ای مولای من… سرور من…گوش کن که گدایت برایت می نویسد.. اینقدر شرمنده ات هستم که نمیتونم اسم مبارکتون رو به زبون بیارم… اینقدر پرونده ام سیاهه که روم نمیشه در موردتون چیزی بنویسم… ولی یا صاحب الزمان مگه من دل ندارم.. کافیه فقط یه نظر بهم بکنی هر چند که لیاقتشو ندارم… اقا جان پس کی می آیی… نکنه عمرم کفاف آمدنت رو ندهد.. باز هم مثله همیشه زیر لب میگویم " اللهم عجل لولیک الفرج " ای عزیز فاطمه سال گذشته در اینچنین روز توی مسجد جمکران بودم.. حداقل سال گذشته یه خورده بهتر از الان بودم که توفیق یه دعای کمیل و یه دعای ندبه ناب رو در مسجد جمکران بهم دادی.. اما الان چی؟؟ مهدی جان دلم یه سیر گریه میخواد...این همه مردم فقط به شوق توست که همه جا رو چراغونی میکنن.. همه ی شهر رو شیرینی شربت میدن...مهدی جان منو به خاطره تمام روزهایی که ازت غافل بودم و با بی شرم تمام کارای ننگ خودمو میکردم ببخش...
مهدی جان
یا صاحب الزمان
یابن الحسن
مولای من
پس کی می آیی؟؟؟ بیا که دلم برایت یه ذره شده...
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
پنج شنبه 92 بهمن 3 ساعت 9:56 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
RSS Atom |