سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارالقران الکریم جرقویه علیا
زبان درنده‏اى است ، اگر واگذارندش بگزد . [نهج البلاغه]

زندگی‌نامه شهید رجایی

1312؛ تولد در شهر قزوین
1316؛ از داشتن نعمت وجود پدر محروم شد و تحت تکفل مادری مهربان قرار گرفت.
1318؛ آغاز تحصیلات ابتدایی تا اخذ گواهی‌نامه ششم ابتدایی در قزوین.
1327؛ آغاز خدمت در نیروی هوایی.
1332؛ فارغ‌التحصیل شبانه دوره متوسطه.
1335؛ ورود به دانش‌سرای عالی.
1338؛ اخذ مدرک لیسانس در رشته ریاضی و استخدام در وزارت فرهنگ به ‌عنوان دبیر ریاضی.
1340؛ عضویت در نهضت آزادی و دستگیری وی به مدت 50 روز.
1340تا 1350؛ انجام دادن یک رشته فعالیت‌های آموزشی مخفیانه با همکاری افرادی چون شهید دکتر باهنر برای تربیت و پرورش افرادی که بتوانند در نبردهای مسلحانه شرکت کنند و به یاری رزمندگان فلسطینی بشتابند. در این سال‌ها شهید ‌رجایی به کشورهای فرانسه، ترکیه و سوریه سفر کرد تا برنامه مذکور را به نحوی سازماندهی شده عملیاتی سازد.
1353؛ دستگیری و زندانی شدن به مدت چهار سال.
1357؛ آزادی از زندان به همراه دیگر زندانیان سیاسی و ورود به مبارزات سیاسی و فرهنگی و تأسیس انجمن اسلامی معلمان.

و 1358؛ پس از پیروزی انقلاب، مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را برعهده گرفت و در زمان وزارت خود موفق به دولتی کردن همه مدارس شد و سپس به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.
1359؛ در 18 مرداد به عنوان اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران معرفی و با رأی قاطع به نخست‌وزیری انتخاب شد.
1360؛‌در پی عزل بنی‌صدر، به ریاست جمهوری رسید.
1360؛ در هشتم شهریور در انفجار دفتر نخست وزیری به شهادت رسید.

زندگی‌نامه شهید باهنر

1312؛ تولد در شهر کرمان در محله‌ای به نام محله شهر.
1317؛ به مکتب‌خانه‌ای سپرده شد و نزد بانوی متدینه‌ای قرائت قرآن را آموخت.
1323؛ با راهنمایی حجت‌الاسلام حقیقی، دروس حوزوی را آغاز کرد.
1332؛ پس از اخذ دیپلم و رساندن تحصیلات دینی تا سطح، برای ادامه تحصیلات حوزوی، به شهر مقدس قم عزیمت کرد و در مدرسه فیضیه سکونت یافت. وی فقه را در محضر آیت‌الله بروجردی، فقه و اصول را در محضر امام‌خمینی و تفسیر و فلسفه را نزد علامه طباطبایی آموخت.
1335؛ ‌ ضمن ادامه تحصیلات حوزوی، در امتحانات دانشگاه شرکت و وارد دانشگاه الهیّات شد.
1337؛ پس از اخذ لیسانس، دوره فوق لیسانس رشته امور تربیتی و دکترای ‌الهیات را آغاز کرد.
1342؛ در اسفند ماه بود که پس از ایراد سخنرانی‌هایی در مساجد هدایت، الجواد، و حسینیه ارشاد دستگیر و پس از آن، 6 بار پیاپی به زندان‌های کوتاه مدت محکوم شد.
1344و 1345؛ فعالیت‌ در جهت ارشاد و تبلیغ مبانی دینی برای قشرهای مختلف مردم. در این سال‌ها، شهید باهنر ضمن حضور در مراکز تجمع نیروهای مذهبی متعهد و مبارز، سخنرانی‌های مهمی را در باب لزوم سرمشق‌گیری ملت‌های اسلامی از نهضت امام حسین علیه السلام بیان می‌کرد.
1346تا 1350؛ ادامه روشن‌گری‌ها و فعالیت‌های سیاسی‌ـ اجتماعی هدفمند در راستای زنده نگه‌داشتن نهضت امام خمینی در مکان‌هایی چون مکتب‌الحسین، مسجد جلیلی، و… .
1350؛ ممنوع‌المنبر شدن،در پی سخنرانی شدیداللحن علیه جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی.
1352؛ به دنبال فعالیت‌های گسترده شهید باهنر و حساسیت و اعمال کنترل شدید ساواک بر اعمال و رفت وآمدهای ایشان، دستگاه امنیتی رژیم، به طور مرتب و مکرر، نزدیکان، به خصوص همشیره ایشان را دستگیر می‌کردومورد بازجویی قرارمی‌دادودر بیابان‌های اطراف تهران رها می‌کرد.
1357؛ ‌به فرمان امام و به همراه چند تن از یاران،‌مأمور تنظیم اعتصابات شد و در همان سال نیز با فرمان امام به عضویت شورای انقلاب اسلامی در آمد. پس از آن، مسئولیت‌هایی از قبیل نمایندگی مردم کرمان در مجلس خبرگان، نمایندگی شورای انقلاب اسلامی در وزارت آموزش و پرورش و نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت. در کابینه شهید رجایی نیز وزیر آموزش و پرورش شد.
1360؛‌پس از فاجعه هفتم تیر،‌شهید باهنر به عنوان دبیر کل حزب جمهوری‌اسلامی معرفی شد.
1360؛ در پی برکناری بنی‌صدر و انتخاب شهید رجایی به عنوان رییس جمهور دکتر باهنر به عنوان نخست‌وزیر معرفی شد.
8شهریور 1360؛ شهادت در دفتر نخست‌وزیری

