بی تردید جاودانگی یکی از مهمترین دغدغههای بشری در طول تاریخ بوده و اکنون نیز به عنوان یک مسئله حیاتی مطرح است. این دغدغه فلسفی – کلامی را میتوان در نوشتهها، اشعار، کتب و آثار نویسندگان مختلف مشاهده کرد. امروزه این موضوع به عنوان یک مسئله کلامی در بیشتر کتب کلامی جدید مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. در این مقاله تلاش میکنیم مسئله جاودانگی را مورد بررسی کلامی قرار دهیم.
ابدیت خواهی مفهوم جاودانگی دارای معانی متعدد است. جاودانگی دنیوی و جاودانگی اخروی دو صورت از جاودانگی هستند. کسانی که به جاودانگی دنیوی اعتقاد دارند قائل به استمرار حیات انسان در همین دنیا هستند. برای مثال نظریهی تناسخ به دنبال این است که جاودانگی انسان را در همین دنیا تبیین کند. اندیشه تناسخ در آیین هندو و تائو طرفداران بسیار دارد. قائلین به تناسخ معتقدند روح انسان در هنگام مرگ وارد بدن شخص دیگر میشود. اعمالی که شخص در یک دوره از زندگی خود انجام میدهد «کارما» نامیده میشود. زندگی بعدی هر انسانی به اعمالی بستگی دارد که در این زندگی انجام میدهد. اعمال خوب زندگی اول باعث وضعیت بهتر در زندگی دوم و اعمال بد زندگی اول باعث وضعیت بد در زندگی دوم میشود. برخی از آنها معتقدند نفس انسان فقط در بدن انسانها حلول میکند، اما برخی قبول دارند که نفوس انسانی در بدن حیوانات، گیاهان و حتی جمادات نیز حلول میکند. نظریه تناسخ و نظریات مشابه آن به طور کلی، برای تبیین حس جاودانگی که انسانها در وجود خود دارند، خود را ملزم به پذیرش وجود عالم دیگر نمیدانند. آنها تلاش میکنند با چرخههای حیاتی در همین دنیا جاودانگی را تبیین نمایند. در مقابل، طرفداران ادیان ابراهیمی معتقدند جاودانگی انسانها با وجود جهان آخرت تامین میشود. مراد این عده از جاودانگی یک شخص این است که شخصیت و زندگی او پس از مرگ ادامهی زندگی او در دنیا باشد. به عبارت دیگر، بتوان گفت شخص الف پس از مرگ همان شخص الف در طول زندگی دنیایی است. به بیان دیگر، پذیرش جاودانگی مستلزم پذیرش این همانیِ شخصِ الف پیش و پس از مرگ است. برای متدینین به ادیان ابراهیمی جاودانگی انسانها در پرتو جهان دیگر (جهان آخرت) محقق میشود. اما چگونه میتوان گفت شخص الف همان کسی است که ما در گذشته میشناختیم؟ پاسخ این سوال هر چه باشد به عنوان نظریه ما در باب ملاک جاودانگی قابل طرح است. نظریات مختلفی در این زمینه مطرح شده است. برخی با طرح ملاک بدنی معتقدند برای اینکه یک شخص را همانی بدانیم که بود، لازم است از همان بدنی برخوردار باشد که با آن شناخته میشد. برخی دیگر ملاک اینهمانی شخصی را روح و نفس انسانی دانستهاند. برخی دیگر ملاک حافظه را مطرح کردهاند. نظریات متکلمین در باب ملاک جاودانگی انسانها وابستگی بسیاری دارد به نظریهای که آنها در باب ماهیت انسان اتخاذ میکنند. این مباحث عمدتا در ذیل مباحث علم النفس قدیم و فلسفه ذهن جدید مورد مطالعه قرار میگیرند. برخی از فلاسفه و متکلمین معتقدند حقیقت انسانها به بدن مادی آنهاست. این عده نظریه تجرد ارواح را نمیپذیرند. انگیزههای مختلف و گاه متضادی برای طرح این دیدگاه وجود دارد. برای مثال مادیون به دلیل انکار هر آنچه غیرحسی است، به طور کلی منکر وجود امور مجرد هستند. از دیدگاه آنها حقیقت انسان همین بدن مادی است و نه چیزی بیشتر. اما عدهای دیگر تجرد ارواح را با انگیزهای دینی و کاملا متفاوت و متضاد با انگیزه مادیون انکار میکنند. متکلمین مسلمان را میتوان از این جمله دانست. نظریه مشهور در میان متکلمین این است که روح مجرد نیست و امری مادی است. این نظریه برخلاف نظریه فلاسفه اسلامی است. نظریه مشهور در میان فلاسفه اسلامی نظریه تجرد ارواح است. انگیزه متکلمیان در طرح چنین دیدگاهی کاملا دینی است. آنها به حکم آیهی «لیس کمثله شیء» معتقدند تنها موجود مجرد در عالم خداوند متعال است و بس. روح انسانها مادی است. مسئله زندگی اخروی برای این عده با خلق مجدد بدن انسانها پس از مرگ تبیین میشود. آنچنانکه بسیاری از آیات و روایات به آن اشاره دارند خداوند بعد از مرگ مجدداً اجزای بدن مردگان را گرد آورده و آنها را زنده میسازد. این نظریه در میان متکلمین اسلامی به نظریه «اعاده معدوم» شهرت یافته است. خداوند میتواند بدن معدوم شده انسان را مجددا اعاده کند و برگرداند.
نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی |
چهارشنبه 92 شهریور 27 ساعت 4:31 عصر
|
|
نظرات شما عزیزان نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|