرار نگیرند، مسیر کمال و شکوفایی از سوی متربی و کمالپذیر به صورت طبیعی و تدریجی طی خواهد شد. از این رو، کاربست واژه تزکیه در تربیت نفس آدمی، ناظر بر پاکسازی جان از رذیلتهایی است که با نبود آنها، آراستگی به فضایل و رشدیابی در جهت صلاح و کمال شایسته انسانی هموار میگردد.
این تبیین از چیستی و حقیقت معنای تزکیه با نگره انسان شناختی قرآن بسی هماهنگ و سازگار است؛ چه انسان در نگره قرآن، در ذات و سرشت خویش، کمالخواه، زیبایی طلب و رونده به سمت نیکیها و دوری گزین از بدیها و زشتیهاست، مگر آن گاه که هواهای نفسانی و غرایز حیوانی (موانع) بر سر راه او قرار گیرد و مانع حرکت و سیر او به سمت رشد و کمال گردد. بر اساس این دیدگاه انسان شناختی قرآن، مهمترین کار مربی در فرایند تزکیه و تربیت، شناساندن، زدودن و برطرف ساختن موانع و آفتهایی است که بر سر راه متربی قرار دارند و یا قرار میگیرند. آیات شریفه زیر بخشی از این واقعیت را باز میگوید:
(یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا...) (انشقاق/6)
«ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی.»
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ...)(روم/30)
«پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این سرشتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده است. دگرگونی در آفرینش الهی نیست.»
فطرت، گونهای خاص از آفرینش است که پایه درک و شناخت حقایق و از سوی دیگر زمینه و بستر گرایش آدمی به ایمان و ارزشهای اخلاقی به شمار میرود. ایمان به مبدأ، معاد، نبوت، پرستش، نیایش، آراستگی به اخلاق و فضایل، همه و همه در فطرت و سرشت آدمی ریشه دارد و از همین رو، مهمترین کار مربیان و رسولان الهی برای پرورش انسان، بیدار کردن فطرت و تمایلات نهادی آنان و توجه دادن به آن بوده است. در سخنی از امام علی7 آمده است:
«خداوند پیامبرانش را برانگیخت تا از مردم پایبندی به میثاق فطرت را طلب کنند و نعمتهای فراموش شده خداوند را به یادشان آورند.» (نهج البلاغه، خطبه1)
البته فطرت را نشیب و فراز است؛ چه بر اثر غفلت و غبار معصیت رو به خمول مینهد. از این رو، هدایت و بیداری و باروری آن به مراقبت و تربیت نیاز دارد. خداوند در بیان این واقعیت روانی انسان، و نیز عوامل زداینده غفلت و بازگشت به فطرت نخستین، در جای جای کتاب وحیانی قرآن سخن گفته و از این میان به دو عامل تشریعی و تکوینی اشاره کرده است. چه از یک سو، در کارکرد تربیتی قرآن در غفلت زدایی و بیدارسازی فطرت آدمیان میفرماید:
(وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ)(زمر/27)
«ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی زدیم، شاید متذکر شوند.»
و از سوی دیگر، بلاها، تنگناها و فشارهای بسیار شدید و ناگهانی را زداینده غفلت و بیداری فطرت و عامل تربیت معرفی میکند؛
(وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الإنْسَانُ کَفُورًا)(إسراء/67)
«و هنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمامی کسانی را که (باعث حل مشکلات خود میپنداشتید و) میخواندید، از یاد میبرید، اما زمانی که شما را نجات بخشید و به خشکی رهنمون شد، از او روی میگردانید، و انسان بسیار ناسپاس است.»
چنان که پیداست، در این آیه شریفه، هم از حالت رکود فطرت و هم از آنچه که مایه بیداری فطرت میشود، سخن رفته است. در آیه دیگر، به صورت بارزتر و شفافتر، پیروی از تمایلات و هواهای نفسانی را مانع پرورش و تربیت انسان متعالی معرفی میکند و پیمودن راه کمال و دست یازیدن به مقام قرب الهی را بازداشتن نفس از خواستههای شهوانی و پست میشمارد؛
(وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى*فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَى)(نازعات/40-41)
«و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست.»
دو: عرصه دوم گسست و جدایی مفهومی تعلیم و تزکیه را میتوان در این ساحت به مشاهده نشست که تعلیم و تربیت، هر دو، پاسخ به نیازهای وجودی و کاربست استعدادهای انسانی است، لکن علم و دانش، از مقوله بینشهاست، حال آنکه تربیت از اقسام گرایشهاست.
در انسان گرایشهای مختلف و گوناگون وجود دارد؛ گرایشهای مادی چون گرایش و میل جنسی، میل به خوراک و غذا. و گرایشهای معنوی همچون میل به نوع دوستی، زیبایی خواهی، کمال طلبی و... . کار تربیت، تعدیل این غرایز و گرایشها و رهنمون کردن آنها به سوی تعالی از راه مهار و هدایت کردن نوع نخست، و رشد و پرورش دادن گروه دوم است. وضوح این مدعا چنان است که نیازمند استشهاد به نصوص قرآنی نیست. با این همه، به یادکرد یک نمونه میپردازیم:
(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ)(حج/46)
«آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند، یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود، بلکه دلهایی که در سینههاست، کور میشود.»
در این آیه شریفه، معرفت افزایی از رهگذر مطالعات میدانی و جهانگردی، مایه رشد نیروی عقلانی و گشایش افقهای جدید بر روی پژوهشگر قلمداد شده است که میتواند به حقگرایی بینجامد و از سوی دیگر، فرو بستن نیروی عقلانی و حواس افزاینده معرفت، عامل تنگنایی دید و گرفتاری در حصار جهل و نابینایی توصیف شده است.
بر اساس آنچه یاد شد، میتوان دریافت که کارکرد تفکیکناپذیر دانش و تعلیم، گشایش دید و فزونی بینشهاست. اما کارکرد نخستین و مورد انتظار تزکیه و تربیت معنوی، رشد نیروهای معنوی، خدا باوری، تقوا، پرهیز از نبایستهها و پیرایش رذیلتها معرفی شده است؛
(فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى)(نجم/32)
«خود را پاک و پیراسته نشمارید، چه خداوند، پرهیزکاران را بهتر میشناسد.»
گذشته از این مطلب که ستوده و بایسته است انسان خود را مزکی و متقی بینگارد و یا چنان انگارهای ناپسند و مذموم است، سیاق آیه شریفه نشانگر آن است که تزکیه و پیراستگی، به مفهوم دست یازیدن به تقوا و مدارج والای معنوی است. انسانی که ادعای مزکّی بودن را دارد، الزاماً مدعی دست یازیدن به تقواست.
شاید بر پایه آنچه آمد، کسانی چون ارسطو، فارابی، بوعلی، مسکویه، خواجه نصیر، ابن خلدون و پارهای از تربیت پژوهان امروزین، تربیت را فن خواندهاند. (رفیعی،3/98)