دو یار دیرینه

شهید رجایی و شهید باهنر، دو یار دیرینه، همرزم، هم‏فکر و هم‏دل بودند. گویی یک روح در دو بدن که هرگز از اظهار مهر و محبت به یکدیگر دریغ نمی‏ورزیدند. هنگامی که در زمان تصدی نخست‏وزیری شهید رجایی؛ شهید باهنر نامزد پست وزارت آموزش و پرورش شد، شهید رجایی درصحن مجلس، با خضوع و خشوع فراوان و شگفت‏آوری، ارادت قلبی خویش را چنین به شهید باهنر اظهار نمود: «برادرانی نامزد این سمت بودندکه مورد تصویب قرار نگرفتند. دلم نمی‏آمد که دکتر باهنر را از مجلس بگیرم . ... می‏خواهم از مجلس اجازه بگیرم که این برادر عزیز را به ما بدهند. ... در مورد آقای باهنر بحث‏های مختلفی شد که یکی هم مساله مدیریتیشان بود. در مورد مدیریت، بنده شخصا شاگرد ایشان بودم. آقای باهنر، قاطعیت خود را در پس یک پرده عطوفت پنهان کرده است»

هفت هزار تومان حقوق

در اولین جلسه هیئت دولت که به ریاست آقای رجایی تشکیل شد ایشان بحثی را در مورد میزان حقوق وزیران به میان کشید و پس از تبادل نظر تصمیم نهایی خودش را بر مبنای پرداخت ماهیانه هفت هزار تومان حقوق به وزرا اعلام کرد که این مبلغ در سطح حقوق یک کارمند متوسط بود. دوستان چیزی نگفتند تا اینکه پس از گذشت چند ماه تدریجاً زمزمه هایی شروع شد که این حقوق کفاف زندگی وزرا را که اکثراً عائله مند بودند و باید از این مبلغ اجاره منزل را هم بپردازند نمی کند ، اما به دلیل حیائی که از ایشان داشتند کسی چیزی نمی گفت . برخی از دوستان ترجیح دادند مسئله را به من منتقل کنند آنها می گفتند حقیقتاً قضیه اینطوری است و نمی رسد.

از آنجا که ایشان یک فرد منطقی بود، وقتی دید قضیه تقریباً حالت عمومی به خود گرفته است قبول کرد دو هزار تومان دیگر به حقوق وزرا اضافه کند این در حالی بود که در آن زمان سقف حقوق وزرا بیشتر از پانزده هزار تومان بود ولی هدف آقای رجایی این بود که وزرای کابینه اش یک زندگی متوسط در حد همه مردم و کارمندان دولت داشته باشند.

 

مطب در پایین شهر

با توجه به اینکه من می توانستم در مناطق بالای شهر مطب خودم را دایر کنم ولی ترجیح دادم در منطقه صبای فعلی که سابق به مفت‌آباد معروف بود این کار را بکنم.

آقای رجایی که وضع مردم این محل را به خصوص در سالهای 1340 به بعد می دانست که اکثراً از طبقه سوم جامعه و دارای شغل‌های پایین مثل نفت فروشی ، رفتگری و غالباً فقیر بودند به من گفت مطب تو باید اینجا باشد. در بین این مردم فقیر ، هر چند زحمت می کشی اجر آن را هم از خدا می بری . این توصیه ایشان در حالی بود که برخی از فامیل مرا به دلیل زدن مطب در این منطقه به شدت ملامت می کردند.

