بی تردید انسان برای اینکه ظرفیتهای وجودی خود را بشناسد و خود را به سعادت و کمال برساند باید شئوون وجودی خویش را درست و عمیق بشناسد و در این صورت این امکان برای او بوجود می آید که در صدد شکوفائی استعدادها برآید و خود را در جهت کمال مطلوب قرار دهد . اما در صورتی که از توجه نسبت به شناخت خود غافل باشد و به تعبیر دیگر از خود بیگانه باشد ، هیچگاه به کمال وجودی اش نائل نخواهد شد و به سعادت نخواهد رسید . لذا هر انسانی ناگزیر است ابعاد وجودی اش را مورد بررسی دقیق قرار دهد تا هر کاری را در جای خود انجام دهد و خود را از ضرر و خسران نجات دهد . بسیار جای تأسف است که انسان به جای آنکه به تنظیم امورات زندگی خود ، بر پایه شناخت صحیح و دقیق بپردازد خود را به امور غیر اصیل و فرعی مشغول می سازد و زمانی هم متوجه می شود که بخش عمده عمر خود را از دست داده و چیزی برای او باقی نمانده تا به فکر نجات خود بر آید و به اصلاح خود بپردازد . بطور حتم منشاء بسیاری از مشکلاتی که دامن گیر انسان می شود ، عدم شناخت صحیح از خود خواهد بود . همین وارد نشدن در مقوله شناخت باعث می شود که انسان به فکر خودسازی نباشد و سازه های وجودی خود را سامان ندهد و در نتیجه با خود و دیگران و خدا بیگانه می شود و همه سرمایه های وجودی خود را از دست می دهد . و لذا بسیار واضح و روشن است که آدمی برای رسیدن به سعادت باید به طور جدّی به شناخت خود بپردازد . قرآن در آیات متعدد نمونه هایی از این بی هویتی و از خود بیگانگی را برشمرده است . یکی از آن موارد اصالت دادن به دیگری است . به این معنا که فرد در تمام یا برخی از شئوون زندگی خود اصالت را به دیگری می دهد و در ارزیابی ها ، احساس دردها ، تشخیص درمان ها ، مشکلات و راه حل ها ، نیازها و ایده آل ها ، دیگری را اصل قرار می دهد و امور خود را براساس آن ارزیابی می کند . و این گروه تعادل روحی را از دست می دهند و آن میزان و ترازوی مناسب را برای ارزیابی نخواهند داشت و بالطبع این نوع افراد دچار سردرگمی و بی هدفی در زندگی می شود و معیار های لازم برای درست زندگی کردن را از دست می دهند و به جایی می رسند که قادر به تغییر وضعیت و سازمان دادن مسیر زندگی خود نیستند و خود را به بدبختی و ذلّت و خواری می کشانند و به جای اصالت دادن به حق و حرکت به سوی خدا ، به ماده و اموری مادّی اصالت می دهند و به آنجا می رسند که همه حیات و زندگی را در دنیا خلاصه می کنند و تمام تلاش خود را برای آن صرف می نمایند و گمانشان اینست که همه کارهایشان درست و نیکو است و حال آنکه اینها از هر جهت به خسران و زیانکاری سزاوارترند . " قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاة الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا" [4] بگو « آیا شما را از زیان کارترین مردم آگاه سازیم ؟ کسانی که کوشش آنان در زندگی دنیا گم شده و به هدر رفته است و خود گمان می کنند که خوب رفتار می کنند . »
با این توضیح روشن شد اگر آدمی در صدد رسیدن به سعادت واقعی است باید آنرا در درون و حقیقت خود جستجو نماید و ساحت قدسی خود را به کمک وحی بشناسد و پس از آن به تهذیب نفس بپردازد و حقائق نهفته و پنهان خود را کشف نماید و اگر از این فرصت به درستی استفاده نکند و دچار از خود بیگانگی شود در واقع به دست خود ابزارهای شناخت عقلانی و قلبی خود را مهر کرده و راههای شناخت را بر خود می بندد چه اینکه قرآن کریم در این زمینه می فرماید :" ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَیَاةَ الْدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ * أُولَـئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ "[5]
« زیرا آنان زندگی دنیا را بر آخرت برگزیدند و خدا گروه کافران را هدایت نمی کند . آنان کستنی هستند که خدا بر دل ها و گوش ها و چشم هایشان مهر نهاده و آنان خود غافلانند . » و انسان برای نجات از گرداب و خطرات ناشی از خود بیگانگی باید به درستی خود را نقّادی کند و به غرض آفرینش خود توجه نماید و با تقوا و ایمان و عمل صالح و نیز محاسبه نفس ، برای اصلاح خود اقدام نماید و کم کم زمینه ی رشد کمال و سعادت را در خود فراهم سازد . و به غیر از این راه چاره ای برای نجات و رهائی از قید و بند ها و هوی و هوس ها وجود ندارد . برای رسیدن به عبادت واقعی باید از خود آغاز کرد و با تلاش و همّت به ادراک و شهود راه یافت و دنیا و آخرت خود را آباد نمود و به توحید ناب نائل آمد
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
شنبه 94 اردیبهشت 19 ساعت 2:10 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|