وزرای فقیر

دقیقاً بخاطر دارم وقتی بحث انتخاب و معرفی کابینه آقای رجایی مطرح بود ایشان طی صحبت هایی که داشتند صریحاً اظهار کردند من تمامی وزیران کابینه ام را از محله سرچشمه انتخاب می کنم که البته منظور ایشان این نبود که وزرا را از کسانی که در این ناحیه زندگی می کنند انتخاب می کند. بلکه معتقد بود وزرا باید عمدتاً از نواحی پایین و جنوب شهر انتخاب بشوند و فرهنگ زندگی آنها فرهنگ سرچشمه و میدان شهدا باشد که این در حقیقت اعلام موضع و جهت گیری ارزشی ایشان را به مردم نشان می داد.

 

شبیه رجایی

در دوران نخست وزیری دائی ام یک روز ایشان که طبق معمول برای بازدید از خواهرش به خانه ما آمده بود ، وقتی می خواست برود از یک نانوایی که در آن محل نان خوبی می پخت چند نان خرید و به طرف منزلش پیاده راه افتاد. من هم که دوست داشتم لحظات بیشتری را با ایشان باشم به همراهشان حرکت کردم تا چهارراه آبسردار با هم رفتیم ، سر پیچ فخرآباد یک ماشین جلوی ما پیچید ، اندکی توقف کرد و نگاهی سراپا تعجب به آقای رجایی که دو نان خریده و پیاده راه می رفت کرد، باورش نمی شد این همان رجایی نخست وزیر است. کسی که عقب نشسته بود به او گفت : نگاه کن این آقای رجایی است. راننده هم گفت خیال می‌کنی؛ این شبیه رجائی است . رجایی که توی پیاده رو راه نمی رود. به دائی ام گفتم در این رفت و آمدها ممکن است خدای ناکرده شما را ترور کنند. گفت نه از این جور مسائل که الان دیدی زیاد برای من اتفاق افتاده و من چون بدون برنامه قبلی این کارها را می کنم همه خیال می کنند فردی را که در خیابان و کوچه و پیاده رو می بینند کسی شبیه من است ، نه خود من ، لذا کاری به کار من ندارند و خطری احساس نمی کنم مگر اینکه مرا از ابتدا کاملاً تعقیب و شناسایی کنند.

ما باید از اینها درس بگیریم

در یکی از مسافرت هایی که آقای رجایی به استان مازندران داشت در مسیر خود از ساری به سمت گرگان چشمشان به یک خانه نیمه مخروبه افتاد، به راننده گفت به طرف این خانه حرکت کن، بعد به بقیه همراهان گفت شما بروید من اینجا مقداری کار دارم. پس از این خودشان به اتفاق سه نفر دیگر از دوستان از ماشین پیاده شده و به طرف آن خانه حرکت کردند که پیرزنی در آن زندگی می کرد. آقای رجایی به ایشان سلام کرد و پرسید مادر اینجا چکار می کنی و اموراتت چگونه می گذرد ؟ آن زن پاسخ داد هیچی ، عمر را می گذرانم و یک آقا سیدی به اینجا می آید و مرتب به من کمک می کند. وقتی آقای رجایی از او پرسید چه نیازهایی داری آن پیرزن گفت مگر شما که هستی که می گویی من چه احتیاجاتی دارم؟

یکی از همراهان به او گفت ایشان آقای رجایی نخست وزیر هستند. پیرزن تا این حرف را شنید گفت خدا خیرش بدهد ، من که محتاج نیستم شما بروید به دیگرانی که از من محتاج تر هستند کمک کنید. تا آقای رجایی این حرف را از آن پیرزن شنید اشک در چشمش حلقه زد و گفت برویم، ما باید از اینها درس بگیریم.

لوستر مجلس

در روزهای اول نخست وزیری ، آقای رجایی مرا خواست و به من حکمی داد که طی آن کلیه اموال مازاد دولت را شناسایی و از سطح وزارتخانه ، سازمان ها و مراکز دولتی جمع آوری کنم. ایشان به من گفت هر چه اموال لوکس در ادارات و وزارتخانه هاست نظیر لوستر ، فرش و غیره همه را جمع کن. ظاهراً امام به ایشان هم تذکری داده بود که این کار بشود. ایشان هم این بخشنامه را کرد. با حکمی که از او داشتم به تک تک وزارتخانه ها می رفتم و اموال مازاد و تشریفاتی را جمع می کردم. ایشان حتی به من گفت این لوستر بزرگ وسط مجلس را جمع کن .

وسایل تزئینی

وقتی آقای رجایی می خواست در دفتر بنی صدر مستقر شود و کارش را شروع کند از آنجا که اتاق کار بنی صدر اتاق خیلی شیک و مجللی بود و مملو از وسایل تزئینی و دکوری که در داخل ویترین های شیشه‌ای قرار داشت.

 تا برای بازدید وضع اتاق ها وارد شدند گفتند بچه ها تمام اینها و هر چه وسایل تزئینی است را بردارید و در داخل این کمدهای چوبی بگذارید که دیده نشوند. تنها چیزی را که قبول کرد در اتاق کار جدیدش بگذاریم یک رادیوضبط و چند جلد کتاب بود. ایشان گفت به جز این ها بقیه چیزها را جمع کنید و بردارید.

زندگی پیامبرگونه

یک‏ بار یکی از وزیرانش را بر کنار کرد. وقتی از او پرسیدند: چراچنین کردید؟ گفت: این آقا هنوز جا خوش نکرده، می‏گوید: خانه سیصد متری‏ام برای خانواده و محافظینم کوچک است. یکی از خانه‏های مصادره شده طاغوتیان را به من واگذار کنید یا بفروشید ، تا زن و بچه‏ام کم‏تر در عذاب باشند. من به او گفتم: «آقاجان! ما انقلاب نکردیم که خانه‏های مردم را مصادره کنیم، بعدا خودمان در آن‏ها سکونت کنیم. ما آمده‏ایم مشکل مردم را حل کنیم. اگر قرار باشد مثل طاغوتیان در آن خانه‏ها زندگی کنیم، مشکلات مردم را فراموش خواهیم کرد.

 

هم‏نوایی با محرومان

توجه به محرومان و دلسوزی واقعی برای پا برهنگان و زیردستان، از ویژگی‏های روح لطیف و دل مهربان رجایی بود. او می‏گفت: مردم ما خیلی خوب‏اند و از کمبودها و کسری‏ها گله ندارند. آنچه مردم را می‏آزارد و صدایشان را در می‏آورد، وجود تبعیضات ناروا و دوگانگی غیرقابل تحمل در عملکردها و سوء استفاده از بیت‏المال است وبس.

یک‏بار که از تلویزیون می‏خواستند از خانه و زندگی ساده شهید رجایی فیلمبرداری کنند، پیشنهاد کردند اول دستی به سر و روی آن بکشند و یک نقاشی معمولی هم در داخل انجام دهند. با موافقت آن شهید، تعمیرات ضروری و نقّاشی ساده انجام شد و هزینه آن‏ها را خود شخصا طی چکی از حقوق معلمی خویش پرداخت. وقتی گروه فیلمبرداری آماده کار شدند، شهید رجایی پشیمان شد و گفت: چه لزومی دارد این کار را بکنید؟ من از مردم کشورم خجالت می‏کشم که بعضی از آنان سرپناهی ندارند و برای نداشتن یک اتاق یا منزل کوچک در عذاب هستند، آن وقت شما می‏خواهید خانه من را به آنان نشان بدهید که چه بشود؟

فیض سحر

 یکی از یاران او می‏گوید: شهید رجایی اصولاً آدمی شب‏زنده دار و اهل تهجد بود و این روحیه شب‏زنده‏داری را از دوستان، و حتی از خانواده‏اش پنهان می‏داشت. به ندرت اتفاق می‏افتاد که کسی از راز شبانه‏اش آگاه شود. تعدادی از ما که ـ در آغاز انقلاب ـ شب‏ها مثل او در نخست‏وزیری می‏ماندیم، نمی‏دانستیم بیداری در دل شب و نماز شبانه‏اش چگونه انجام می‏شود. او بعد از نماز صبح، هیچ‏گاه از دعا و تلاوت قرآن و تدبّر در آیات وحی غفلت نمی‏کرد.

نماز اوّل وقت

یک‏بار در حین پرسش و پاسخ مسؤولان، با شنیدن اذان ظهر، خطاب به حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند برای مدت بیست دقیقه ضرورت دارد ارتباط تلفنی با مرکزی برقرار کنم، آیا اجازه هست که همین جا صحبت را متوقف و ادامه آن را به بعد از تلفن موکول کنیم؟ حاضران که از پیشنهاد غیرمنتظره شهید رجایی غافل گیر و شگفت‏زده شده بودند، گفتند: اختیار دارید. بله قربان! او گفت: هم‏اکنون دستگاه بی‏سیم الاهی (اذان)خبر از انجام فریضه ظهر داده است. ما فعلاً وظیفه داریم با اقامه نماز، این ارتباط را برقرار کنیم. سپس بدون تکلف، لحظه‏ای بعد در برابرنگاه ناباورانه حضّار، با جمعی به نماز ایستاد و این تکلیف الاهی را سروقت انجام داد.

 




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | چهارشنبه 92 شهریور 6 ساعت 12:54 صبح |

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    رمضان واحادیث مربوط به ماه رمضان
    دهه فجر انقلاب اسلامی ......
    چرا خدا به شما کمک نمی کند؟؟
    میلاد حضرت زهرا س
    شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
    هفته بسیج
    هفته بسیج گرامی باد
    روز ایثار وشهادت اصفهان
    [عناوین آرشیوشده]
    کد عکس

    اسلایدر

    خوش آمود گویی

    ابزار وبلاگ